انقلاب فرهنگی، ابزار بازسازی استبداد (۴)


فرید راستگو


• بعد از انقلاب، خمینی نبرد برای تسخیر قدرت و قبضه کردن آنرا با حمایت روحانیت مرتجع و بخشی از گروه ها و نخبگان سیاسی آغاز کرد. کیست که نداند از فردای پیروزی انقلاب، چماقداران و اوباشان تفنگ بدست حامی خمینی، تحت عنوان حزب الله، به جان مردم و سازمانها و افراد سیاسی مخالف افتادند و شروع به سرکوب آنان کردند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ آذر ۱٣٨۹ -  ۹ دسامبر ۲۰۱۰


انسان بخاطر اینکه بداند در چه محیط و خانواده ای رشد کرده است و اصولاً این محیط و خانواده در رشد او چه نقشی داشته اند، علاقه مند است بداند از چه خانواده ای می باشد و اصل و نسب اش از کجا سر چشمه می گیرد. او می خواهد بداند اجدادش از کجا آمده اند و به چه شیوه ای زندگی کرده اند و چه مسیری را پیموده اند، چه بوده اند و چه شده اند. یعنی انسان برای شناخت خود به ریشه یابی خود می پردازد، او به عقب بر می گردد و گذشته خود را بازخوانی و ارزیابی می کند چون حال او از گذشته او ناشی میشود. دقیقا همین گونه است نیاز انسان به تاریخ که از نیاز انسان به دانستن و آگاه شدن حاصل میشود. اگاه شدن از آن ساختار ذهنی و معرفتی که امروز او را این گونه ساخته است.
حال اگر می خواهیم از خانواده بزرگمان یعنی جامعه، مشکل زدائی کنیم، باید مشکلات آنرا ریشه یابی کنیم تا برای آنها راه حلی بیآبیم. این امر میسر و ممکن میشود اگر گذشته خود را باز خوانی کنیم. گذشته خود یعنی تاریخ خود، تاریخ خود یعنی شناخت و پی بردن به آن ذات و ذهنیتی که باعث شده است سرانجام و عاقبت ما این چنین باشد، دارای کشوری با منابع طبیعی و استعدادهای سرشار ولی عقب افتاده و مردمی گرفتار استبدادی فراگیر و تولید و باز تولید مکرر استبداد. در نتیجه بازخوانی تاریخ یکی از ضروریات شرایط مبارزاتی کنونی می باشد. بالاخص بازخوانی تاریخ انقلاب در این دوران از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران از ضرورتی همه جانبه برخور دار است زیرا تاریخ انقلاب آشکارا ما را بخود معرفی می کند و وا می دارد ساخت فکری و ذهنی مان را به ما بشناساند تا در یابیم چه بوده ایم و چه شده ایم تا شاید امروز و این بار فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.   
متاسفانه غالب مردم، بالاخص آنانی که سنی کمتر از چهل و پنج سال دارند و هم اکنون اکثریت حمعیت ایران را تشکیل می دهند، نه تنها چندان علاقه ای به دانستن تاریخ، بویژه تاریخ انقلاب را ندارند بلکه عمدتاً حاضر نیستند درباره آن بدانند و در صدد شناخت آن هم نیستند، و اگر اطلاعاتی جسته و گریخته در زمینه وقایع تاریخی- سیاسی دوران انقلاب دارند، عمدتاً از طریق رسانه های جمعی رژیم جمهوری اسلامی بدست آنان رسیده است و می رسد. مسلم است هیئت حاکمه جمهوری اسلامی برای توجیه و اثبات اعمال خود، آن روایتی را از وقایع گوناگون سی و دو سال اخیر به مردم عرضه می دارد که صرفاً در خدمت منافع سیاسی و قدرت طلبانه خودشان باشد. همواره وقایع سیاسی- تاریخی ملعبه ای در دست قدرت پرستان و مبلغین مرام های استبدادی بوده است تا وقایع را آنگونه بازگو کنند که همخوانی با مصالح و منافع سیاسی آنان دارد. یکی از آن وقایع سیاسی- تاریخی که بسیار مورد جعل و تحریف قرار می گیرد، انقلاب فرهنگی ۱٣۵۹ می باشد. در این نوشتار بر خلاف آنانی که سعی در تحریف رویدادهای تاریخی دارند، تلاش دارم تا در حد توانم بر اساس روز شمار انقلاب فرهنگی، حقیقت آن فاجعه را برای هموطنانم و بویژه نسل جوان باز گو نمایم. تا شاید در آینده از تکرار این تبهکاری ها و جنایت ها جلوگیری بعمل آید.
قبل از اینکه از خود سئوال کنیم انقلاب فرهنگی برای چه بود؟ بهتر آن است سئوال کنیم انقلاب مردم ایران در سال ۱٣۵۷ بر علیه رژیم شاهنشاهی پهلوی برای چه بود؟
پر واضح است هر کس و گروهی از دیدگاه سیاسی خود بدین مهم پاسخ دهد. بخصوص اگر قدرت سیاسی را کسب کرده باشد. خمینی که به قدرت رسید گفت مردم برای اسلام عزیز مبارزه کردند و نه برای اقتصاد چون اقتصاد مال خر است!.
"جوانها که ریختند توی خیابانها، فریادشان این بود که اسلام می خواهیم. برای اسلام است که انسان میتواند جان بدهد. اولیای ما هم برای اسلام جان دادند نه برای اقتصاد. اقتصاد قابل این نیست! .آنهایی که دم از اقتصاد می زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند‌، از باب اینکه انسان را نمی دانند یعنی چه. اینها انسان را حیوان می دانند. حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است. زیربنای همه چیزش! الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصادش است!" (سخنرانی درجمع کارکنان رادیو/ ۱۷شهریور ۱٣۵٨/ قم)
اما یک لحظه خود را در ۱۷ شهریور ۱٣۵۷ در میدان ژاله و یا در آبان همان سال روبروی دانشگاه و یا در دی ماه ۱٣۵۷ که شاه فرار کرده بود، با مردم ایران در میادین شهرهای ایران مجسم کنیم و از مردم بپرسیم چرا مبارزه می کنید؟. مطمئناً پاسخ می دهند: ما بر علیه ظلم و جور و بی عدالتی ها، بر علیه سرکوب و شکنجه و دیکتاتوری دربار پهلوی، ما برای آزادی و بر علیه دیکتاتوری و خفقان سلطنت پهلوی مبارزه می کنیم.
آری مردم برای ریشه کن کردن استبداد شاهی و بدست آوردن استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی مبارزه کردند. انقلاب کردند تا از آزادی بیان، قلم، مطبوعات و اندیشه برخوردار باشند تا دیکتاتور و مستبد دیگری بجای آنان تصمیم نگیرد. آری مردم ایران انقلاب کردند تا خود بر سرنوشت خویش حاکم شوند و از حقوق انسانی و ذاتی خود برخوردار باشند تا کسی در ایران بخاطر داشتن اندیشه، مرامی و دینی خلاف حاکمان شکنجه و زندانی و اعدام نشود.
بعد از انقلاب، خمینی یک قدم و سر سوزنی از استقرار حاکمیت ولایت فقیه عقب تر نرفت و نمی رفت و با این کار او می خواست دیکتاتوری و استبداد خود را بنا سازد. بدون ساختن و بازسازی ستون پایه های استبداد، خمینی و دستیاران هم اندیشه با او، قادر نبودند استبداد فراگیر خود را بنا سازند. ممکن نیست بعد از واژگون شدن یک رژیم مستبد، فردی یا افرادی بتوانند بدون تکیه بر ستون پایه های استبداد، استبداد را باز تولید نمایند. در این راستا است که می توانیم به سئوال خود پاسخ دهیم که انقلاب فرهنگی برای چه بود؟
در بخش اول این نوشته گفته شد برای فهم و تحلیل هر واقعه سیاسی - تاریخی باید با نظرات نقش آفرینان آن واقعه آشنا شد. زیرا بدون شناخت از شیوه تفکر و ساخت ذهنی این افراد هیچگاه قادر نخواهیم بود به علل و دلائل به وجود آمدن یک واقعه تاریخی پی بریم.
خمینی سرکرده تمام وقایع دهه اول انقلاب است. پس برای شناخت از واقعه ای همچون انقلاب فرهنگی، در ابتدا باید تفکر خمینی را در ارتباط با قدرت و آزادی دگر اندیشان مورد ارزیابی قرار داد تا بهتر به چرائی کشتار دانشگاه و انقلاب فرهنگی پی بریم. پس باید قدری به عقب برگشت.
بعد از انقلاب، خمینی نبرد برای تسخیر قدرت و قبضه کردن آنرا با حمایت روحانیت مرتجع و بخشی از گروه ها و نخبگان سیاسی آغاز کرد. کیست که نداند از فردای پیروزی انقلاب، چماقداران و اوباشان تفنگ بدست حامی خمینی، تحت عنوان حزب الله، به جان مردم و سازمانها و افراد سیاسی مخالف افتادند و شروع به سرکوب آنان کردند. آخوندهای روضه خوان به رهبری خمینی از آن جهت دست به تسویه گروه های سیاسی زدند و به کشتار مخالفین پرداختند چون می دانستند مردم به دنبال آنان و اسلام ولایت فقیه اشان نیستند. مردم اگر بدنبال روحانیت بودند حتماً در انتخابات ریاست جمهوری اسفند ۱٣۵٨ بجای بنی صدر به حبیبی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی و بازوی نظامی اش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی رای می دادند. روحانیت روضه خوان از آنجائیکه چیزی در چنته نداشت از دگر اندیشان ضد استبداد و بویژه از نمایندگان خط استقلال و آزادی وحشت داشتند. زیرا واقعیت آن دوران این بود که جو سیاسی روزهای بعد از انقلاب به گونه ای نبود که خمینی و عصا بدستانش بسادگی و بدون ارعاب و کشت و کشتار بتوانند قدرت را کسب و به انحصار خود در آورند. بمناسبت اول ماه مه ( ۱۱ اردیبهشت ۱٣۵٨) به دعوت خانه کارگر و سازمان چریک های فدائی خلق و دیگر گروه های چپی به استثناء حزب توده، تظاهراتی با شرکت بیش از نیم میلیون نفر در تهران صورت می گیرد. و چند روز بعد مراسم بزرگداشتی برای مصدق برگزار میشود که در آن انبوهی عظیم از اقشار و طبقات مختلف مردم شرکت کردند و اشخاص و گروه های سیاسی مختلف و متعددی در آن مراسم سخنرانی نمودند. خمینی وحشت زده از این دو مراسم در سوم خرداد در برابر گروهی از بانوان اهواز، در قم به سخنرانی پرداخت که این سخنرانی در ۵ خرداد ۱٣۵۶ با عنوان " امام استراتژی مبارزه را اعلام کرد" منتشر شد. به فرازهائی از این سخنرانی رجوع می کنیم. خمینی در این سخنرانی می گوید: « اگر شما دیدید این جمعیت هایی که الان مشغول فعالیت هستند، جمهوری که می گویند، یا فقط جمهوری می گویند، یا جمهوری دموکراتیک می گویند یا جمهوری دموکراتیک اسلامی می گویند، این همان معنایی است که دشمنان ما می گویند. دشمنان ما از جمهوری نمی ترسند، از اسلام می ترسند. از جمهوری صدمه ندیدند از اسلام صدمه دیدند. آن که تودهنی به آنها زد جمهوری نبود، جمهوری دموکراتیک هم نبود. جمهوری دموکراتیک اسلامی هم نبود، جمهوری اسلامی بود. علامت این که شما بفهمید مسیر آن جمعیت هرکه می خواهد باشد. اگر چنانچه جمعیتی باشد که درپیشانی او از نماز خواندن پینه بسته نظیر خوارج که پیشانی شان از شدت طول سجده پینه بسته بود، لکن حق را کشتند. اگر اشخاصی باشند که صد در صد ملی به خیال شما یا به خیال خودشان هستند، اگر اشخاصی باشند که دم از آزادی می زنند، دم از استقلال می زنند، لکن در نوشته هایشان از خدا خبری نیست، از اسلام خبری نیست، از جمهوری اسلامی خبری نیست، اینها همانطور که شیطان از بسم الله می ترسد، اینها از اسلام می ترسند. علامت این که شما اشخاصی را بشناسید که از مسیر شما خارج است، از مسیراین ملتی که خونش را در راه اسلام داد، جوانهای ما که خون دادند و به خیابان ریختند، بانوان که به خیابان ریختند و تظاهر کردند با مشت گره کرده این دشمن بزرگ را از بین ببرند، باید دید که اینها اشخاصی بودند که دموکراتیک بودند و مسلک شان دموکراتیک بود؟ اینها جمهوری می خواستند مثل جمهوری که شوروی می خواهد، شوروی هم جمهوری است مثل جمهوری که سایر ممالک دشمن ما می خواهد. آمریکاهم جمهوری است. ملت ما که خون خودش را ریخت و فریاد کرد الله اکبر و فریاد کرد جمهوری اسلام، اسلام اینها را وادار کرد به یک چنین جانباری و خون ریزی و فدایی دادن، یا آن معنائی که شورویها می خواهند؟ یا آن معنایی که آمریکائیها می خواهند؟ یا آن معنایی که اسرائیل می خواهد؟
جمهوری اسلامی فقط دو کلمه اینهایی که می گویند جمهوری و اسلامی را دنبال آن نمی گذارند و فقط این دو کلمه که من از اول فریاد زدم که ما همین دو کلمه را می خواهیم، جمهوری اسلامی. اگر دیدید یک کلمه ای اضافه شد، بدانید که مسیرشان باشما مخالف است. اگر کلمه اسلام هم پهلویش گذاشتند، می خواهند شما را بازی بدهند. اگر دیدید یک کلمه ای ازآن افتاده و گفتند جمهوری، بدانید مسیرشان با شما مختلف است. اینها می خواهند شما را بکشانند به آن مطالبی که بر خلاف اسلام است. بر فرض که مخالف با رژیم سابق هم باشد و بسیاری از آنها هم هستند. لکن ما فقط مطلب مان که این نبود که رژیم سابق از بین برود، آن مقدمه بود. مطلب مسلمان این نیست که فلان طایفه از بین بروند. از باب این که رژیم مانع بود از این که اسلام در خارج تحقق پیدا کند و احکام اسلام تحقق پیدا کند و به قرآن عمل بشود، از این جهت ما با رژیم مخالفت کردیم. اگر رژیم هم به احکام اسلام عمل می کرد، همان که ما می گفتیم او هم می گفت ما که با او دعوا نداشتیم. این خونهایی که ریخته شده است نه برای این بود که رژیم از بین برود، برای این بود که اسلام تحقق پیدا کند. مقصود از رفتن رژیمهای فاسد، مقصود از قطع ایادی آنها این است که ایران بشود یک مملکت. روحانیین را می خواهند کنا ر بگذارند. هرکس را که دیدید با هر اسمی، هر هیأتی را دیدید با هر اسمی، هر جمعیتی را دیدید باهر اسمی، هر نویسنده ای را دیدید با هر اسمی، هر کسی که دعوی می کند که ما حقوقدان هستیم و دعوی چیزی می کند ببینید مقالاتشان چگونه است. در روزنامه ها مقالاتی که می نویسند، وقتی که اجتماع می کنند که کردند ببینید که با اسلام چطور مخالفت می کنند. ببینید این اجتماعات از چه نوع جمعیتی تشکیل می شود، ببینید چه مردمی در این اجتماعات جمع می شوند و خودشان را متصل می کنند، و بعد هم از اسلام هیچ خبری نیست. ببینید چه جمعیت هایی هستند که روحانیین را می خواهند کنار بگذارند. ما آزادیی که اسلا م در آن نباشد نمی خواهیم. ما استقلالی که در آن اسلام نباشد نمی خواهیم. ما اسلام می خواهیم و آزادی که در پناه اسلام است. استقلالی که در پناه اسلام است ما می خواهیم. ما آزادی و استقلال بدون اسلام به چه دردمان می خورد. وقتی اسلام نباشد. وقتی پیغمبر اسلام مطرح نباشد، وقتی قران اسلام مطرح نباشد هزار آزادی باشد- ممالک دیگر هم آزادی دارند-، ما آن را نمی خواهیم من حجت را دارم تمام می کنم برای ملت ایران.دشمن خودتان را بشناسید ما توطئه را می شکنیم. من حجت را دارم تمام می کنم برای ملت ایران. من می بینم بدبختی هایی که از دست همین اشخاصی که فریاد آزادی می کشند. برای ملت ایران بدبختی دارم می بینم. بدبختی ملت ما آن وقتی است که ملت ما از قرآن جدا باشد. از احکام خدا جدا باشد. از امام زمان جدا باشد. ما آزادی را در پناه اسلام می خواهیم. استقلال در پناه اسلام می خواهیم. اساس مطلب اسلام است. من اینها را به شما معرفی کردم. با این اشخاصی که با اسلام کاری ندارند، روحانیت را هم کاری ندارند، می خواهند یک مملکت غربی درست کنند برای شما. آنهایی که حسن نیت دارند، نیت سوء ندارند نمی خواهند رژیم دوباره برگردد با او هم بد هستند. اینها می خواهند یک مملکت غربی برای شما درست کنند که آزاد هم باشید و مستقل هم باشید اما نه خدایی در کار باشد و نه پیغمبری و نه امام زمانی و نه قرآنی و نه احکام خدا، نه نمازی و نه چیزی. هرجا که گفتند جمهوری بدانید توطئه است. این همه تبلیغاتی که اهل قلم می کند، نمیدانم اهل بیان تبلیغاتی که می کنند که ما از آن دیکتاتوری فارغ شدیم دیکتاتوری عمامه و کفش آمده، اینها ضد اسلام هستند. آخوند دیکتاتور نیست. آخوند می خواهد مردم آزاد باشد. آخوند می خواهد استقلال باشد. آخوند با توطئه مخالف است نه با آزادی. اینها می خواهند روحانیت را کنار بگذارند. (تاکید از ف-ر) آنهایی که حسن نیت دارند، حسن نیت به این معنا که نیتشان این است که رژیم سابق نه خارحیها هم نه. اما چی ؟ اما اسلام هم نه. آنهایی که به خیال خودشان حسن نیت دارند، نه رزیم سابق را می خواهند – با آن دشمن هستنند- و نه اجانب را می خواهند با آنها هم دشمن هستند و نه اسلام و آخوند را. اسلام و هرچه وابسته به اسلام است. آخوند یعنی اسلام. روحانیین با اسلام در هم مدغم اند. آن که با عنوان روحانیین و آخوند مخالف است، آن دشمن شماست. او آزادی را ممکن است برای شما تامین کند، استقلال هم ممکن است برای شما تامین کند، اما استقلالی که در آن امام زمان نیست، آزادی که در آن قرآن نیست، آزادی که در آن پیغمبر اسلام نیست. من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم. این برنامه کوتاه مدت برای شما ملت است. اللهم قد بلغت، من رساندم بشما ملت، من مطلب را بشما گفتم و باید هم گفته بشود. من مسائلی را که می دانم و می فهمم وظیفه ام این است که بگویم و گفتم. من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم. این برنامه کوتاه مدت شما است که باید با تمام اینها مبارزه ای بکنید بدتر از آن مبارزه ای که با شاه کردید. دشمنی بعضی از این طوایف برای اسلام کمتر از دشمنی او نبود».
در این سخنرانی، خمینی، دشمنی قلبی خود را با مصدق و خط فکریش آشکار و عریان می نماید. در این سخنرانی او به کسانیکه از آزادی و استقلال و حکومت دمکراتیک و جمهوری دمکراتیک حتی اسلامی حرف زده بودند، توهین و هتک حرمت می کند. با این گفتار مخالفین فکریش چه مذهبی چه غیر مذهبی را علناً تهدید می کند و برایشان خط و نشان می کشد. او به آحاد ملت می گوید که منبعد باید از من اطاعت کنید و مطیع و تابع من شوید. وقتی او می گوید من حجت را دارم تمام می کنم برای ملت، در واقع او تمامی ایرانیان بخصوص نیروهای آگاه جامعه را تهدید به سرکوب و کشتار می کند.   
نظر به اینکه خمینی از مردم واهمه داشت و می دانست که گروه ها و گرایشات سیاسی و آگاهان جامعه، حاضر به بندگی او نیستند و نتوانسته بود جامعه به حرکت در آمده را مرعوب و خفه نماید، در سخنرانی دیگری به تاریخ ۲۶ مرداد ۱٣۵٨ ماهیت جنایتکارانه خود را قدری علنی تر می کند و آشکارا می گوید « اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم به طور انقلابی عمل کرده بودیم و قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به جزای خودشان رسانده بودیم و چوبه های دار در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر می خواهم. خطای خودمان را عذر می خواهم، ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلانی نیست، ژندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند، من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم و یک حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفین تشکیل می دادیم و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سرجای خود ننشینند ما به طور انقلابی عمل می کنیم».
او دیکتاتور مآبانه سخن می گوید ولی کسی حرفهای او را جدی نمی گیرد و شاید هم کسی نمی خواست به خود بباوراند که دیکتاتوری جدیدی در حال ظهور است. خمینی توبه می کند از اینکه فرمان آدم کشی نداده بود و در میادین شهر و بر سر هر کوی و برزنی چوبه دار برپا نکرده است. به معنای دیگر، خمینی در این سخنرانی به همه می گوید که می خواهم تهدیدهای خرداد خود را عملی کنم و در همین راستا دو روز بعد یعنی ۲٨ مرداد ۱٣۵٨ فرمان قتل عام مردم کردستان را صادر می کند. و از این تاریخ است که توقیف روزنامه و نشریات و کتاب سوزیها و حمله به تجمعات و میتینگ ها و شکار نیروهای دگر اندیش و کنشگران سیاسی و اجتماعی وارد مرحله جدی خود میشود. اینها پیش زمینه های اقدامات بعدی خمینی و مشتی یاران چون او، فاسد و تبهکار و دروغگو بود. بدون درک این پیش زمینه های انقلاب فرهنگی، ما قادر نخواهیم بود چرائی انجام انقلاب فرهنگی را تجزیه و تحلیل کنیم.
در این مرحله روحانیت به رهبری خمینی و یارانشان بدنبال یک هدف بودند که عبارت بود از یک طرح وسیع سیاسی که می خواست همه جانبه بر حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور چنگ بیاندازد. در پی این طرح است که عصا بدستان خمینی با اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری، دولت در دولتی می سازند و موجب استعفای بازرگان و دولتش میشوند. پس از اشغال سفارت در ۱٣ آبان ۱٣۵٨ که خمینی آنرا انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول می نامد و اخیراً سردار مشفق از آن بنام طرح آمریکائی یاد می کند، دانشجویان خط امام و خالقین انقلاب دوم و یاوران آگاه یا ناآگاه طرح آمریکائی اشغال سفارت و گروگانگیری خود قدرتی بهم زدند تا با دست توانای خود موانع استقرار استبداد مذهبی خمینی را به یاری بیگانگان، یکی پس از دیگری برطرف سازند. بدین طریق آنان عامل برکناری دولت موقت و از میدان بدر کردن بازرگان و یارانش شدند. بعد از اشغال سفارت آمریکا و توطئه بر علیه دولت موقت، نوبت انتخابات ریاست جمهوری می رسد و علیرغم میل آخوندهای روضه خوان و چماقداران حزب الله، در آن انتخابات پیروزی از آن ابوالحسن بنی صدر میشود.

ادامه دارد
Fa_rastgou@yahoo.com