تنها خاطره هاست که باقی می ماند!
با یاد و خاطره محمد (خماد) سعدی، یار و رفیق سالهای سخت مبارزه
علی جاوید
•
خبر درگذشتت را شنیدم، باورم نمی شد، با دردی که به یکباره سراسر وجودم را فرا گرفت و با ضربه ای که در قلب خود احساس کردم، به ناخوداگاه تمام افکارم به دوران بس دوری کشیده شد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۵ دی ۱٣٨۹ -
۱۵ ژانويه ۲۰۱۱
از گوشه پنجره نگاهم به تاریک، روشنی ای می افتد، تاریک روشنای خاطرات دور دست،
دورانی که شاید جز خاطره، چیزی از آن بجای نمانده باشد.
خاطرات دور دستی که گذشت زمان شاید آنها را، در هاله ای از تاریکی در خود فرو برده باشد
ولی اثری که در من و ما بوجود آورده اند، تا سالها و به یقین تا پایان عمر با ما همراه خواهند بود.
دورانی که به نوعی در ساختن شخصیت کنونی مان، نقشی بسیار تعیین کننده داشته اند.
خبر درگذشتت را شنیدم، باورم نمی شد، با دردی که به یکباره سراسر وجودم را فرا گرفت و با ضربه ای که در قلب خود احساس کردم، به ناخوداگاه تمام افکارم به دوران بس دوری کشیده شد.
سالهائی که به کوه نوردی می رفتیم و تو پایه اصلی آن برنامه ریزی ها بودی و ما سپیده دم و قبل از آنکه خورشید، نور و گرمای خود را بر دشت پهناور بگستراند، در گروه های منظم چند نفره و با کوله پشتی هایی مملو از وسایلی که مورد نیاز بود و با نقشه راهی که دانشجویان دانشکده جندی شاپور اهواز به ما داده بودند، روزها در کوههائی که شوشتر را به مسجدسلیمان وصل می کرد، راه می رفتیم و از تنگه هایی بس خطرناک عبور می کردیم. در بعضی از مناطق که از سنگهائی بس ناصاف و بسیار تیز تشکیل شده بود، کفش ها را از پای خود بیرون آورده، و راه می رفتیم، مثل آن بود که ما ضمن آنکه خود را برای ساختن بدنی چریکی آماده می کردیم به همان نسبت نیز، می خواستیم اعتقادات خود را راسخ تر و آبدیده تر سازیم.
و تو در آن سالهای سیاه دیکتاتوری شاه، مبلغی فعال برای چپ و سازمان فدائی و راهنمای بسیاری از نوجوانان برای آشنائی و گرویدن به آن راه بودی و تو بودی که راه مبارزه را به من نشان دادی.
ما که در آن سالها، هنوز در دبیرستان مشغول به درس خواندن بودیم به فعالیتهائی نیز دست می زدیم، از جمله فعال کردن کتابخانه دبیرستان و جمع آوری کتابهائی که کلا اندیشه چپ را در خود داشتند و همچنین به راه انداختن اعتصاباتی در دبیرستان، در آن سالها، تو یکی از برنامه ریزان اصلی آن مبارزات و فعالیتها بودی. زمانیکه ساواک مرا برای بار اول دستگیر کرد، تو بار دوم را از سر می گذراندی و با وجود سن کمی که داشتی، روحیه سرسخت و مبارزه جویانه ات همیشه مایه دلگرمی ما بود.
بعلاوه دست و دل بازیت، همیشه بر سر زبان ها بود. تو از در اختیار قرار دادن هیچ چیزی از رفقا دریغ نمی کردی.
دریغ و درد که تو علیرغم ماندت در ایران، در تنهائی غم انگیزی این دنیا را بدرود گفتی، و باز هم دریغ و درد که در آن سالهای بعد از انقلاب، خط سازمان و نظری که به حاکمیت داشت، عاملی شد برای دور شدنت از سازمان و آرمان هایت.
تو با تمام عشقی که به سازمان فدائی داشتی، با دیدن سیاستهائی که در اصل پشت کردن به آرمانهای فدائی بود، انزوا را ترجیح دادی. چون از سوئی سیاستهای سازمان اکثریت را انحرافی می دانستی و از سوی دیگر از انشعاب نیز واهمه داشتی.
روح بزرگ و قلب سخاوتمندت را هر گز فراموش نخواهیم کرد.
فعالیتهائی را که در آن دوران سیاه با هم داشتیم و تو همیشه چون کوهی مقاوم راهنما و درکنار ما بودی را هرگز فراموش نخواهیم کرد.
یادت گرامی باد!
علی جاوید
|