معرفی کتاب "نفیر کویر" نوشته اکرم پدرام نیا


خسرو صادقی بروجنی


• رمان «نفیر کویر» نوشته‌ی اکرم پدرام‌نیا که توسط نشر قطره به چاپ رسیده است حکایت‌گر درد و رنج و عشق و دلدادگی قالیبافان کویر است. «گلی» شخصیت اصلی رمان، فرزند مادری ایرانی و پدری افغانی است. گلابتون (مادر گلی) کارگر قالیباف است و پدر افغانی او که برای کار در جنوب آن‌ها را رها کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱ بهمن ۱٣٨۹ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۱۱


 معرفی کتاب
خسرو صادقی بروجنی

نفیر کویر
نوشته اکرم پدرام‌نیا
نشر قطره، ۱٣٨۹
٣۲۰ صفحه، ۶۵۰۰ تومان

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند   
از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند   
                                  مولانا
رمان «نفیر کویر» نوشته‌ی اکرم پدرام‌نیا که توسط نشر قطره به چاپ رسیده است حکایت‌گر درد و رنج و عشق و دلدادگی قالیبافان کویر است. «گلی» شخصیت اصلی رمان، فرزند مادری ایرانی و پدری افغانی است. گلابتون (مادر گلی) کارگر قالیباف است و پدر افغانی او که برای کار در جنوب آن‌ها را رها کرده است، پس از مدتی به افغانستان می‌رود، مدتی اسیر طالبان می‌شود و سپس پس از بازگشت به ایران در کوره‌پزخانه‌ای در حوالی قم مشغول به کار می‌گردد. گلابتون به سفارش پدرش قصد دارد گلی را باسواد کند اما چون پدر گلی افغانی است به او شناسنامه نمی‌دهند و هیچ مدرسه‌ای حاضر نیست او را ثبت نام کند. پس از فوت گلابتون سرانجام زنی به نام «سروین» گلی را به خانه‌اش می‌برد تا هم از دختر کوچکش «نسیم» مواظبت کند و هم پیش او خواندن و نوشتن یاد بگیرد. نوید، خواهر زاده‌ی سروین پسری که از بچگی با گلی در آن خانه بزرگ می‌شود رفته رفته دلداده‌ی گلی می‌شود و داستان تا بزرگ شدن آن‌ها و بیان عشق نوید به گلی ادامه می‌یابد.
نفیر کویر دو راوی دارد که با فرم نوشتاری رمان در بخش‌ها و فصل‌های مختلف خواننده آن‌ها را از هم تمیز می‌دهد. گلی و نوید دو راوی این رمان هستند که رمان از زبان آن‌‌ها روایت می‌شود.
در زمانه‌ای که اکثر آثار ادبی با سویه‌ای فرمالیستی و پست‌مدرنیستی ، نظریه‌ی «هنر برای هنر» را ترویج می‌دهند و کم‌تر قائل به رسالت اجتماعی برای ادبیات هستند، رمان نفیر کویر با سبک رئالیستی خود نه تنها از نثر دلنشینی برخوردار است بلکه زوایای گوناگون زندگی پر از رنج و استثمار مهاجران افغانی و کارگران قالیباف کویر را به زیبایی تصویر می‌کند. یکی از مهم‌ترین مسائلی که رمان در بخش‌های مختلف به آن اشاره می‌کند «بیگانگی از کار» و بهره‌کشی‌ای است که کارگران قالیباف با آن روبرو هستند.
«نفیر کویر» اولین رمان اکرم پدرام‌نیا است. از وی تاکنون این آثار منتشر شده است:
- رم‍ان‌گ‍ی‍ل‍گ‍م‍ش؛ ج‍ون‌ل‍ن‍دن‌، م‍ت‍رج‍م‌اک‍رم‌پ‍درام‌ن‍ی‍ا، نشر افق‏‫: ۱۳۸۷.‬
- دولت‌های فرومانده؛ نوام چامسکی، ترجمه‌ی اکرم پدرام‌نیا، نشر افق: ۱۳۸۷.‬‏‬
- روانشناسی خواندن و ترویج کتابخوانی: (چگونه کودکان و نوجوانان را به خواندن علاقه‌مند کنیم)؛ گردآوری و تالیف اکرم پدرام‌نیا، پیشگفتار و ویرایش شهرام اقبال‌زاده، نشر قطره‏‫: ۱۳۸۶.‬
- روانشناسی نوجوان، گردآوری و تالیف اکرم پدارام‌نیا؛ پیشگفتار و ویرایش شهرام اقبال‌زاده، نشر قطره‏‫: ۱۳۸۸.‬
- لطیف است شب؛ فرانسیس‌اسکات فیتز جرالد، ترجمه‌ی اکرم پدرام‌نیا، نشر قطره: ‏‫۱۳۸۸.‬‬‬
آن‌چه در ادامه می‌آید گزیده جمله‌هایی از رمان نفیر کویر است که سبک رئالیستی رمان را به خوبی نشان می‌دهد.

دختران و مادران گل و طبیعت را فقط در بوم قالی‌ها و زیر انگشت‌های خمیده‌شان که بر هر بندش پینه‌ای کهنه نشسته بود، حس می‌کردند. (ص ۱۱).
****
وقتی مادرم رادیو را از روی سفره‌اش برداشت و شروع کرد با موج‌هایش ور رفتن، پیله‌ور جلو آمد و زیر گوشش گفت، « چیز خوبی است، گلاب. خودم روی هم سوارش کرده‌ام. خوشحالم که چشم‌هایت این را گرفت. بردار، پشیمان نمی‌شوی»
سپس زیر لب و پچ پچ کنان گفت، « آدم را از تنهایی در می‌آورد»
این را که گفت غم پایدار نگاهش عمیق‌تر شد. گویی تنهایی گناهی بود که همه باید از آن پرهیز می‌کردند و اگر کسی به آن تن می‌داد یا ناگزیر به دام گردابش می‌افتاد، باید برای بیرون آمدن از آن کاری می‌کرد یا دست کم به دنیاهای غیرواقعی پناه می‌برد، گرچه همه در خلوتگه‌شان به آن عشق می‌ورزیدند و قطره قطره می‌نوشیدندش (ص ۱۷).
****
وقتی قالی به حاشیه آخر می‌رسید، هر آینه جلو ما ظاهر می‌شد. از نظر او فقط دو هفته از مهلت‌مان مانده بود تا قالی را تمام کنیم و تحویلش بدهیم که چنین کاری با خوب جنبیدن هم میسر نبود و اگر کار را به موقع تمام نمی‌کردیم مش مراد به راحتی بخشی از پولمان را نمی‌داد و هیچ عدلیه‌ای هم حق ما را از او نمی‌ستاند. او صاحب کار مادرم بود، اما طوری رفتار می‌کرد که گویی صاحب خود اوست و هر چه می‌خواست باید همان می‌شد. شاید به این دلیل که دار قالی را خودش برای‌مان زده بود و نخ و تاروپودش را هم خودش تهیه می‌کرد (ص ۲۱).
****
مادرم این کار را هنر نمی‌دانست: « هنر چیزی است که اهلش قدرش را می‌شناسند. دلش می‌خواهد بچه‌ام را هم مثل خودم اجیر کند. بی رحم و بی‌مروت خوب می‌داند که انگشت‌های کوچک و ظریف بهتر می‌توانند با این نخ‌های نازک کار کنند و کار را ظریف‌تر از آب در آورند. از سپیده‌ی صبح تا شام در این اتاق گرم و بی هوا جان می‌کنم و همه‌ی سودش را او می‌خورد و باد به غبغب می اندازد که این کار «هنر» است. این هنر تو سرش بخورد. هنری که شکم‌مان را هم سیر نمی‌کند. ای کاش می‌توانستیم برای خودمان کار کنیم» (ص ۲۵).
****
اگر شما اجازه بدهید که این بچه به مدرسه بیاید و سر کلاس بنشیند، چه کسی می‌فهمد که شناسنامه ندارد. درست است که شناسنامه ندارد، دل که دارد (ص ۴۹).
****
علی‌آقا گفت، «کسی توان خرید فرش دست بافت ندارد»
« قالی‌باف‌ها باید حمایت شوند و این هنر زنده بماند»
علی اقا صدایش بلند شد. به نظر از این حرف دایی عصبانی شد، « به چه قیمتی؟ به قیمت بهره کشی از بچه‌ها و زن‌ها در سرداب‌های مرطوب و بی و هواکش؟» (ص ۱۵٣).
****
دخترها پیچیدگی خاصی دارند که شناخت‌شان برای پسرها با آن همه سادگی آسان نیست. در هر نگاه و هر کلمه‌ای که از دهان‌شان در می‌آید، منظور دیگری نهفته که کشف‌اش برای جنس من ناممکن است. کلمه‌ها ابزار ارتباط نیستند، دستاویزی‌اند برای بازی دادن یا پیچاندن موضوع و القا حس برتری. گاهی آن‌قدر مهربان‌اند که با تمام وجود تسخیرت می‌کنند و گاهی چنان بی‌رحم که صدای قهقهه‌ای غرور آمیزشان از شکست تو گوش آدم را کر می‌کند. وقتی دل‌شان می‌خواهد حرف می‌زنند و بیش‌تر حرف‌ها را هم آن‌ها می‌زنند و چنان زیرکانه پیش می‌روند که ثابت می‌کنند همه‌ی حرف‌های‌شان درست است. تا به حال درباره‌ی آن‌ها این طوری فکر نکرده بودم و پس از مدتی کلنجار رفتن برایم این پرسش پیش آمد که راستی آن‌ها ما را چگونه می‌بینند. شاید موجوداتی ساده، ابله یا پر زور (ص ۱۶۰).
****
بعضی وقت‌ها نویسنده برای نوشتن به آمد و شد و هیاهو نیاز دارد. به آدم‌هایی که دور برش حرف‌هایی برای گفتن داشته باشند. به هیجان‌ها و اضظراب‌ها، به ناهمگونی‌ها و تنش‌ها. سکوت و یکنواختی ذهن آدم را رفته رفته خاموش می‌کند. نوشتن از دردهای ماسیده به جان مردم، از چشم‌های بسته به این دردها و از بی‌رحمی‌های زمینِ سخت و نابارور پشت خانه‌ات افسردگی و تیرگی جان به هم راه دارد (ص ۲۷۱).
وب سایت نویسنده کتاب: www.pedramnia.com