روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۴ بهمن ۱٣٨۹ -
۲۴ ژانويه ۲۰۱۱
«ما در این راه شهید داده ایم»عنوان سرمقالهی روزنامهی جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛موضوع هستهای ایران به رغم طراحی و تمایل غرب به تبدیل آن به موضوع اصلی کشور و تحت الشعاع قرار دادن همه مسائل کشور، با مدیریت هوشمندانه مسوولان کشور به موضوعی در تراز موضوعات مهم دیگر قرار گرفت لذا مدتهاست فراز و فرودهای آن کشور را متلاطم نمیکند.در چنین فضایی و در پی توافق ژنو ٣ در ۱۵ آذر ماه سال جاری، مذاکرات استانبول، اول و دوم بهمن در کاخ چراغان استانبول و در کنار تنگه بوسفور با حضور نمایندگان گروه ۱+۵ و هیأت ایرانی انجام شد.
در این مذاکرات اتفاقات مهمی افتاد از جمله اینکه جمهوری اسلامی ایران برای سه موضوع خلع سلاح، عدم اشاعه و همکاریهای صلح آمیز پیشنهادهای مشخصی ارائه کرد که طرف ۱+۵ نه انتظار آنها را داشت و نه آمادگی اظهارنظر درباره آنها را.
اتفاق مهم دوم، درخواست نماینده آمریکا برای مذاکره مستقیم با جلیلی و عدم پذیرش این درخواست از سوی مذاکره کننده ارشد هستهای کشورمان بود. شاید در دنیای امروز هیچ نمونه دیگری سراغ نتوان گرفت که آمریکا بخواهد با کشوری مذاکره کند و آن کشور نپذیرد هر چند عکس این حالت نمونههای متعدد دارد و این عزتی است که به برکت تمسک به آموزههای اسلام ناب محمدی (ص) و انقلاب اسلامی برخاسته از آن، نصیب ایران شده است.
منطق هیأت ایرانی برای عدم پذیرش درخواست نماینده آمریکا علاوه بر پیشینه روابط ۲ کشور میتواند مبتنی بر دو چیز باشد: نخست اینکه نماینده ۱+۵ خانم اشتون بود و وقتی یک گروه مسوولی دارد معنی ندارد فرد دیگری عضو آن گروه بخواهد تشخصی پیدا کند مگر آنکه رئیس گروه اذعان کند او کارهای نیست!
البته موضوع برخی ملاقات ها که در گذشته انجام شده مثل نماینده چین یا روسیه ماهیتاً متفاوت است.
دلیل دیگر آن که آمریکا عامل اصلی صدور قطعنامههای تحریم شورای امنیت علیه ایران و علاوه بر آنها تحریمهای یکجانبه علیه ایران در موضوع هستهای است. کشوری که در یک دستش اسلحه گرفته و دائم در حال شلیک کردن است نمیتواند دست دیگرش را برای مذاکره دراز کند.
سومین اتفاق مهم، ابراز ناامیدی خانم اشتون پس از این مذاکرات بود. این ابراز ناامیدی نیازمند تحلیل است. از مجموع اخبار این نشست و نشست های قبلی بوضوح میتوان دریافت که غرب به دنبال تضییع حقوق مسلم ملت ایران است و وقتی با منطق و استدلال مذاکره کننده ارشد هستهای ایران مواجه میشود که همکاری قواعدی دارد و یک طرفه نیست و در نهایت وقتی در مییابد در مذاکرات نمیتواند به نتیجه مطلوب خود برسد، ابراز ناامیدی میکند. معنای این ابراز ناامیدی پیروزی هیأت مذاکره کننده ایران در دفاع از حقوق هستهای ایران است.
کلام آخر با خانم اشتون و چند کشوری که مثل ایشان ناامید شده اند این است که، جمهوری اسلامی ایران طی حدود ٨ سال مذاکره در موضوع هسته ای، شاهد انواع و اقسام ترفندها بوده است؛ از فشارهای سیاسی سنگین تا تهدیدات پی در پی نظامی و از قطعنامههای رنگارنگ شورای حکام و شورای امنیت تا تحریمهای گسترده که از همه آنها تاکنون سربلند بیرون آمده است. اگر فقط همین موارد بود هم برای تداوم مقاومت و عدم عقب نشینی کفایت میکرد اما مهمتر از همه اینها غرب متوجه باشد ما در این راه شهید داده ایم. شهید علیمحمدی در سال گذشته و شهید شهریاری در سال جاری. ملتی مثل ملت ایران وقتی در راهی ارزشمند و مقدس، شهید تقدیم میکند یعنی تا آخر ایستاده است و موضع ملت ایران در موضوع هستهای چنین است.
کیهان:این خون شسته نمی شود
«این خون شسته نمی شود»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛«یاحسین، یاحسین، یاحسین»؛ این فریاد پس از آن است که پیرمرد به هوش آمده و تمام توانش را بسیج کرده تا نام حسین(ع) را بر زبان آورد... تنها نیست«عطیه بن سعدبن جناده کوفی» همراه این پیرمرد نابیناست؛ پیرمردی که هر چند از نعمت «بصر» محروم شده اما «بصیرت» در جان او ریشه دوانده و بی تاب و باشتاب عزم مزار حسین(ع) کرده است.
بیستم صفر المظفر ۶۱ هجری است: «عطیه بن سعد» که خود از بزرگان تابعین و از صحابه امیرالمومنین(ع) است می گوید: با جابربن عبدالله انصاری به قصد زیارت حسین(ع) راهی کربلا شدیم، وقتی به آنجا رسیدم، این پیرمرد آهنگ فرات نمود و در شط فرات غسل کرد، قطیفه ای به کمر پیچیده و قطیفه دیگری بر دوش انداخت؛ گویی عازم طواف خانه خداست، گام برنمی داشت مگر با ذکر خدا و اینچنین روانه مزار حسین(ع) شدیم، نزدیک و نزدیک تر می شدیم تا که به مزار رسیدیم، چشمانش سویی نداشت طلب کرد تا دستش را بر مزار امام بگذارم و چنین کردم و... اینجا بود که «جابر» بی درنگ از هوش رفت... ۱٣۷۱ یکسال از فریاد «یاحسین، یاحسین، یاحسین» جابربن عبدالله انصاری صحابه بزرگ پیامبر اسلام در اولین اربعین سیدالشهدا می گذرد و چرخه روزگار چرخیده و چرخیده و در این بین حرامیان و یزیدیان علی الدوام اراده کرده و نقشه ها کشیده و فتنه ها تدارک دیده تا نام و یاد حسین(ع) بر زبان ها نرود و بر ذهن ها نقش برنبندد اما پژواک عاشورا در پهنه تاریخ غیرقابل انکار است.
امروز زیارت امام حسین(ع) در اربعین به عدد جابربن عبدالله و عطیه که موسس این سنت پرمعنا و پربرکت بودند ختم نمی شود بلکه توده های میلیونی عاشقان سیدالشهدا از اقصی نقاط عالم هر ساله پیوسته و پی در پی با آمدن به کربلا برشکوه، شور و شعور این حرکت می افزایند و نام و یاد حسین(ع) روز به روز در دنیا زنده تر گشته است.
اینجاست که رمز و راز اربعین نمایان و عیان می شود. رهبرمعظم انقلاب اسلامی پیرامون اهمیت اربعین و تداوم این واقعه جوشان بیان می دارند:«اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز با تدبیر الهی خاندان پیامبر(ص) یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایه گذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی در حوادث گوناگون- از قبیل شهادت حسین بن علی(ع) در عاشورا- به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل های بعد از دستاورد شهادت استفاده زیادی نخواهند برد... اگر زینب کبری(س) و امام سجاد(ع) در طول آن روزهای اسارت چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سال های متمادی که این بزرگواران زنده ماندند مجاهدت و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفه عاشورا و هدف حسین بن علی و ظلم دشمن را بیان نمی کردند واقعه عاشورا تا امروز جوشان و زنده و مشتعل باقی نمی ماند.» (۲۹/۶/۶٨)
بنابراین باید پای درس اربعین نشست تا «خط خون» شسته نشود. خط اسلام ناب محمدی که اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاط و دریک کلمه اسلام آمریکایی را به حاشیه راند، تداوم یابد.
از همین روی، رهبربصیر انقلاب این نکته را گوشزد می کنند: «درسی که اربعین به ما می دهد این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت.»
طوفان تبلیغات دشمن آنچنان است که در کمتر از ۵۰ سال از رحلت پیامبراعظم(ص) جامعه اسلامی در اسارت اسلام وارونه اموی گرفتار می شود و سست عنصری چون شریح قاضی در مقام- به اصطلاح- قضاوت، حسین(ع) را به خروج از دین خدا متهم کرده و با صدور حکم ارتداد آن حضرت خونش را مباح اعلام می کند!!! تا جایی که عمربن سعد در صبح عاشورای ۶۱ هجری خطاب به لشگریانش فرمان می راند که: «ای سپاهیان خدا بر اسب هایتان سوار شوید و با کشتن حسین بن علی به بهشت بروید.»
مقارن با این سیطره «اسلام وارونه» است که حسین(ع) به مسلخگاه عاشورا می رود تا پرچم تشخیص «حق» از «باطل» و تمیز «هدایت» از «ضلالت» برای رهپویان حق و حقیقت در گستره تاریخ بشریت افراشته شود.
اما به تعبیر رهبر انقلاب، «شهادت بدون خاطره، بدون یاد، بدون جوشش خون شهید، اثر خودش را نمی بخشد و اربعین آن روزی است که برافراشته شدن پرچم پیام شهادت کربلا در آن روز آغاز شد و...».
آنچه جای تأمل دارد و نباید از آن سطحی عبور کرد این است که امروز پس از قرن ها از عاشورا و اربعین، یزیدیان زمان دریافته اند که انقلاب اسلامی با اتکاء بر عاشورای حسینی قوام و عینیت یافته است.
برای همین است که چندی پیش دانشگاه آریزونا در تحقیقی راهکار مقابله با جمهوری اسلامی ایران را تحریف عاشورا دانسته و تصریح می کند که براندازی جمهوری اسلامی در گرو این مطلب است.
آنچه امروز دشمنان اسلام ناب در پی آن هستند جلوگیری از پیشرفت ایران اسلامی در تمامی ابعاد است. اینجاست که علت بهانه های قدرت های غربی علیه جمهوری اسلامی در زمینه برنامه هسته ای و حقوق بشر و مسایلی از این دست بخوبی برملا می شود.
جمهوری اسلامی امروز ترجمان اسلام اصیل و مصداق بارز پیام عاشورا و اربعین در صحنه اجتماع و سیاست است.
در روزگاری که حقوق بشر اسم مستعاری برای چپاولگری ها، افزون خواهی ها و غارتگری ها شده جمهوری اسلامی پیشقراول نهضت بیداری اسلامی است تا نقاب دروغین حقوق بشر را از سیمای رتوش شده جنایتکاران بین المللی به زیر بکشاند.
در عصری که مدعیان گفت وگو و منطق به شیوه قرون وسطایی در پی باج خواهی هستند جمهوری اسلامی «قدرت منطق» را در برابر «منطق قدرت» و زورگویی آنان به رخ کشاند و همین دو روز پیش بود که در مذاکرات اسلامبول ترکیه، ایران اسلامی به ۱+۵ باج نداد و صلابت و قوت خود را به دنیا ثابت کرد. مشکل اصلی و کلیدی دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی این است که در برابر «خط خون» به «خطای خونریزی» متوسل شده اند. و اینجاست که در همین دهه گذشته پس از لشکرکشی به افغانستان در ۲۰۰۱ و قشون کشی به عراق در ۲۰۰٣ و راه انداختن جنگ ٣٣ روزه لبنان در ۲۰۰۶ و جنگ ۲۲ روزه غزه در ۲۰۰٨ هنوز نفهمیده اند- و نخواهند فهمید- که نمی توان با ابزار فیزیکی و تکنولوژیک «اسلام و حقیقت» را ترور نمود و از صحنه خارج کرد.
مخیله تنگ و تاریک آنها کماکان مقولات متافیزیکی و ایدئولوژیک را درک نمی کند و خطای تحلیل شان همین است.
امروز دشمنان نشان دار جمهوری اسلامی در طی سه دهه گذشته علی رغم تمامی تحرکات، کارشکنی ها و ترفندهایی که انجام دادند از اینکه مراسم عاشورا، امسال در ترکیه با فریاد یا حسین برگزار می شود سردرگم هستند.
آنها از اینکه تشکلی با الهام گیری انقلاب اسلامی با نام «حزب الله» در لبنان تشکیل می شود عصبانی هستند. اما جا ندارد از این عصبانیت بمیرند هنگامی که در پی وقوع انتفاضه اسلامی در تونس طی روزهای گذشته، گروه هایی از دانشجویان و جوانان پرشور مسلمان این کشور درصدد برآمده اند تا تشکلی به نام «حزب الله» را در میهن شان ساماندهی نمایند.
فردا اربعین حسین(ع) است و بار دیگر کربلا صحنه حضور میلیون ها زائری خواهد بود که آمده اند با قلب و جانشان فریاد برآورند که «اربعین پژواک عاشورا در پهنه تاریخ است» و «نام حسین(ع) بر تارک تاریخ ماندنی است».
جمهوری اسلامی:اربعین و شرط تداوم نهضت
«اربعین و شرط تداوم نهضت»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛هیچ انقلاب و نهضتی بدون پشتوانه مردمی و معنوی نمیتواند ماندگار شود. تداوم انقلابها و جاری شدن اصول و آرمانهای نهضتها در رگهای جامعه فقط درصورتی میسر است که تضمینی برای یادآوری آن اصول و آرمانها و حفاظت و حراست از آنها وجود داشته باشد، در غیر اینصورت هر انقلاب و نهضتی محکوم به زوال و نابودی است.
اربعین حسینی، این درس بزرگ را با خود دارد که نهضت عاشورا با زبان گویای امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام در فاصله عاشورا تا اربعین همواره بازگو شد و اصول انقلاب کربلا و آرمانهای شهدای عاشورا برای مردمی که فریب تبلیغات بنیامیه را خورده بودند تشریح گردید. مردم کوفه و شام، بعد از شهادت فرزند پیامبر و اسارت اهل بیت، ناگهان در برابر چشمان خود واقعیتهائی را یافتند که تا آن زمان ندیده و نشنیده بودند و هرگز پیش بینی آنرا هم نمیکردند. اینکه فقط نیم قرن بعد از رحلت پیامبر اسلام، کار به جائی برسد که فرزند زاده پیامبر به دست مدعیان پیروی از آن حضرت با چنان قساوت و ددمنشی به شهادت برسد برای هیچکس قابل تصور نبود. این جنایت هولناک میتوانست به منزله نقطه پایان بر دین و آئین محمدی باشد و از آن پس دیگر نام و نشانی از پیامبر اسلام و تعالیم قرآن باقی نماند. اما نه تنها چنین نشد، بلکه خون شهدای کربلا نام پیامبر را جاودانه کرد و اسلام را سرزنده و با نشاط در عراق وشام و حتی سرزمینهای دور مطرح نمود و گسترش داد و این فرموده پیامبر اکرم تفسیر شد که: "حسین منی و انا من حسین"
خون شهدای کربلا را فداکاریهای امام سجاد و حضرت زینب زنده نگهداشت. اگر امام سجاد در شام و در حضور مردم خطبه نمیخواند و کاخ یزید را به لرزه در نمیآورد، خون شهدای کربلا فراموش میشد. اگر حضرت زینب در پاسخ به گستاخیهای سرکرده قاتلان امام حسین نمیفرمود "مارأیت الاجمیلا" و در جمع مردم کوفه که به تماشای اسرای کربلا آمده بودند خود را و شهدای کربلا را با زیباترین بیان معرفی نکرده بود، نهضت عاشورا استمرار نمییافت. روزهای قبل از اربعین حسینی و آنچه در روز اربعین گذشت و اقداماتی که بازماندگان نهضت عاشورا در مدینه انجام دادند و همهی تلاشهائی که بعد از عاشورا در جهت تبلیغ قیام حسینی صورت گرفت، عوامل تداوم انقلاب کربلا بودند و ماندگاری نهضت عاشورا و مکتب ظلم ستیزی اهل البیت را تضمین کردند.
روشی که امام سجاد علیه السلام در شرایط اختناق دوران حاکمیت امویان و مروانیان در پیش گرفتند و از طریق دعا به بیان معارف اسلام پرداختند و مردم را با اخلاق اسلامی و معارف دینی آشنا کردند و زمینه را برای نهضت علمی دوران امام باقر و امام صادق علیهما السلام فراهم ساختند، همچنین اقامه عزاداری برای شهدای کربلا در سرزمین منا به دستور امام صادق علیه السلام همزمان با تربیت هزاران فقیه و متکلم و مبلغ دین توسط آنحضرت همگی اقدامات حساب شده و دقیقی بودند که راه را برای ادامه نهضت عاشورا و گسترش شعاع انقلاب کربلا هموار ساختند و آنرا جاودانه نمودند. اگر در طول قرون متمادی همواره یاد و نام امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا برانگیزاننده مردم در برابر حکام ظالم بود و شعلههای ظلم ستیزی را در جان و دل پیروان اهل البیت روشن و گرمابخش نگهداشت، اینها همه از آثار و برکات اقداماتی است که بعد از نهضت عاشورا برای تداوم آن نهضت بعمل آمد. شعاع نهضت عاشورا با همان شعلههای گرم و روشنائی بخش تا بدانجا امتداد یافت که در ظلمانیترین دورانهای تاریخ و هنگامی که شاهان خودکامه و فاسد پهلوی آشکارا بر احکام دین و قرآن تاختند و بیگانگان را بر ایران مسلط کرده و نفسها را در سینهها حبس نموده بودند، با کلام بلند و حرکت آفرین امام خمینی که با یادآوری نهضت حسینی خطاب به مردم ایران فرمود: "محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است" این ملت با تمام توان قیام کرد و سرزمین خود را از چنگ بیگانگان و عمال آنها نجات داد و با سرنگون ساختن رژیم منحط شاهنشاهی، نظام مقدس جمهوری اسلامی را تأسیس کرد.
اکنون ٣٣ سال از آن روزهای پرخاطره و شکوهمند میگذرد و این ما هستیم که باید برای تداوم انقلاب و پایداری و ماندگاری نظام جمهوری اسلامی به وظایف مهمی که برعهده داریم عمل نمائیم. برای این انجام وظیفه فقط یک راه وجود دارد و آن پای بندی همگان به اصول و آرمان هاست. اصول و آرمانهای انقلاب را بدون التزام به اخلاق و تلاش برای حفظ وحدت نمیتوان حفظ کرد. اینکه هر روز عدهای را از جمع خود میرانیم و حرمتها را زیر پا میگذاریم و حریمها را در مینوردیم، نه تنها با چنین کارهائی قادر به حفظ اصول و آرمانها نخواهیم بود، بلکه در کوتاهترین زمان همهی آنها را به فراموشی سپرده و به راهی غیر از راه اسلام و جمهوری اسلامی خواهیم رفت.
متأسفانه در داوری هایمان نسبت به اشخاص به ویژه بزرگان دچار شتاب زدگی و افراط و تفریط میشویم، شجاعت را در شکستن حرمتها و نادیده گرفتن حریمها جستجو میکنیم، انقلابی بودن را عبور از خط قرمزهائی که قانون و شرع مشخص کردهاند تفسیر میکنیم، برای معیارهای اخلاقی اهمیتی قائل نمیشویم، غیبت و تهمت و افترا و دروغ را در زبان و قلم مباح میدانیم، خودی بودن و بیگانه بودن و بی گناه بودن و گناهکار بودن را با خط کشهائی که خودمان اختراع کردهایم و منافع خودمان را با آنها اندازه گیری میکنیم تعریف میکنیم و روح آزادگی را در خودمان کشته ایم. اینها با کلام عرشی سرور آزادگان حضرت امام حسین علیه السلام که خطاب به لشکریان یزید فرمود: "ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخاقون المعاد فکونوا احراراً فی دیناکم" هیچ تناسبی ندارد.
اگر پیرو امام حسین هستیم و میخواهیم با نهضت عاشورا به راهی که انقلاب اسلامی پیش پایمان قرار داده است برویم، باید به اخلاق حسینی ملتزم باشیم. اگر تمام نهضت حسینی را در این یک جمله خلاصه کنیم که "امام حسین علیهالسلام برای حاکم ساختن اخلاق دینی بر جامعه مسلمانان به شهادت رسید" سخن گزافی نگفته ایم. اربعین حسینی باید یادآور روش و منش اخلاقی شهدای کربلا و پیام رسانان نهضت عاشورا باشد و ما امروز به فرا گرفتن این روش و منش از هر چیز دیگری نیازمندتر هستیم. برخورداری از این روش و منش اخلاقی، شرط تداوم نهضت است.
رسالت:استانبول؛ خروج از پرونده هستهای
«استانبول؛ خروج از پرونده هستهای»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم دکتر حشمتالله فلاحت پیشه است که در آن میخوانید؛موضع گیریهای متفاوت طرفهای میز مذاکره «استانبول» نشان داد که اختلافات، بسیار جدیتر از آن چیزی است که در تعارفات دیپلماتیک ناگفته مانده بود. بویژه آنکه طرف۱+۵ زمانی که ورود به موارد اشتراکی را به معنای شناسایی واقعیت قدرت ایران دانست سعی کرد برخی مسائل اختلافی را نیز بیان کند. بنابراین تلاش طرف ایرانی برای تحمیل خود به بازیگران امروز دنیا به عنوان عامل تاثیر گذار، حداقل در تحولات منطقهای از یک سو و تلاش قدرتهای امروز برای مدیریت یکی از معدود بازیگران تبانی ناپذیر باقیمانده از دوران جنگ سرد از سوی دیگر، بنیاد جبههبندی تازه را تشکیل میدهد.
پیش از شروع مذاکرات استانبول، طرفین تاکید میکردند که بر روی مسائل مشترک و غیر اختلافی مذاکره خواهند کرد. معنای این سخن، دغدغه دو طرف برای حفظ شرایط مذاکره بود. آنها نمیخواهند مذاکرات به فترت دو سال قبل آن گرفتار شود.
اما در خصوص محتوای مذاکرات، تلاش آمریکا و انگلیس برای حفظ شرایط دیپلماسی فشار، قابل پنهان کردن نیست. آنها هنوز سیاست تهی کردن ایران از کیک زرد تولید شده در داخل را دنبال میکنند. اقدامی که حتی حاضر نیستند در قبال آن نسبت به تامین سوخت هستهای کشور و تضمین حقوق هستهای ایران تعهدی را بپذیرند. آنها به میزانی که برگشت ناپذیرشدن فناوری هستهای و پایبندی کشورمان به مقررات آژانس را به عنوان واقعیات موجود درک میکنند، برای طرح پروندهها و بازیهای تازه برنامهریزی میکنند.
در عین حال در جمع ۱+۵ به عنوان پر سرو صداترین پدیده «دیپلماسی قدرت» درچند سال گذشته برخی اعضا از احساس ناکارآمدی جمع خود نگران هستند. آمریکاییها در تلاشند تا ٣۱ سال انسداد در روابط خارجی خود با ایران را به رابطه دیگر قدرتهای امروز دنیا با کشورمان تحمیل نمایند. اما این خواست با عمل گرایی امروزین روابط بینالملل، بویژه در رابطه توام با رقابت اعضای۱+۵ با یکدیگر نمیتواند به یک اصل با دوام تبدیل شود. بویژه آنکه با شکستهای آمریکا در عراق و افغانستان و خط مقدم جنگ با رژیم صهیونیستی و شکست کاریزمایی باراک اوباما بعد از انتخابات کنگره و فرمانداران ایالات متحده، سیاستمدار اول غرب نیز به یک شخصیت سیاسی منفعل تبدیل شده است.
در طرف دیگر، جمهوری اسلامی ایران دوران پر تلاطم و سنگین تحریم و فشار را پشت سر گذاشته است. حدود هفت سال پیش گروه «تروئیکا» - وزرای خارجه آلمان، فرانسه و انگلیس- حتی امکان در اختیار داشتن ۲۰ دستگاه سانتریفیوژ تحقیقاتی برای ایران را رد میکردند و تعلیق جدای از محرومیتهای فنی آن به عنوان عاملی برای تحقیر اراده سیاسی ایرانیان به رخ کشیده میشد.
ولی اکنون برنامه هستهای ایران با همه ظرایف و امکانات لازمه، به مرحلهای برگشت ناپذیر رسیده شده و علم و فناوری آن در دانشگاهها و اقصی نقاط کشور پراکنده شده است. آنها دیگر حتی با تاسیسات «اویمیراک» عراق ۱۹٨۰ مواجه نیستند که در اثر یک حمله هوایی رژیم صهیونیستی ریشه کن شد.
بر اساس معادلات و مقررات فنی و حقوقی، اعضای باشگاه هستهای چارهای جز پذیرش ایران هستهای ندارند، فقط تعصب سیاسی و تابوهای ابرقدرتی این اجازه را به آنها نمیدهد.
البته دعوت جمهوری اسلامی از نمایندگان ۱۲۰ کشور دنیا برای بازدید از تاسیسات هستهای کشور استفادهای دو گانه داشت. اول اثبات پیشرفتهای هستهای ایران، که اگر به هر یک از۱۲۰ کشور دعوت شده تعلق داشت، قابل گذشت نبود و دوم اثبات پایبندی این برنامه به مفاد ان.پی.تی و اساسنامه آژانس هستهای. دستاورد اول، موضع ایران را در مذاکرات سیاسی مرتبط تقویت میکند و دستاورد دوم، در خصوص سیاست «ایران هراسی» بهانهزدایی مینماید. لذا دلیلی وجود ندارد که بیش از این پرونده جمهوری اسلامی ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد بماند و بر اساس آن به عنوان تهدید علیه صلح و امنیت بینالمللی هدف قطعنامههای سیاسی قرار گیرد. قطعنامههایی که فقط با هدف ضربه زدن به روند توسعه علمی، اقتصادی و صنعتی ایران صادر میگردد.
در استانبول علاوه بر تاکید هیئت ایرانی مبنی بر مذاکره ناپذیر بودن حقوق هستهای ملت ایران، موضوعی که خشم بازیگران افراطی۱+۵ را بر انگیخت، ارائه پیشنهادهای جمهوری اسلامی مبنی بر مشارکت در حوزههای سیاست و بحران امروز دنیا بود. آنها ایران استانبول را بسیار متفاوت از ایرانی میدانستند که میبایست به عنوان یک «متهم» در جایگاه اتهامی قرار گیرد.
نتیجه آنکه آمریکا و انگلیس به عنوان افراطیون ۱+۵، نمیتوانند استدلال لازم را جهت حفظ شرایط منفی علیه برنامههای هستهای ایران ارائه دهند و اگر هدف دیپلماسی ۱+۵ رسیدن به توافق و حل موضوع باشد، زمان به سود آنها سپری نمیشود. مگر اینکه آنها فقط به دنبال دیپلماسی مبنی بر فشار باشند. سیاستی که شاخصهای رفتاری امروز، موید آن است ولی احساس ناکارآمدی دیگر اعضای ۱+۵ ناهمخوانی کشورهای غیر متعهد دنیا (همچون عدم اقبال از قطعنامه ۱۹۲۹) و بویژه همبستگی تاریخی ملت ایران در مقابل دشمنیهای بیمنطق و ناحق خارجی، برای آن سیاست آمریکا و انگلیس نقش کاهنده را بازی میکند.
اقدامی که در آینده متصور است، تلاش دشمنان جمهوری اسلامی برای یارگیری و «مسئلهسازی» خارج از موضوع صرف هستهای است.
آنها حتی به قیمت ناآرام سازی بخشهایی از خاورمیانه، این سیاست را دنبال خواهند کرد. هر چند که طبق تجربیات گذشته ابرام بر این اشتباه به معنای فرو رفتن در گرداب بلاتکلیفی است. در استانبول خروج رسمی از پرونده هستهای توسط ایران اعلام شد. در آینده این موضوع حداکثر میتواند حاشیهای بر مذاکرات باشد و یا اینکه به کمیتههای فنی و حقوقی یا به دستور کار آژانس هستهای سپرده خواهد شد.
آنها با پدیده تازهای به نام ایران مواجه شدهاند که ادعای «همتایی» دارد. پذیرش این موضوع حتی برای چین و روسیه نیز سخت است. آنها تاکنون به دنبال الگوی
«کره شمالی» برای ایران بودهاند. یعنی بازیگری که بدون مشورت با دو قدرت شرقی تصمیمی نمیگیرد. به طور معمول از چنین شرایطی به عنوان «نهایی شدن موضوعات دیپلماتیک» نام میبرند. مرحلهای که مذاکرات مربوط به آن بسیار جدیتر از گذشته بوده و مسائل اختلافی فارغ از تعارفات دیپلماتیک مطرح خواهد شد.
مردم سالاری:از دخالت های دولت تا شکست های فوتبال
«از دخالت های دولت تا شکست های فوتبال»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛عادت کرده ایم مشکلا ت را به پای دولت بنویسیم و به گردن دولتمردان بیندازیم. به همین خاطرهم اگر بگوییم یکی از علل اصلی شکست تیم ملی فوتبال ایران در جام ملت های آسیا، دولت است، شاید عده ای تصور کنند در مخالفت با دولت، سیاه نمایی می کنیم و به همان عادت مالوف، می خواهیم دولت را مقصر جلوه دهیم. اما من اصرار دارم که دولت نهم و دهم، نقش اساسی در شکست های متوالی فوتبال ایران دارد; شکست هایی که عمرشان اکنون از مرز پنج سال و نیم هم سپری شده است.
شکست تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی۲۰۰۶ آلمان، چندان غیر منتظره نبود. بهترین ستارگان فوتبال ایران با مربیگیری برانکوایوانکوویچ که برای نخستین بار تیم ایران را بدون اما و اگر و موکول شدن سرنوشت صعود به بازی آخر، به جام جهانی برده بودند، آنقدر درگیر اختلا فات سازمان تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال شدند که دیگر فرصتی برای تفکر در مورد فوتبال نماند.
محمد علی آبادی، رئیس وقت سازمان تربیت بدنی و معاون رئیس جمهور، در مقابل فدراسیون فوتبال بازمانده از دولت اصلا حات به ریاست محمد دادکان- که اتفاقا اصلا ح طلب هم نبود- قرار گرفت و کار را به جایی رساند که همه فهمیدند اگر تیم ملی در جام جهانی موفق شود، موفقیت ها به نام سازمان ثبت می شود و اگر شکست خورد، عامل اصلی دادکان است.
پس از جام جهانی، دادکان استعفا نداد، اما آن زمان مثل الا ن نبود که فدراسیون فوتبال، شکست های متوالی را تجربه کند و جای آقای کفاشیان، روی صندلی ریاست فدراسیون، محکم تر از قبل باشد. دادکان باید می رفت و اگر هم استعفا نمی داد- که ابتدا نداد- باید برکنار می شد. علی آبادی، او را برکنار کرد و دخالتدولت در فوتبال که طبق منشور فیفا ممنوع است، فوتبال ایران را به حال تعلیق برد.
مدت ها طول کشید تا محسن صفایی فراهانی، رئیس اسبق فدراسیون فوتبال ایران، با تکیه بر نفوذش در کنفدراسیون فوتبال آسیا، سایه تعلیق را از فوتبال ایران برداشت. اما این تعلیق که مدتها فوتبال ایران را عقب انداخت، برای دولتمردان درس نشد.
حذف ایران از رقابت های مقدماتی جام جهانی فوتبال، حاصل همان تعلیق و سردرگمی های ناشی از آن بود که باعث شد پس از آغاز مسابقات فوتبال مقدماتی جام جهانی در مرحله اول، هنوز تیم ملی، سرمربی نداشته باشد و منصور ابراهیم زاده، مربی موقت بود.
بعد هم قرار شد افشین قطبی سرمربی شود که ناگهان علی دایی سرمربی شد و بعد هم که... ماجرا را می دانید: حذف در مسابقات مقدماتی جام جهانی. در دولت دهم هم اوضاع تفاوتی نداشت. دولتمردان، تمایل زیادی به پیگیری فوتبال داشتند و علی سعیدلو، معاون مالی- اداری شهرداری تهران در دوره احمدی نژاد هم درهمان مسیری قدم گذاشت که محمد علی آبادی، معاون فنی و عمرانی اسبق شهرداری تهران قدم گذاشته بود. یاران نزدیک رئیس جمهور در دوران حضور در شهرداری تهران، در ورزش بیشتر به فوتبال علا قه داشتند اما این علا قه نه تنها فایده ای به حال فوتبال نداشت، بلکه ضرر هم داشت.
همانطور که علیآبادی در کنفدراسیون فوتبال آسیا جایگاهی پیدا نکرد، سعید لو هم در AFC به جایی نرسید با این تفاوت که سعیدلو، منصبی را که ۱۱ سال در کنفدراسیون فوتبال آسیا در اختیار ایران بود به نپال واگذار کرد تا ایران هیچ سهمی در کنفدراسیون نداشته باشد.
عطش علیآبادی و سعیدلوبرای کسب منصب و مسوولیت در کنفدراسیون فوتبال آسیا که بی گمان به دلیل اذعان آنان به محبوبیت فوتبال در بین مردم بود، نه تنها نتیجه ای مثبت برای ما نداشت، بلکه به لطف وجود فردی همچون علی کفاشیان در راس فدراسیون فوتبال که میدان را برای مقام مافوق، خالی گذاشت، در نهایت به ضرر ما تمام شد. سردرگمی ها در فوتبال که حاصل ریاست فردی همچون کفاشیان بود که دست سازمان ورزش برای دخالت در فوتبال را بازگذاشته بود، به جایی رسید که در فوتبال ایران کسی نمی دانست افشین قطبی تا چه زمانی سرمربی تیم ملی است؟ یکی در فدراسیون می گفت قطبی تا پایان جام ملت ها سرمربی است و دیگری در همان فدراسیون قطبی را سرمربی تیم ملی تا جام جهانی می دانست. کار به جایی رسید که قطبی یک بار هم استعفا کرد. در چنین فدراسیونی، کسب مقام برای تیم ملی در جام ملت های آسیا، یک رویای خام و کودکانه است.
ما نه تنها پست خود در کنفدراسیون فوتبال آسیا را از دست دادیم بلکه رتبه سی ام خود در رده بندی فیفا را در دوران ریاست محمد دادکان به رتبه ای بدتر از شصتم تنزل دادیم و این فقط در پنج سال فعالیت دویار نزدیک رئیس جمهور در راس سازمان تربیت بدنی علا قه مند به فوتبال و در سایه اطا عت فدراسیونی با حضور کفاشیان رخ داد.
این ناکامی ها و سردرگمی ها بود که نمایندگان مجلس را به چاره اندیشی برای نظارت پذیر کردن ورزش در قالب ایجاد وزارت ورزش و جوانان واداشت; اما یک نکته بیش از پیش آشکار شده است. دولتمردان در دولت های نهم و دهم، مدیران مطیع را به دیگر مدیران ترجیح می دهند. اینگونه است که مدیری همچون محمد دادکان کنار می رود تا فردی همچون کفاشیان در راس فدراسیون فوتبال قرار بگیرد. دولت دهم هم مانند دولت نهم، دولت حمایت از مدیران مطیع است.
اینگونه است که کفاشیان پس از هرشکست، جدی تر از گذشته به ماندن فکر می کند و نه خود را ملزم به استعفا می داند و نه مقام مافوقی او را برکنار می کند. دوباره فهرست مدیران برکنار شده در دولت های نهم و دهم در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ورزشی را مرور کنید تا این نکته را روشن تر دریابید. برای یافتن دلیل شکست تیم ملی در جام ملت های آسیا باید به همان نقطه ای بازگردیم که دخالت دولت در فوتبال آغاز شد.
تهران امروز:ایران و امنیت دانش بنیان
«ایران و امنیت دانش بنیان»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز است که در آن میخوانید؛ایران بزرگترین قربانی تروریسم چه در منطقه و چه در جهان است. از سپیدهدم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یکی از ابزارهای اساسی دشمنان برای مقابله با انقلاب حذف رهبران و مدیران ارشد جمهوری اسلامی بوده است. مروری بر حوادث و رخدادهای پس از پیروزی انقلاب گواه روشن این مدعاست، از ترور شهید مطهری در اردیبهشت ۵٨ تا انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت دکتر بهشتی و ۷۲ تن از یارانش تا انفجار دفتر نخستوزیری در شهریور سال ۶۰ خط ترور مرموزی بود که دشمنان انقلاب اسلامی برای مهار گفتمان آزادیخواهی، استقلالطلبی و غربستیزی ایران انقلابی به راه انداختند. اما شاهکار انقلاب امام خمینی(ره) آن بود که با حذف چهرههای برجسته اگرچه آسیبی سخت بر انقلاب وارد میشد ولی هرگز قطار انقلابی که آرمانش «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» بود، متوقف نشد.
همه این شهادتها ، رویشهای جدیدی را دامن زد تا انقلاب قویتر از قبل راه خود را با صلابت و جدیت بپیماید.
اکنون با گذشت سی سال از آن واقعهها و رخدادها، دشمنان طرح تازهای برای مهار انقلاب تدارک دیدهاند. این بار اما گویا متوجه شدهاند که با حذف مسئولین و مدیران راه به جایی نخواهند برد لذا رویکرد خود را تغییر دادهاند و در یک تغییر و تبدیل راهبردی به دانشمندان، دانش پژوهان و اساتید دانشگاه هجوم آوردهاند، مخصوصا کسانی که توانستهاند زمینههای انقلاب علمی و استقلال پژوهشی را برای خیل دانشجویان فراهم سازند.
ترورهای اخیر اساتید دانشگاه، شهید شهریاری و علی محمدی در این چارچوب قابل ارزیابی است. آنها متوجه شدهاند که ایران اسلامی آنگاه که شعار استقلالخواهی سر داد در یک فرآیند تاریخی و علمی توانسته به دانشهای بنیادین دست یابد و کلید حل بسیاری از مسائل علمی و تحقیقاتی را به چنگ آورد تا از پس آن عملا و نظرا به استقلال برسد.
درک این موضوع و پیشرفت ایران همانطور که باعث تعالی کشور شد و ضریب امنیت ملی کشور را افزایش داد باعث هراس و خوف دشمنان مخصوصا اسرائیل و آمریکا نیز شد چرا که آنان دریافتند ایران در مسیر بیبازگشت پیشرفت همراه با بینیازی از دیگر کشورها قرار گرفته و در هر حیطه ای که اراده کند میتواند غرب و همپیمانانش را به چالش بکشد. موضوع و مسئله دانش هستهای یکی از این موارد است که ایران توانسته بهرغم همه فشارها و مخالفتهای بینالمللی و با همه اجحافات قانونی درعرصه جهانی و تنها با اتکا به نیروهای علمی خود که تخصص و تعهد را توامان دارا بودند، به دانش پایه ای آن دست یابد که تنها در اختیار معدودی از کشورهای جهان بود.
ورود دانشمندان ایرانی به این حیطه گویی ورود به میدان ممنوعه دانش بود چرا که بلافاصله با واکنش منفی جهانی مواجه شد. اما آنها چطور میتوانستند با رویکرد دانشمحور پروژههای علمی کشور برخورد کنند؟ هیچ، به جز آنکه با طراحی یک نظام رسانهای و بمباران مداوم خبری بهگونهای القای کنند که ایران به دنبال «دانش هستهای» نیست بلکه در جستوجوی «بمب هستهای» است. برای انحراف افکار عمومی جهان تفاوت «بمب» و «دانش» را به گونهای کتمان کردند تا کسی به اهداف واقعی آنها شک نکند و علت خوف و ناراحتیشان را جویا نشود.
در این مدت که پرونده هستهای ایران مطرح شده، انواع فشارها و مشکلات را در مسیر دستیابی دانشمندان به دانش صلحآمیز هستهای قرار دادند و از اعمال هیچ فشاری فروگذار نکردند. از صدور قطعنامههای مختلف شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران تا منع تحصیل دانشجویان ایرانی در رشتههای مرتبط با هستهای بخشی از این پروسه اعمال فشار بر جمهوری اسلامی بوده است. فشارهایی که تاکنون هیچیک نتوانست به اهداف مطروحه خود دست یابد و شکست خورده است.
بنبست فشارها و ناتوانی در توقف قطار پیشرفت ایران باعث شد که قرارگاه ترور و وحشت در اجماع شیطانی دشمنان ایران دستور به ترور دانشمندان و متخصصان ایرانی دهد تا بلکه بتوانند هم غم شکست خود را برطرف کنند و هم شاید کمکی به توقف این جریان رو به رشد نمایند. سبک و روش ترورها، وسایل به کار رفته، نوع و شیوه برخورد، همه نشانههای اسرائیلی، آمریکایی با خود دارند که جای انکاری برای دشمنان نگذاشته است. نشانه هایی که روشن می سازد در پس چهره آنها چه هویت خوفناکی نهان است.
ترور دانشمندان هستهای و علمی ایران تاکنون آخرین حربه دشمنانی بوده که مدعی حقوق بشر و دموکراسی اند تا بلکه بتوانند از ظهور قدرت روزافزون جمهوری اسلامی جلوگیری کنند اما آنها غافلند که امنیت ملی ایران، امنیت دانش بنیان است و درست به همین دلیل است که دانشمندان به مثابه تضمینکنندگان امنیت ملی تلقی میشوند و تقدیر از آنها، تجلیل از تقویت امنیت کشور محسوب میشود. تجلیل و تقدیر رهبر فرزانه انقلاب از خانواده شهیدان علی محمدی و شهریاری و گرامیداشت یاد و خاطره آنها تقدیر از همه کسانی است که با جهاد علمی خود ضریب امنیتی کشور را افزایش دادند و آسایش و آسودگی را برای فرزندان ایران اسلامی به ارمغان آوردهاند.
ابتکار:راحت باشید آقایان! لبخند بزنید!
«راحت باشید آقایان! لبخند بزنید!»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛لبخند علی کفاشیان استهزاء افکار عمومی است و افکار عمومی هم نظرات ملتی است که سی سال است که حماسههای انتخاباتی میآفرینند، تا تابلویی باشد که دولتمردان به رخ مدعیان دمکراسی و مردمسالاری بکشند.
سالهاست که افکار عمومی در کشور ما جز با نتایج انتخابات استخراج نمیشود . گویی همین یک ترازو برای سنجش وزن خواستههای ملت اختراع شده است و تا انتخابات برگزار نشود و آرای صندوقها اعلام نشود نمیتوان به خواستهها و گرایشات مردم پی برد. مثل همین فوتبال که تا ایران و کره جنوبی بازی نکنند و با تک گل مهاجم کره ای آرزوهای ملت ما بر باد نرود نمیتوان به وضعیت اسف بار این بخش از مدیریت کشور پی برد . تا آن زمان همه چیز پشت لبخندهای چسبیده بر صورت مدیریت بی حساب و کتاب، پنهان میماند . مثل لبخندهای لاینقطع علی کفاشیان که مانند بخشنامه ای از طرف مدیران بالا دست به مردم ابلاغ میشود . فرق هم نمیکند که این لبخند پس از بردن امارات باشد یا باختن با کره جنوبی .این لبخندها به مردم میگوید که شما اشتباه میکنید ما نباخته ایم،سندش هم موجود است:"همین لبخندهای خودم".
هیچ تفاوتی میان سخنان عجیب وغریب وزیر راه، پس از سقوط هواپیمای تحت مدیریت اش ولبخندهای علی کفاشیان پس ازهمه ناکامیهای چند سال اخیر فوتبال ایران دیده نمیشود. الا اینکه درپس زمینه سخنان وزیر جسدهای بیجان زنان ومردانی افتاده است که تنها گناه شان اعتماد به ناوگان هوایی کشوراست و در مقابل لبخندهای رئیس فدراسیون فوتبال جسد متلاشی شده غرور ملتی بزرگ افتاده است.
داستان مدیریت ایرانی"یکی داستان است پرآب چشم" که رستمهای خود بزرگ بین ،چشم برعلایم ونشانههای"سهراب کشی" فرصتها، امکانات و حرمتها بسته اندو گوش بر هشدارها و انذارهای منتقدین و دلسوزان. بر زین این اسب خسته نشسته اند و شلاق بر گرده اش میزنند و بانگ"به هوش باش"درهها و پرتگاهها و سنگلاخها را به مسخره میگیرند. چرا که فراموش کرده اند این اسب عاریتی از آن دیگرانی است که فعلا فرصت رکاب به آنان داده است.
برگردیم به لبخندهای علی کفاشیان .رییس فدراسیون فوتبال در سرمستی بردهای قبل از بازی با کره جنوبی گفته بود"در صورت باخت هم استعفا نمیدهم" وپس از پایان پرافسوس بازی خیره در چشم اشک آلود ملت اطمینان میدهد که :"گفته بودم که استعفا نمیدهم".
چرا؟پاسخ روشن است او منصب را از دست این مردم نگرفته است که اندوه و ناامیدی آنان تغییری در داستان ایجاد کند.او در سیاست بازیهای لانه کرده در خانه ورزش این مردم به مقامی دست یافته است که بیشتر به پستی حزبی میماند و چشم بر دهان رییس دوخته است که:"حکم آن چه تو اندیشی ،لطف آنچه تو فرمایی".
مسولین فدراسیون فوتبال و کل ورزش ایران و یا وزیر راه ومسئولینی که این مسایل در حوزه مدیریت شان رخ میدهد بدون تردید روزی هزار بارخدارا شکر میگویند که در جایی دیگر از این کره خاکی مسوول نیستند چراکه خود خوب میدانند فرجام این اتفاقات در کشورهای دیگر لبخندهای ملیح و سخنان عجیب و غریب در برابرچشم دوربینها نیست. آنجا چشمهایی بر عملکردشان نظارت میکند که نماینده تمام چشمهای نگران افکارعمومی است. همان که خاطیان را به ضرب استعفا، برکناری و حتی خودکشی وادار به عذر خواهی میکند .
راحت باشید آقایان! لبخند بزنید! نور فلاش دوربینها اذیت تان نکند! اینجا ایران است.
حمایت:تکرار مواضع غلط ۱+۵ در استانبول
«تکرار مواضع غلط ۱+۵ در استانبول»عنوان یادداشت روز روزنامهی حمایت به قلم خدیجه روزبهانی است که در آن میخوانید؛مذاکرات روزهای گذشته بین نماینده ایران با گروه ۱+۵ در حالی به پایان رسید که طرف غربی پاسخ قانع کننده ای به پیشنهادهای مطرح شده به نماینده ایران نداشت و در نتیجه همانند مذاکرات گذشته به حرف های کلیشه ای و طرح موضعاتی فراتر از دستور کار گفت و گوها اکتفا کرد.
در مقابل به گفته کارشناسان نشست استانبول را از آن جهت می توان موفقیتی قابل توجه برای کشورمان به شمار آورد که جمهوری اسلامی ایران برای تثبیت حقوق خود و با رویکرد همکاری وارد این گفت و گوها شد.
با یاد آوری مذاکرات گذشته شاهد ارایه پیش شرط هایی از سوی طرف های غربی بودیم اما اکنون و به اذعان بیشتر کارشناسان جمهوری اسلامی ایران در شرایطی قرار دارد که برای آنها شرط تعیین می کند.
برای اثبات این مدعا همان بس که در مذاکرت ژنو ۲ بسته به روز شده ایران ارایه شد و طرف مقابل ضمن عقب نشینی تمرکز خود را از تعلیق به محدود شدن فعالیت های هسته ای ایران معطوف کرد.و همچنین درژنو ٣ طرف مذاکره کننده از ایران خواست که درباره موضوع هسته ای صحبت شوداما با تدابیر اتخاذ شده از سوی تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی ایران عملا راهبرد فشار و گفت وگو تهی و تبدیل به راهبرد گفت وگو و همکاری شد.
در نشست استانبول نیز ایران اعلام کرد که حاضر به همکاری حتی در موضوع تبادل است به شرط آنکه این موضوع در چارچوب همکاری باشد و نه تقابل.
در حالی که غربی ها که سعی داشتند در مذاکرات استانبول بدون پرداختن به مسائل تکراری و کهنه، بیشتر توجه خود را بر روی موضوع مبادله اورانیوم کم غنی شده ایران با سوخت ۲۰ درصدی مورد نیاز رآکتور تحقیقاتی تهران معطوف کنند اما از دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان تنها پاسخ تبادل سوخت فقط به عنوان یک نقطه مشترک همکای می تواند مطرح باشدرا شنیدند.
شرایط طرف ایرانی امروز و بعد از گذشت بیش از یک سال از پیشنهاد مبادله سوخت، بسیار متفاوت از شرایط آن در سال گذشته است. در حالی که در جریان مذاکرات ژنو یک و دو، ایران حتی یک گرم اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی در اختیار نداشت، امروز بیش از ٣۵ کیلوگرم اورانیوم ۲۰ درصدی در اختیار دارد و بنا بر گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی توانایی تولید ماهانه ٣ تا ۵ کیلوگرم اورانیوم ۲۰ درصدی را دارد.
این بدان معناست که ایران نزدیک به یک سوم از اورانیوم ۲۰ درصدی مورد نیاز در رآکتور تهران را تولید کرده و تا سال آینده نیز می تواند ٨۰ کیلو گرم دیگر را تولید و تبدیل به صفحه سوخت کند.
جمهوری اسلامی ایران در حالی پای به مذاکرات استانبول گذاشت که پیش از آن نمایندگان بیش از ۱٣۰ کشور جهان از تاسیسات هسته ای کشورمان -نیروگاه آب سنگین اراک و مجتمع غنی سازی نیمه صنعتی اورانیوم در نطنز- بازدید کرده بودند.
همچنین پیش از مذاکرات ژنو-٣ از اولین کیک زرد تولید معدن گچین بندرعباس در مجموعه UCF اصفهان بهره برداری شده بود و تهران اعلام کرد به زودی صفحه های سوخت بیست درصدی مورد نیاز رآکتور تحقیقاتی تهران را نیز تولید خواهد کرد.
پس دیگر ایران 'نیاز' به مبادله سوخت ندارد زیرا توانایی عملی برای تامین این نیاز خود را دارد و تنها به موضوع مبادله به عنوان 'یک نقطه مشترک همکاری' می نگرد.
این یعنی، ایران تواناتر از طرف مقابل در موضوع مبادله سوخت بود ولی طرف مقابل هیچ پیشنهاد مشخص و روشنی در رابطه با این موضوع نداشت. مبادله ای که ایران بارها خواهان انجام آن بر اساس بیانیه سه جانبه تهران شد اما طرف مقابل با عدم درک صحیح از توانایی ایران از انجام آن طفره رفت.
سعید جلیلی بارها در جریان کنفرانس خبری اش در استانبول پس از پایان مذاکرات بر دو موضوع 'احترام به حقوق ملت ها' و 'اجتناب از مسیر فشار' تاکید کرد و این مساله را نه به عنوان پیش شرط های گفت وگو بلکه آن را 'لازمه هر مذاکره منطقی' خواند.
کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی و مذاکره کننده اصلی گروه ۱+۵ با ایران نیز پس از پایان مذاکرات در کنفرانس خبری اش گفت نتایج این مذاکرات نتایجی نبود که ما انتظار آن را داشتیم و این مذاکرات ما را مایوس کرد. ترجمه این اظهارنظر مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی برای مخاطب ایرانی آن است که ما از ایران باج می خواستیم اما طرف ایرانی کوتاه نیامد زیرا اگر کوتاه آمده بود ما به نتایج مورد نظرمان دست یافته بودیم.
شاید اظهارات تونی بلر نخست وزیر سابق و جنگ طلب انگلیس در کمیته تحقیق چیلکات در مورد جنگ عراق در آن جایی که گفته است جای پای نفوذ ایران را در تمامی نقاط خاورمیانه حس می کند به خوبی بیانگر ناتوانی گروه ۱+۵ در مذاکرات روز گذشته باشد.
در همین رابطه رویترز از استانبول گزارش داد قدرت های بزرگ نتوانستند در خلال دو روز مذاکره بر سر برنامه هسته ای ایران، تغییری در موضع تهران ایجاد کنند.
خبرگزاری رویترز از استانبول محل برگزاری نشست هسته ای ایران با گروه ۵+۱ گزارش داد که چیزی نصیب قدرت های بزرگ نشد و اتحادیه اروپا و ایالات متحده اعلام کردند که برنامه ای برای نشست های بیشتر ندارند.
کاترین اشتون رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا روز شنبه در پایان مذاکرات گفت: 'این آن نتیجه ای نبود که امید آن را داشتم.'
رویترز افزود:یک مقام ارشد آمریکایی هم همین را تکرار کرد اما گفت که این مذاکرات 'بسیار جدی اما مشکل بود.'
اما در عین حال طرف اروپایی همچنان امیدواریهای خود را حفظ کرده و سعی در رسیدن به نقطه مشترک دارد .و درهمین ارتباط وزیر امور خارجه آلمان با تاکید بر حل دیپلماتیک موضوع هسته ای ایران از آمادگی گروه ۱+۵ برای ادامه مذاکرات با کشورمان درباره برنامه هسته ای خبر داد.
گوئیدو وستروله در عین حال در اظهاراتی متناقض گفت : از اینکه مذاکرات هسته ای ایران و اعضای ۱+۵ در استانبول شکست خورد، ناامید شدم.
وزیر امور خارجه آلمان تاکید کرد: درباره برنامه هسته ای ایران با دیگر اعضای ۱+۵ بسیار مشورت خواهیم کرد و همچنان آماده انجام این گفتگوها هستیم و امیدوارم که ایران آماده باشد تا دست جامعه بین الملل را بگیرد.
آفرینش:افزایش بی رویه بانکهای خصوصی
«افزایش بی رویه بانکهای خصوصی»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛امروزه ورود بخش خصوصی در عرصه های مختلف خدمات رسانی در کشورهای در حال توسعه یکی از مولفه های آغاز رشد و توسعه اقتصادی می باشد. یکی از نهادهایی که از گردش مالی فراوان برخوردار است و به قولی قلب تپنده شریان های اقتصادی کشورها است بانک ها می باشند.اما درکشورهای در حال توسعه مثل کشور ما افزایش بی رویه بانک های خصوصی نشان از عدم پیشرفت نظام بانکی را می رساند در حال حاضر در جامعه شاهد هستیم که هر چند مدت یک بانک خصوصی اعلام موجودیت می کند .
در فروردین سال ۷۹ آییننامه تاسیس بانکهای خصوصی در مجلس تصویب شد و در سال ٨۰ اولین بانک خصوصی با پایه عملیات پولی و بانکی، موفق به کسب مجوز فعالیت از بانک مرکزی شد. در حال حاضر ۱۲ بانک خصوصی در کشور تاسیس شده است. درمجموع ۱٨۰۰۰ شعبهای که در کشور راهاندازی شدهاست، ۱۲٣۰ شعبه متعلق به بانکهای خصوصی است. این میزان حدود ۷ درصد از شعب فعال در کشور را نشان میدهد. البته امروزه آنچه برتری رقابتی یک بانک را نسبت به رقبا تضمین میکند، نه ماشینآلات و تجهیزات سختافزاری مورد استفاده، بلکه ایده و انگیزه کارکنان در ایفای بهتر نقش واسطهگری مالی است.
از مجموع حدود ۲۰۰ هزار نفر پرسنل نظام بانکی کشور حدود ۱۴۶۰۰ نفر را کارکنان بانکهای خصوصی تشکیل میدهند که حدود هفت درصد از پرسنل شاغل در نظام بانکی کشور هستند بانکهایی که از سال ٨۴ به این طرف رشد فزاینده ای داشته و حال به نقطه ای رسیده که به روند افزایشی تعداد موسسات پولی نیز انجامیده است. در ایران اکثر عملیات بانک در شعب آن انجام میشود. بههمین دلیل بهتبع افزایش عملیات بانکی تعداد شعب بانک نیز افزایش مییابد. لذا نمی توان گسترش و وسعت شعب بانک را عامل رشد آن تلقی کرد.
هدف اصلی از انجام این فعالیت بانکداری تجهیز پساندازهای اندک توده مردم و تجمیع آنها و اعطای تسهیلات است. درباره رشد تعداد مجوزهای تشکیل این بانک ها بدون توجه به ضوابط خاص این کارباید اشاره کرد که طی سالهای اخیر موسساتی با مجوز از بخش تعاون وارد حوزه پولی ـ اعتباری کشور شدهاند و متاسفانه در بخش نظارت بر روند فعالیت این مراکز، دستگاههای ذیربط عملکرد ضعیفی داشته و این امر باعث رشد غیرقابل توجیه موسسات پولی ـ اعتباری شده است. موسساتی که با عنوان های صندوق قرض الحسنه و یا موسسه مالی و اعتباری تشکیل شده اند و علت و عامل اقتصادی تشکیل این موسسات مشخص نیست.
باادامه این روند در صورتی که این رشد باعث افزایش سطح رقابت نشود، معضلی برای نظام پولی و اعتباری کشوری محسوب خواهد شد. بهبود این وضع مستلزم تصمیمگیریها و اجرای طرحهای عملی و پیشگیرانه توسط شورای پول و اعتبار کشور است.اما انگیزه ای که این موسسات را وامی دارد تا خود را بانک معرفی کنند استفاده از موقعیت های مالی می باشد که در غالب بانک نصیب آنها می شود .
یکی از منابع درآمد این بانک ها دادن وام های کلان و خرد به متقاضیان می باشد به نحوی که در زمان سررسید وام درصد قابل توجهی را به عنوان سود به اصل مبلغ وام اضافه می کنند که این از نمونه های پول شویی می باشد و از نشانه های عدم پیشرفت نظام مالی و بانکی کشور است .
یکی دیگر از عوامل رشد بی رویه این بانک ها ضعف بانک های دولتی است . بانک های دولتی به علت داشتن گردش مالی بالا به گونه ای اشباع شده اند و میل و رغبتی به رقابت با یکدیگر را ندارند چون حمایت کننده بزرگی همچون دولت را کنار خود می بینند .لذا بانک های خصوصی با ارائه کوچکترین تسهیلات به مشتریان می توانند آنها را به سمت خود بکشانند.
البته این عامل به ظاهر عملکرد مثبتی جلوه می کند اما آنچه که باعث خدشه دار شدن عملکرد آنها می شود این است که در واقع پشت پرده بانک های خصوصی نیز دولت قرار دارد. در حال حاضر در کشور تمامی نهادهای نظامی ، شهرداری، بیمه و سایر سازمان هایی که به طور مستقل بودجه دریافت می کنند اقدام به تاسیس بانک نموده اند.
این نهادها به علت استفاده از سود ناشی از گردش مالی دیگر حاضر نیستند تا دارایی های خود را نزد بانک های دولتی بگذارند لذا خود اقدام به تاسیس بانک های به اصطلاح خصوصی نموده اند تا ضمن اینکه دارایی هایشان دردست خودشان باشد چنین اقدامی می کنند و لذا افزایش نقدینگی آنها تاثیری بر روند اقتصادی جامعه و زندگی مردم ندارد . بانک های خصوصی زمانی باعث رشد و پیشرفت می شوند که به عنوان مثال چند شرکت خصوصی و یا چند تاجر و سرمایه دار اقدام به تاسیس بانک نمایند و باعث تزریق یک سرمایه کلان به اقتصاد کشور شوند.
مهمترین عامل تاثیر گذاری بانکهای خصوصی در کشور داشتن سهامداران حقیقی می باشد که با ورود سرمایه باعث افزایش نقدینگی کشور گردد. ما در غرب که به رشد سرمایه داری رسیده اند هرگز نمی بینیم که به این تعداد بانک های خصوصی وجود داشته باشد چون نهادها و سازمان های دولتی هرگز اقدام به چنین عملی نمی کنند و بانک هایی هم که وجود دارند به معنای واقعی خصوصی هستند و نه شبه خصوصی!
جهان صنعت:استمرار موج تونسی
«استمرار موج تونسی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم حمید رضا آریان پور است که در آن میخوانید؛انقلاب تونس اگرچه با نیرومندتر شدن جنبشهای مردمی، ایدهآلهای دموکراسیخواهانه را هم به خود دید اما آغازگر تظاهرات خیابانی دغدغههای اقتصادی بود چنان که انقلاب نان نام گرفت.
آنچه در شعارهای مردم ناراضی بیش از هر چیز نمود داشت دو مورد بیکاری و تورم بود.
تورم در بهای مواد غذایی نه تنها خشم تونسیها را به همراه داشت که در بسیاری از کشورها سران دولتها را از واکنش مردم بیمناک کرد.
مهمترین دولتی که با ترس از اعتراضات مردمی هر آنچه در توان دارد، میکند تا بحرانهای تورمی را رفع کند، دولت کمونیست چین است که پیش از این هم شورشهایی علیه تورم را تجربه کرده بود.مرور فهرست کشورهایی که بیشترین نرخهای تورم غذایی را به خود میبینند جالب است؛ بنگلادش، مراکش، الجزایر، نیجریه، لبنان، سریلانکا، سودان، آذربایجان، آنگولا، رومانی، فیلیپین، کنیا، پاکستان، لیبی، جمهوری دومینیکن، تونس، بلغارستان، اوکراین، چین، لاتویا، ویتنام و ونزوئلا.
این فهرست شامل کشورهایی است که پیش از این دچار تنش بودهاند یا آینده پرتنشی برای آنان پیشبینی میشود.انقلاب تونس که این روزها به کشورهای عربی دیگر و حتی به آلبانی اروپا هم راه پیدا کرده است، تظاهراتی را در این کشورها زاییده است که در آنها هم دغدغههای اقتصادی پررنگ در کنار خواستههای سیاسی بیان میشود.
این گذشته و آینده داستانهای تورمی هشداری است برای همه کشورهای پیرامون تونس به ویژه عرب و حتی دیگر کشورها که مساله نان مساله شوخیبرداری نیست.
دنیای اقتصاد:آیا بورس یکهتاز میماند؟
«آیا بورس یکهتاز میماند؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم علیرضا کدیور است که در آن میخوانید؛بورس تهران در پایان هفته گذشته برخلاف انتظار اکثر کارشناسان توانست مرز ۲۰ هزار واحد را پشت سربگذارد.
رشد شاخص کل مترادف با افزایش سطح عمومی قیمت سهام و در نهایت رشد ارزش بازار شرکتهای بورسی است. هر چند پیش از اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها تصور میشد بورس به عنوان بازاری که عمدتا شرکتهای مصرفکننده انرژی در آن قرار گرفته از یک سو به دلیل افت سودآوری شرکتها و از سوی دیگر به واسطه افزایش بازده انتظاری سرمایهگذاران، بیش از سایر بازارها دچار افت شود؛ اما برخلاف این انتظار، شاخص بورس پس از هدفمندی یارانهها، با رشد دوهزار واحدی از سطح ۱٨ هزار به ۲۰ واحد افزایش پیدا کرد و ارزش بورس نیز در فاصله سه هفته گذشته، بیش از ۶ هزار میلیارد تومان رشد را تجربه کرد.
در این میان، اصلیترین دلیل این جهش خیرهکننده بورس از دید کارشناسان، عملکرد فراتر از انتظار شرکتهای بورسی در دوره ۹ ماهه عنوان میشود؛ دلیلی که تنها میتواند توجیهی برای منطقی نشان دادن رشد شاخص باشد؛ چرا که این عملکرد پیش از این از سوی تحلیلگران و فعالان بورس رصد شده بود و در نتیجه این عامل نمیتواند علت اصلی جهش شاخص بورس طی هفتههای اخیر باشد.
اما دلیل واقعی یکهتازی و جهش بدون رقیب بورس نسبت به سایر بازارها طی سالجاری و هفتههای اخیر، رکود اعمال شده بر بازارهای دیگر به دلایل مختلف است. اعمال سیاستهای رکودی در بازار مسکن از طریق ایجاد محدودیت در ارائه تسهیلات خرید مسکن، کاهش نرخ سود سپردههای بانکی و اوراق مشارکت و فرو بردن بازار پول در رکود در کنار حضور قدرتمندانه دولت در بازارهای طلا و ارز به واسطه دارا بودن ذخایر در جهت کنترل این بازارها، در عمل تنها گزینه بورس را پیش روی سرمایهگذاران قرار داده است. گزینهای که به دلیل محدودیتهای حاکم بر آن، پایین بودن سهام شناور آزاد و عدم تمایل سرمایهگذاران حقوقی و عمده به فروش سهام بهرغم گذر قیمتها از ارزش واقعی، امکان حرکت سریع آن به سمت حبابی شدن را گوشزد میکند. در این میان، حرکت خزنده و آرام برخی از این بازارها برای خروج از سیطره دولت طی هفتههای گذشته، میتواند زنگ خطری برای بورس محسوب شود.
افزایش نرخ سود اوراق مشارکت و سپردههای بانکی حتی به صورت غیررسمی، افزایش نامحسوس قیمتها در بازار مسکن و فاصله گرفتن قیمت سکه طلا از ارزش واقعی آن (با توجه به قیمت جهانی طلا و نرخ ارز) که در بطن خود انتظار افزایش نرخ ارز از سوی فعالان اقتصادی را گوشزد میکند، جملگی نشانههایی از عرضاندام رقبای فراموش شده بورس برای جذب نقدینگی سرگردان هستند. در این میان، باید توجه داشت به دلیل عمق کم بورس تهران و پایین بودن درصد سهام شناور آزاد، جلوگیری از سقوط یکباره بورس از طریق تزریق نقدینگی توسط نهادهای بزرگ و بعضا شبه دولتی کار چندان دشواری نیست؛ هر چند تجربه نشان داده است، قیمت سهام در درازمدت حتی با تزریق نقدینگی به سمت ارزش واقعی حرکت میکند.
منبع: جام جم آنلاین
|