زندگی دیگران


مزدک دانشور


• آخر "آقا! محترم! عزیز! پفیوز!"
گوشی را بگذار!
بگذار از لابلای این سیمهای تنگ
کمی از بوسه و کلمه و کتاب بگوییم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ دی ۱٣٨۹ -  ۱۱ ژانويه ۲۰۱۱


 آخر "آقا! محترم! عزیز! پفیوز!"
گوشی را بگذار!
بگذار از لابلای این سیمهای تنگ
کمی از بوسه و کلمه و کتاب بگوییم
بی دغدغه ی پاسبان و عسس!
بگذار واژه با گلو پیوند بخورد
بگذار تلاقی انسان و کلام
طعم آرامش و قاصدک و دریا داشته باشد، لا مصب!
آخر تا کی؟
همه ی حرفهامان ترس خورده
سنگ خورده
باران خورده
تا کی بید
تا کجا باد؟
من اعتراف می کنم
که سهم من از معشوقه و معاشقه و اقاقیا
همین واژه هایی است که از پشت دریا دریا دوری
سوار بر قاصدک و سیم به من می رسد...
که آخر "آقا! عزیز! محترم! پفیوز!"
بگذار گوشی را!

 
۱ این نام از اسم فیلمی آلمانی عاریت گرفته شده است. این فیلم زندگی تهی و خالی شده ی یک مامور سازمان جاسوسی آلمان شرقی (اشتازی) را نشان می دهد که به شنود خانه و تلفنهای یک روشنفکر ناراضی گمارده می شود و تمامی زندگی خصوصی و فعالیتهای او را استراق سمع می کند و دراین سیرکم کم به سوژه ی خود علاقه مند می شود و در لحظه ای بحرانی حتی به کمک او می شتابد و مدارک جرم را از خانه ی او بر می دارد و به خاطر ناکامی در ماموریتش تا زمان فروپاشی دیوار به کاری بی اهمیت گمارده می شود. پس از سالها اما آن روشنفکر که دیگر تبدیل به روشنفکرمحبوب مامور سابق شده است کتابی می نویسد و آن را به همان مامور تقدیم میکند...به کسی که تمامی زندگی خصوصی اش را شاهد بوده است
این عبارت یکی از عبارتهای معروف فیلم گوزنهاست که از زبان یکی از اجاره نشینان خانه ی پنج دری جنوب شهر بیان می شود در فقدان کامل عدالت و حضور بی رحم سلطه