از : سنجورو
عنوان : اصلاحات امپریالیستی
بعد از تجربه انقلاب کوبا و همچنین قیام های دهقانان در کشورهای زیادی از آمریکای جنوبی و مرکزی گرفته تا شرق آسیا و جنوب شرق آسیا و هدایت جنبش های دهقانی توسط کمونیست ها منجر به پیدایش نظراتی در محافل امپریالیستی شد که با دست زدن به یک سری اصلاحات ارضی بتوانند از رادیکالیزه شدن دهقانان جلوگیری کنند و همزمان با این اصلاحات ارضی تعداد زیادی از همین دهقانان را به شهرها سرازیر کنند تا نیروی کار ارزانی را برای سرمایه داران فراهم کنند. فیدل کاسترو در یکی از سخنرانی های خود به امپریالیسم آمریکا انتقاد کرد که چرا وقتی او دست به اصلاحات ارضی زد آنها او را نکوهش کردند اما اکنون خود در کشورهای تحت سلطه خود دست به اصلاحات ارضی می زنند که البته جواب واضح و روشن می باشد و علت همان جلوگیری از انقلاب های مانند انقلاب کوبا و چین و ویتنام بود.
اصلاحات ارضی که رژیم سرسپرده پهلوی به آن دست زد مطلقا در جهت بهبود زندگی دهقانان نبود بلکه به سیه روزی آنها شتاب داد. تاریخ شاهد است که همین دهقانان نتوانستند زمینهای کوچکی را که بدست آورده بودند برای زندگی بهتر مورد بهره برداری کنند و سیل بزرگی از آنها روانه شهرها بخصوص تهران شدند و در حاشیه شهرها در وضعیت رقت انگیزی زندگی می کردند و نیروی کار ارزانی را برای سرمایه داران فراهم کردند. افرادی که هنوز در توهم بسر می برند که می بایست از این اصلاحات حمایت می کردند چرا که فئودل ها و حامیان مقدس آنها به مخالفت با آن بر خواسته اند نمی توانند قبول کنند که هر دو اینها برخلاف منافع دهقانان عمل می کردند و وظیفه نیروهای ترقی خواه این بود که همزمان با استقلال سیاسی به مخالفت با این اصلاحات فرمایشی و فئودل ها و حامیان روحانی آنها آلترناتیو انقلابی را می بایستی ارائه می دادند. حامیان دهقانان و زحمتکشان الزامی ندارند که یا در جبهه امپریالیست ها باشند و یا در مقام دفاع از فئودالهای مستبد.
ایران اکنون دیگر یک کشور فئودالی نیست و سرمایه داران اکنون حاکمان آن می باشند. نظام ضد انسانی سرمایه داران بازاری و دلال را باید به زیر کشید و این تنها در توان کارگران و زحمتکشان ایران می باشد که با رهبری خردمندانه سازمانها و احزاب سیاسی خود این مهم را به عمل برسانند!
٣٣۹۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱٣٨۹
|
از : کاوه داورپناه
عنوان : هنوز راه بسیاری در پیش ست !
ابوالفضل عزیز درود بر تو ! امیدوارم سالم و خرسند در آن دور دست ها در دامان طبیعت و در سرزمین مهمان زندگی در تبعید را سرفراز بسر کنی تا شاید دیدار مجدد در سوئد تازه گردد.قصد نداشتم زیر نوشته ی تو چیزی بنویسم ولی با خواندن کامنت «احمد صبوری» که «نذر» کرده پای هر نوشته یک چیزی بنویسد تا همه را برای انقلاب سوسیالیستی «تسلیح» نماید مجبور شدم چند کلمه بنویسم .
متاسفانه به نقل از گورکی در یکی از دیالوگهای تاریخی: « راهنمائی کی توانی، ای که راه خود ندانی!» آدم تعجب می کند که حضرت احمد صبوری ی کهنه کار با کدام اطمینان دست به قلم می برد و راهیان انساندوستی و عدالت و آزادی نوع بشر را با ادعاها نادقیق مورد «عنایت » قرار میدهد.
فرموده اند:«آنچه در افغانستان بدنبال کودتای روس ها رخ داد نه انقلابی بود و نه بر اساس تئوری های مارکسیستی چیزی در مشابهت با یک انقلاب سوسیالیستی.»
من اصلا کاری ندارم که این حرف چقدر نادرست ست و اصلا نمی فهمم کجای وقایع افغانستان شباهتی به
به انقلاب سوسیالیستی داشت. مگر مجبوریم در هر زمینه ای اظهار نظر کنیم . چنان قلم فرسائی شده که گویا ابوالفضل در ستایش وقایع افغانستان نوشته ست. بگذریم.
احمد آقای صبوری نوشته اند:«اصلاحات ارضی شاه یادتان است آخوندها حرام کردند کشاورزان در قم قباله ها را از دست شاه می گرفتند و می رفتند خوش و خرم ...»
ایشان فراموش کرده اند که تمام ادبیات چپ مشحون از حمایت از قائله ی ۱۵ خرداد بود بدون اینکه
قبول کنند بهترین تحلیل و شعار همان « اصلاحات آری -
دیکتاتوری نه !» آقای صبوری از پیشکسوتان ست !
ایشان شهامت ندارند که بگویند امروز کدام جریان مناسب شرائط امروز تحلیل کرده و فقط اینجا و آنجا نق می زنند. چه اشکالی دارد ! اسم مستعار و تا می توانی علیه این و آن بنویس ! شخصا به تمام کسانی که با تمام خطرات علنی کاری -اعم از راست تا چپ- پای اندیشه ی خود ایستاده اند و با نام واقعی می نویسند به دلیل تاثیر اجتماعی آن برای ایجاد ساختارمدنی ارج قائلم کسانی که هر جا قابیه تنگ باشد با نام مستعار وارد میشوند راه به جائی نخواهند برد و دشمن پلورالیزم سیاسی هستند. بهمین دلیل هیچ نیروی چپ «رادیکال» و «انقلابی » نه تنها گسترش پیدا نکرده حتی «ریزش» کرده اند !
زیرا جز خود و انقلاب رمانتیزم خود دغدغه ی دیگری ندارند. احمد صبوری همه را با «چماق» طرفدار بورژوازی و لیبرالیزم «نفی » می کند ایشان فکر می کند مصالح تحقق سوسیالیزم در ایران موجود ست.
هنوز راه بسیاری در پیش ست و چه قشنگ نوشتی ابولفضل که میزان قربانی گوسفند در زنجان امروز از سال ۴۲ بیشتر شده ست. البته امثال احمد صبوری از تعداد انلشتان دست تجاوز نمی کنند و بهمین دلیل به قواعد بازی های جامعه ی مدنی اعتناعی ندارند . فقط انقلاب !
ابوالفضل عزیز مواظبه خودت باش !
٣٣٨۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : طفل نی سوار
جناب محققی ،
ممنون از نوشته پر درد و حاوی حقیقت ، هر چند برای اثبات حقایق احتیاجی به تاریخ گویی نیست. اینکه در ایران چه میگذرد را نمیدانم اما آنچه در خارج میگذرد هم احتیاج به توضیح و تفسیر ندارد و موید نوشته شماست . اقلا از زمان حافظ تا کنون ما مردم هفتاد و دو ملت بوده و هستیم و شاید هم خیلی بیشتر. نظری به سایتهای مجازی در خارج و جنگ این هفتاد و دو ملت بر سر هیچ ، گویای این حقیقت است. اقلا هشتاد نود در صد ما خارج نشینان کاری در ایران نداریم و اگر حکومت هم عوض شود جز برای سیاحت و دیدار فامیل و دوستان به ایران نخواهیم رفت ولی چون سنگ مفت و گنجشک مفت است سایت های مجازی اینترنتی مثل قارچ شبانه روز میرویند و چون طفل نی سوار ، در چشم خود سوار ولیکن پیاده ایم بر طبل تو خالی خود میکوبیم ، حال کسی گوش کند یا نه . آنها را هم که در حقیقت به چاپ میرسانیم به زور آگهی ، در بقالیها به مردم قالب میکنیم والا خریدار ندارند.
همه هم منفردا و شخصا " درد وطن" داریم .
در ایران انتخاباتی شد و عواقبی به نام جنبش سبز داشت. هنوز تن قربانیان جنبش سرد نشده بود که آنها که صد در صد به تحریم انتخابات کوشیده بودند یک شبه صاحب عزا شدند و نه تنها آن بلکه جنبش سبزاصلی و سران آنرا قلابی خوانده و مثلا در هر کوره دهکده ای خارج از ایران ادعای افتتاح شعبه " جنبش سبز سکولار " کردند و طرح های تاکتیکی و استراتژیکی برای بدست گرفتن حکومت در ایران پیشنهاد نمودند ، گر چه هیچ یک از اعضای آن در بیست سی سال گذشته رنگ ایران را هم ندیده اند. یکی را به ده راه نمیدادند سراغ خانه کدخدا را میگرفت. در واقع اکثر این فعالیت ها سرگرمی و درد دل و مشغولیات است و ارزش عملی ندارند.
آنوقت در سرمقاله امروز اخبار روز متحیراند که چرا درتونس انقلاب میشود و ما سر جای خود نشسته ایم . مگر هنوز دودی از کنده داخل برخیزد والا در خارج خبری نیست که نیست.
٣٣٨٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱٣٨۹
|
از : سروش
عنوان : سخنی با آقای صبوری
ابتدا آقای صبوری را به چند جمله از رومن رولان مهمان می کنم با این بیت از مولوی
بشنوید ای دوستان این داستان - خود حقیقت نقد حال ماست آن
" در هر آدمیز اده ای دو شخص هست - دو می گویم تا ساده تر باشد - یکی آن که رفتارش به غریزه است (آن وقت که آقای محقق و امثال او که در تشکل ها و جمع هستند) و دیگری آن که خرد راهبر اوست ( نوشته های فعلی آقای محقق )یکی مردی است در آستانه آگاهی ،دیگری مردی که در تلاش است در زمین سست و متنازع ملک خود بسازد (ملک به ایهام مادی و معنوی - ایده ،روش مسلک- آن ، ). این دو همیشه با هم متفاوتند ، به هر اندازه که زمین بار خیزتر و بازوی که شخمش می زند - اراده - خشن تر و ساده اندیش تر باشد ،همچنان که در تولستوی چینین بود ، تفاوت آن دو بیشتر است "
" در این کفتگو ها (از نوع جدل ، بحث بخاطر بحث کردن و جواب رد دادن به یک دیگر )کسی اقناع نمی شود هر کس خودرا قانع می کند به همین سببب سپاسگزار مخالف خوانان خود است"
"خروس جنگی های ملت گرا (به جای ملت خیلی کلمات دیگر را می توان نوشت ) اینان که همیشه آماده اند تا هر کس را که با آنان بانگ برندارد از جامعه برانند " رومن رولان سفر درونی
آقای صبوری نظر شما محترم ، - عشقی است که بوی طوفان می دهد -به انان که متد ها ی عملی و دیالیتکی و غیر آن را بلد نیستند بفرمائید محل واقعی ( نه در اعلامیه های چهار پهلو و مبهم ) سازمانها و احزاب و طرف داران آن ها در این جنبش ( به هر رنگی که می بینید ) کجاست و در آن جایگاه عملا به چه گروه یا طبقه ای خدمت می کنند؟
آقای صبوری ماتریالیسم و سایر علوم حتی کتب آسمانی و مقدس به وسیله اشخاص تفسیر و تحلیل وبالاخره اجرا میشود. هر کس با پیش ذهنیت (هرمنویک )و عقل تجربه و منطق خود. در نتیجه هر کس فقط گوشه ای از حقایق را بیان می کند تنها کسانی به حقیقت نزدیک می شوند که برداشت های دیگران را مطالعه نموده و از آن مهمتر شرایط زمان نوشته و حال را با یک نگاه جدید و یک مرحله کاملتر ( کاملتر به سوی کمال )بیان کند بقول مولوی جان نو بین در تن حرف کهن.
آقای صبوری این جمله تان را " شما عادت کرده اید به دیگران تکیه کنید از پذیرش رهبری خمینی به موسوی می پرید " را بخوانید و بگو ئید که :
۱- آیا رهبری خمینی یا موسوی یا هر کس دیگر و در هر کجای جهان دلبخواه این یا آن شخص و گروه است یا شرایط اجتماعی ،اقتصادی ،سیاسی و... است که رهبر را گزینش می کند.
۲- آیا فقط خمینی و موسوی "دیگران " هستند یا رهبر حزب و تشکل خودی هر شخص هم "دیگری " حساب می شود که نباید تکیه کرد در این صورت عجب قلعه ای (farm) می شود صحنه مبارزه سیاسی
سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است
سخت گیرد خامها مر شاخ را زانکه در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت لب گزان سست گیرد شاخ ها را بعد از آن مولوی
آقای صبوری با بردباری می توان روی نقاط اشتراک تفاهم نمود و همراه ملت یک گام به سوی پیشرفت و ترقی برداشت در خیلی از موارد بخصوص در رفتار گروهی و اجتماعی حق با آقای محقق است .اشتباه نشود انضباط و برنامه یک چیز است و تعصب و خامی ( دگم ) چیزی دیگر.
هماطور که رومن رولان حداقل به دو بعد فردی و اجتماعی انسان اشاره میکند و جواب می دهد که "تمرکز این دو ضد در زندگی خصوصا اجتماعی آن هنری ( علم + تجربه) است بزرگ که به انضباط و مراقبت طولانی نیاز دارد"
موفق باشید در دوبعد زندگی و در ترکیب این دو اضداد
٣٣۷۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱٣٨۹
|
از : ب آگاه
عنوان : تکرار تراژدی
آقای محققی میخواهد به تکرار ملال آور و زیان بار تراژدی ۳۱ سال اخیر برود با نوشته ای احساسی (که امر با ارزشی هست) اما جدا از منطق و خرد. ایشان جنایت را زمان بندی میکند و اگر چند سالی از آن گذشت قابل صرفنظر و بهمین جهت هست که آگاهانه یا نا آگاهانه خواهان ادامه کاری جنایت توسط جنایتکاران هست. با قبول نظر ایشان باید عملکرد هیتلر، پینوشه، موسولینی، خمینی و .... را فراموش کر (چرا که شامل مرور زمان شده) و با طرفداران آنها برای ایجاد یک حکومت دمکراتیک!!!!!!! متحد شد. ایشان خواهان تبرئه جنایات موسوی، کروبی، خاتمی، تاجزاده و تمامی جلادان امام راحل هستند چرا که جنایاتشان شامل مرور زمان شده (البته زمان بندی با اراده ایشان صورت میگیرد) ایشان میخواهند که باز با تهی مغزانی که برای انتقام از یزید در قرن ۲۱ هزار هزار انسان آزاده را سلاخی اسلامی میکنند، اتحاد کرد و وحدت کلمه داشت و به تکرار تراژدی تاریخ رفت. ایشان هنوز مسخ شده در تفکر فاجعه بار نگهدار هست که اقایان تابان و پور مندی به امروزه آنه را تهوع آور میخوانند. براستی این شیفته گی و جانثاری در درگاه توده ای-اکثریت چرا اینگونه همخوانی دراد با شیفته گی در باره گاه امام و اسلام؟
٣٣۷۲۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣٨۹
|
از : پیام
عنوان : اگر مدنیت این است...
نویسنده محترم، شما آنچنان همه چیز را با هم قاطی کردید که اگر ذره ای نکته ی درست هم در حرفهایتان بود، غلط شد.
۱ - شما در رادیو زحمتکشان بودید و آن کارهای نادرست را کردید چرا این را پای همه می نویسید؟ ضمن اینکه ترانه های مرضیه و دلکش و بنان به هیج وجه زنجموره نبودند که شما اینان را به آن سو می رانید. دلکش و مرضیه حتا بسیار شاد هم بودند و شاد هم می خواندند. این "من" که خودش چپ بوده و هست، بهترینهای موسیقی غربی و آسیایی و شرقی و ایرانی را گوش می کرد و می کند، با بهترینهای موسیقی پاپ غربی می رقصید و هنوز هم می رقصد. چپ را باید در بافتهای اجتماعی گوناگون بررسی کرد و نه به این شکل فله ای.
۲- چپ را باید در بافتهای اجتماعی گوناگون بررسی کرد و نه به این شکل فله ای. این ما کیست؟ چپ که "ما" نیست. هویتها و جریانها و حتا گرایشهای فردی به موازات هم حرکت کردند و می کنند و بسیار متفاوت هم عمل کرده اند، دست از این تحلیهای فله ای بردارید.
۳ - می نویسید:
"هنوز دادگاههای جمهوری اسلامی برای رهبران جنبش سبز برپا نشده، برخی از ما دنبال مجرمیت موسوی، کروبی، خاتمی می گردیم؛ حتی تاجزاده نیز باید مجدداً در این دادگاه محاکمه شود. و آنها را نه بخاطر آنچه که امروز می گویند و میکنند بلکه بخاطر دیروز محاکمه می کنیم. و این عمل را نهایت انقلابیگری و سیاست می دانیم. "
جناب شما از حالا دارید اصول یک جامعه ی مدنی را زیر پا می گذارید و روشن است که شما به دنبال حقوق بشر و مدنیت نیستید، بلکه دارید مسائل ائتلافهای سیاسی و به قول خودتان "الویتهای" سیاسی تان را جا می اندازید. غافل از اینکه مشکل شما تنها این نبود که از خمینی حمایت کردید و از بازرگان نه، مشکل شما سیاست بازی است و دوری از حقوق اصولی و اولیه ی انسانی در این سیاست بازی.
متهمان به سرکوب سیاسی را به صرف اعمال امروزشان، که آن اعمال هم کم و کیف اش بسیار جای بررسی دارد، می آئید سر خود، به صرف مواضع سیاسی تان می بخشید. آخر شما در کدام مقام حقوقی و قضایی معتبر و بیطرف و ذیصلاح هستید که به خودتان اجازه می دهید، چنین احکامی را صادر کنید؟
۳ - در یک فردای دموکراتیک هر متهمی که اتهام جنایت و سرکوب سیاسی را در پرونده ی خود دارد باید دادگاههای ذیصلاح با موازین حقوق بشری حاضر شود و پاسخگو باشد. حکم برائت یا مجرمیت را قاضیان آن دادگاهها تعیین خواهند کرد و نه امثل شما و افراد دیگر در اپوزیسیون. حتا اگر علیه کسانی در سازمانهای سیاسی اپوزیسیون هم پرونده های سرکوب سیاسی در میان باشد، آن متهمان باید در برابر ارگانهای قضایی و حقوقی ذیصلاح پاسخگو باشند. در مورد سازمان مجاهدین و حتا سازمانهای چپ چنین اتهاماتی وجود دارد که باید دادخواهی و روشنگری در آن موارد هم در افکار عمومی ادامه یابد.
به امید اینکه در آن فردای دموکراتیک برای دادگستری هر چه بیشتر، عاملان و همدستان و مهره های رژیم پهلوی نیز در دسترس باشند، و به اتهامات اختلاسها، دزدیها، قتلها، سانسورها و سرکوب ها پاسخ بگویند. همچنان که پرونده های پینوشه ها و فرانکو و نازیها و ... هنوز در جریان پیگیری است.
۵ - سالی که نکوست از بهارش پیداست. آن جامعه ای که شما نویدش می دهید، باید بهشت غارتگران و متهمان به سرکوبهای سیاسی باشد، و نه حتا یک جهنم عادلانه برای "من"های نوعی.
۴ -
۴
٣٣۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣٨۹
|
از : احمد صبوری
عنوان : اصرار بر تکرار اشتباه دهه شصت
آقای محققی اصرار دارد برای پیشبرد نصایح و اندرزهایش همیشه از تجربه شکست خورده رفقای همفکرش در جامعه فئوذالی افغانستان آنهم در دهه شصت که بیشتر مشابه ایران اوائل قرن بیستم می باشد استفاده احساسی و تهییجی ببرد.
آنچه در افغانستان بدنبال کودتای روس ها رخ داد نه انقلابی بود و نه بر اساس تئوری های مارکسیستی چیزی در مشابهت با یک انقلاب سوسیالیستی. یک پرده از بازی ژئو پلتیک بین روسیه و آمریکا بود. قرار هم نبود که خیر و برکتی عاید کسی کند چنانچه آنچه در اروپای شرقی رخ داد یک اشغال نظامی بعد از جنگ بود و تقسیم جهان .
مشکل آقای محققی در این است که بدون تسلط حداقلی به متدولوژی علمی انالیز اجتماعی-سیاسی نخست احساساتی می شود در این غلیان احساس ابتدا شیفته می شود و بعد مبهوت و در آخر نادم. شکست شما شکست سوسیالیزم نبود شکست کج فهمیمی سوسیالیزم توده ای - اکثریتی بود و بس.
اصلاحات ارضی شاه یادتان است آخوندها حرام کردند کشاورزان در قم قباله ها را از دست شاه می گرفتند و می رفتند خوش و خرم .ایران ۱۳۴۲ با افغانستان دهه شصت متفاوت است.شما یک مدل از جامعه فئوذالی را با یک جامعه در حال انکشاف سرمایه داری با نظام ارزشی متفاوت مقایسه می کنید و می خواهید حکم هم صادر کنید.
در همین تحول ۵۷ خانه ها واملاک مصادره می شد خیلی از آخوند ها حرام می دانستند حاشیه نشینان شهری مذهبی خیلی هم توی آنها لذت بردند.
آقای محققی من هنوز نمی دانم شما در کدام سوی حرکت تاریخ قرار دارید و از چه روش علمی در بررسی استفاده می کنیدو این کار بحث با شما را بسیار سخت می کند.با ماتریالیسم دیالتیک هم نباید آشنا باشید چرا که دوباره همان اشتباه سال ۶۰ را تکرار می کنید .شما عادت کرده اید به دیگران تکیه کنید از پذیرش رهبری خمینی به رهبری موسوی می پرید. و هنوز نیافته اید که در کجای جهان ایستاده اید. هر جنبشی اگر اهداف تاریخی نداشته باشد یک بطالت است.
آقای محققی تصور یک حاکمیت لیبرال در جامعه ای با بورزوازی دلال فاسد بی شخصیت و رانت خوار همانقدر تخیلی است که انقلاب دموکراتیک در افغانستان.
٣٣۷۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ دی ۱٣٨۹
|