از : کیومرث پایدار
عنوان : ساری قلی خان
در ارتباط با این گِل برسری به یاد ماجرایی افتادم که راوی آن یکی از دوستان تبریزی ام بود. دوست تبریزی ام می گفت سال ها پیش شخصی به نام ساری قلیخان در محله منجم تبریز زندگی می کرد که داش مشدی محل بود و سردمدار نه تنها لات های منجم که، سردمدار همه لات های تبریز بود و از طریق باج سبیل به کیا بیایی رسیده بود و فوجی نوچه داشت. از آن لوطی های تمام عیار که هرجا سر و کله اش پیدا می شد، ماست ها کیسه می شد. در یکی از شب های عاشورا عشقش کشید که با عزاداران حسینی شوخی بکند. بنا بر یک سنت دیرینه دستجات سینه زنی بعد از سینه زنی و نوحه خوانی در مسجد، هنگام خروج مثل هر سال، از طشت های پُر از گِلی که روی سکوهای این طرف و آن طرف در مسجد قرار داشتند، مُشتی بر داشتند و بر فرق خود نهادند. بنا بر آن بود که عزا داران با همان گِلی که بر سر داشتند بخوابند که روز عاشورا خاک بر سر باشند و سینه بزنند. اما روز عاشورا همه سینه زن ها طاس شده بودند!... بله، ساری قلی خان و نوچه هایش در یک فرصت مناسب طشت های گِل را با طشت های واجبی عوض کرده بودند!
٣٣۲۶۲ - تاریخ انتشار : ۲ دی ۱٣٨۹
|