روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۹ دی ۱٣٨۹ -  ۱۹ ژانويه ۲۰۱۱


 «سران فتنه را دعا کنید!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛
۱- اوایل آبان ماه ۱٣٨۴- اکتبر ۲۰۰۵- خبرنگار شبکه تلویزیونی CNN در تماس تلفنی با نگارنده گفت؛ «شما در مصاحبه با روزنامه واشنگتن پست ادعا کرده اید که حمله نظامی آمریکا به عراق برخلاف انتظار آمریکا نه فقط ایران را با دشواری روبرو نکرده است، بلکه در نهایت به نفع جمهوری اسلامی ایران نیز تمام شده است» و در این باره توضیح خواست. نگارنده به مواردی نظیر؛ حذف صدام، آزادسازی پتانسیل متراکم مردم عراق به نفع جهان اسلام و اشتیاق آنان به حاکمیت اسلامگرایان در این کشور، افشای ماهیت واقعی لیبرال دموکراسی آمریکا، شرمندگی و بی اعتبار شدن گروه ها و احزاب طرفدار آمریکا- آمریکوفیل- در منطقه و نمونه های دیگری از این دست اشاره کرده و خطاب به خبرنگار CNN یادآور شد؛ «اگر جرج بوش ، آدمکش و غارتگر نبود، وظیفه خود می دانستیم برای مادام العمر شدن ریاست جمهوری وی در آمریکا دعا کنیم»!
حضرت سجاد علیه السلام، دشمن احمق را نعمت الهی می دانستند و خدای مهربان را به خاطر برخورداری مسلمانان از دشمنان احمق شاکر بودند و امام راحلمان- رضوان الله تعالی علیه- بارها به این حدیث شریف اشاره می فرمودند که «خداوند تبارک و تعالی با افراد فاسق دین خود را تایید و تقویت می فرماید».
شاید تعجب کنید ولی شواهد و قرائن موجود به وضوح حکایت از آن دارند که حرکت انقلابی مردم مسلمان تونس و سرانجام غرورآفرین آن یعنی فرار «بن علی» رئیس جمهور دیکتاتور و دست نشانده آمریکا از تونس نمی تواند با شکست سنگین و حقارت آمیز مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس در فتنه ٨٨ بی ارتباط باشد. می پرسید چرا؟! بخوانید و خودتان قضاوت کنید.
۲- فتنه ٨٨، بدون کمترین تردیدی با «جنگ احزاب» در صدر اسلام قابل مقایسه است. در جریان این فتنه که به گواهی اسناد و شواهد موجود و اعتراف اخیر مایکل لدین- مشاور امنیتی کاخ سفید- ریشه ای ۲۰ ساله داشت، تمامی دشمنان ریز و درشت اسلام و انقلاب برای کارزاری تمام عیار در میدان حاضر بودند و به قول «ریچارد هاوس» مسئول شورای روابط خارجی آمریکا، هیچیک از دشمنان بیرونی جمهوری اسلامی ایران و مخالفان پنهان و پیدای آن از صحنه غایب نبودند. آمریکا، انگلیس و اسرائیل به اعتراف خودشان و به گواهی اسناد آشکار موجود- و نه پنهان و محرمانه- مدیریت فتنه را برعهده داشتند و دنباله های این مثلث شوم نظیر گروه های مدعی اصلاحات، منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها، اراذل و اوباش، کلان سرمایه داران و... همه آنچه در توان داشتند را درون سبد فتنه ریخته بودند.
از سوی دیگر، رسانه های فراگیر و بین المللی و چندزبانه، رادیو تلویزیون ها و روزنامه های منطقه، شبکه های اینترنتی و صدها رسانه مکتوب، دیداری و شنیداری، اخبار این فتنه را با سمت و سوی حمایت از فتنه گران و دروغ پراکنی و توهم آفرینی به نفع آنان پوشش می دادند و «سقوط قریب الوقوع»! جمهوری اسلامی ایران را در شیپورهای فریب و پرسروصدای خود می دمیدند.
تا اینجا، بسیار طبیعی است که مخاطبان این رسانه ها و از جمله ملت های مسلمان منطقه احساس کنند ایران اسلامی با اتفاق بزرگ و تعیین کننده ای که در طول تاریخ ٣۱ ساله آن بی نظیر است، روبرو شده است!
٣- مروری گذرا بر محورهای اصلی این هیاهو و جنجال رسانه ای به وضوح نشان می دهد که تمامی آنها- بدون استثناء- روی دو نکته تاکید فراوان داشته اند و این دو محور را به عنوان «ترجیع بند» در همه گزارش ها و بخش های خبری خود تکرار می کردند.
اول؛ تاکید بر این که آمریکا، اسرائیل، انگلیس و سایر متحدان اروپایی آمریکا و حکام دست نشانده عربی، از فتنه گران حمایت می کنند. تاکید بر این حمایت به گونه ای کاملا آشکار و بدون کمترین پرده پوشی و پنهان کاری صورت می گرفت تا آنجا که مقامات بلندپایه آمریکایی، اسرائیلی و اروپایی به صراحت و با ذکر نام از موسوی و خاتمی و کروبی یاد می کردند و اطمینان می دادند که از هیچگونه پشتیبانی و کمک به آنان دریغ نمی ورزند.
شیمون پرز؛ فتنه گران را «سربازان رژیم صهیونیستی می دانست که به نمایندگی از اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران درگیر شده اند»! نتانیاهو؛ با صراحت اعلام می کرد؛ «اصلاح طلبان بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند»! اوباما؛ اطمینان می داد که حمایت از فتنه گران را یکی از اهداف استراتژیک آمریکا در منطقه می داند! نکته درخور توجه آن که رسانه های یاد شده، اظهارات حمایتی مقامات آمریکایی و اروپایی و اسرائیلی را در بیشتر بخش های خبری خود تکرار می کردند. و از سوی دیگر؛ سران و عوامل فتنه و پیاده نظام آنها، ابتدا در آشوب های خیابانی و سپس در فضای سایبری گزاره های دیکته شده مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل را فریاد می زدند و بسیاری از دست اندرکاران اصلی فتنه بعد از آشکار شدن نشانه های ناکامی و یا پس از شکست قطعی فتنه ٨٨ به آمریکا، انگلیس و بعضا به اسرائیل گریختند و صدها نمونه و سند دیگر از این دست که فقط فهرست آن نیز مثنوی هفتاد من کاغذ است.
دوم؛ نکته دیگر آن که تمامی رسانه های مورد اشاره- باز هم بدون استثناء- در تحلیل ها و گزارش های خبری خود از فتنه، تاکید می کردند که فتنه گران خواستار سرنگونی و فروپاشی جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت لائیک در ایران هستند و با استناد به اظهارات موسوی و خاتمی و کروبی و با اشاره تصویری به رخدادهایی نظیر اهانت به ساحت مقدس حضرت امام حسین(ع)، پاره کردن تصویر مبارک حضرت امام(ره)، شعار به نفع آمریکا و اسرائیل در روزهای ۱٣ آبان و قدس، شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه»! و نیز، با پخش پی درپی سخنان موسوی و خاتمی و کروبی، از جمله بیانیه موسوی که اهانت کنندگان به امام حسین علیه السلام را «مردمان خداجوی»! نامیده بود و صدها نمونه دیگر از این دست واقعیت فتنه را که مقابله آشکار با اسلام و انقلاب و امام و رهبری بود، معرفی می کردند.
۴- اکنون خودتان را به جای ملت های مسلمان منطقه، از جمله مردم مسلمان تونس، مصر، اردن، الجزایر، عربستان و... بگذارید. چه تصوری از ماجرا دارید؟ آیا غیر از این است و به یقین، چنین است و تصوری برخاسته از واقعیت ها نیز هست که تمامی دشمنان بیرونی جمهوری اسلامی ایران و دنباله های ریز و درشت داخلی آنها با مدیریت مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس و حمایت سراسری اتحادیه اروپا و سران خودفروخته برخی کشورهای منطقه به مقابله با ایران اسلامی برخاسته اند و محو و نابودی حاکمیت اسلام در این کشور را نشانه رفته اند. آیا ملت های مسلمان می توانند تصور دیگری داشته باشند؟ به یقین، پاسخ منفی است و این تصور با واقعیت نیز انطباق کامل دارد.
خب! حالا به آسانی می توانید حدس بزنید که وقتی خبر شکست قطعی و مفتضحانه فتنه ٨٨ به گوش ملت های مسلمان منطقه رسید، چه تصوری از ماجرا و چه تصویری از ایران اسلامی در باورهای آنان شکل گرفته است؟ آیا جز این است که ملت های مسلمان منطقه به وضوح دریافته اند که تمامی قدرت های استکباری با آنهمه یال و کوپال! و با بهره گیری از تمامی ظرفیت و توان خود، در مقابل ایستادگی برخاسته از ایمان ملت مسلمان ایران و پیوند عاشقانه و الهی آنان با رهبر انقلاب، نه فقط کاری از پیش نبرده اند، بلکه با شکستی سخت و سنگین روبرو شده و سیلی جانانه و آبداری دریافت کرده اند؟
۵- بار دیگر به صحنه بازگردید. ملت های مسلمانی را می بینید که سالهاست زیر چکمه حاکمان خودفروخته دست و پا می زنند، ثروت های ملی آنان به غارت می رود، شخصیت آنها لگدمال می شود، با آموزه های اسلامی به شدت و خشونت مقابله می شود و این همه سختی و فشار و پلشتی را با این توهم تحمل می کنند که اگر علیه استبداد و استعمار حاکم دست به شورش و خیزشی بزنند، مانند همیشه از سوی قدرت های بیرونی و حامی حاکمان دست نشانده، سرکوب خواهند شد.
حالا به نظر شما، وقتی ملت های مسلمان منطقه به وضوح می بینند نه فقط یک قدرت استکباری، بلکه تمامی قدرت های استکباری با همه توان و امکانات خود در مقابل ایمان اسلامی و ایستادگی ملت مسلمان ایران به سختی شکست خورده اند، آیا برای رهایی خود و سرزمین خویش از سلطه دیکتاتورها و استعمار بیگانگان خیز برنمی دارند؟ و آیا توهم تحمیل شده درباره اقتدار آمریکا و متحدانش را به هیچ نمی انگارند؟ و آیا این جسارت مقدس ملت های مسلمان منطقه برای شورش علیه دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای اسلامی یکی از ده ها و صدها دستاوردی نیست که آمریکا و متحدانش و سران وطن فروش فتنه ٨٨ بی آن که بخواهند و بدانند با حماقت و جنایت خود به ارمغان آورده اند؟
۶- به منطقه نگاه کنید. تونس، مصر، اردن، الجزایر، بحرین و... در شعارها و خواسته های مردمی که علیه حاکمان مستبد خود خروش برداشته اند، دقت کنید. تمامی خواسته ها و شعارها با آموزه های انقلاب اسلامی در همخوانی کامل است. مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، درود بر اسلام، مرگ بر لائیک ها، اسلام دین من است و...
و اما، از سوی دیگر، چه کسانی و کدام کشورها از فرار دیکتاتور تونس و تظاهرات ضد دولتی مردم مصر، اردن، الجزایر و... به خشم آمده و جیغ بنفش می کشند؟! بخوانید؛
وزارت خارجه رژیم صهیونیستی به نقل از نتانیاهو می نویسد؛ «بعد از انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، این نخستین بار است که در یک کشور عربی، خیزش مردمی باعث برافتادن رژیم می شود. بیم ما آن است که در چند کشور عربی تجربه تلخ به قدرت رسیدن روح الله خمینی در ایران، تکرار شود.»
شبکه تلویزیونی بی بی سی، در بخش بین المللی و انگلیسی زبان خود - BBCWORLD- ابتدا این سوال را مطرح می کند که «آیا تونس و فرار رئیس جمهور آن، سرمشق سایر کشورهای عربی خواهد شد؟» و سپس در تحلیلی پیرامون این رخداد، می گوید «مردم تونس با بیرون کردن «بن علی» پیامی هم برای سران بقیه کشورهای عربی داشتند، سرنوشتی مشابه».
سران و مقامات بلندپایه آمریکایی و اروپایی نیز، در اظهارنظرهای مشابهی نگرانی عمیق خود از سقوط رژیم بن علی در تونس را اعلام داشته و ابراز نگرانی می کنند که ایران اسلامی، سرمشق مردم در کشورهای عربی منطقه باشد و...
و این رشته اگرچه سر دراز دارد ولی تا همین جا به یقین شما نیز با نگارنده اشتراک نظر دارید که حماقت آمریکا و انگلیس و اسرائیل و سران فتنه نعمت بزرگی بوده است. نبوده؟!

جمهوری اسلامی:درباره مذاکرات هسته‌ای اسلامبول
«درباره مذاکرات هسته‌ای اسلامبول»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمعهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛گفتگوهای ایران و گروه ۱+۵ از روز جمعه درحالی در اسلامبول آغاز می‌شود که این دور از مذاکرات به دلایل زیر از حساسیت ویژه‌ای برخوردار است.
۱ - نخست آنکه نماینده جمهوری اسلامی ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی چند روز پیش با توجه به موضعگیری غیراصولی طرف غربی، از مذاکرات اسلامبول به عنوان فرصتی تاریخی برای بازگشت غربی‌ها به میز مذاکره نام برد و تاکید کرد زمان به ضرر طرف مقابل در جریان است و گروه ۱+۵ باید از فرصت پیش آمده بدون بازی‌های سیاسی استفاده کند.
خبرگزاری‌های غربی با برجسته کردن عبارت "آخرین فرصت، در خبری که از اظهارات نماینده ایران در آژانس منتشر کردند، مطرح شدن این مطالب از سوی تهران در فاصله زمانی چند روز مانده به شروع دور جدید گفتگوهای ایران و ۱+۵ را مهم و حساس ارزیابی کرد.
در توصیف اهمیت دور آتی گفتگوها همین بس که همانگونه که رسانه‌های غربی نیز آنرا درک کرده اند، تهران از انجام مذاکرات بی حاصل که هدفی جز اتلاف وقت و زمینه سازی برای تبلیغات علیه جمهوری اسلامی ایران دنبال نمی‌کند، خسته شده و درصدد ترسیم "خط پایان" برای مذاکرات بی‌نتیجه است و طبعاً در چنین صورتی، مذاکرات اسلامبول را باید فرصتی تاریخی برای بهره بردن طرف مقابل از زمان دانست. این واقعیت اکنون پس از سالها مذاکره به صورت آشکار خودنمایی می‌کند که غربی‌ها در مسیر مذاکره،‌ همواره به دنبال فرار به جلو و شانه خالی کردن از قبول مسئولیت متقابل بوده و سعی داشته‌اند مذاکرات را درحالتی از خوف و رجا و موقعیتی مقارن با بن بست قرار داده و از آن برای باج‌خواهی و امتیازگیری استفاده کنند ولی به نظر می‌رسد اکنون تهران به این تصمیم رسیده که از تداوم این وضعیت بیهوده جلوگیری کرده با صراحت اعلام کند اعضای گروه ۱+۵ در آستانه آزمونی بزرگ قرار گرفته و درصورتی که نتوانند از این فرصت تاریخی، نمره قبولی کسب کنند، شاید دیگر مجالی برای بهره بردن از حضور بر سر میز مذاکره با تهران نیابند.
۲ - در آستانه اجلاس اسلامبول، جمهوری اسلامی ایران در حرکتی ابتکاری و به منظور شفاف سازی در چارچوب فعالیت‌های هسته‌ای خود، مراکز غنی سازی را به روی نمایندگان کشورهای جهان به ویژه اعضای گروه ۱+۵ گشود و آنها را به بازدید از سایت‌ها و تأسیسات هسته‌ای کشورمان دعوت کرد، اما طرف غربی آنرا نپذیرفت و با غوغاسالاری، به مشوش کردن اذهان پرداخت و موضوع "بازدید" و "بازرسی" را مخلوط کرده و با تکیه بر این نکته که بازرسی از وظایف آژانس است به خلط مبحث روی آورد درحالی که دعوت جمهوری اسلامی، اقدامی در جهت شفاف سازی بود ولی غربی‌ها به لحاظ خبث طینت آنرا به گونه‌ای دیگر معنا کرده و سعی نمودند در آستانه مذاکرات اسلامبول بر فضای گفتگوها اثرگذاری کنند ولی بازدید سفرا و نمایندگان کشورهای عضو جنبش عدم تعهد از تاسیسات هسته‌ای ایران جوسازی آنها را بی‌اثر کرد.
٣ - در واکنش به برگزاری نشست اسلامبول و تور هسته‌ای ایران و در ادامه تلاشهای ناموفق آمریکا در متوقف ساختن برنامه صلح آمیز هسته‌ای ایران، هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا به منطقه سفر کرد تا یک بار دیگر شانس خود را برای جلوگیری از دستیابی ایران به پیشرفتهای هسته‌ای و گسترش دامنه تحریم‌ها امتحان کند. وی در این سفر از کشورهای منطقه و جامعه بین‌المللی خواست به فشارهای خود بر ایران ادامه دهند. کلینتون با تاکید بر این موضع خصومت آمیز که ایران همچنان یکی از نگرانی‌های اصلی در منطقه است، از کشورهایی که با ایران مناسبات تجاری دارند خواست از هیچ اقدامی در چارچوب تحریم‌ها فروگذار نکنند.
پرواضح است که مقایسه این دو حرکت یعنی ابتکار دعوت ایران از نمایندگان کشورهای مختلف برای بازدید از تاسیسات هسته‌ای کشورمان و حصول اطمینان از صلح آمیز بودن آن، با اظهارات خصمانه خانم "کاترین اشتون" مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که مسئولیت نمایندگی گروه ۱+۵ را در مذاکرات هسته‌ای با ایران را برعهده دارد و سفر تحریک‌آمیز هیلاری کلینتون نشان می‌دهد که دو طرف مذاکرات یعنی ایران و کشورهای غربی با چه ذهنیتی و در چه مسیر متفاوتی حرکت می‌کنند و طبعاً مسیری که بخواهد حقوق ملت‌ها را انکار کرده و به تخریب فضای گفتگوها بپردازد، از سوی ملت ایران و جامعه جهانی قابل پذیرش نیست.
۴ - نامشخص بودن دستور کار مذاکرات نیز یکی از موارد مهم است. درحالیکه جمهوری اسلامی ایران گفتگو پیرامون نقاط مشترک و سپس رسیدن به موارد اختلافی را مسیر قابل قبولی می‌داند، در نقطه مقابل، غربی‌ها همواره با رویکردی تقابلی و ستیزه جویانه برای توقف فعالیتهای غنی سازی هسته‌ای ایران که زیر نظر آژانس عمل کرده و حق مسلم کلیه کشورهای عضو آژانس می‌باشد، تلاش کرده و گفتگوها را از دستیابی به نتیجه محروم کرده‌اند. طبعاً چنین اختلافاتی در مبنای آغاز مذاکرات هرگز نقطه قوت به حساب نمی‌آید و برعکس می‌تواند ادامه مسیر گفتگوها را با مشکلات جدی مواجه سازد. متأسفانه این روزها نیز که به زمان مذاکرات اسلامبول نزدیکتر می‌شویم تلاش طرف غربی برای به دست گرفتن ابتکار عمل و صحنه گردانی، بیشتر می‌شود درحالیکه مذاکرات به خویشتنداری، تصمیم سازی‌های کلان و مسئولیت پذیری نیاز دارد.
۵- بی گمان در کنار تلاش تمام عیار گروه ۱+۵ به رهبری آمریکا برای بن بست کشاندن مذاکرات اسلامبول،‌ تلاش دولت میزبان یعنی ترکیه برای ثمربخش ساختن گفتگوها، قابل توجه است. نقش آفرینی ترکیه در موضوع هسته‌ای ایران و تلاش برای ارتقاء موقعیت سیاسی و دیپلماتیک این کشور در جهان اسلام و غرب، از نکاتی است که این روزها به وضوح قابل مشاهده است. اردوغان و داود اوغلو هر دو وزیرخارجه این کشور نشان داده‌اند که حل آنچه را که معضل هسته‌ای ایران می‌خوانند، مصرانه در دستور کار خود قرار داده و به قول وزیر خارجه ترکیه این کشور به فعالیت‌های دیپلماتیک خود برای بالا بردن جایگاه ترکیه در منطقه و جهان ادامه خواهد داد تا تصویر ناخوشایندی که از مذاکرات هسته‌ای ایران و ۱+۵ وجود دارد را به نقطه‌ای قابل تفاهم تبدیل کند.
به هر حال صرفنظر از مدیریت صحنه مذاکرات اسلامبول که این بار ترک‌ها سعی در نقش آفرینی در آن دارند و تلاش می‌کنند آنرا به صحنه ابتکار عمل تبدیل کنند، به نظر می‌رسد غربی‌ها زمان زیادی برای ادامه بی خاصیت گفتگوها ندارند و باید هرچه زودتر خود را با واقعیت‌ها تطبیق دهند.
آنچه مسلم است اینست که جمهوری اسلامی ایران در سال‌های اخیر اقدامات زیادی برای شفاف سازی فعالیت‌های هسته‌ای خود انجام داده و اکنون زمان آن فرا رسیده که غرب برای جلب اعتماد ملت ایران تلاش کند.

رسالت:بازتعریف منشور اصولگرایی
«بازتعریف منشور اصولگرایی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛بازتعریف منشور اصولگرایی توسط جامعتین حاوی نکات و دقایقی است که در این وجیزه مختصرا بدان خواهیم پرداخت.
۱- مبانی و شاخصه های اصولگرایی در بیانات و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب بارها مورد اشاره قرار گرفته و ایشان به طور مخصوص در یکی از دیدارهای مهم خود با کارگزاران و مسئولان نظام ٨ شاخصه عمده اصولگرایی را تبیین نمودند. اما اینکه همه این رهنمودها با یک بازتعریف در منشوری جمع شود برای اولین بار است که توسط رهبران دو تشکل بزرگ روحانی کشور صورت می پذیرد.
۲- دومین مشخصه بازتعریف منشور اصولگرایی توسط جامعتین تنسیق دو شخصیت برجسته روحانی یعنی آیت الله مهدوی کنی و آیت الله یزدی پای این منشور است. اقبال عمومی به اصولگرایان یک فرصت بی‌بدیل برای خدمت‌رسانی واثبات قابلیت‌های نگرش اسلامی- بومی در اداره کشور است. این موضوع مبنای فهم مشترک وتعامل کلیه اصولگرایان است.در فرمول همگرایی اصولگرایان برای آینده سیاسی جامعه در دهه چهارم انقلاب نقش جامعتین به عنوان عقبه معنوی وسیاسی اصولگرایان بسیار پررنگ است. این کانون سیاسی مجرب می تواند اتحاد رفتاری اصولگرایان را سامان دهد.
٣- مبانی و شاخصه های ۱۲ گانه منشور اصولگرایی مرز بین خواص با بصیرت و گروه های معاند با نظام و تجدید نظر طلب را روشن و شفاف می سازد. بیت الغزل این منشور اعتقاد به نقش راهبردی اسلام در اداره امور جامعه، باور جمهوری اسلامی و اراده مردم در کشورداری و التزام راسخ و عملی به ولایت فقیه است. این مبنا به ممشای رفتاری اصولگرایان سامان می دهد و همه آنها را در رسیدن به هدف مقدسی بسیج می کند.
۴- این بیانیه می تواند مدار وحدت و یکپارچگی اصولگرایان و مصدری برای همگرایی قوا باشد. همگرایی نیروهای معتقد به انقلاب، رهبری و مردم در قوای سه گانه کشور با علایق و سلایق مختلف کارآمدی نظام جمهوری اسلامی را افزایش می‌دهد ومانع از دخالت دشمن در امور داخلی کشورخواهد شد. در چند انتخابات هر چند اصولگرایان در همگرایی پیروز بوده‌اند اما امروز افکار عمومی منتظر یک اتحاد رفتاری در حرکت مجموعه نیروهای معتقد به انقلاب است.تبلور پایبندی به اصول انقلاب و منطق امام خمینی(ره) در وحدت کلمه نخبگان بخصوص در مواضع حیاتی می تواند افکار عمومی را بیش از پیش به عمق اعتقاد و باور خانواده انقلاب به اصول و ارزشها واقف سازد.
۵- بر هر ائتلافی باید یک عقلانیت گروهی منطبق بر واقعیات اجتماعی حاکم باشد تا بتوان به واسطه این خرد جمعی "نقشه راه" حرکت را تعیین کرد. در واقع اصولگرایان حداقل در دهه ٨۰کوشیده اند اغلب رفتارهای سیاسی خود را در راستای تشکیل یک ساختار حقوقی رقابت نهادینه شده کشور سامان دهند. ویا حداقل پیش قراول سایر جریانات سیاسی کشور در این مسیر باشند. در رقابت سیاسی نهادینه شده متکی بر اقتضائات بومی و فرهنگی جوامع، رقابت کنندگان با تاکید بر قواعد بازی و اعتماد به نهادهای حل منازعه وارد رقابتهای سیاسی می شوند و مطمئن هستند که محصول این رقابت گردش صحیح نخبگان و امکان تحرک اجتماعی است.
۶- حمایت این بیانیه از دولت که در خط مقدم مقابله با نبرد نرم دشمن حضور دارد یکی دیگر از شاخصه های آن است. دولت نماد و پوسته خارجی مبارزه با اصحاب فتنه است. دولت در وسط صحنه است و عمده بار مشکلات کشور را به دوش می کشد. دولت در ساحت آمریکا ستیزی در فضای بین المللی، صهیونیسم ستیزی در منطقه و فتنه ستیزی در داخل سابقه خوب و روشنی از خود نشان داده و می دهد. دولت ثابت کرده است که پشتیبان رهبری و در خط ولایت است.
همین موضوع باعث حمایت جدی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از دولت شده است. سفرهای استانی که در دولت دهم با استقبال مضاعفی نسبت به دولت نهم روبه‌رو شده شکاف بین دولت-ملت را به حداقل ممکن رسانده است. توفیق دولت در "تدبیر" و کار کارشناسی در هدفمندسازی یارانه ها مایه افتخار و مباهات اصولگرایان است. هدفمندی یارانه ها امروز ایران را در آستانه یک جهش بزرگ اقتصادی قرار داده است.
۷- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز تهران به عنوان دو تشکل روحانی در کشور با انتشار این بیانیه عملا نشان دادند که در آینده سیاسی ایران رویکرد نقش آفرین و موثری را دنبال می کنند. طبیعی است این حرکت میمون و مطلوب مورد استقبال مجموعه نیروهای معتقد به انقلاب، علاقه مندان به روحانیت و مرجعیت و کلیه اصولگرایان و حتی جریانات سیاسی رقیب قرار خواهد گرفت.

قدس:تونس؛ دروازه جهان عرب به آزادی
«تونس؛ دروازه جهان عرب به آزادی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛با گذشت ۶ روز از فرار رئیس جمهور دیکتاتور تونس و اداره کشور توسط نخست وزیر، ادامه تظاهرات مردمی، بحران رو به گسترش تونس را وارد مرحله جدیدی نمود و امکان بازگشت ثبات را در شرایط کنونی به حداقل رساند، به نحوی که استعفای ۵ وزیر از دولت موقت و تازه تشکیل شده تونس، بر این ادعا مهر تأیید می زند.
آنچه اکنون در تونس به وقوع پیوسته، یادآور حوادث پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در بهمن ۵۷ است که مردم مسلمان پس از به صحنه آمدن، در اعتراض به سلطه استکبار جهانی بر قلمرو اسلامی، نوکر آمریکاییها را از ایران در ۲۶ دی ۱٣۵۷ پس از ٣۷ سال فراری دادند و ۱۶ روز بعد، ورود حضرت امام را به تهران جشن گرفتند. در تونس نیز مردم این کشور پس از تحمل سالها جنایت دیکتاتور مورد حمایت غرب، به مرحله انفجار رسیده و با پذیرفتن هزینه های فراوان مادی و معنوی، با اراده مصمم همچون ملت ایران نوکر آمریکایی را با خفت و خواری از کشور بیرون کردند.
پهلوی دوم با سرسپردگی به غرب، بویژه واشنگتن، ایران اسلامی را در نظم سیاسی و سلسله مراتب قدرت در بلوک غرب قرار داده بود. پادشاه ایران به عنوان دست نشانده آمریکا در ایران عمل می نمود و حتی بخشی از هزینه های رویارویی با شوروی سابق را به دلیل هم مرزی با قفقاز و آسیای میانه، متحمل گردیده بود.
«بن علی» با محوریت دادن به برنامه «مشت آهنین» در بعد اقتصادی و ایجاد تغییر و تحولات سیاسی، ضمن الگو قرار دادن کشورهای غربی و بویژه کشور فرانسه، بیش از پیش بر سرکوب جنبشهای اسلامگرا و شعارهای عربی و ملی گرا تأکید نمود. برای غرب، حکومت دیکتاتوری بن علی، اهرمی برای مبارزه با اسلامگرایان بود، به طوری که وقتی در سال ۲۰۰۴ از کاخ سفید دیدار کرد، بوش پسر از او تقدیر کرد و وی را متحد خود در مقابله با تروریسم دانست و از آزادی مطبوعات در تونس نیز تقدیر کرد. «نیکلا سارکوزی»، رئیس جمهور فرانسه نیز در سال ۲۰۰٨ تقریباً همین عبارات را بر زبان جاری ساخت. وی در شرایطی که نقض حقوق بشر در تونس بیداد می کرد، از این کشور به عنوان «اتمسفر آزادی» یاد نمود!
در ایران قبل از انقلاب پایگاه مهم تل آویو تهران بود، به گونه ای که شاه مخلوع در حالی که کشورهای عرب در جنگهای چهارگانه اعراب- اسرائیل سودای محو رژیم جعلی را در سر داشتند، به عنوان حامی این رژیم و دست نشانده غرب در ایران ایفای نقش می کرد. رئیس جمهور مخلوع تونس نیز در ارتقای رابطه با سران تل آویو حسن نیت خودش را در حمایت از آنها اعلام داشته بود، به گونه ای که می توان به استقبال گرم «بن علی» از «شالوم» معاون بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، در نوامبر ۲۰۰۵ که برای شرکت در سمیناری به تونس رفته بود، اشاره کرد. در سال ۱۹۹۴ دفتر حافظ منافع رژیم صهیونیستی در تونس تأسیس شد، اما فعالیت این دو دفتر در سال ۲۰۰۰ و به دنبال اینکه تونس به سرکوب انتفاضه فلسطینیان اعتراض کرد، به حال تعلیق درآمد؛ اما تونس همچنان به مقامهای صهیونیستی اجازه داده بود به این کشور سفر کنند.
آنچه دامنه ناآرامیها را گسترش داده و از حمایت مردمی برخوردار کرده است، بی توجهی دولت سقوط کرده به باورهای دینی مردم و اعمال محدودیت در انجام برخی فرایض دینی، بویژه ممنوعیت حجاب اسلامی بود. واقعیت این است که بیشتر مردم تونس مسلمان بوده و حجاب اسلامی را از مسلمات دینی می دانند. به همین دلیل، بسیاری از تونسی های متدین ناچار شدند دختران خود را برای ادامه تحصیل به سایر کشورها اعزام نمایند و یا به صورت خصوصی و در منازل به سواد آموزی فرزندان خود بپردازند. نه تنها زنان با حجاب از ورود به دانشگاه، مراکز آموزشی، بهداشتی و موسسات عمومی منع شده بودند، بلکه حتی از تردد زنان با حجاب در خیابانها نیز جلوگیری می شد. گفتنی است، تونس تنها کشور عربی است که در آن ممنوعیت حجاب اعمال می گردید. سیاست بی اعتنایی پهلوی دوم به اعتقادات دینی مردم و سکولاریزه کردن جامعه نیز یکی از مهمترین دلایل به صحنه آمدن مردم بود که توانستند یک حاکم اسلام ستیز را به دامن اربابانش بفرستند.
دستگاه عریض و طویل رسانه ای غرب که به تعبیر خانم آلبرایت CNN را به عنوان عضو شانزدهم شورای امنیت معرفی کرده بود، اکنون به کار افتاده تا با تحلیلهای ناصواب، حوادث تونس را به نفع خود آنالیز کند. از ابتدای انتشار اولین اخبار سقوط دولت دیکتاتور، غرب گرا و ضد اسلامی تونس؛ سایتها و رسانه های مختلف که از داخل و خارج از ایران هدایت می شوند، به طور یکپارچه تلاش کردند انقلاب تونس را به شورشهای پس از انتخابات ایران در سال ٨٨ مرتبط کنند و این گونه برای خود یک پیروزی جعل نمایند، فارغ از این که اصولاً رخداد صورت گرفته کاملاً علیه جبهه متحد آنها در غرب است و وقایع تونس شکست مفتضحی است برای همه متحدان و موتلفین غرب، چه در ایران و چه در سراسر جهان.
پیروزی انقلاب اسلامی موجب بیداری در کشورهای اسلامی گردید و سبب شد جنبشهای اسلامی با تأسی به حرکت مردم ایران، خواهان احیای ارزشهای دینی و قطع رابطه با کشورهای غربی شوند، به گونه ای که فوری ترین تأثیرات را در لبنان و فلسطین می توان ارزیابی کرد. رهبران برجسته جنبشهای اسلامی تونس از جمله «راشد الغنوشی» - که در روزهای اخیر موضوع بازگشت این رهبر اسلامی بر سر زبانها افتاده است - در زمینه حرکت امام خمینی معتقد است: «پیروزی انقلاب اسلامی در ایران رویداد عظیمی بود که نسلهای مسلمان را از رکود و گوشه گیری نجات داد و انسان را به حرکت واداشت و ثابت کرد اسلام قادر است بر دشمنان پیروز گردد و گستاخ ترین نظام ضد مذهبی را واژگون نماید.» اینک انتفاضه تونس، موج بیداری را در برخی کشورهای عربی از جمله مصر، یمن، اردن با به صحنه آمدن جوانان ایجاد کرده است؛ چنان که خواهان حقوق مدنی خویش می باشند و کشورهای لیبی، عربستان و بحرین در معرض جدی آسیبهای ناشی از انقلاب تونس قرار دارند.
بنابراین، رخدادهای اخیر شاخ آفریقا این واقعیت را ثابت می کند که پشتیبانی قدرتهای فرامنطقه ای توان رویارویی با اراده ملتها را ندارد و ناگزیرند در برابر خواست مردم سر تسلیم فرود آورند. اکنون انتفاضه تونس برای دیگر حاکمان عرب منطقه درس عبرتی شده است تا بدانند که نباید به حمایت قدرتهای فرامرزی دل خوش کنند و با دست برداشتن از مبارزه با باورهای دینی مردم و احترام به حقوق ملتشان، زمینه های نفوذ بیگانگان را از بین ببرند.

سیاست روز:چه کشورهایی باید از تونس درس عبرت بگیرند؟
«چه کشورهایی باید از تونس درس عبرت بگیرند؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می‌خوانید؛یک دولت دیکتاتور سقوط کرد. هنگامی که دولت سقوط می‌کند ، کارشناسان و تحلیل‌گران سیاسی و منطقه‌ای به تحلیل آن اتفاق می‌پردازند و بر اساس آموزه‌های سیاسی و تجربیاتشان تجزیه و تحلیل می‌کنند. رسانه‌ها دست به کار می‌شوند و مقالات تحلیلی زیادی را منتشر می‌کنند.
اکنون که دیکتاتور تونس (بن علی) فرار کرده است تحلیل‌ها آغاز شده و کارشناسان محلی و بین المللی تحلیل‌هایی را مطرح می‌کنند و رسانه‌های منطقه و جهانی نیز مقالات و دیدگاه‌هایی را بیان می‌کنند که نشان دهنده ضعف قوه تحلیل تحلیل‌گران آن‌هاست .
آنها بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی ، موقعیت فرهنگی – سیاسی- اجتماعی یک کشور ، به مقایسه می‌پردازند.
نوع حکومت و نظام سیاسی، شرایط جهانی آن کشور و بسیاری ویژگی‌های دیگر از جمله شاخصه‌هایی است که باید برای تجزیه و تحلیل و مقایسه تحلیلی مورد نظر قرار گیرد.
«بن علی» پس از ۲٣ سال ریاست جمهوری مادام العمری که با دیکتاتوری همراه بود سقوط کرد ، آن هم به واسطه مردم.
ضعف شدید در اداره امور کشور ، بیکاری فراوان، فشارهای اقتصادی ، محدودیت‌های شدید مذهبی از جمله پخش نشدن صدای اذان در کشوری اسلامی ... همه و همه نشان از تزلزل در اداره امور کشوری است که قاطبه‌ مردم آن مسلمان هستند و با شعائر اسلامی بزرگ شده‌اند. شاید بتوان گفت این انقلاب مردم تونس دیر هم بوده است.
چگونه می توان بر مردمی حکومت کرد که مسلمان باشند اما اجازه پخش صدای اذان از رادیو تلویزیون وجود نداشته باشد؟!
حال مقایسه‌ انقلاب مردم تونس با اعتراضات سال گذشته برخی از مردم ایران چه اهدافی را دنبال می‌کند؟
از سال گذشته تحلیل‌گران معلوم الحالی که به آتش فتنه دامن می‌زدند ، به گمان خود فرصتی را مهیا دیده‌اند تا شاید بتوانند از سوژه‌ تازه‌ای که به واسطه سقوط یک دیکتاتور در یک کشور عربی رخ داده سوء استفاده کنند و آن را به ایران و مردم ایران گره بزنند.
تحلیل‌گران منطقه و جهانی همچنان از تفاوت‌های بزرگ و کلیدی مردم ایران ، نوع حکومت و نظامی که در آن حاکم است با دیگر کشورها از جمله کشورهای عربی آگاهی درستی ندارند و همین امر باعث می‌شود تا در تحلیل‌های خود راه به بیراهه ببرند.
در اکثر کشورهای عربی – اسلامی منطقه نوع حکومت‌هایی که در آن‌ها برقرار است ، بیشتر از نوع پادشاهی موروثی است و اگر هم نامی از ریاست جمهوری برده می‌شود کم از همان پادشاهی ندارد ، چون همان پست ریاست جمهوری هم مادام العمر است ، تونس یکی از همان کشورهایی بود که نام ریاست جمهوری را فقط یدک می‌کشید و پس از ۲٣ سال حکومت با خروش مردم ، بن علی گریخت. از این نوع حکومت‌ها را می‌توان در مصر ، اردن و ... مشاهده کرد.
اما نوع حکومت جمهوری اسلامی ایران بر اساس همان نکته‌ای که حضرت امام (ره) از همان ابتدا بر آن تاکید داشتند یعنی جمهوری اسلامی ایران نه یک کلمه بیشتر نه کمتر پایه ریزی شده است و در پایان هر دوره‌ ریاست جمهوری انتخابات تازه‌ای برگزار می‌شود و مردم بر اساس انتخاب خود ریاست جمهوری دوره تازه را برمی‌گزینند. این نمونه بارز یک حکومت مردم سالاری از نوع دینی است که ویژگی بارز آن هم به همین است.
مردم ایران اسلامی ، بیش از ٣۰ سال است که در مقابل توطئه‌ها و دسایس دشمنان مقاومت کرده است. فتنه سال ٨٨ نیز از همان جنس بود که بازهم توسط همین مردم آگاه و بصیر خنثی شد. خیال باطلی است که برخی جیره‌خواران گریخته ، تصور کنند که مردم تونس الگویی باشد برای مردم ایران.
مردم ایران ٣۲ سال پیش از این ، انقلاب بزرگی را برپا کرد که تاکنون پس از گذشت آن همه سال همواره روز به روز پایه‌های حکومت مردمی‌اش استوار‌تر شده و الگویی بوده است برای کشورها و مردمی تحت سیستم و دیکتاتوری زندگی می‌کنند.
مردم ایران خود الگویی هستند برای دیگران و هم اکنون همین الگو پذیری از مقاومت و پایداری مردم ایران، روز به روز در دیگر کشورها از جمله منطقه نمایان می‌شود.
کشورهای دیکتاتور و خودکامه‌ منطقه و دیگر کشورهای واسطه باید نگران باشند نه ایران.

مردم سالاری:اندر احوال خرس روسی
«اندر احوال خرس روسی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن می‌خوانید؛به گواهی تاریخ، تزارها با ایران اسلا می همواره روابط خصمانه ای داشتند، اما پس از دو دهه که روابط ایران و روسیه بهبود یافته بود در سال ۲۰۱۰میلا دی، چالش های عمیقی را تجربه کرد.
راه اندازی نیروگاه بوشهر و عدم تحویل سامانه دفاعی اس٣۰۰ مهمترین موضوعات برای دلخوری تهران بود; اما نقطه اوج خیانت روس ها در سپتامبر ۲۰۱۰بود، کرملین با فاصله ٣ ماه از قطعنامه شورای امنیت برای تحریم ایران در حالی که خود نیز دست ها را برای تصویب آن بالا برده بود تحریم هایی را علیه ایران وضع کرد که گوی خصومت را از آمریکا و غربی ها ربود.
طبق این فرمان انتقال و ترانزیت هر نوع تانک، ماشین های رزمی زرهی، سیستم های توپخانه ای کالیبر بزرگ، هواپیما ها و بالگردهای جنگی، موشک یا سیستم های موشکی و پدافند هوایی، کشتی های جنگی و لوازم یدکی تجهیزات نظامی برای ایران ممنوع شد تا تعلل چندین ساله روسیه برای عدم تحویل سامانه اس٣۰۰ که تا آن لحظه بهانه های فنی را به عنوان توجیه اعلا م می کردند دیگر دلیل قانونی داشته باشد.
البته فرمان مدودف محدود به تجهیزات نظامی نبود و شامل ممنوعیت ارائه خدمات بیمه و محدودیت شدید برای فعالیت های مالی ایران نیز منع برخی مقامات ایران برای ورود به خاک روسیه شد.
چالش های ایران وروسیه تاجایی پیش رفت که خود را به صورت تنش در جریان مذاکرات تقسیم دریای خزر نیز نشان داد. در همین حال شایعاتی در برخی محافل درز کرد که روس ها با همپیمانی دیگر کشورها سعی دارند سهم ایران را در دریای خزر تقلیل دهند تا از وجود یک رقیب منطقه ای در این دریا جلوگیری کرده باشند.
نماینده ایران در امور دریای خزر که میهمان روسیه است روز دوشنبه خبر از تفاهم تهران با مسکو برای تقسیم دریای خزر و صیدماهیان خاویاری در بزرگترین دریاچه کره زمین داد اما خبری از تقسیم بندی های جدی در مرزهای آبی نبود.
مقام های کشورهای حاشیه دریای خزر این دریا را دریای صلح و دوستی می‌نامند اما روسیه در تحرکاتی با چراغ خاموش همزمان با تقویت واحدهای نظامی خود در قفقاز شمالی، تجهیزات ویژه نظامی در سواحل داغستانی دریای خزر مستقر کرد. گفته شده حداقل یک گردان موشکی ساحلی به ناوگان نظامی روسیه در حاشیه دریای خزر ملحق شده است و استحکامات جدیدی در شهر ایزبرباس در نقطه مرزی نفت خیز روسیه با آذربایجان ساخته شده است.
به گفته منابع نظامی ناوچه های موشک انداز ناوگان دریای خزر به منظور تشکیل یگان واکنش سریع از آستاراخان به ماخاچ قلعه و کاسپیسک منتقل شده اند. از مشخصه های این گردان مجهز بودن به موشک های ضد ناوبال است با ۱٣۰ کیلومتر برد.
این اقدام روسیه برخلا ف تمام مواضع آنها برای دوری از نظامی شدن دریای خزر است.
ژنرال لئونید ایواسوف، رئیس آکادمی مسایل ژئوپلیتیک روسیه با صراحت می گوید «مسکو واقعا همکاری نظامی و فنی را با تهران قطع کرده و قراردادهای اقتصادی خود را به حالت تعلیق درآورده است» و امکان اعمال فشار از سوی ایالا ت متحده و رژیم صهیونیستی را ممکن می داند. البته شایان ذکر است روسیه برای توجیه عملکرد خود مقابله با شورشیان و تروریست ها را بهانه می کند اما استقرار این حجم از تجهیزات نظامی آن هم با این قدرت و در نزدیک ترین نقطه به مرز آبی ایران اسلا می چه پیامی می تواند داشته باشد؟
عملکرد روسها در پرونده اتمی ایران نیز کمرنگ تر از دریای خزر نیست.روسیه با هزاران تکنسین و مهندس در حال تکمیل نیروگاه اتمی بوشهر است و از اعضای گروه ۱+۵ به عنوان مذاکره کننده بین المللی محسوب می شود. ایران در آستانه نشست استانبول از دیپلمات های بین المللی برای بازدید از تاسیسات اتمی خود دعوت می کند اما روسیه و چین که تا چندی پیش مدافع ایران بودند و ظاهرا از تعامل با تهران دفاع می کردند با بهانه هایی از جنس توجیهات همیشگی سرباز زدند.
وزارت امور خارجه چین اعلا م کرد که برای نماینده این کشور در آژانس انرژی اتمی «مشکل» خواهد بود که برای بازدید ازتاسیسات هسته ای به ایران برود، روسیه هم اعلا م کرد دعوت ایران قابل توجه است اما درهمین حال گفت این بازدیدها نمی تواند جایگزین بازرسی های معمول و گفت وگو با قدرتهای بزرگ شود.
این دو کشور درحالی این مواضع را در مقابل دعوت ایران اتخاذ کردند که هوجین تائو رئیس جمهوری چین برای دیدار باراک اوباما رهسپار کاخ سفید شد. مدودف نیز سفر با چندین بازرگان به سرزمین های اشغالی را آغاز کرد. البته شایان ذکر است در مدارک ویکی لیکس جزئیات معامله روسیه با رژیم صهیونیستی درباره عدم تحویل سامانه دفاع موشکی اس ٣۰۰ فاش شده بود.
در کشاکش پرونده اتمی ایران کرملین بیشترین امتیاز را از ایران و غرب کسب کرد و در این پروسه طولا نی تکنسین ها و مهندسین روس شاغل در بوشهر نیز به تفریح و گشت و گذار پرداختند تا راه اندازی نیروگاه بوشهر مدام با تاخیر مواجه شود.
روسها که همانند عدم عرضه پدافند اس ٣۰۰ مشکلا ت فنی را پیش کشیدند قراردادهایی برای احداث نیروگاه های اتمی با تکنولوژی بالا تر از آنچه که به ایران عرضه می کنند عقد کردند اما حالا که دیگر موعد بهره برداری از نیروگاه رسیده پرونده ای به نام استاکس نت روی میز آمده است. روزنامه نیویورک تایمز مدارکی منتشر کرد دال بر طراحی این ویروس توسط ایالا ت متحده و رژیم صهیونیستی. گویا تحریم ها و کارشکنی تکنسین های بیگانه   نتوانسته چراغ حرکت اتمی ایران را خاموش کند. روزنامه دیلی تلگراف مدعی شد روسیه نگران راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر است و دلیل این نگرانی هشدار درباره مسایل امنیتی آن در بهمن ۱٣٨۹ است زیرا ممکن است حادثه ای همانند چرنوبیل در بوشهر رخ دهد! روسیه و نیویورک تایمز می گویند این ویروس، کنترل تجهیزات (توربین و سانتریفیوژها) را به دست می گیرد و به سیستم های کنترل هم پیام های درست و عادی می فرستد. بدین صورت استاکس نت سرعت را تا مرحله انهدام بالا می برد در حالی که کنترل کننده متوجه وضعیت غیرعادی و خطرناک نمی شود.
روس ها در سناریویی جدید برای تاخیر چندین باره در راه اندازی نیروگاه بوشهر ممکن است کنترل تجهیزات نیروگاه بوشهر را در دست گرفته باشند و حادثه چرنوبیل در ایران تکرار شود. در مقابل مقام های ایرانی این موضوع را جنگ روانی غرب علیه ایران در آستانه مذاکرات استانبول قلمداد می کنند. در این کشاکش بر سر طراحی استاکس نت جای این سوال مطرح است که این ویروس چگونه به نیروگاه بوشهر راه یافته است؟ این درست است که استاکس نت در یک فلش معمولی نیز قابل حمل است اما دستانی برای حمل و تکثیر آن به کار گرفته شده باشد; این درست است که بودجه کلا ن این ویروس را رژیم صهیونستی و آمریکا تامین کرده بودند اما این دو کشور آنقدر پشتوانه هکرها را ندارند که توانسته باشند این ویروس را طراحی کرده باشند و بی شک نخبگانی از بهشت هکرها در طراحی این ویروس همکاری داشته اند.
در میان تمام دندان گردی های خرس های روسی، مرغ ایرانی ها یک پا دارد و بر رابطه با آنها تاکید می شود و پیش از آغاز نشست استانبول علی اصغر سلطانیه، نماینده ویژه ایران راهی روسیه خواهد شد.رخدادی که از دید یک مقام روس این سفر بر مواضع روسیه تاثیری نخواهد داشت. روس ها از این که شاهد یک کشور با نفوذ در جامعه جهانی با قدرت هسته ای در مرزهای خود باشند نگران تراز آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند بنابراین در پرونده دریای خزر و نیروگاه بوشهر علیه منافع ملی ایران اسلا می گام بر می دارند.
گرچه ظاهرا برخی در مقابل آمریکا از مواضع تهران دفاع می کنند اما این ژست تنها بهانه ای است برای انجام معاملا ت رنگارنگ با واشنگتن و غرب. تهران که همواره در مقابل غرب موضع محکم و سازش ناپذیری از خود نشان داده چگونه است که در مقابل این دشمن دیرین خود حتی از یک انتقاد لفظی خودداری می کند؟ آیا کنارگذاشتن آنها از پروژه های مشترک برای ایران آنقدر مهم است که چشم های خود را بر روی این همه کینه می بندند؟

تهران امروز:ضرورت صیانت از یک امتیاز
«ضرورت صیانت از یک امتیاز»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم حسن وزینی است که در آن می‌خوانید؛درسال‌هایی که اصولگرایان بر مصادر سیاسی کشور تکیه دارند، گفتمانی شکل گرفته است که خواه ناخواه اکنون به بخشی از سرمایه سیاسی - اجتماعی کشور تبدیل شده و صیانت از آن نیز به همین سیاق ضرورت و نیازی ملی به شمار می‌آید. توجه داشته باشیم که از ابتدای پیدایش این دسته از سیاست ورزان در سپهر سیاست ایران اصولگرایان اصیل شعارهایی مبتنی بر پرهیز از قیل و قال‌های بیهوده، ترجیح اولویت‌های اصلی کشور بر مسائل فرعی و حاشیه‌ای، ایده کارآمدسازی نهادهای کشور و تنظیم سیاست‌های مفید را در دستور کار قرار داده‌اند.
درشرایط فعلی کشور نیز که ضرورت توجه بیشتر به این استراتژی از سوی رهبری معظم نظام مورد تاکید واقع شده است، یادآوری دوباره این موضوع برای جمیع جهات اصولگرایی و اصولگرایان لازم و قابل تامل است زیرا در سایه همین روش بوده که نقد درون گفتمانی به عنوان یک امتیاز اصولگرایی در برابر سایر گروه‌های رقیب مطرح شد و تاحدود قابل توجهی مبنای عمل قرار گرفت. از این رو بود که حتی دولت بحث انتقاد از خود را در دستورکار داشته و تا کنون به اندازه تمام دولت‌های گذشته، در دو دولت اخیر تغییر و تحول صورت گرفته است.
آنچه اکنون در این باب باید تاکید کرد، این است که این دستاورد، باید با آداب شناسی نقد، بخصوص نقد درون گفتمانی و درون جناحی همچنان در دستور گروه‌های چندگانه اصولگرا باشد. لازمه این امر آن است که قطب‌های اصولگرا و فعالان نهادهای منتسب به این گروه‌ها تلاش کنند تا با تأسی به اهداف و آرمان‌های نظام در راستای هم افزایی منافع ملی و تحقق خواسته‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... کشور گام‌های بیشتری بردارند. در شرایط فعلی که دشمنان نظام با خشم و غیظ، تحولات داخلی کشور را نظاره می‌کنند، قطعا چنگ انداختن به صورت همدیگر نتایجی بر خلاف نیت‌ها دارد.
به عنوان مثال اگر برخی از منظر منزه‌سازی فضای کار و مدیریت کشور، انتقادهایی را در راستای گفتمان اصولگرایی و ذیل فصل وظیفه‌گذاری به آرمان‌های انقلاب، رشته فعالیت‌هایی را به منصه ظهور رسانده اند، فارغ از قضاوت در باره روش‌ها و سخن‌های حاشیه‌ای، همگان می‌دانند که با نیتی پاک و با هدفی روشن و از زاویه سیاسی مشخص، مطرح می‌شود. در این شرایط اضلاع نقد و نظر باید با تن دادن به ضرورت صیانت از ادبیات سیاسی مبتنی بر انقلابی و اسلامی، کارکردهای متاثر از ادبیات نقد و یا نظر خود را مدنظر داشته باشند.
طبیعی است اگر با ملاحظه سخنی گفته شود و یا نقدی بر عملکردی صورت گیرد، بیش از همه تابعی از قاعده «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» می‌شود. تفسیر این قاعده در شرایط حاضر آن است که زیر چتر موسع اصولگرایی باید تعامل و تبادل بیشتری واقع شود و فضای غالب در این گفتمان نه تهمت زنی و افترا افکنی که همگرایی و هم‌افزایی باشد. اگر مجموع خدمات دولت، مجلس، شهرداری و سایر نهادهای مدیریتی و خدماتی در دوران اصولگرایی شامل بنیان گذاشتن تصمیمات و اقدامات عدالت‌ساز و کارآمدساز نظام فهرست شود، کارنامه‌ای افتخار آمیز برای کشور می‌شود که نباید در دوران دلخوری و گاه عقده گشایی، قربانی شود. تلاش برای به حاشیه راندن برخی گروه‌های اصولگرا با ادبیات خشن با نیت خدمت رسانی به کشور در تمام حوزه ها، همخوانی ندارد و قطعا خواست قلبی حتی قلیلی از هجمه‌گران نیز نیست.
به نظر می‌آید بخشی از حاشیه‌های چسبیده به متن خدمت گرایی، ناشی از نونهالی بودن گفتمان اصولگرایی می‌باشد اما مسئله این است که در عرصه سیاست‌ورزی، فرصت و زمان کافی حکم کیمیایی دارد که به آسانی به دست نمی‌آید و چو از دست برود، سخت قابل جبران خواهد بود.

ابتکار:از انحلال سازمان برنامه تا استقلال بانک مرکزی
«از انحلال سازمان برنامه تا استقلال بانک مرکزی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می‌خوانید؛این روزها علاوه بر مجلس شورای اسلامی ، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام هم به ماجرای بانک مرکزی ورود کرده و به شدت مشغول تعیین تکلیف ساختار بانک مرکزی به عنوان نهاد سیاستگزار و برنامه ریز نظام پولی و مالی کشورهستند. مصوبه تشکیل وزارت ورزش و جوانان هم پس از مجلس، اعضای شورای نگهبان را نیز به خود درگیر کرده است.
در طول چند ساله اخیر دولت و شخص دکتر احمدی نژاد نشان داد که درست یا غلط میل شدیدی برای تغییر ساختارهای موجود و باز تعریف نهادهای برنامه ریز و اجرایی زیر مجموعه دولت دارد. اما سیر روند مسائل در یکسال اخیر نشان می‌دهد که این میل به تغییر ساختارهای اساسی و پایه ای خواسته یا ناخواسته به دیگرقوا و نهادهای قانونگذار نیز سرایت کرده است.
یکی از مولفه‌هایی که دولت‌های نهم و دهم را از دولت‌های پیشین و یا دولتهای سایر کشورهای جهان به عنوان مجری قوانین متمایز می‌کند، ظرف ستیزی و برنتابیدن ساختارهای به ارث رسیده از پیشینیان است. تقریبا می‌توان ادعا کرد که طی پنج سال گذشته قوه مجریه به مدد مجموعه اختیارات رئیس جمهور و اعضای کابینه و فارغ از موانع قانونی، اکثر سازو کار‌ها و ساختارهای سیاستگزاری، برنامه ریزی واجرایی موجود را به نوعی دچار تغییر، انحلال، لغو، بازتعریف و یا اصلاح کرده است.تغییراتی در این سطح در طول ۵سال گذشته در حالی به راحتی آب خوردن صورت گرفته و تاکنون دنبال شده است که ارکان و ساختار نهادهای مهم قانونگذاری، سیاستگزاری و برنامه ریزی در هر کشور به طور طبیعی باید از ثبات و استقلال کاملی در حد قانون اساسی و قوانین پایه برخوردار بوده و در مواجهه با آمد و شد افراد، احزاب و دولت‌های گوناگون از تغییرات اساسی مصون باشند.
یک مقایسه تطبیقی کوتاه نشان می‌دهد که ساختارسازمانی اینگونه نهادها در کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه جهان همواره از ثبات بلند مدت برخوردار بوده و ساختار آنها منطبق بر قانون اساسی و قوانین اولیه کشور و چشم اندازهای چند ده ساله بدون کوچکترین تهدیدی فارغ از سمت و سوی سیاسی و اقتصادی فاتحان انتخابات ها، میزبان روسای جمهور، نخست وزیران و کابینه‌های دولت‌های مختلف هستند و در اوج ثبات به عنوان ارکان تحقق چشم اندازها و اهداف قانون اساسی انجام وظیفه می‌کنند.
بر همین اساس است که صاحبنظران با نیم نگاهی به سرنوشت تلخ سازمان مدیریت و برنامه ریزی معتقدند حتی با فرض عدم استقلال بانک مرکزی در وضعیت کنونی، باز شدن دست قوا برای تغییرهر ازگاهی درساختار اینگونه نهادهای برنامه ریز و سیاستگزار تبدیل به بدعت شده و ثبات و قدرت عمل کنونی آن را در بلند مدت و مطابق با خواست تفکر حاکم در مجلس یا دولت به مخاطره می‌اندازد.
رئیس جمهور درسال ۱٣٨۴ و در بدو ورود به پاستور مخالفت خود با ساختارموجود سازمان مدیریت و برنامه ریزی یعنی قلب برنامه ریزی اقتصاد کشور را اعلام و به سرعت با انحلال آن، وظایف این سازمان را به ساختار معاونت‌های ریاست جمهوری الحاق نمود. انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی اولین و درعین حال برجسته ترین و غافلگیرانه ترین اقدام دولت در این راستا بود. رئیس دولت با کشتن این گربه فربه در همان بدو ورود به حجله پاستورعزم جزم خود برای تغییرات اساسی در بنیان برنامه ریزی دولت را به همگان نشان داد.
پس از آن نوبت به ساز و کار بودجه ریزی و شیوه تدوین لایحه بودجه سالیانه رسید. همزمان با انحلال سازمان این روند نیز به طور کلی دچار بازتعریف شد و سبک و سیاق قدیم بودجه ریزی زیر و رو شد و علیرغم مخالفت‌های شدید مجلس نشینان دوره هفتم، طرحی نو سرلوحه کار دولت برای تدوین لایحه بودجه قرار گرفت. این رفتار به تدریج در نوع مناسبات داخلی و بیرونی قوه مجریه و دستگاه‌های اجرایی و همچنین در مواجهه با اسناد و قوانین بالادستی مانند سند چشم انداز، برنامه چهارم توسعه و سیاست‌های کلی اصل ۴۴ و... به گونه‌هایی دیگر خود را نشان داد.
از آن روز تاکنون، یک روز ازتغییرکامل نظام آموزشی کشور سخن می‌رود و روزی دیگر انتقال دستگاههای اجرایی از تهران و پخش آنها درسطح کشور کلید می‌خورد. روزی اصلاح نظام بانکی در دستور کار قرار می‌گیرد و روزی دیگر رسانه‌ها از تصمیم دولت برای تغییر نظام توزیع کالا در بازار و یا اصلاح نظام معاملات املاک و ... خبر می‌دهند.
اتخاذ چنین تصمیمات ضرب الاجلی و گسترده ای به همراه روند سریع تغییر مدیران و مدیریتها که ریشه در رفتاری متکی بر انکار گذشته دارد، پا به پای روزها و ماههایی که از عمر دولت گذشت رشد کرد و بیشتر و بیشتر شد و به تدریج به یک رویه معمول و طبیعی در کار مبدل گردید. تا جاییکه اگر زمانی هر گونه تغییر ساختار، ادغام سازمان‌ها یا وزارتخانه‌ها و یا تشکیل وزارتخانه و سازمان جدیدی امری عجیب و غافلگیر کننده و خبر ساز به شمارمی رفت، امروزه اینگونه تصمیم‌ها و حتی تغییر در بنیان‌های اقتصادی، اجتماعی و یا سیاسی کشور بدعت گونگی خود را از دست داده و به غلط به اموراتی بدیهی و معمول مبدل شده اند که اصلا تعجب کسی را برنمی انگیزند.حتی کار به جایی رسید که امر بر سایر قوا نیز مشتبه شده و اختیارات قانونی بجای اینکه ابزاری باشند برای اصلاح امور و یا حداقل دفاع از تثبیت وضع (احتمالا مثبت)موجود به حربه ای برای انتقام گرفتن از رقیب تنزل داده شده اند. به گونه ای که اکنون و در آستانه شش سالگی دولتمردی دکتر احمدی نژاد، در مجلس رقبایی سرسخت که به تغییر ساختارها در کشور علاقمندند نیز پیدا شده که بدشان نمی‌آید مانند رئیس جمهور در جریان تغییر بنیان‌های سیاستگزاری و برنامه ریزی کشور سهمی داشته باشند.
به عبارت دیگری در حالی که ثبات مهمترین مولفه مورد نیاز برای فعالیت صحیح سازمان‌های سیاستگزار و برنامه ریز در کشور است طی پنج سال اخیر و به تدریج تلاش برای بی ثباتی اینگونه جایگاه‌ها به مسابقه ای میان قوا و سایر نهادهای کلان کشور مبدل شده است.
بر این اساس است که می‌توان ماجرای تغییرات اخیر در بانک مرکزی را در میان تقابلات جدید و قدیم قوا مصداقی برای مثل معروف « زدی ضربتی ضربتی نوش کن» تلقی کرد. به این صورت که مثلا در تقاص تصمیمی که ۵ سال پیش توسط دولت گرفته شد و ساختار مهمی مانند سازمان مدیریت و برنامه ریزی منحل گردید، امروز ساختار دیگر نهاد تصمیم ساز در اموراقتصادی کشور یعنی بانک مرکزی نیز درست یا غلط برای یافتن استقلالی نسبی متزلزل و بلاتکلیف گردد.

آفرینش:در جذب سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی چقدر موفق بودیم؟
«در جذب سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی چقدر موفق بودیم؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم مهدی اسلامی است که در آن می‌خوانید؛فعالیت های سرمایه گذاری در کشور، اقتصاد ملی را در مسیر توسعه قرار می‌دهد و موجبات رونق و شکوفایی آن را فراهم می کند. چنین فعالیت هایی بار اصلی فعالیت های اقتصادی را از دوش دولت برمی دارد و ایجاد تسهیلات و همیاری دولت موجبات رغبت بیشتر بخش خصوصی در عرصه اقتصاد می شود. در این میان برخی کشورها می کوشند عرصه را برای بخش خصوصی بازکنند و مساعدت های لازم را با بخش خصوصی بکار می برند و آنگاه دولت ها در مقام نظارتی و هدایتی خود می کوشند حرکات اقتصادی را رصد و ساماندهی کنند.
صاحبنظران اقتصادی نیز خصوصی سازی و گسترش مالکیت خصوصی را که منشاء بروز رقابت های پرثمر اقتصادی است و زمینه سرمایه گذاری را فراهم می کند در عین حال مورد تاکید قرار می دهند. در این زمینه مناطق آزاد اقتصادی و فعالیت های اقتصادی که از سوی بخش خصوصی دنبال می شود مورد اشاره قرار گیرد، اما این سوال مطرح است که آیا حضور بخش خصوصی و جذب سرمایه گذاری داخلی و خارجی در مناطق آزاد مطلوب بوده است؟
نگاهی اجمالی به کارنامه جذب سرمایه گذاری داخلی و خارجی در مناطق آزاد نشان می دهد که سهم ۶ منطقه آزاد کشور در کل میزان سرمایه گذاری های خارجی جذب شده در کشور در طی ۹ سال اخیر کمتر از ۲ میلیارد دلار بوده و این در حالی است که بیش از دودهه از تاسیس و راه‌ اندازی مناطق آزاد کشور می ‌گذرد!
در گذر این سال ها علیرغم حمایت های ویژه ای که از این مناطق صورت گرفته، گویا زیرساخت ها هنوز مطابق استانداردهای جهانی نیست که سرمایه گذار داخلی و خارجی را به سوی خود جلب نمی کند.این در حالی است که پتانسیل های بالقوه اقتصادی مناطق آزاد ایران در عین حالی که آن را در رده ممتاز منطقه ای و جهانی قرار دارد اما در مرحله بالفعل با عدم اقبال سرمایه گذاری های داخلی و خارجی مواجه می گردد.
هرچند در این رهگذر سرمایه گذارانی نیز هستند که در زمان ورود به این مناطق رغبت زیادی از خود نشان می دهند اما به محض ورود و با مواجهه شدن با بوروکراسی در ادامه از حرکت باز می ایستند. بنابراین ضرورت دارد حال که مناطق آزاد از پتانسیل نهفته ای در اقتصاد ایران برخوردار هستند، در آغاز راه برنامه پنجم، طرحی نو در اندازیم تا این مناطق برای سرمایه گذاران جذاب تر گردد و سهم ایران از سرمایه گذاری در این مناطق پربارتر شود. و همچنین زمینه جذب سرمایه گذاران خارجی را فراهم آوریم تا شاهد رونق اقتصادی در مناطق آزاد بوده و این شکوفایی اقتصادی را به کل کشور تسری دهیم.

آرمان:ضرورت نگاه واقع‌گرایانه به روسیه
«ضرورت نگاه واقع‌گرایانه به روسیه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم محمود شوری است که در آن می‌خوانید؛ موضع روسیه کم و بیش موضع مشخصی است، یعنی حداقل طیف موضع گیری روسیه، طیفی مشخص است که حداقل و حداکثری دارد. حداکثر مواضع روسیه در قبال ایران آن چیزی بوده است که ما در سال‌های گذشته شاهد آن بودیم.
روسیه در این مقطع همکاری‌هایی با ایران داشت و به تصور من از توان خود در ایجاد مانع در روند صدور قطعنامه‌ها علیه ایران استفاده کرد و موانعی را ایجاد کرد. اما حداقل موضع‌گیری روسیه در قبال ایران را می‌توان در موضع‌گیری‌های چند ماه گذشته این کشور دید. روس‌ها سعی کرده اند تا مقدار زیادی در موضع گیری‌های خود ایران را مخاطب قرار دهند و از ایران بخواهند تا همکاری بیشتری در زمینه مسئله هسته‌ای داشته باشد و به نوعی با سوء ظن بیشتری در ماه‌های اخیر به رفتار ایران نگاه کرده اند.
به همین دلیل من تصور می‌کنم در اجلاس آتی هم روس‌ها سعی می‌کنند این سیاست یکی به نعل و یکی به میخ را ادامه دهند. در عین حال که تلاش می‌کنند جلوی تندروی‌های غرب را بگیرند، از این سو هم تا جایی که برایشان مقدور باشد سعی می‌کنند اجازه ندهند که ایران سیاست‌های مستقلانه خود را در سطح نظام بین الملل دنبال کند. بنابراین روس‌ها در زمینه مسئله هسته‌ای ایران، حداقل در نشست آتی سیاست‌های گذشته خود را پیش خواهند گرفت.
در دوره ای انتظارات در میان مردم ایران، کارشناسان و حتی برخی سیاستمداران بود که روس‌ها باید حمایت بیشتری را از ایران داشته باشند، با اتفاقاتی که افتاد و موضع گیری‌هایی که روسیه در ماه‌های اخیر داشت، این سطح انتظارات تا حدی واقعی‌تر شده و مردم ایران و یا حداقل کارشناسان و سیاست مداران فهمیده اند که باید با همین روسیه و با همین واقعیت‌ها کار کنند و روسیه چیزی جز این نیست و طبیعتا به دنبال منافع ملی خود است و نباید انتظار داشت که روس‌ها منافع ما را دنبال کنند.
اما بحث مهم این است که ما اگر با یک رویکرد مثبت به مسائل در سطح نظام بین الملل نگاه کنیم، فرض بر این است که از طریق گفت‌وگو و مذاکرات مسائل خود را از جمله مسئله هسته‌ای و امثالهم را دنبال کنیم و از این طریق می‌توانیم اهداف خود را به پیش ببریم. یا حداقل مشروعیتی برای این مذاکرات قائل هستیم، به این دلیل که اگر مشروعیتی برای آن قائل نبودیم که اساسا مذاکره را نمی‌پذیرفتیم، باید یک سری الزامات مربوط به آن را هم مد نظر قرار دهیم که حداقل این الزامات این است که ما بتوانیم با کشورهای عضو گروه ۱+۵ یک تعامل مثبت داشته باشیم و با نگاهی مثبت پیش رویم. در این شرایط اگر نگاهی به اعضای گروه ۱+۵ داشته باشیم، می‌بینیم که شاید بهترین کشورهایی که ما می‌توانیم تعاملی با آن‌ها داشته باشیم، کشورهایی مثل روسیه و چین هستند.
آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها که موضع خود را مشخص کرده اند و با رویکرد مشخصی به مذاکرات وارد می‌شوند. تصور من این است که اگر ما واقع بینانه به شرایط نگاه کنیم، این امکان وجود دارد که بتوانیم در این زمینه تا حدی با روس‌ها تعامل بیشتری داشته باشیم و از این طریق فضا را در مذاکرات استانبول برای خود فراهم کنیم.
من فکر می‌کنم ما در بحث نزدیک شدن به غرب نوعی برداشت سنتی داریم و آن هم اینکه وقتی می‌گوییم نزدیک شدن به غرب، معنی آن تحت فرمان غرب قرار گرفتن است که باید این برداشت سنتی در شرایط کنونی حداقل در مورد روسیه تغییر داد و اصلاح کرد. الزاما همکاری کردن و نزدیک شدن روسیه به غرب به معنای تحت فرمان غرب قرار گرفتن روسیه نیست. روس‌ها طبیعتا بر اساس آن چه خودشان تشخیص می‌دهند و آن بحث منافع استراتژیک روسیه در سطح بین المللی است،‌ مجموعه‌ای از رفتار‌ها را با غربی‌ها دنبال می‌کنند.
البته تردیدی نیست که حضور مدودف از یک سو و حضور اوباما از سوی دیگر بر مسند ریاست جمهوری روسیه و آمریکا،‌ شرایط را تا حد زیادی نسبت به آن چه که در زمان ریاست جمهوری پوتین بر روسیه و بوش بر آمریکا شاهد بودیم، تغییر داده است. شرایط بین‌المللی هم تغییرات زیادی کرده است. بنابراین خیلی نمی‌توان این دو دوره را با هم مقایسه کرد. آن دوره الزامات خاص خود را داشت، و این دوره الزامات خاص خود را دارد. بنابراین بحث نزدیکی روسیه به غرب، بحثی است که نباید از آن برداشت گوش به فرمان غرب شدن روسیه را داشت.
البته قابل انکار نیست که هر چه همکاری روسیه و حداقل احساس همکاری روسیه با قدرت‌های غربی بیشتر شود، می‌تواند تاثیرات منفی بر مواضع روسیه در قبال کشورهایی مانند ایران داشته باشد. به این جهت که روس‌ها مجبورند تعدیل‌هایی را در مواضع خود ایجاد کنند، هرچند ممکن است این تعدیل‌ها خیلی از روی شوق و علاقه هم نباشد.   

حمایت:رواج شایعه بدترین نوع فتنه
«رواج شایعه بدترین نوع فتنه»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت به قلم کریم افتخاری است که در آن می‌خوانید؛شایعه: عبارت است از موضوعی که خاص و گمانی که ملاکهای اطمینان بخش رسیدگی در وجود نداشته باشد؛ که معمولاً به صورت شفاهی از فردی به فرد دیگر انتقال می‌یابد بعضی شایعات در گروه کوچکی از افراد و برخی در سطح جامعه مطرح هستند. زمانی که هیجانات، شدت بیشتری به خود می‌گیرند، تعداد افرادی که به زنجیره شایعه می‌پیوندند افزایش می‌یابد.
از آنجایی که مردم معمولاً به هنگام مواجه با شایعه آن را به عنوان "یک شایعه" تشخیص نمی‌دهند، به ندرت از باور کردن آن روبرو می‌تابند. از سوی دیگر مخاطبین شایعات به چند دسته تقسیم می شوند:.
‏۱- کسانی هستند که به جای اینکه پیام پخش شده را به وقت پردازش کنند یا در مورد صحت و ستم آن تحقیق کنند ، عین آنچه را که شنیده‌اند به سایرین منتقل می‌کنند و طبیعی است که به علت دقت ناکافی، فراموشی، هیجان و ... تا حدی در آن دخل و تصرف نیز صورت می‌گیرد؟!‏
‏۲- افرادی هستند که صلاحیت لازم برای درک موضوع مطرح شده به صورت شایعه را ندارند، اما متکی بر آراء صاحبنظران هستند و سعی در آگاهی از حقیقت موضوع دارند؛‏
‏٣- افرادی هستند که از شایعات به شدت استقبال می‌کنند وهمیشه به صورت اگاهانه ونا آگاهانه خود را همرنگ افرادی که شایعه‌پراکن هستند، جلوه می‌دهند و خود نیز از شایعه‌سازی دریغ نمی‌ورزند؛
‏۴- انسانهای آگاهی هستند که نه تنها به سادگی هر مطلبی را نمی‌پذیرند؛ بلکه تلاش در مبارزه با شایعه‌پراکنی و پیشگیری از آن دارند.
‏‏ متاسفانه طی چند روز گذشته در استان استان کهگیلویه و بویر احمد شایعه ای مبنی بر ، آتش زدن دختری در آبشار یاسوج را در میان افکار عمومی را رواج پیدا کرد ،که با بررسی های به عمل آمده این شایعه دشمن هم نقش برآب شد. که توجه شما را به نکات ذیل جلب می نمایم: این استان به لحاظ مردمی استانی است ولایت مدار و حامی نظام مقدس جمهوری اسلامی ،مردم این استان به لحاظ خدمات به نظام و دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی ، به مردمی با غیرت ،شجاع ،و باصداقت معروفند.این استان از لحاظ تعداد رزمنده ،بسیجی و جانباز و آمار شهدا باتوجه به جمعیت آن درسطح کشور در رتبه برتر قرار دارد..مردم این استان همگی شیعه و از قوم بزرگ و ولایت مدارلر هستند.مردم این استان در برهه ها ی مختلف دین خود را به نظام مقدس جمهوری اسلامی ادا کرده اند.
دشمن تا دندان مسلح هرازگاهی با ترفندهای مختلف درصدد تشویش افکار عمومی و جریحه دارشدن انها دارد.و با راه انداختن جنگ های مختلف نرم افکار مردم را نشانه رفته است.و با راه انداختن شایعات مختلف درصدد رسیدن به اهداف خویش است.به درذیل به برخی از آنها می پردازیم:.
‏[یکم] دشمن میداند که مردم کهگیلویه و بویر احمد مردمی هستند که نسبت به مقدسات و بداخلاقی های دینی حساسیت ویژه دارند.با توطئه های مختلف و جنگ روانی درصدد ایجاد فضای امنیتی در این استان است. تا بتواند به اهداف خود برسد.[دوم] دشمن در چندسال گذشته با اجیرکردن برخی افراد با اقدامی کور به بهانه ی گران شدن بنزین درصدد ناامن نمودن چهره این استان در افکار عمومی داشت که با هوشیاری نیروی بسیجی ان را در نطفه خفه نمودند.[سوم] امروزه دشمن تمام راه را جلوی خود بسته دیده ،باتوجه به اینکه این استان یک جهت سرمایه گذاری در بخش های مختلف می باشد،دشمن جهت فرار سرمایه گذاران خارجی درصدد ناامن جلوه دادن وضعیت این استان است.[چهارم]این جریان خزنده و نامرئی در چند وقت پیش هم با اجیرکردن چند نفرخارج استان اقدامئ به توهین به مقدسات مردم نموده که در نقطه خفه شد.در هر حال جادارد مسئولین محترم استان و نمایندگان هرسه قوه در استان بخصوص استاندار محترم و رییس شورای تامین استان ،عوامل مصادیق این فتنه را در استان کهگیلویه وبویراحمد را شناسایی و به سزای عمل خود برسانند.تا دگربار شاهد رواج بازار داغ شایعات بی اساس در استان ولایت مدار و پیرو خط امام و رهبری نباشیم.
از سوی دیگر با بصیرت وآگاه نگاه داشتن مردم نسبت به رویدادهای اجتماعی، اطلا‌ع‌رسانی سریع و صحیح که این امر زمینه اعتماد متقابل بین دولت و ملت را فراهم ساخته و منبع موثق اخبار اجتماعی از سوی دولت زمینه‌ بسیاری از سوء تفاهمات و اخبار نادرست را از بین می‌برد.برای شناسایی ماهیت شایعه و تقویت توانایی افراد در سنجش صحت و سقم ‌ها می‌باشد. پرورش تفکر منطقی در آحاد جامعه و تعالی اخلاق دینی، راهکاری مناسب برای پیشگیری از شایعه سازی است.‏

جهان صنعت:طلای بی‌ارزش‌
«طلای بی‌ارزش‌»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان ص۲نعت به قلم حمیدرضا طهماسبی پور است که در آن می‌خوانید؛ موضوع استقلال بانک مرکزی ماه‌هاست که نقل محافل اقتصادی کشور است و این موضوع به خوبی نشان داده که مباحث اقتصادی در ایران به سادگی تبدیل به موضوعاتی غیراقتصادی می‌شوند و زوایای کارشناسی بحث به حاشیه رانده می‌شود. این نکته در این ماه‌ها تا جایی پیش رفته است که رهبر معظم انقلاب نیز به این موضوع ورود کردند و بررسی این موضوع را به عنوان معضل در مجمع خواستار شدند تا اینکه دیروز گمانه‌زنی از رای مجمع (پیش از اعلام آن) با مصاحبه محسن رضایی ظاهرا به این سمت و سو رفت که انتخاب رییس کل بانک مرکزی باز هم در اختیار رییس‌جمهور می‌ماند و وضع همچون قبل خواهد بود.
حال در این میان ما مانده‌ایم که این همه بحث و جنجال چرا ایجاد شد و این حجم ساعت کاری که از مسوولان در سال همت مضاعف و کار مضاعف گرفته شده است چه می‌شود؟ اگر همین یک مورد بود شاید به این موضوع هم وقعی نمی‌نهادیم اما نمی‌توانیم اتفاق دو روز قبل را فراموش کنیم که مشابه این ماجراست؛ در ماجرای ثبت سند خودرو‌ها در دفاتر ثبت هم دیدیم بعد از ایامی که در مجلس و دیگر نهادهای عمومی اتلاف شد وضع به همان روال قبلی برگشت تا همچون نمونه‌های دیگری که در این خصوص دیده‌ایم، یک نکته را دریابیم و آن اینکه طرح غیرکارشناسی موضوعات یا مقاومت بیش از حد در برخی مسایل، تنها نتیجه‌ای که دارد اتلاف زمان در سالی است که باید کار بیشتری در آن می‌شد.

دنیای اقتصاد:سنجه‌ای برای ارزیابی سیاست‌گذاری‌های نفتی کشور
«سنجه‌ای برای ارزیابی سیاست‌گذاری‌های نفتی کشور»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکتر محمودرضا فیروزمند است که در آن می‌خوانید؛
۱- منطقه صنعتی راس لفان واقع در ٨۰ کیلومتری شمال دوحه، محل تمرکز صنایع گازی کشور قطر، به خصوص پروژه‌های مایع‌سازی گاز طبیعی (LNG) این کشور است.
به گزارش خبرگزاری‌های نفتی، اواسط ماه گذشته میلادی، ۱۲۰۰ تن از مقامات سیاسی و اقتصادی از ۲٣ کشور جهان در این شهرک صنعتی گردهم آمدند تا موفقیت صنعت گاز این کشور برای رسیدن به رکورد تولید سالانه ۷۷ میلیون تن ال‌ان‌جی را جشن بگیرند؛ دستاوردی که به گفته مقامات نفتی قطر، این کشور کوچک حاشیه جنوبی خلیج فارس را به بزرگ‌ترین‌هاب صادرات ال‌ان‌جی در جهان تبدیل می‌کند. ذکر این نکته ضرورتی ندارد که این موفقیت در سایه بهره‌برداری سریع این کشور از گازهای میدان گنبد شمالی میسر شده است، میدان گازی که ما ایرانی‌ها آن را به نام پارس جنوبی می‌شناسیم. قصه پر غصه میادین مشترک نفتی تکرار مکرر است. با این وجود، داستان صنعت LNG قطر حاوی درس‌های آموزنده‌ای است که تجزیه و تحلیل آن خالی از فایده نخواهد بود. اما قطر چگونه به اینجا رسید؟
۲- اگرچه قطر در سال‌های میانی دهه ٨۰ میلادی، یعنی ۱۹٨۴ نخستین قرارداد مشارکت خود را به منظور تولید سالانه ۶۰ هزار تن ال‌ان‌جی با کنسرسیومی از شرکت‌های نفتی آمریکایی و اروپایی به امضارساند، اما ورود جدی این امیرنشین کوچک خلیج فارس به جرگه بازیگران صنعت گاز به ۱۹۹٣؛ یعنی دو سال پس از راه‌اندازی فاز یک میدان گنبد شمالی بازمی‌گردد. در این سال قطر دومین قرارداد مشارکت گازی خود را با کنسرسیومی متشکل از شرکت آمریکایی موبیل و برخی شرکت‌های ژاپنی، از جمله Itochu و NissoIwai به امضا رساند؛ پروژه‌ای که ظرفیت تولید آن با توجه به توافق طرفین در دسامبر سال ۲۰۰۰ افزایش یافت. بدین ترتیب، در حالی که نخستین محموله ال‌ان‌جی قطر در سال ۱۹۹۷ وارد بازار شد، این کشور توانست در سال ۲۰۰۱ تولید خود را به سطح ۱۴ میلیون تن در سال برساند. جالب آنکه در ژوئن سال ۲۰۰۲، وزیر دارایی وقت قطر در حالی که حتی خود به بلند‌پروازانه بودن اهداف کشورش اذعان داشت، در مصاحبه‌ای با روزنامه الجزیره اعلام کرد این کشور برنامه‌های گسترده‌ای در دست بررسی دارد که بتواند تا پایان سال ۲۰۱۰ تولید ال‌ان‌جی قطر را به مرز۴۰ میلیون تن در سال برساند و بدین ترتیب این کشور را به بزرگ‌ترین صادرکننده گاز جهان مبدل کند. اما آن‌گونه که می‌بینیم، پس از گذشت کمتر از یک دهه، این کشور توانسته است با برنامه‌ریزی منظم، تولید ال‌ان‌جی خود را به تقریبا دو برابر سطحی که خود نیز حصول به آن را رویایی می‌دانستند، برساند. اما ما چه کرده‌ایم؟
٣- در آرامش سال‌های پس از پایان جنگ تحمیلی، فرصتی برای سیاست‌گذاران کشور فراهم آمد، تا به مطالعه پیرامون مزیت‌های صادراتی کشور در بخش گاز بپردازند؛ موضوعی که همزمان با آغاز بهره‌برداری قطر از میدان گنبد شمالی، در محافل تصمیم‌گیری کشور اهمیت دوچندانی یافته بود. به‌دلیل محدودیت کشورهای هدف برای صادرات گاز از طریق خط لوله، از همان ابتدا- اگرچه نه به‌طور جدی- موضوع صادرات گاز به صورت مایع (یا همان ال‌ان‌جی) هم به عنوان گزینه‌ای ممکن مورد مطالعه قرار داشت. تا اینکه در سال‌های پایانی دهه۱٣۷۰ ؛ یعنی سال‌های ۷۷ و ۷٨ با پشتیبانی جدی وزیر نفت وقت و به‌منظور سرعت بخشی به موضوع صادرات گاز، ماموریت صادرات گاز از مجموعه شرکت ملی گاز ایران منتزع و به واحدی تحت عنوان «مدیریت صادرات گاز» واگذار گردید، ساختاری که نهایتا در سال ۱٣٨۱ با نام «شرکت ملی صادرات گاز ایران» به سطح یکی از شرکت‌های زیر مجموعه شرکت ملی نفت ارتقا یافت. این مدیریت در مدت کوتاهی توانست نظر شرکت‌های بزرگ بین‌المللی نفتی از جمله شل، توتال و پتروناس مالزی را برای مشارکت در چندین پروژه مایع‌سازی گاز که قرار بود ظرفیت تولید گاز مایع‌سازی شده کشور را به بیش از ۴۰ میلیون تن در سال برساند، جلب نماید.
۴- به‌‌رغم افت‌وخیزها و مخالفت‌های گاه شدیدی که علیه کلیت موضوع صادرات گاز یا روش‌های انجام آن وجود داشت، این شرکت در دوره دولت‌های اول و دوم اصلاحات و نیز طی فعالیت دولت نهم، مورد پشتیبانی جدی مسوولان اجرایی کشور قرار داشت. اما سال‌جاری را می‌توان برای این مجموعه سالی پر از تلاطم دانست؛ در حالی که در زمستان سال گذشته، رییس ستاد فرعی اصل ۴۴ شرکت ملی نفت ایران از احتمال انحلال این شرکت خبر داده بود، نهایتا در اردیبهشت ماه سال جاری مسعود میرکاظمی وزیر نفت طی حکمی، شرکت ملی صادرات گاز ایران را از شرکت ملی نفت ایران منتزع و مسوولیت‌های آن را به شرکت ملی گاز ایران بازگرداند. به دنبال آن در اواخر تیرماه سال‌جاری، مدیر عامل شرکت ملی نفت نیز با «بسیارگران» خواندن پروژه‌های ال‌ان‌جی، سیاست‌های وزارت نفت در حوزه صادرات گاز، به خصوص در بخش پروژه‌های ال‌ان‌جی را نیازمند مطالعه و ارزیابی بیشتر دانست، موضوعی که می‌توان آن را بازگشت به نقطه ماقبل ۱٣۷۷ تلقی کرد. اما آیا این تغییر مشی و تجدید نظر در حرکت به سوی صادرات از طریق اجرای پروژه‌های ال‌ان‌جی را می‌توان آغاز پایان این پروژه‌ها دانست؟ اگر چنین است، آیا واقعا رسیدن به این نتیجه به ۱۴ سال زمان نیاز داشته است؟ طنز تلخ آنکه اتفاقا طی همین ۱۴ سال (۱۹۹۷ تا ۲۰۱۰) که ما مشغول مطالعه و رایزنی برای راه‌اندازی پروژه‌های LNG بوده‌ایم، رقیب ما در بخش جنوبی میدان پارس از هیچ، به بزرگ‌ترین صادر‌کننده گاز مایع جهان تبدیل شده است.
این مقدمه مطول را آوردم تا بپرسم فارغ از اینکه صادرات LNG خوب است یا بد و نیز فارغ از اینکه این چرخش در سیاست‌ها در دوره سازندگی، اصلاحات یا دولت عدالت محور رخ داده باشد، راستی چرا قطر برای برنامه‌ریزی و عملی ساختن پروژه افزایش تولید خود از ۲۰ به ۷۷ میلیون تن گاز مایع فقط به ۵ سال زمان نیاز دارد؛ ولی ما فقط برای اینکه بدانیم ال‌ان‌جی خوب است یا نه، پس از ۱۴ سال هنوز هم برای مطالعه بیشتر تقاضای فرجه داریم؟ چگونه می‌خواهیم با هروله میان سیاست‌های متناقض، در افق ۱۴۰۴ با تسخیر ۱۶درصد از بازار صادرات گاز جهان به بازیگری فعال در این عرصه تبدیل شویم؟ آیا می‌دانیم که بر خلاف بسیاری از صنایع، توسعه صنعت نفت بدون سیاست‌گذاری‌های بلند مدت و پایدار قطعا ناشدنی و یقینا دست نایافتنی است؟ سیاست‌هایی که باید به مثابه اسناد بالادستی توسعه کشور در روند آمد و شد دولت‌ها و کابینه‌ها از گزند تغییر و تحول مصون باشند. اما پاسخ به این سوال را که چنین سیاست‌هایی چگونه، کجا و توسط چه کسی باید تدوین یابند، می‌توان با نگاهی به تجارب کشورهای دیگر پاسخ گفت.
۵- وجود رقیبی مانند قطر که بتوانیم مدام خود را با او مقایسه کنیم و سیاست‌ها و عملکردمان را با او بسنجیم، باید غنیمت شمرد. پیش افتادن‌های چنین رقیبی می‌تواند درس‌های آموزنده‌ای برای ما به ارمغان آورد؛ حال آنکه پس افتادن‌های رقیب می‌تواند بهترین محک و سنجه برای درستی برنامه‌های ما و عاملی برای افزایش اعتماد به نفس ما نسبت به راهی که انتخاب کرده‌ایم، باشد. اما اگر با برنامه حرکت نکنیم، وجود چنین رقیبی بلا است؛ مدام با چنین رقیب موفقی مقایسه می‌شویم و اینجا است که چنین رقیبی آیینه دق است.


منبع: جام جم آنلاین