راز ترکیب نامتجانس شاهزاده های پارسی و امت اسلامی


یاشار گولشن


• در گذشته اگر رژیم بدنبال اقشاری بود که ته ریشی داشتند و در پیشانی اشان علامت مهرعبادت بود اینک بدنبال نسل در ظاهر مدرن شیک پوشی است که از حسرت بدلان زندگی عرفی دوره پهلوی و از خیال پردازان دوره کورش و پارس و هخامنشیان میباشند. در واقع اصول حکومتداری جمهوری اسلامی عوض نشده بلکه مخاطب و نوع گفتمان عوض شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ دی ۱٣٨۹ -  ۲ ژانويه ۲۰۱۱


مسابقات جام ملتهای آسیا فرصتی به وجود آورده که ترکیب نامتجانسی از فاشیسم مذهبی با باستان گرائی آریائی در مقابل دید جهانیان قرار گیرد. در خبر ها آمده که بنا به درخواست مقامات ایرانی، عنوان و شعار روی بدنه اتوبوس حامل ورزشکاران ایران بصورت “شاهزاده های پارسی” انتخاب شده است. شاید در نگاه اول استفاده از لفظ شاهزاده توسط مقامات جمهوری اسلامی عجیب و غریب باشد. مگر نه این است که ظهور و بقای این حکومت اساسا در پی سرنگونی حکومت شاه و جمع کردن هر چه شاه و شاهزاده بوده است؟ مگر نه اینست که ایدئولوژی این حکومت بر نفی ملی گرائی متداول دوره پهلوی ها و نگاه به امت اسلامی استوار بوده است؟ پس اکنون چه شده که ناگهان این وسط ساز مخالف زده میشود و بجای اسلام و امت و دین و مذهب، از پارس و شاهزاده صحبت میشود؟ این سوال ها البته برای ناظر متعارفی که از سابقه جمهوری اسلامی و تئوری بقای آن آگاهی نداشته باشد بیجواب میماند. اما واقعا داستان چیست؟
واقعیت اینست که جمهوری اسلامی برای کسب و بقای حاکمیت خود در کنار ماشین ترور و قتل و سرکوب، همیشه روی حمایت عمومی توده ناآگاه متوهم تکیه کرده است. این رژیم، هم برای کسب هژمونی بین نیروهای انقلابی در جریان انقلاب، وهم برای تحکیم قدرت مطلقه خود بدنبال سرنگونی حکومت پهلوی، به جد از پشتیبانی اقشاری برخوردار بود که بنا به توهمات مذهبی خود بدنه اجتماعی فعال و قدرتمندی را برای این حکومت تشکیل میدادند. وجود چنین طبقه اجتماعی پرشمار یکی از دلایلی بود که همه نیروهای چپ و لیبرال در ابتدای انقلاب بهمن ۵۷ از صحنه رانده شدند و یکی از وسیع ترین کشتارها و سرکوب ها در تایخ معاصر ایران بدون هیچ عکس العمل جدی توده ای رقم خورد. رژیم اما اکنون با گذشت سی سال در مخمصه این گرفتار شده که دیگر این قشر پر قدرت نا آگاه متوهم تقریبا وجود ندارد. جدا از نسل جوانی که به مدد انفجار اطلاعات از طریق اینترنت، ماهواره، اس ام اس و سایر وسائل ارتباطی، توهمی از جنس ایدئولوژی رژیم ندارند، اساسا بخش دیندار و سنتی ایرانیان نیز بنا تجربه فاجعه بار سی سال گذشته از این حکومت بریده اند. آنچنان که میشود دید که همه پشتیبانان فعلی حکومت را همان مزدوران و جیره خواران داخلی و خارجی آن تشکیل میدهد که ادامه حیات و منافع مادی خود را در گرو حفظ همین حکومت میدانند و بر همین سیاست نیز عمل میکنند. آن جمع خرده پای حامی رژیم نیز که بصورت موردی اجیر میشوند و این اواخر به "ساندیس خور" معروف شده اند نیز نه از سر اعتقاد درونی بلکه بدلیل نیاز مادی، گاها در صحنه حمایت از رژیم دیده میشوند.
با این مفروضات به سهولت میشود تاکتیک جدید مقامات ایرانی در توسل به موضوع باستانگرائی و راسیسم آریائی باقیمانده از دوره حکومت پهلوی را بهتر درک نمود. در واقع جمهوری اسلامی با توسل به این شعارها امیدوار است حمایت طبقه ای از ایرانیان را که اتفاقا بنا به تعلقات اقتصادی و اجتماعی خود صدای بلندتری در داخل و خارج دارند و دارای ارتباطات و لابی های پرقدرتی نیز در میان سیاستمداران خارجی هستند را کسب نماید. سیاستی که با تکیه به “ایرانیت”، “مکتب ایرانی”، “استوانه کوروش”، و حتی ادعاهائی از این قبیل که پیغمبر اسلام خودش پارسی بوده است در راستای همین سیاست جلب آن دسته از جوانان و محافلی است که از دست سیاست های اجتماعی محدود کننده جمهوری اسلامی به جان آمده و به دنبال توسل به یک سری مسائلی هستند که بعنوان سپر دفاعی ایدئولوژیک در برابر این تحمیلات قرار دهند و از قضا دست به نقد سراغ آن چیزی میروند که در دوره رضا شاه بصورت ایدئولوژی پایه ای برای ساخت ملت واحد در ایران ایجاد و ترویج شده بود .
همانطور که زمانی خمینی گفته بود که برای حفظ نظام حتی اصول دین را نیز میشود تعطیل کرد، اینک نیز قابل فهم است که مقامات جمهوری اسلامی برای حفظ حکومت خود که از کمترین میزان حمایت داخلی و خارجی برخوردار است، به دامن ایدئولوژی های پوسیده دیگری چنگ میزنند تا جمعی را که هنوز در رویا و خیال دوره حکومت پارس ها در دو هزار وپانصد سال پیش بسر میبرند با این حکومت – و یا لااقل با جناحی از این حکومت- همراه سازند و یا دست کم جریان مخالف را در مقابله با این رژیم از قاطعیت و شور و حال بیاندازند.
با این حال نباید این تصور اشتباه را کرد که گویا رژیم اصول اعتقادی خود را تغییر داده است. در واقع اصل اساسی بقای قدرت این حکومت همچنان بر جذب اقشار ناآگاه متوهم استوار است، فقط نوع توهمات و طیف متوهمان عوض شده است. در گذشته اگر رژیم بدنبال اقشاری بود که ته ریشی داشتند و در پیشانی اشان علامت مهرعبادت بود اینک بدنبال نسل در ظاهر مدرن شیک پوشی است که از حسرت بدلان زندگی عرفی دوره پهلوی و از خیال پردازان دوره کورش و پارس و هخامنشیان میباشند. در واقع اصول حکومتداری جمهوری اسلامی عوض نشده بلکه مخاطب و نوع گفتمان عوض شده است.
از این به بعد نیز در عین حالیکه باید منتظر شعارها و سیاست های مشابه بیشتری باشیم، مهم آنست که چگونگی برخورد اقشاری که مخاطب این سیاست شاهزاده بازی پارسی هستند را رصد کنیم و اینکه این بار چند سال دیگر لازم است تا این مخاطبان به ظاهر امروزی و تحصیل کرده از رویا بدر آیند و به جای شعار هائی از قبیل ”نسل ما نسل آریا” ست و “جمهوری ایرانی” و به جای زدن بر طبل توخالی تفوقات تاریخی و فرهنگی، خود را عضوی از جمع یک ایران چندفرهنگی و چندملیتی بدانند، و بجای نگاه حسرت بار به گذشته - که معلوم نیست چقدر از آن واقعی و چقدر از آن توهمات است- به ساخت دنیای مدرن با نرم ها و اصول مترقی و جهان شمول و چند فرهنگی رایج در جهان امروزی بپردازند.