بررسی و نقد کمونیسم کارگری منصور حکمت
روزبه م.
•
این نوشته که در ادامه سلسله مقالاتی در نقد کمونیسم کارگری منصور حکمت است، در دو بخش به بررسی مقولاتی نظیر برابری، ازادی و عدالت می پردازد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۱ دی ۱٣٨۹ -
۱۱ ژانويه ۲۰۱۱
این نوشته که در ادامه سلسله مقالاتی در نقد کمونیسم کارگری منصور حکمت است، در دو بخش به بررسی مقولاتی نظیر برابری، ازادی و عدالت می پردازد.
در برنامه یک دنیای بهتر می بینیم که چگونه اقای حکمت مفاهیمی مانند ازادی، برابری و عدالت را در زمره مفاهیمی مقدس در فرهنگ سیاسی توده مردم در سراسر جهان جای می دهد. او چنین می گوید: تصویر همه از یک زندگی مطلوب و یک دنیای ایده آل بیشک یکی نیست. اما با اینهمه مقولات و مفاهیم معینی در طول تاریخ چند هزار ساله جامعه بشری دائما بعنوان شاخص های سعادت انسان و تعالی جامعه به طرق مختلف برجسته و تکرار شده اند، تا حدی که دیگر بعنوان مفاهیمی مقدس در فرهنگ سیاسی توده مردم در سراسر جهان جای گرفته اند. آزادی، برابری، عدالت و رفاه در صدر این شاخص ها قرار دارند.
دقیقا همین ایده آلها بنیادهای معنوی کمونیسم کارگری را تشکیل میدهند. کمونیسم کارگری جنبشی برای دگرگونی جهان و برپایی جامعه ای آزاد، برابر، انسانی و مرفه است.
منظور حکمت از کلمه همه در ابتدای جمله اش کیست؟ ایا همه یعنی طبقات استثمارگر و استثمار شونده؟ اینجا مشخص نیست که تصویر همه از یک زندکی مطلوب که مطرح شده منظور چیست؟اما اگر در خوشبینانه ترین حالت تصور کنیم که منظور اقای حکمت همه استثمار شدگان در طول تاریخ باشد و وجه مشترک همه انها هم این باشد که در طول تاریخ به دنبال کسب این مفاهیم مقدس اقای حکمت بوده و هستند،باز هم انتقاداتی اساسی و پایه ای بر ان وارد است.اگر کسی فقط یک بار اثار مارکس،انگلس ویا لنین را مطالعه کرده باشد می تواند دریابد که مثلا ایده برابری ساخته سرمایه داری است مارکس هم در کتاب فقر فلسفه و هم در گروند ریسه با صراحت و دقت کامل این مسئله را مطرح می کند که اشاره به انها ضروری است.بدیهی است که تمایل به برابری از مختصات قرن ماست.حالا اگر کسی بگوید که قرون گذشته با نیازمندیها،وسایل تولیدی وغیره وغیره کاملا مختلفی دور اندیشانه در راه تحقق برابری،فعالیت می کردند،چنین فردی در وهله اول وسایل و انسانهای قرن ما را به جای وسائل و انسانهای قرون گذشته قرار داده است وشناخت غلطی از حرکت تاریخ دارد حرکتی که در اثر ان نسلهای بعدی،نتایج حاصله از نسلهای قبلی را تغییر شکل میدهند.اقتصادیون بخوبی می دانند که همان چیزی که برای یکی حکم یک فراورده کامل را داشت برای دیگری فقط بمنزله ماده خامی برای یک تولید جدید بود.(فقر فلسفه،متافیزیک اقتصاد سیاسی،تذکر ششم).
حال باید به مارکس گفت که چنین فردی وجود دارد که نه تنها این مفاهیم را به تمام طول تاریخ بشریت نسبت می دهد بلکه فراتر رفته و انها را در زمره مفاهیم مقدس می خواند.مارکس در گروند ریسه،مبانی نقد اقتصاد سیاسی هم نشان می دهد که پایه مقولاتی مانند ازادی وبرابری تولید ومبادله کالائی است انجا که می گوید:از این روشکل اقتصادی یعنی مبادله،مطلقا مستلزم برابری عوامل فردی مبادله است در حالی که محتوا و مضمون ان،اعم از ماده یا افراد،انگیزه ای برای ازادی است.با این حساب برابری و ازادی نه تنها در مبادله مبتنی بر ارزشهای مبادله ای محترم شمرده می شوند بلکه مبادله ارزش های مبادله ای پایه مولد واقعی همه ازادی ها وبرابری هاست.و در ادامه می گوید:برابری وازادی به مفهوم جدید مسبوق به منا سبات تولیدی اند که هنوز در جهان باستان و سده های میانه تحقق پیدا نکرده بودند.انگلس در نامه خود به ببل که در تاریخ هیجدهم تا بیست وپنجم مارس ۱٨۷۵ نوشته شده در ادامه مبا حث نقد برنامه گوتای مارکس می نویسد:حذف هر گونه نابرابری اجتماعی و سیاسی اصطلاح مشکوکی است که به جای محو هر گونه تفاوت طبقاتی نشسته است.ودر ادامه می افزاید:ریشه این تلقی یک جانبه فرانسوی از جامعه سوسیالیستی به عنوان سرزمین برابری ها،همان شعار کهن ازادی،برابری وبرادری است.
می توان به سادگی از این نوشته های مارکس وانگلس به سادگی در یافت که تلقی اقای حکمت از جامعه سوسیالیستی به عنوان کارخانه برابری سازی همان تلقی از جامعه سرمایه داری است.حال کمی دقیق تر می شویم و رابطه مقولات و مفاهیم مقدس اقای حکمت را با مفاهیمی مانند مالکیت اجتماعی وسائل تولید و همچنین ثروتهای اجتماعی مورد بررسی قرار خواهیم داد.همان طور که می دانیم ثروت عبارت است از کار تبلور یافته و طبیعتی که به تصاحب و مالکیت انسانها در امده است.این ثروت به اشکال مختلف مانند زمین،مواداولیه که از طبیعت به دست می اید،وسائل تولیدی ووسائل مصرفی وجود دارد.همانگونه که می دانیم جامعه سوسیالیستی جامعه ای است که این ثروتها در تصاحب مالکیت اجتماعی باشد نه مالکیت خصوصی افراد.مالکیت اجتماعی یعنی مالکیت کل جامعه بر ثروت وامکانات تولیدی.حال باید از اقای حکمت یا پیروان ایشان پرسید که این مالکیت کل جامعه بر عناصر ثروت چگونه قابل تقسیم بین افراد است تا بتوان فهمید که بین همه برابر تقسیم شده یا نه؟اگر قابل تقسیم نباشد پس دیگر نمی توان از برابری یا نا برابری حرف زد.چون مفهوم برابری،مفهومی است که مقایسه را با خود به همراه می اورد و اگر در مالکیت اجتماعی نمی توان مقایسه کرد پس برابری یا نابرابری در ان اساسا بی معنی است.
برای بیشتر روشن شدن مفهوم برابری باید برابری در روابط را که اعم ازروابط سیاسی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی وحقوقی است را نیز مورد بررسی قرار داد.من به بررسی روابط اقتصادی که شالوده دیگر روابط است و همچنین مد نظر اقای حکمت هم همین بوده می پردازم.از طرفی برابری در برخی از روابط به قول مارکس در جامعه سرمایه داری یا وجود دارد یا قابل بوجود امدن است مانند برابری حقوقی.بنابر این باید به حوزه های تولید،توزیع،مبادله ومصرف وارد شد.اما قبل از ان طرح چند سئوال ضروری است وبه روشن تر شدن بحث ما کمک بیشتری خواهد کرد.ایا بعد از ان که انسانها پس از سلب مالکیت از سرمایه داران و زمینداران در روند تولید جایگا هی برابر خواهند داشت؟ ایا تضاد تکامل بین شهر و روستا در کوتاه مدت از بین می رود؟ ایا بین کارهایی که نیاز به دانش و تکنیکهای پیچیده وکارهای ساده تر برابری برقرار خواهد شد؟مارکس در نقد برنامه گوتا نشان میدهد که جامعه ایی که در حال گذار از جامعه سرمایه داری به سوسیالیزم و یا کمونیزم است چگونه باید با مسائلی اینچنینی برخورد کند.او می گوید:ولی برخی از افراد نسبت به دیگران از برتری های جسمی و ذهنی برخوردارند ومیتوانند درمدت زمانی واحد کار بیشتری انجام دهند ویا برای مدت طولانی تری کار کنند.از سوی دیگر اگرقرار باشد کار به عنوان معیار مورد استفاده قرار گیرد تنها شدت ومدت ان را می توان ملاک تعریف قرار داد.والا به عنوان معیار قابل استفاده نخواهد بود.پس این حقوق مساوی درواقع به حقوقی نامساوی برای کار نامساوی مبدل می شود،و گرچه اختلافات طبقاتی را به رسمیت نمی شناسد وهمگان رادرحکم کارگرانی همسان ولی تلویحا استعدادهای نابرابر فردی را ارج می نهد وتوانائی تولیدی را به عنوان یک امتیاز طبیعی قلمداد می کند.ودر نتیجه در محتوا مانند هر حق دیگری به حقی برای نابرابری بدل می گردد.می بینیم که مارکس چگونه با درایت خاص خود انسانها را در رون تولید در موضعی یکسان پس از فرو پاشی نظام سرمایه داری قرار نمی دهد.جامعه کمونیستی جامعه ای است که از درون جامعه سرمایه داری بیرون می اید وناچار در تمام زمینه های اقتصادی،اخلاقی ومعنوی هنوز علائم ویژه جامعه کهنه را که ازبطن ان ازاد شده را داراست.پس می توان تفاوت دیدگاه مارکس را با اقای حکمت که می خواهد ضرب الاجل برابری کامل را که از نظر او همان سوسیالیزم است را پیاده کند،مشاهده کردودریافت.تا زمانی که نابرابریهای اینچنینی مانند نابرابری در تقسیم اجتماعی کار،نابرابری بین کار دستی و فکری ،در مدیریت کاروتولید وجود دارد که در کل منظور همان تقسیم کار اجتماعی است،صحبت از محو طبقات سخنی بی پایه واساس وگزاف است چرا که تنها زمانی میتوان گفت که نابرابری انسانها از بین می رود که امکان باز تولید نابرابریهائی که در بالا بدان اشاره شد از بین برود یعنی همان امکان باز تولید طبقات.تقسیم کار پس از فروپاشی نظام سرمایه داری چه در سطح اجتماعی وچه در سطح هر واحد کار وجود دارد(همانگونه مارکس در نقد برنامه گوتا به ان اشاره می کند).حال اگر همه را با فرمول اقای حکمت یکسان کنیم چه پیش خواهد امد؟ایا غیر از این خواهد بود که با افت شدید تولید و پایین امدن بار اوری اجتماعی روبرو خواهیم شد؟ایا غیر از این است که هرج و مرج در تمام ابعاد اجتماعی،اقتصادی زمینه را برای بازگشت سرمایه داری فراهم خواهد کرد؟انقلاب در روند تولید نیازمند شرایطی خاص است،بالا رفتن سطح دانش و اگاهی کارگران،از بین رفتن تقسیم کار اجتماعی،از بین رفتن تضاد تکامل شهروروستا،و خلاصه اینکه کارگران نه نظاره کنندگان محض در روند اداره تولید بلکه مجری وتصمیم گیرنده باشند واینها نیاز به کوششها وفعالیتهای پیگیر وهمچنین زمان دارد.وتنها در این حالت است که مالکیت اجتماعی به معنای حقیقی پایدار خواهد بود.اما به قول مارکس در این فاز عالی کمونیستی هدف تحقق کامل استعدادهای هر فرد است نه برابری اقای حکمت.مارکس حتی در فاز عالی کمونیسم هم دم از برابری نمی زند.
در قسمت دوم این مقاله به مبحث رابطه برابری وعدالت منصور حکمت در حوزه های مبادله، توزیع ومصرف خواهیم پرداخت
|