کدام مهم تر است؟!
لاله حسین پور
•
یک بار برای همیشه باید روشن کرد که مبارزات زنان علیه مردسالاری هیچ گونه تناقضی با مبارزات کارگران و زحمت کشان علیه استثمار ندارد و این دو، بدون هم راهی مبارزات خلق های ایران علیه ستم ملی، به توفیق نخواهند رسید و این هر سه، بدون حمایت جنبش های روشن فکری، دانش جویی، جوانان، محیط سبز، و غیره و غیره، سرانجامی نخواهند داشت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۷ خرداد ۱٣٨۵ -
۷ ژوئن ۲۰۰۶
در مقاله ای که چندی پیش می خواندم، سئوال مهمی از خواننده شده بود.
آیا درگیری ایران و آمریکا بر سر مسئله هسته ای مهم تر است یا وضعیت مشقت باری که زنان در ایران بسر می برند؟ مقاله قصد داشت با این سئوال، توجه خواننده را به رنج و تحقیری که به طور روزمره بر زنان روا می رود، جلب کند تا مسائل و مشکلات زنان در سایه جنگ عظیمی که دو رژیم ایران و آمریکا آغاز کرده اند، به فراموشی سپرده نشود. طرح چنین سئوالی اما، اشتباه است.
این سئوال مرا به یاد مقایسه قدیمی و کهنه ای انداخت که سالیان دراز از جانب دولت ها، سازمان ها و گروه های سیاسی، فعالین جنبش های راست و چپ و همه و همه، انجام می گرفت. مثلا حجاب زنان مهم تر است یا اشغال سفارت آمریکا؟... خشونت بر زنان مهم تر است یا بمباران ایران توسط عراق؟... و همین طور الی آخر.
و البته طرح چنین مقایساتی، مسلما هدف دیگری در بر داشت. این گونه مقایسات قصد داشته و دارد که بررسی مسائل و مشکلات زنان را به عقب انداخته و آن را به آینده ای نامعلوم حواله دهد که گویا در آن زمان همه چیز حل شده و فرصت برای طرح و گفتگو بر سر وضعیت زنان در جامعه به وجود آمده است.
طرح چنین سئوالاتی چه از زاویه عطف توجه به مسائل زنان و چه از زوایه به حاشیه افکندن بررسی مشکلات زنان، دو روی یک سکه اند. هر دو آگاهانه یا نا آگاهانه یک هدف را دنبال می کنند و به یک نتیجه می رسند و آن جدایی جنبش های موجود در جامعه و از هم گسستن مبارزات انقلابی توسط اقشار مختلف مردم و در نهایت تضعیف هر چه بیشتر این مبارزات در مقابل دشمن مشترک است.
چرا باید مبارزه علیه درگیری میان ایران و آمریکا بر سر مسئله هسته ای در مقابل مبارزات زنان برای احقاق حقوق خود قرار گیرد؟ اگر زنان نیمی از جامعه ایران را تشکیل می دهند، بنابراین نتایج چنین درگیری ای چه به صورت تحریم اقتصادی و چه جنگ مسلحانه در وهله اول بخش تضعیف شده جامعه، یعنی زنان را در امواج خود غرق خواهد کرد. این استدلال را می توان وارونه نیز مطرح کرد. اگر زنان نیمی از جامعه را تشکیل می دهند، بنابراین تضعیف آنان چه از طریق خانه نشین کردن آنان بعد از ساعت ۱٨ (که خود نشان از حضور فعال بخشی از زنان در محیط کار، دارد)، چه ممنوعیت حضور آنان در استادیوم ها، چه تفکیک جنسی در محل کار و در دانشگاه ها، چه اعمال خشونت بر آنان در خانه و محله و غیره، تضعیف کل جامعه در مقابل تهاجم کشور بیگانه را دربردارد. مگر می توان این دو جنبه از مبارزه را در مقابل هم قرار داد و اولویت بندی کرد؟ آن ها مثل آب و هوا برای جامعه ضروری اند. اگر هر جریانی و یا هر فردی این دو جنبه از مبارزه را از هم جدا کند، تنها و تنها به جبهه دشمن یاری رسانده است.
چگونه می توان در مقابل تقسیم و تبعیض جنسی در دانشگاه ها به بهانه مبارزه با تهاجم به دانش جویان و انحلال انجمن های اسلامی و تبدیل دانشگاه به پادگان، خاموش ماند؟ و یا برعکس، چرا باید به علت عمده کردن مبارزه دانش جویان علیه دست گیری گسترده دانش جویان فعال و مبارزه با حضور پاسداران لباس شخصی در دانش گاه ها، حکومت مردسالاری در دانش گاه ها را نادیده گرفت و یا فعلا به فراموشی سپرد؟
آیا دختران دانش جو در فاجعه ای که اکنون رژیم بر سر دانش گاه ها می آورد، سهیم نیستند؟ یا برعکس، اگر هم چنان دختران دانش جو به علت تبعیضات جنسی، تحت تحقیر و ستم قرار گیرند، به معنای تضعیف جبهه انقلاب در صف دانشگاه، در تقابل با این تهاجمات نیست؟
آیا وقتی آذربایجانی ها را سرکوب می کنند و اعتراضات آنان را، که درد یک ملت را به وسعت عمر آن، فریاد می زنند، به خون می کشند، ربطی به مبارزات جنبش زنان ندارد؟ آیا این زنان آذربایجانی که نه تنها به عنوان یک زن تحقیر می شوند، بلکه به دلیل این که آذربایجانی نیز هستند، به طور سه گانه تحت تبعیض قرار می گیرند، نقشی در جبهه مبارزات ملی علیه رژیم ارتجاع ندارند؟ آیا می توان وضعیت زنان آذربایجانی را فراموش کرد و صرفا به مبارزه علیه سرکوب قومی پرداخت؟ و یا برعکس، این مبارزه را سدی در مقابل مبارزات فمینیستی علیه مردسالاری اعلام کرد؟
تحولات در جامعه ایران روزمره است. چه در جبهه انقلاب و چه در جبهه ضد انقلاب. خشونت و ضرب و شتمی که اکنون در سطح جامعه جریان دارد و تمام سیاست هایی که جبهه ضد انقلاب در صدد اعمال آن است، حکایت از وجود و حضور زنده و فعال یک جبهه انقلاب می کند. تمامی تلاش های حاکمیت ارتجاع برای به خاموشی کشاندن شعله این انقلاب درسطح جامعه است. بنابراین این شعله را باید سرکش تر کرد. تنها راه گستراندن شعله انقلاب، هماهنگی و هم راهی جنبش های مبارزاتی موجود در جامعه با یک دیگر است.
یک بار برای همیشه باید اعلام کرد که مبارزه برای دمکراسی،به معنای یک دمکراسی همه جانبه در سطح دولت و جامعه، وقتی به حقیقت می پیوندد که تمامی عرصه های مبارزاتی در جامعه، خود را به مثابه بخش های مختلف یک مبارزه واحد بپندارند. مبارزه ای علیه ارتجاع حاکم و غیر حاکم و علیه هر گونه تبعیض در قانون و در روابط انسانی.
یک بار برای همیشه باید روشن کرد که مبارزات زنان علیه مردسالاری هیچ گونه تناقضی با مبارزات کارگران و زحمت کشان علیه استثمار ندارد و این دو، بدون هم راهی مبارزات خلق های ایران علیه ستم ملی، به توفیق نخواهند رسید و این هر سه، بدون حمایت جنبش های روشن فکری، دانش جویی، جوانان، محیط سبز، و غیره و غیره، سرانجامی نخواهند داشت.
|