از : نامی شاکری
عنوان : عشق و بلا!
چندوقت قبل با مادرم یکی از فیلم های سوزناک اواسط دهه پنجاه سینمای ایران را توی ماهواره می دیدیم .آرتیست فیلم برای خرید میوه برای خواهر بیمارش وارد میوه فروشی محقری می شود، سیبی برمی دارد و می پرسد" کیلویی چند؟"میوه فروش به جوابش می گوید "هشه زار". آرتیست با تعجب زمزمه می کند :" هشه زار؟"و سیب را سرجایش می گذارد و دکان را ترک می کند.مادرم می گوید :"می بینی مادر؟زمون اون خدابیامرز همه چی مفت بود! سیب کیلویی هشه زار" !
حقوق بازنشستگی پدرم که کارگر ماهری هم بوده چیزی حدود ششصدهزار تومان در ماه است و آن سیب "هشه زاری" پیداست که چقدر ارزان می نماید!
دوست عزیزمان خانم "زهره از کرج"، مثل بسیاری از دوستان دیگرمان در اقصی نقاط عالم با همین منطق با جهان مواجه می شوند ! سواد و تجارب سیاسی امروزشان را با سواد و تجارب "افتضاح" آن روزها قیاس می کنند و با احساس ندامتی تلخ، خود و رفقای دیروزی را سرزنش می کنند. راستی! خانم "زهره ازکرج" به یاد دارید در آن سالها اگر نه همه ، که اکثرمان "انقلاب" را حادثه ای از جنس "عشق" تلقی می کردیم و نه از جنس"بلا"! به خاطر دارید آن شعرها و شورها را در ستایش انقلاب؟!
نامنتظر نیست که امروز در میانسالی برخی به آغوش ولرم بورژوازی و لذایذ آن غلطیده باشیم ، برخی نومید شده واصلا از کار سیاسی بریده باشیم ، برخی با دانش اعتلا یافته ی امروز ، آرمان های دیروزمان را پی گیرباشیم ، برخی منطق برتری بازار آزاد را پذیرفته و از کمونیسم رویگردان شده باشیم و ...تمام اینها ، محتمل و طبیعی و حتی اخلاقی است . غیر طبیعی و غیر اخلاقی ، درشتی و ناسزا گویی به رفقایی ست که هریک مبتلای یکی از این احتمالات شده است .
اما در مورد "شوخی" من در باره ی گرایش جوانان امروز به چپ،جریان "اکثریت"و تعیین نرخ آقای فرخ نگهدار در وسط دعوی:
اول بگویم که من شخصا فرخ نگهدار را در منزلت یک روشنفکر می بینم و چندان درگیر گذشته ی "فدایی خلقی" اش نیستم . جسارتش و توانایی اش را در رویارویی دیالکتیکی با جهان امروز می پسندم و دفاع و ترویج می کنم. فرح نگهدارنه یک "پدیده" که یک "جریان " تاریخی است . درست مثل واشنگتن ،لینکلن، روبسپیر،دانتون،لنین،مائو،هیتلر،گاندی،چه گوارا، فیدل ،خمینی، اورته گا، چاوز،داسیلوا و حتی همین احمدی نژاد ! تنزل این ها به "پدیده" ، کار را آسانتر که نمی کند ، دشوارتر هم می کند.
دوم ، چند سال قبل من در جریان یکی از کوه پیمایی های آخر هفته ام اتفاقا به جوانان دانشجویی برخوردم که بعدها برایم ایمیل های با امضای "---" می فرستادند.چپ نبودند، اما به وضعیت ایران، رویکردی شبه مارکسیستی داشتند. اولین جریانی که در ایران این روزها در محاصره ی پدران و مادرانی مثل دوستمان "خانم زهره از کرج" و تهدیدهایی از زمین و زمان ، امضای " گروهی از هوادران اکثریت در ایران " را پای اطلاعات و اسنادشان گذاشتند همین ها بودند.(در صورت تمایل از طریق مدیریت سایت اخبار روز می توانم برایشان ارسال کنم)
سوم، خانم "زهره از کرج" چرا در تمام حوزه های معرفتی و فناوری، فعالان دیروزی اینهمه قدر دانسته می شوند و احترام می بینند و به هر تازه واردی نیزاجازه حکم و صدور فتوا داده نمی شود، اما در قلمرو کمونیسم، هر کس و ناکس اعم از قدیمی و تازه وارد محق به صدور فتوا و احکامی از نوع "افتضاح "می شود؟ مثل اینکه خودمان هم در باور به مارکسیسم به عنوان علم رهاندن انسان از زنجیر ضرورت ها چندان باور نداریم !
نامی شاکری - تهران ۱۵/دی/۸۹
٣٣۵۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱٣٨۹
|
از : زهره زمانی
عنوان : چپ جوان در ایران و فرخ نگهدار؟!
چپ جوان در ایران پدیده ای به نام نگهدار و امثالهم را نمی شناسد, شوخی نفرمایید, نسل من که ایشان و عملکرد ایشان را می شناسد و متاسفانه اکثریتی هم بودم از نگهدار خاطره حمایت از خط امام و افتضاح های مشابه را به یاد دارد, بی جهت وسط دعوا نرخ تعیین نکنید./ زهره از کرج
٣٣۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣٨۹
|
از : نامی شاکری
عنوان : رفیق ملانصرالدین!
به آقای فرخ نگهدار باید تبریک گفت که موجب ابراز اینهمه "بغض معاویه" شده است! دوستان کامنت گذار شاید تعجب کنند اما اینجا در ایران در گرایش قابل توجه جوانان به چپ ، گرایش به دیدگاه های فرخ نگهدار و جریان "اکثریت"،بسیار قابل توجه است. اینجایی که رویکرد نسل جوانش به چپ ، رویکردی غیرقدسی و منتقدانه است . با همه مشکلات و محدودیت های موجود، همه ی صداها شنیده و نقادی می شود:از شهرام همایون تا فرخ نگهدار ! یک مزیت دیگر این نسل، آشنایی شان با مبانی نظری چپ است . من به یاد دارم که در آن سال ها، آدمی مثل اسماعیل خویی به سبب آشنایی نسبی اش با مبانی نظری مارکسیسم ، در میان فعالان و سمپاتیزان های چپ، یک "سوپراستار" به شمار می آمد، امروز در میان این جوان های چپ گرا، حتی اسماعیل خویی امروزی هم "عدد"ی به شمار نمی آید! برای همین هم آدمی مثل فرخ نگهدار که مصداق بارز تطور و تکامل بوده است ، جذاب تر است تا رفقایی که در این ۳۰-۴۰ سال نه چیز جدیدی یاد گرفته اند و نه حرف تازه ای می گویند! درست مثل ملانصرالدین که سال های سال برای آنکه حرف مرد" یکی" باشد، در گفتن سن و سال تجدید نظر نکرد!
نامی شاکری - تهران ۱۴/دی/۸۹
٣٣۵۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣٨۹
|
از : سعید
عنوان : من اکثریتی نیستم اما ...
با تشکر از صالحان گرداننده ی اخبار روز که یاد داشت اول مرا مضر به حال جامعه ایرانی یافتند و سانسور نمودند. اما دوستان حکایت همچنان باقیست، چرا که امسال آقای نورایی هویتشان در لجنمال کردن دیگران شکل میگیرد، اینها خود چیزی در چنته ندارند و با اینگونه هوچیگریها همچون رئیس جمهور ایران سعی دارند سزی در میان سرها در آورند. سیاست ورزی که بدون ارائه کوچکترین برنامه ی عمل، صرفا ً کارش پرخاش و بد وبیراه گفتن به دیگران است، سیاست ورز نیست، از نوع آلاینده گان اجتماعیست که حداقل یکصد سال است فضای سیاسی ی ایران را مسموم نموده اند. بله میتوان با برنامه های سازمان اکثریت و یا با ایده های آقای نگهدار »مستدل« مخالفت نمود، و راه دیگری ارائه داد. ولی برای اشخاصی همچون آقای نورایی گویی سازمان فدائیان ملک طلق پدریشان است و امسال آقای نگهدار آنرا از ایشان غصب نموده اند.
سخن کوتاه کنم، وای بر ایرانیانی که منتظرند از درگاه کسانی چون آقای نورائی "اندیشه ی راهنمای عملی" تراوش کند.
٣٣۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣٨۹
|
از : بهروز
عنوان : یک پاسخ
دوست گرامی یاور
سعی می کنم جوابی که می دهم بر اساس فاکت های تاریخی و عینی باشد تا تئوری های مارکسیستی. چون صحت و سقم تئوری های مارکسیستی را هم با پراتیک می سنجیم نه آن که تئوری های مارکسیستی که خود مشمول تکامل و تغییر هستند را وحی منزل بینگاریم.
اولا درباره واژه خلق، همان طور که گفتم عبارت خلق که دربرگیرنده طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستاست که در کل ادبیات مارکسیستی از آثار خود مارکس تا متاخرین درج است. استفاده از این کانسپت به مفهوم در هم آلودن مرزهای طبقاتی نبوده است. شما که به نظر می رسد از پیروان فرقه حکمتیون نیستید باید مطلع باشید که کلیه حکومت های دمکراتیکی که تحت رهبری احزاب کمونیستی بعد از جنگ دوم به قدرت رسیدند پسوند خلقی یا توده ای داشتند. آن ایرادی را هم که می گیرید که گویا سرکوبگران ممکن است از درون خلق برخاسته باشند هم ایراد سستی است. مگر حکومت های توده گرا، از جمله فاشیست ها و اسلامیون، حتی از درون طبقه کارگر صنعتی نیز عضو گیری نکرده اند. اگر می گویید نه که این با واقعیت روزمره مغایر است. به قول تروتسکی - بدون این که نیاز باشد مرا به تروتسکیست بودن متهم کنید چون بنده معتقد به استفاده از کلیه تجارت جنبش جهانی جمعبندی شده توسط تروتسکی، مائو، چه گوارا و ... هستم چون هر یک عناصری از حقیقت دوران خود را منعکس می کنند - کارگران زیادی در موج گسترده و ویرانگر فاشیسم که تمام سازمان های طبقه کارگر را در هم کوبیده بود به کمیته های فاشیستی کارخانه ها می پیوستند. در زمان ما هم توهم توده ای به جمهوری اسلامی حتی سبب شده کارگران در شرایط عدم تشکل به انجمن ها اسلامی بپیوندند و حتی به جبهه ها جنگ بروند. این چه ربط و دخلی به مفهوم خلق دارد؟
در مورد تاکتیک و استراتژی فدایی در قبل از انقلاب بحث دو جنبه دارد، یکی موفقیت نسبی آن استراتژی در قیاس با سایر جریانات چپ و دستاوردهای آن است و دیگری مارکسیستی یا غیرمارکسیستی بودن آن استراتژی. درباره صحت آن، اگر معیار صحت را ایجاد ارتباط با توده ها و کسب وزن سیاسی بدانیم این را نمی توانید انکار کنید که سازمان فدایی به بزرگترین سازمان چپ ایران تبدیل شد و اینکه نتوانست از این موقعیت خود استفاده کند و عوامل تاریخی طبقاتی که در این ناتوانی موثر بودند از حوصله این بحث خارج است. از نقطه نظر تئوری مارکسیستی نیز گمانم بر این است که یگانه معیار مارکسیستی بودن مشی سیاسی آن است که مارکسیست ها در پی پیوند آگاهی با جنبش خودبخودی کارگران و سایر زحمتکشان هستند و کسب قدرت را با بسیج وسیع طبقاتی مشروع می دانند. و خوب می بینیم که مشی سیاسی و سازماندهی در دویست سال گذشته اشکال بسیار متنوعی داشت است و تشکیل حزب لنینی بدانسان که در چه باید کرد خطوط آن ترسیم شده یگانه مشی مارکسیستی نبوده و دوره معاصر و تغییرات عظیم تکنولوژیک بشر این مشی صد البته تغییر و تکامل می یابد. موضوع مشی مسلحانه نیز ادبیات تئوریک خود را داشته که تا حد امکان به این موضوع پرداخته و جواب های خود را داده است.
این تعبیر شما "بهروز عزیز بلانکیسم چیست؟ آیا بغیر از جمعی از روشنفکران انقلابی می باشند که به شکل مخفی مبارزه می کنند و عملا از توده و کارگران مخفی هستند و تلاش می کنند که انقلاب یا زمینه انقلاب را فراهم کنند؟" نیز دقیقا به حزب لنینی قابل بسط و تعمیم است. حزب لنینی نیز شامل تعداد اندکی انقلابیون حرفه است که بسته به شرایط به شکل مخفی مبارزه می کنند و از طریق پیوند آگاهی سوسیالیستی با جنبش خودبخودی سعی به فراهم کردن زمینه انقلا را دارند. اگر به جنبش فدایی نیز چنین اتهامی را وارد می کنید ما هم با همه وجود آن را می پذیریم. بسیار نابخردانه است که نارودنیسم و بلانکیسم که به نیروی خود در پی کسب قدرت سیاسی بودند را جنبش مسلحانه که خود را پیش درآمد یک انقلاب توده ای می نامید یکی بینگاریم. همه تئوری های جنبش مسلحانه، از قبیل موتور کوچک و موتور بزرگ، کانون شورشی، تئوری دو مطلق و غیره و غیره که در آثار رفقا بیژن جزنی، مسعود احمدزاده و پویان تشریح شده همه بر این نکته پا می فشارند که هدف جنبش کسب قدرت به اتکای نیروی خود نیست و جنبش مسلحانه تنها یک دوره انتقالی برای تشکیل حزب کارگری یا ارتش توده ای است.
٣٣۴۶۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣٨۹
|
از : یاور
عنوان : "خلق"
آقای بهروز نوشته اید که :
"اولا که عبارت خلق، به معنای زحمتکشان، شامل کارگران، دهقانان، و خرده بورژوازی فقیر، همواره در ادبیات چپ جهانی جای داشته است."
اما آیا یک سازمان مارکسیست-لنینیست نماینده تمامی این طبقات و اقشار می باشد؟ یا در درجه اول نماینده "کارگران" می باشد و فعالیت می کند که دیگر اقشار و طبقات حاشیه ای را زیر هژمونی خود در بیاورد؟ عبارت "خلق" عوامفریبانه می باشد و افراد زیادی را شامل می شود که چه بسا منافعشان در تضاد با کارگران می باشد. آیا بخش زیادی از پاسداران و بسیجیان رژیم متعلق به "خلق" نبودند؟ مگر مارکس از لمپن-پرولتاریا به به بدترین شکل یاد نمی کند و آنها را مضرات بزرگی در برابر پرولتاریا نمی داند؟
"خلق" عبارتی است از فرهنگ خرده بورژواها و این اولین بار نبوده است که سازمانی رادیکال "خلق" را به نام خود اضافه کرده است اما مطمنا سازمان انقلابی پرولتاریا نبوده است که یک نمونه آن سازمان رادیکال ناردونیک ها(خلق) در روسیه بود که از جمله رهبران آن برادر بزرگتر ولادیمیر ایلیچ لنین بود که توسط رژیم استبدادی تزار به دار آویخته شد. آنها یک سازمان انقلابی رادیکال بودند همانطور که سازمان چریک فدایی خلق بود اما هر دو سازمانهای خرده بورژوای رادیکال بودند و مطلقا تلاشی در تشکل و رهبری پرولتاریا روسیه و ایران نداشتند.
"البته اگر از دسته کمونیسم امپریالیستی حزب به اصطلاح کمونیست کارگری نیستید که به اصطلاح سی سال است به نقد "چپ سنتی" مشغول است و ادعاهایش گوش فلک را کر کرده اما در همان اروپا هم در میتنگ هایش به زحمت می تواند به تعداد انگشت های دو دست آدم جمع کند."
در ادبیات مارکسیسم "سوسیال-پاسیفیست" به افراد یا احزابی اطلاق می شود که در حرف سوسیالیست هستند و در عمل بورژوا. نمونه ای که ذکر کردید نمونه ایرانی سوسیال-پاسیفیست می باشد که مواضع بورژوا لیبرال آنها نه با مارکسیسم مورد مشترکی دارد و نه با مواضع طبقاتی پرولتاریای ایران. سکتاریستهای که رهبر فقید خود را همطراز با مارکس می دانند در بهترین شکل دلقکهای شارلاتانی می باشند که تاریخ موارد مشابه آن را بعد از مارکس بسیار نشان داده است.
"در مورد جنبش فدایی و عملکرد آن گویند که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. چه در زمان شاه و چه در بعد از آن جنبش فدایی تاثیرگذار ترین بخش جنبش چپ در ایران بوده است. اگر چشم را اندکی بشویید این واقعیت را می بینید. همین الان هم علیرغم سرکوب گرایش جوانان و توده ها را به سنت های این جنبش مشاهده خواهید کرد و به کوری چشم کسانی که خصم این جنبش هستند می بیند که هنوز سرودها و ادبیات این جنبش در میان توده نفوذ می کند."
مطمنا در صداقت انقلابی و فداکاری رزمندگان فدای در دوران رژیم بورژوازی پهلوی شکی نیست و هنوز نیز خاطره انقلابیون جان باخته فدایی و مجاهد گرامی است اما این مورد تغیری در این نمی دهد که شیوه مبارزاتی آنها و ایده حاکم بر آنها مارکسیستی نبود و آنها با تمام شهامت و از جان گذشتگی نتوانستند به تشکل و رزمندگی پرولتاریای ایران تاثیر چندانی بگذارند.
در زمان قدیم هم کسانی بودند که بیرون از گود به فدایی مارک بلانکیسم و جدا از توده می زدند اما به هنگامی که محک تجربه به میان آمد خود واضعان تئوری های مضحکی شدند که نه تنها به نفوذ آقایان در جنبش نینجامید بلکه همچنان همان محفلی هستند که در فنجان خود توفان به راه می اندازند. آقای یاور هنوز خیلی مانده تا به نفوذ و اعتبار "بلانکیست ها" در جامعه ایران برسی، و این را بی گمان در آینده بیشتر خواهی دید"
بهروز عزیز بلانکیسم چیست؟ آیا بغیر از جمعی از روشنفکران انقلابی می باشند که به شکل مخفی مبارزه می کنند و عملا از توده و کارگران مخفی هستند و تلاش می کنند که انقلاب یا زمینه انقلاب را فراهم کنند؟ باور ندارید بفرماید به مارکس رجوع کنید. بلانکیست ها نیز انقلابی بودند و از جان گذشته اما این شیوه مبارزاتی مارکسیستی و نقش یک سازمان انقلابی پرولتاری نیست. آیا تفاوتی بین چریک فدایی خلق و مجاهد خلق خدا ایران و ناردونیک روس با بلانکیست انقلاب فرانسه می باشد؟ همه انقلابی بودند اما سازمانها و احزاب رزمنده پرولتاریا نبودند. حزب رزمنده پرولتاریا "بلشویکها" بودند. سازمان سوسیالیست های انقلابی روسیه نیز مبارزه می کرد اما نماد یک جریان خرده بورژوا بود. منشویکها نیز مبارزه می کردند اما نماد خرده بورژوا بودند و در نهایت به اروگاه بورژوازی رفتند. چریک فدایی خلق و مجاهد خلق خدا نیز خرده بورژواهای انقلابی و رادیکال بودند و در راه آرمانهای عدالت طلبانه خود جان باختند اما آنها نماینده طبقه انقلابی پرولتاریای ایران نبودند و کمترین تاثیری را در تشکل و رهبری پرولتاریای ایران نداشتند. لنین گفت که بدون تئوری انقلابی جنبش انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد. با تئوری "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک" نمی توان جنبش انقلابی پرولتاریای ایران را تشکل و هدایت کرد. نمی شد و نشد و تاریخ شاهد می باشد! عزیزان جان باخته فدایی و مجاهد مطمنا قابل تقدیر می باشند اما انقلاب کار تودهها می باشد و انقلاب کارگری کار کارگران و "خلق" به رهبری گردانهای رزمنده پرولتاریا می باشد.
٣٣۴۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹
|
از : سروش
عنوان : خوب کیست؟
لیبرال بد،رفورمیسم بد ،پاسدار کنونی و سابق (سازگارا) بد ،نگهدار بد، توده ای بد ، شوروی بد ، جمهوری اسلامی بد و.......بد .
بیژن و حمید (جزنی ،اشرف ) ها چون مرده اند وکاری نمی توانند بکنند تلویحا خوب .اگر زنده بودند به لیست بالا می پوستند.
تکلیف مردم (طبق نوشته های آقای نورایی )روشن است .خوب ،حتی بطور نسبی هم وجود ندارد بنشینید خانه تان.
خوشا به حال حکومتی که مخالفی مثل ایشان دارد!
قبول کردیم همه بد.حرف و اندیشه شما چیست؟
فکر آن باشد که بگشاید رهی / راه آن باشد که پیش آید شهی
شاه آن باشد که از خود شه بود / نه به مخزنها و لشگر شه شود مولوی- مثنوی
٣٣۴۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹
|
از : بهروز
عنوان : جنبش فدایی نماد چپ جامعه
آقای یاور. اولا که عبارت خلق، به معنای زحمتکشان، شامل کارگران، دهقانان، و خرده بورژوازی فقیر، همواره در ادبیات چپ جهانی جای داشته است. البته اگر از دسته کمونیسم امپریالیستی حزب به اصطلاح کمونیست کارگری نیستید که به اصطلاح سی سال است به نقد "چپ سنتی" مشغول است و ادعاهایش گوش فلک را کر کرده اما در همان اروپا هم در میتنگ هایش به زحمت می تواند به تعداد انگشت های دو دست آدم جمع کند. در مورد جنبش فدایی و عملکرد آن گویند که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. چه در زمان شاه و چه در بعد از آن جنبش فدایی تاثیرگذار ترین بخش جنبش چپ در ایران بوده است. اگر چشم را اندکی بشویید این واقعیت را می بینید. همین الان هم علیرغم سرکوب گرایش جوانان و توده ها را به سنت های این جنبش مشاهده خواهید کرد و به کوری چشم کسانی که خصم این جنبش هستند می بیند که هنوز سرودها و ادبیات این جنبش در میان توده نفوذ می کند. در زمان قدیم هم کسانی بودند که بیرون از گود به فدایی مارک بلانکیسم و جدا از توده می زدند اما به هنگامی که محک تجربه به میان آمد خود واضعان تئوری های مضحکی شدند که نه تنها به نفوذ آقایان در جنبش نینجامید بلکه همچنان همان محفلی هستند که در فنجان خود توفان به راه می اندازند. آقای یاور هنوز خیلی مانده تا به نفوذ و اعتبار "بلانکیست ها" در جامعه ایران برسی، و این را بی گمان در آینده بیشتر خواهی دید.
٣٣۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹
|
از : Bavar Davar
عنوان : دست آورد
آقای ارژنگ نورانی
شما سی سال گذشته کجا بودید.؟ آیا در گفتمان جاری در ایران شرکت داشتید.؟ این چه زبانی است که شما انتخاب کرداید. ؟
به باور شما نوشته شما چه دستاوردی داشت.؟؟ آیا تارنمای اخبار روز مقالات رسیده را نمیخواند.؟
آیا این است درک شما از گفت او گو ؟
شعار و مطلب بدون محتوی و موچ گیری ما را به پیش نمیبرد.
٣٣۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹
|
از : بهروز
عنوان : فرخ نگهدار
فرخ نگهدار، همان طور که در سایر مقالات مورد اشارات دوستان بوده، هیچ وقت در سازمان فدایی پیش از انقلاب نقش برجسته ای نداشته و از کوره گدازان آزمون های نبرد مسلحانه و زندگی سخت چریکی گذر نکرده است. در واقع، شاید ظاهر و رویه انشعاب اکثریت و اقلیت اختلاف بر سر تحلیل مشی مسلحانه، ماهیت طبقاتی حکومت، رویکرد به اردوگاه شوروی و غیره بود ولی حقیقت امر آن بود که اکثریت یک گرایش راحت طلب شبه سوسیال دمکرات تحت یک دیکتاتوری خشن را بازی می کرد. به قول دوستی اینها نماینده چپی بودند که می خواستند شب هنگام ربدوشامبر خود را بپوشند و بر مبل گرم و نرم خانه تکیه زنند و مجله صلح و سوسیالیسم بخوانند. اما، شرایط آن چنان فاشیسی و سرکوبگرانه بود که این رویای نیم شب آنان را به کابوسی مبدل کرد. فرخ نگهدار، سمبل زیگزاگ های عظیم است. اما اشتباه نکنید. نه آن زیگزاگی که گاه به چپ و گاه به راست می رود. خیالتان راحت باشد. همه زیگزاگ های او در اردوگاه راست است. زمانی از دولتی کردن صنایع و بانکها حمایت می کرد و دولتی کردن تجارت خارجی و اجرای بند ج رژیم را سیاست های سوسیالیستی ارزیابی می کرد و حال همگام با راست ترین نیروهای جامعه از سیاست های دیکته شده بانک جهانی و صندوق بین المللی از قبیل حذف یارانه ها حمایت می کند. او که زمانی سوسیالیسم ورژن شوروی را بهشت برین می خواند و با مدال های قلابی خریداری شده در میدان سرخ هواداران بیچاره خود را شارژ روحی می کرد امروز به منتقد سوسیالیسم روسی و استالینیسم بدل شده است. او که پونوماریف و سوسولف آموزگارش جهانی و کیانوری و طبری آموزگار وطنی اش بود امروز می گوید که در مکتب بازرگان و آیت الله منتظری بسیار کسب فیض کرده است. کسی نیست به او بگوید پس یدک کشیدن نام فدایی و چپ چه محلی از اعراب دارد. مشکل این نیست که نگهدار پرچمدار راست روی و سیاست های ویرانگر در سازمان فدایی بود، و همو بود که سازمان را پس از حمله به سفارت امریکا به دنباله رو سیاست های حزب جمهوری تبدیل کرد، مهم آن است که وی راستگویی و صداقت را در مبارزه سیاسی کنار می گذارد و پرنسیب های اخلاقی یک سیاستمدار دمکرات را فراموش می کند و هنوز که هنوز است از پاسخ گویی به این که چرا در سرکوب ها و کشتارهای اوائل دهه شصت برای حکومت کف می زد خودداری می کند. چند روز پیش خاطرات یکی از بازماندگان سربداران در قیام آمل را می خواندم. جدای از سرشت آن حرکت، جالب بود که هواداران اکثریت همراه با پاسداران در سرکوب این قیام همراهی می کردند و مفتخرانه در نشریه خود از زخمی شدن آن ها در میدان نبرد یاد می کردند. آیا سیاست های سبوعانه و قرون وسطایی حکومت آنقدرها در پرده و زیرکانه بود که رهبران اکثریت نمی توانستند آینده سیاه و تاریکی که حتی آن ها خود نیز قربانیش خواهند بود را پیش بینی کنند. آن کس که عقلی سلیم و اندکی تجربه سیاسی و آگاهی داشت از همان روزهای قبل از قیام بهمن می فهمید که چه نیروی عقب مانده ای در حال نشو و نماست. و این خطاکاری های نگهدار ادامه خواهد یافت، چند ماه یا چند سال دیگر، در شکل و شمایلی دیگر.
٣٣۴۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹
|
از : ساسان قندی
عنوان : زبان گفتگو
نویسنده محترم آقای ارژنگ نور آیی:
کاش به جای آن همه شعارهای که سالیان متمادیست از سازمانهای چون گروه اشرف دهقانی، اقلیت، راه کارگر شنیده میشود و کوچکترین تاثیر را ندارد مستند به رفرنسهای مارکسیستی مطلب مینوشتید، تا دیگران هم استفاده کنند. کاش میپذیرفتید که دوران این شیوه جدالهای خصمانه پایان یافته و زبان دیالوگ را باید به کار بست.من هم با نظرات آقای نگهدار مخالفم، ولی این مخالفت را با تحقیر همراه نمیکنم، پروین اعتصامی میگوید؛
گفتن زشت رویی دگران
نشود باعث نکو رویی
٣٣۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹
|
از : یاور
عنوان : بلانکیست یا مارکسیست؟
چریک های فدای خلق همانند مجاهدین خلق از عده ای خرده بورژواهای روشنفکر تشکیل شده بود که در نتیجه شرایط زمان خود و پاسیفیسم غالب در جامعه با شروع مبارزه مسلحانه و زندگی مخفی امیدوار بودند که می توانند حداقل شرایط انقلابی را برای خرده بورژواها و پرولتاریایی ایران بوجود آورند که به تشکل آنها و در نتیجه به انقلاب ختم شود. مجاهدین که ادعای مارکسیست بودن را تا قبل از اعلام مواضع جدید خود نداشتند اما اعتقادات گروهی آنها منکر دیالکتیک تاریخی نبود اگر چه مطلقا ماتریالیسم تاریخی را قبول نداشتند و به عنوان یک سازمان سیاسی خرده بورژوا مذهبی تلاش داشتند که بر علیه بورژوازی حاکم کمپرادور و بخشهای دیگر بورژواها و خرده بورژوا مبارزه کننند. این نیز از اهداف چریکهای فدایی خلق بود اما آنها خود را مارکسیست-لنینیست می دانستند اگر چه در عمل هر دو با بلانکسیسم تشابهت بیشتری داشتند تا با مارکسیسم یا لنینیسم. اغراق نیست که اکثر افراد این دو سازمان چندان اطلاعی از مارکسیسم نداشتند که البته با توجه به شرایط سانسور و استبداد رژیم بورژوازی پهلوی قابل درک می بود. در مذاکرات حمید اشراف و محمد تقی شهرام به خوبی می توان دید که هر دو آنها دقیقا منافع طبقاتی خرده بورژوازی را تبلیغ می کنند و با هیچ ملاک مارکسیستی نمی توان این دو سازمان سیاسی نظامی را مارکسیست در عمل دانست. حتی نام آنها "خلق" نیز خود نشان از ماهیت خرده بورژوازی آنها داشت. آموزش های مارکسیسم توضیح می دهند که خرده بورژوا از خود استقلال ندارد و یا تحت رهبری بورژوازی قرار می گیرد و یا پرولتاریا! بدون سازمان سیاسی پرولتاریا خرده بورژوازی رادیکال نمی تواند در دراز مدت مستقل بماند و تاریخ معاصر ایران خود نشان از نوسان احزاب خرده بورژوا بوده است که در مقطع قدرت گیری بورژوازی مرتجع اسلامی و دلالان و تجار بازاری که خمینی نمایندگی آنها را می کرد ما شاهد حمایت این سازمانهای خرده بورژوا از حاکمیت این بورژواهای مرتجع با تفکر قرون وسطی به سرکردگی خمینی اگر چه در مقاطعی بودیم. رهبران سازمان مجاهدین حتی به دیدن شخص خمینی رفتند و با بخشی از روحانیت حامی طبقه حاکم مانند طالقانی مدتها رابطه داشتند که امید داشتند که بتواند برای آنها کارساز باشد. بخش رادیکال تر چریکهای فدای خلق که هنوز در فکر انقلاب به شیوه بلانکیست ها بود به زودی از بدنه اصلی جدا شد و اما بقیه که بعدتر به اکثریت و اقلیت منشعب شدند با حاکمیت جدید کجدار و مریض حمایت و انتقاد می کردند. بخش اکثریت این سازمان خرده بورژوا در پی انشعاب در آن سازمان کاملا رهبری بورژوازی مرتجع حاکم را قبول کرد و به اشتباه طبقه حاکم را مانند خود خرده بورژوا انقلابی و دمکراتیک می دانست که بعدتر به اشتباه خود البته پی برد. بورژواهای لیبرال که ابتدا همراه بورژوازی مرتجع بازاری دولت را در دست داشتند به زودی به اپوزیسیون برادران خود در آمدند و بعدها بعد از فروپاشی شوروی خرده بورژواهای اکثریتی مواضع خود را مشابه با بورژوازی لیبرال ایران یافتند و حتی شمار زیادی از بخش منشعب اقلیت نیز همان مواضع را این بار با نام اتحاد فداییان خلق انتخاب کرد.
اینکه آیا فرخ نگهدار مارکسیست بوده و اکنون نیست یک توهم هم برای خود او و هم دیگر افراد سازمان چریکهای فدایی خلق بوده است. باعث تعجب خواهد بود که اگر آقای نگهدار بیاید و بگوید که حتی یکی از کتابهای مارکسیسم را خوانده باشد یا اصول اساسی مارکسیسم را قبول داشته است مانند ماهیت طبقاتی حاکمیت های پیشین و فعلی. او البته در این مورد تنها نیست و به جرات می توان گفت که اکثریت اعضا سازمان چریکهای فدایی خلق و بعدتر سازمان اکثریت شاید در حرف مارکسیست بودند اما نه معلومات مارکسیستی داشتند و نه فعالیت کلاسیک مارکسیستی. آقای نگهدار همانگونه عمل کرد که هر خرده بورژوای عمل می کند و اکنون که سازمان او مواضع بورژوازی لیبرال را انتخاب کرده است طبیعی می باشد که او و دیگر دوستان ایشان همفکران خود در احزاب بورژوا لیبرال جستجو می کنند. دشنام و سرکوفت او و دیگر دوستان او بی معنی می باشد زیرا حتی تاریخ به ما نشان داده است که مارکسیست های اصولی نیز ممکن و عملا شده است که به اردوگاه بورژوازی شتافته اند که نمونه تاریخی آن را در سوسیال امپریالیست های آلمانی و فرانسوی و غیره بسیار می توان یافت. احزاب سوسیال دمکرات و سوسیالیست و کارگر بسیاری از کشورهای اروپایی در حرف و عمل احزاب بورژوازی می باشند که چندان تفاوتی با دوقلوهای لیبرال خود ندارند. تاریخ مبارزات طبقاتی ایران باز نشان داد که بدون احزاب سیاسی و برنامه سیاسی پرولتاریای ایران انتظار استقلال خرده بورژوازی رادیکال ایران در بهترین شکل کمدی و مضحک می باشد. اکنون ما شاهد لابی پارلمانهای بورژوازی اروپا و آمریکا و نمایندگان امپریالیست ها توسط رهبران سازمان خرده بورژوازی مجاهدین خلق خدا می باشیم و این نیز چندان تعجب آور نباید باشد. همچنین بارها در همین "اخبار روز" خبر دیدار و مذاکرات رهبران سازمان اکثریت و دیگر همفکران آنها با نمایندگان بورژوازی اروپایی بوده ایم. بورژوازی لیبرال ایران در مقام اپوزیسیون بورژواهای مرتجع مذهبی حاکم با هر دری می زند که حمایت انترناسیونالی برادران بورژوای خود در کشورهای غربی را بدست آورد و گذشته بلانکیستی و چریک خلقی آنها فقط یک بخش تاریخ غمناک می باشد که بیشتر برای گرفتن اعتبار از طبقات خرده بورژوای ایران هنوز برای آنها نقش منفعت باری را بازی می کند. پرولتاریای ایران و خرده بورژوازی رادیکال ایران بدون رهبری انقلابی و سازماندهی مارکسیستی فقط نظاره گر این صحنه های تهوع آور پوسیدگی و انحطاط قهرمانان دیروزی خواهد بود. فرخ نگهدارها مقصر نیستند بلکه مقصر سوسیالست های می باشند که عملا به سوسیال-پاسیفیست تبدیل شده اند و حداقل کار تبلیغی را نیز انجام نمی دهند و با عدم مبارزه همه جانبه با بورژوازی در تمام شکلها صحنه مبارزه طبقاتی را خالی گذاشته و به نظاره کنندگان بی تاثیر تبدیل شده اند. تاریخ مارکسیتهای روس حتی در تبعید نشان داد که می توان فعالیت کرد و به شکل گیری و روشنگری پرولتاریا و خرده بورژوازی کمک کرد. وظایف سوسیالیست های ایرانی می باشد که اکنون کاری را بکنند که بیش از صد سال پیش مارکسیست های مانند لنین با امکاناتی بیسار محدودتر از حالا توانستند طبقات مزدگیر و ستم دیده را تشکل داده و آماده شرکت در انقلاب در راه باشند. بورژوازی لیبرال ایران هراسناک از انقلاب خواهان رفرم نظام برژوازی ایران می باشد که شاید برادران مرتجع که اکنون حاکمیت را با آنها شریک نمی شود سر عقل بیاورد و با حفظ نظام برده داری کارمزدی بتواند به پایداری نظام استثماری در ایران بینجامد. افرادی نظیر ابراهیم یزدی یا داریوش همایون یا دیگر سوسیال-پاسیفیست های مانند آقای نگهدار خواهان رفرم سیستم ستمگر بورژوازی ایران می باشند و از دفاع کردن از این خواست خود نیز ابایی ندارند. مارکسیست های ایرانی می باید با افشای مواضع ضد انسانی طبقات بورژوازی ایران به تشکل طبقه رزمنده پرولتاریای ایران اقدام کنند. پرولتاریای ایران اکنون بیش از هر زمان احتیاج به کادرهای انقلابی خود دارد.
٣٣۴٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨۹
|