نگاهی نو به قیام مردم در ۲۲ خرداد
سرنگونی این رژیم در تقدیر ملت ایران است


محمود خادمی


• اکنون مردم و جوانان شجاع ایران موقتا" از خیابانها به خانه هایشان برگشته اند؛ اما نه ترسیده اند و نه کوتاه آمده اند و بدنبال راه های نو برای خروج از این وضعیت و ادامه جنبش در فضائی دیگرند؛ چرا که خوب می دانند؛ بقول برتولت برشت: اگر به آفتاب (آزادی و رهائی میهن) پشت کنند؛ تنها سایه (سیاهی و ظلمت این رژیم پلید) را می بینند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۰ دی ۱٣٨۹ -  ٣۱ دسامبر ۲۰۱۰


هدف از نگارش مقاله این است که؛ به طرح نظرات و نکاتی که برای جنبش مردم ضروری و اساسی است پرداخته شود تا شاید آنها را در رسیدن به چشم اندازی روشن برای قیام علیه رژیم قرون وسطائی آخوندی کمک نماید. پرداختن باین مسئله برای نیروهای سیاسی مخالف رژیم به خصوص آنهائی که در طول حاکمیت دو رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی همه گونه سختی ها؛ از زندان و شکنجه تا آوارگی و تبعید را با روی گشاده به جان خریده اند مسئولیتی مضاعف است.
امیدوارم که این نوشته به شروع بحث هائی دامن زند که برای پیشبرد جنبش مردم اهمیت دارد و در پیشبرد و تکامل مبارزه ؛ به آنان کمک می نماید.

یکم ــ بحران شکاف: نزاع باندهای رژیم بر سر قدرتِ بیشتر؛ این بار باعث بی اعتباریِ بیشتر رژیم در نزد مردم ایران شده وبا آشکار شدن ابعاد بحرانِ شکاف و شقه در رأس نظام و علاج ناپذیری آن در جریان انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ٨٨؛ مردم ــ به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ــ به خیابانها ریختند. شکاف و دوگانگی در رأس نظام امر تازه ای نبود؛ این رژیم از ابتدای حاکمیت قرون وسطائی اش همیشه با معضل جنگ گرگها دردرون نظامِ خود درگیر بوده است؛ اما در گذشته بحران های گریبانگیر رژیم با حکمیت ولی فقیه؛ حکم حکومتی و یا تدابیر دیگر موقتا" رفع و رجوع می شد؛ این باراما؛ بحران شدت یافته و تغییرات کیفی خود را از سرگذرانده و به بحران درجه اول مشروعیت نظام بدل شده بود. به این معنی که در پروسه انتخابات رژیم بحران شکاف و شقه در رأس رژیم و رویداهای پس از ۲۲ خرداد ٨٨ به بحران نهفتهِ مشروعیت واقعیت بخشید. یعنی چون رژیم نتوانست با تدابیر گذشته به حل این بحران موفق شود؛ به ناچار برا ی مهار بحران به خشونت؛ زندان؛ شکنجه؛ تجاوز و... متوسل گردید که این امر باعث شد بحران مشروعیت ایدئولوژیک رژیم ــ که دیگر به موتور محرکه قیام مردم تبدیل شده بود ــ به دیگر بحرانهای گریبانگیر رژیم افزوده گردد.
مرتضی نبوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد شدت و حدت این تشتت و تفرقه در حاکمیت در مصاحبه با جوان آنلاین در ۱۶ اردیبهشت می گوید: حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و گسست آرا دیده می شود و از ثبات فکری برخوردار نیستند و بعضی از دوستان نزدیک مان با صراحت می گویند ما بریده ایم... چهره های معدودی الان در صحنه هستند که از مواضع ولایت فقیه (رهبر) دفاع می کنند
و یا شیخ محمد یزدی عضو هیئت رئیسه خبرگان می گوید: ولی فقیه هدف اصلی حملات است و دیگر کسی حاضر به دفاع از ایشان نیست.
اکنون دیگر؛ این بحران مشروعیت است که هم بحران اصلی رژیم است؛ هم آینده رژیم را رقم می زند و هم سرنگونی رژیم را به امری مشروع و موجه در چشم انداز قرار می دهد. خمینی دجال بنیانگذار جمهوری اسلامی در سخنرانی سال ۱٣۶۲ بر همین عنصر به عنوان عامل اصلی سرنگونی رژیم تأکید می کند: اگر نتوانیم اختلاف اقتصادی و نابرابری بین فقیر و غنی را کم کنیم و مردم از اسلام (مشروعیت ایدئولوژیک نظام) مأیوس شوند هیچ چیز نمی تواند جلوی طغیان را بگیرد و ما همه با هم نابود می شویم.
شکاف و شقه در رأس حاکمیت این رژیم منحوس این بار به عالی ترین حد خود رسیده و با وسعت گرفتن دایره ضد انقلاب (خودی و غیرخودی)؛ اصلاح طلبان ــ شرکای دیروز نظام ــ اکنون تحت نام سران فتنه به بیرون از حاکمیت پرتاب شده اند. و در معرض زندان و خطر اعدام و یا ترور قرار دارند؛ یعنی این بار این انشقاق و دوگانگی ویژگی خصمانه یافته و اصلاح طلبان در معرض تعیین تکلیف نهائی قرار دارند.
به عبارتی اصلاح طلبان در موقعیتی کاملا" متفاوت با گذشته قرار گرفته اند؛ برای آنها امکان ادامه حیات سیاسی به شکل گذشته دیگر وجود ندارد و پس از این مجبور خواهند بود برای ادامه فعالیت سیاسی مواضع جدیدی اتخاذ نمایند؛ یعنی یا در این شرایط همراه با مردم و در کنار آنان مطالبات سرنگونیِ طلبانه آنان را نمایندگی خواهند کرد و یا به مردم پشت کرده و چون گذشته به مماشات با این رژیم جنایتکار روی می آورند؛ که در این صورت؛ از طرف مردم طرد شده و جنبش سرنگونی طلبانه مردم با رهبران شایسته و رادیکالتر که معمولا" در پروسه جنبش ها پدیدار می شوند به مبارزه خود ادامه خواهد داد.
دوم ــ اصلاح طلبان و نقش آنان در جنبش: دلیل واقعی حضور یکپارچه مردم و جوانان کشور در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ــ در شرایطی که فاقد رهبری یا سازمان رهبری کننده ای نیز بودند ــ و در حالیکه؛ هیچیک از نامزدهای انتخاباتی نماینده "تغییر واقعی" نبودند؛ نشانه آن بود که؛ دیگر مردم به جائی رسیده بودند که باید خود دست به کار شوند و بیش از این نمی توانستند منتظر قول و قرارهای اپوزیسیون های خارج کشور بمانند؛ فشار بر جنبه های گوناگون زندگی مردم دیگر یه مرز غیرقابل تحملی رسیده بود و باید این شرایط تغییر پیدا می کرد. شاید همین عامل هم ــ نیاز مردم به تغییر ــ بتواند علت اصلی محبوبیت مقطعی و ناگهانی موسوی و کروبی و... را در غیاب آلترناتیو دیگری توجیه کند.
حضور گسترده مردم و جوانان در عین حال؛ نشانه ناامیدی مردم از خط اصلاحات در بالا برای پیشگیری از سرنگونی و تغییر از پائین نیز بود. یعنی مردم دیگر چون گذشته برای دکان اصلاحات حساب باز نکردند و فهمیدند قدرت واقعی تغییر خودشان هستند. این بار برخلاف سال ۷٨ جنبش نه در میانه جامعه بلکه در قاعده آن شکل گرفته بود و درست بهمین دلیل است که رژیم موفق به سرکوب آن تاکنون نشده و جنبش تا رسیدن به خواسته های خود استمرار می یابد.
اما اصلاح طلبان با تلقی ونگاه گذشته به مردم؛ به تجربه و پتانسیل رزمندگی جوانان کم بها داده و از آن غافل ماندند؛ عاملی که به سرعت میدان را از اصلاح طلبان در ربود و از آن پس این مردم و جوانان میهن بودند که میدان دار و صحنه گردان اصلی نبرد با رژیم و مزدوران سرکوبگر آن بودند. یعنی مردم فرصت بدست آمده در جریان اعتراض به نتایج انتخابات را به امکانی برای بسیج و اعتراض به تمامیت رژیم تبدیل نمودند و مشکل سازماندهی و بسیج نیرو را تا حدودی بوسیله اصلاح طلبان و کاندیدای آنها برای ریاست جمهوری حل کردند. یعنی اصلاح طلبان به نقطه تمرکزی برای تمام لایه های اجتماع برای تجمع و اعتراض به رژیم بدل گردیدند.
متأسفانه یک آلترناتیو ملی ــ دمکراتیک و رادیکال در صحنه حضور نداشت و از آلترناتیوهای خارج کشوری هم در این رابطه کاری ساخته نبود؛ که اگر یک آلترناتیو ملی در آن ایام حضور می داشت بسرعت به سازمان اصلی نبرد با رژیم بدل می شد و جنبش مردم اکنون در موقعیت و مدار بسیار بالاتری قرار داشت.
در پروسه گسترش قیام هم به خوبی آشکار بود که مردم و جوانان دلیر ایران در پراتیک های مختلف و به خصوص نقاط حیاتی خود تصمیم می گرفتند و از موسوی و یا کروبی پیروی نمی کردند؛ و حتی در مواردی شعارهائی خلاف دیدگاه و مواضع آنها انتخاب می کردند؛ یعنی موسوی و کروبی اختیار چندانی روی جنبش مردم نداشتند؛ اختیار کمی هم که داشتند و اکنون نیز از آن برخوردارند به خاطر این است که مواضع آقایان موسوی و کروبی در اثر فشارهای مردم و جوانان نسبت به اوایل جنبش بسیار رادیکالتر شده بود.
سوم ــ سرکوب: به میزانی که شکاف در درون هیئت حاکمه شدت میگیرد؛ اراده و انگیزه برای سرکوب مردم در نیروهای سرکوبگر تضعیف میشود؛ یعنی استمرار و شدت و حدت سرکوب تا حد زیادی به اتحاد و یکپارچگی درون حاکمیت بستگی دارد؛ بعلاوه نمایش قدرت مردم و گستردگی قیام نیز این ارادهِ سرکوب را بطورمظاعف تضعیف می کند و نهایتا" باعث خواهد شد ــ همانطور که در انقلاب ۵۷ شاهد آن بودیم ــ بعضا" نیروهای نظامی به مردم به پیوندند.
بروز اختلافات در درون سران نیروهای نظامی؛ تصفیه ها و اخراج بعضی از فرماندهان از علائم این افولِ اراده سرکوب میباشد؛ هم چنین اتکاء جنبش مردم به ــ متغیر جدیدی در حوزه ی خودآگاه جامعه ــ شبکه های اجتماعی آن که عمدتا" با استفاده از ارتباطات اینترنتی میسر شده؛ امکان سرکوب جنبش را به مراتب پائین آورده و دست سرکوبگران را در مهار و سرکوب جنبش بسته تر کرده است. زیرا دیگر رژیم با یک حزب؛ سازمان و یا گروه سیاسی مواجه نیست که بتواند آن را به راحتی سرکوب نماید.
با تضعیف اراده سرکوب درنیروهای سرکوبگر رژیم؛ هم نیروی بیشتری وارد میدان مبارزه با رژیم شده و هم مردم خواستار مطالبات رادیکال و بنیادی تری می شوند. وبدین ترتیب رویاروئی مردم با حاکمیت به خلق یک وضعیتِ انقلابی در جامعه منجر می شود. وضعیتی که هم اکنون با مشهود شدن ۴ مولفه آن ــ بحران نا کارآمدی نظام در مدیریت مسائل کشور؛ بحران انسجام و یکپارچگی در رأس نظام؛ بحران مشروعیت و بحران در اراده سرکوب ــ در جلوی دید مردم ایران قرار گرفته است.
چهارم ــ رهبری جنبش مردم: نسل جوان و دانشجویان دلیر کشور پایه و پتانسیل اصلی برای تغییر این رژیم اند ــ نسلی که تجربه انقلاب ۵۷ را پیش روی خود دارد و عاری از خطاهای گذشته و... است ــ اپوزیسیون در داخل و خارج از او انرژی و انگیزه می گیرند و نهایتا" همین نسل پیروزی بر این رژیم را تقدیم مردم ایران خواهد کرد. اکنون دیگر چشم امید مردم به این پیشگامان عملی جنبش و رهبران عملی جنبش در داخل کشور دوخته شده است؛ پیشگامانی که از جنبش مردم می آموزند و آموزه های خود را جمع بندی و به جنبش بر می گردانند.
بنابراین باید تلاش کرد که از متن همین نیرو قهرمانانی برای رهبری جنبش مردم ایران برخاسته شود. رسالت نیروهای سیاسی خارج کشور رهبری کردن سیاسی جامعه ایران نیست؛ چرا که الزامات وشرایط چنین مسئولیتی وجود ندارد؛ مسئولیت نیروهای سیاسی خارج کشور زمینه سازی و کمک به پرورش این قهرمانان است.
اکنون مردم و جوانان شجاع ایران موقتا" از خیابانها به خانه هایشان برگشته اند؛ اما نه ترسیده اند و نه کوتاه آمده اند و بدنبال راه های نو برای خروج از این وضعیت و ادامه جنبش در فضائی دیگرند؛ چرا که خوب می دانند؛ بقول برتولت برشت: اگر به آفتاب (آزادی و رهائی میهن) پشت کنند؛ تنها سایه (سیاهی و ظلمت این رژیم پلید) را می بینند.

محمود خادمی
٣۰.۱۲.۲۰۱۰