شب وداع - سوسن گل محمدی

نظرات دیگران
  
    از : شافعه وتری

عنوان : ازسعدی حق گو به سبزهای خمینی پرست
نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست/ و گر خون به فتوا بریزی رواست
بیندیش از آن طفلک بی پدر / وز آه دل دردمندش حذر
چراغی که بیوه زنی بر فروخت/ بسی دیده باشی که شهری بسوخت
پسندی که شهری بسوزد به نار/ اگرچه سرایت بود برکنار؟
بداندیش تست آن و خونخوار خلق/ که نفع تو جوید در آزار خلق
مکن صبر بر عامل ظلم دوست/ که از فربهی بایدش کند پوست
سر گرگ بایدهم اول برید/ نه چون گوسفندان مردم درید
یکی بر سر شاخ بن میبرید/خداوند بستان نظر کرد ودید
بگفتا گر این مرد بد میکند/ نه بامن که با نفس خود میکند
تو هرگز رسیدی به فریاد کس/ که میخواهی امروز فریاد رس
تو ما را همی چاه کندی به راه/ به سر لاجرم در فتادی به چاه
رطب ناورد چوب خر زهره بار/چو تخم افکنی بر همان چشم دار
ریاست به دست کسانی خطاست/که از دستشان ، دست ها بر خداست
ید ظلم جائی که گردد دراز/ نبینی لب مردم از خنده باز
لب خشک مظلوم را گو بخند/که دندان ظالم بخواهندکند
٣۴٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨۹