آیا برای سوسیال دموکراسی آینده ای فراهم شده است؟


تام برامبل - مترجم: پویا آزادی


• سوسیال دموکراسی می تواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد. اگر احزاب سنتی به لغزش خود ادامه دهند، راهی برای توقف شکل گیری احزاب سوسیال دموکرات جدید از طریق انشعاب ها در احزاب موجود و ائتلاف با سایر نیروها مانند چپ در آلمان وحزب کمونیست تجدیدبنا (احیای کمونیستی) در ایتالیا وجود ندارد. هر دو این موارد پشتیبانی حدود ده درصد از رای دهندگان را در سال های اخیر کسب نمودند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ بهمن ۱٣٨۹ -  ۲۹ ژانويه ۲۰۱۱


سوسیال دموکراسی جهانی در بحران است. سوسیال دموکراتها از ادعای اصلاح سرمایه داری به نفع پایگاه طبقه کارگری خود دست برداشته و به جای آن بازار را به عنوان بهترین دنیای ممکن پذیرفته اند. توزیع مجدد درآمد ملل بین طبقه کارگر از طریق وضع مالیات تصاعدی، توسعه دولت رفاه، ملی کردن یا هدایت قدرت های مسلط [۲] اقتصاد سرمایه داری رها شده است.

عامل اصلی این تسلیم بی قید و شرط، پایان رونق پس از جنگ در نیمه دهه هفتاد بود. در طول دوران شکوفایی مذکور حاشیه سود به اندازه کافی فربه و رشد به اندازه ای سریع بود که اجازه می داد هم اصلاحاتی به نفع طبقه کارگر انجام شود و هم رونق کسب و کار افزایش یابد. بعلاوه شرکت ها نیازمند کارگران پروار، باسواد و سالم بوده و آماده بودند برای تدارک دولتی مراقبت های بهداشتی، آموزش، مستمری بازنشستگی، کمک هزینه خانوادگی و سایر موارد نیز ... پرداخت نمایند.

در آن سوی معادله، فشار از جانب طبقه کارگر نیز دولتها را متقاعد نمود که به انجام اصلاحات قابل توجهی تن در دهند. استانداردهای زندگی به صورت مداوم بالا رفت. این موضوع تحت حاکمیت دولت های محافظه کار و سوسیال دموکرات حقیقت داشت.

امروز همه اینها به کنار رفته اند. از نیمه دهه ۱۹۷۰ رشد در هسته سیستم جهانی به صورت قابل ملاحظه ای با کاهش مواجه شده است. سود در دهه ۱۹۷۰ و ابتدای دهه ۱۹٨۰ به صورت ناگهانی پایین آمد. این جزئی از کهنه شدن سیستم سرمایه داری است- پویایی کل سیستم از اواخر قرن ۱۹ با کاهش روبرو بوده است. چیزی باید فدا می شد و احزاب سوسیال دموکرات اطمینان دادند که کارگران هزینه آن را بپردازند. این احزاب در عین وفاداری به آنچه گفته شد، ذره ای به پیش بردن پروژه لجام زدن به رقابت جویی اقتصاد جهانی که مسئولیت آن متوجه همه آنها بود،یاری نرساندند.

تسلیم بی قید و شرط برای برخی از احزاب نسبت به سایرین بسیار ناگهانی بود. حزب کارگر استرالیا (ای ال پی [٣]) یکی ازاولین ها برای سازش با واقعیت اقتصاد جدید بود. اخراج خزانه دار رفورمیست جیم گراین [۴] بوسیله وایتلم [۵] و جایگزینی اش با اقتصاددان محافظه کار بیل هایدن [۶] در ارتباط با رکود بزرگ ۱۹۷۵نشان داد که سوسیال دموکراسی دستخوش یک تغییر معنی دار است. هایدن آنچه را که یکی از اولین بودجه های مکتب پول گرایی در جهان بود، به ارث گذاشت. با این رویکرد، تورم هدف سیاست اقتصادی بود و بیکاری می توانست تا حد امکان افزایش یابد.

در سال بعد حزب کارگر انگلیس چرخش نمود. تاثیرات اولین بحران مهم پس از جنگ سرد در سال ۱۹۷۶ با ضربات سختی همراه بوده است. کسری های بودجه اوج گرفتند و به عنوان وضعیتی جهت دریافت وام های اضطراری، صندوق بین المللی پول [۷] دستور داد دولت کارگری کالاهان [٨] برنامه های رفاهی دولت بریتانیا را قطع نماید. این تجربه طی روندی در سال ۱۹٨۱ در فرانسه تکرار شد. آن هنگامی بود که رئیس جمهور فرانسه فرانسیسکو میتران [۹] بلافاصله پس از انتخابش گرفتار شرایط مشابه گردید و بانکداران جهانی فرانک فرانسوی را دور انداخته و دولت را مجبور به عدول از برنامه هایش برای اصلاحات اجتماعی نمودند.

گرچه دولتهای وایتلم، کالاهان و میتران اولین دولتهایی بودند که تسلیم فشار شرکت های بزرگ شدند، بزودی سرمشق آنها توسط همه احزاب سوسیال دموکرات دنبال شد. خواه دولت های گونزالس [۱۰] و هاوک [۱۱] در اسپانیا و استرالیا در دهه ۱۹٨۰ یا دولت های بلر [۱۲]، ژوسپین [۱٣]، شرودر [۱۴] و پرودی [۱۵] در بریتانیا، فرانسه، آلمان و ایتالیا در اواخر دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ این مسیر را دنبال نمودند.

چوب حراج زدن بر اصلاحات سوسیال دموکراتیک به صورت جدی در دست اقدام بود تا آنجا که این دولتها یعنی هم دولتهای سابق جناح چپ و هم دولتهای محافظه کار پوست اصلاحات را کندند.

مطرح شدن بازار

رهبران احزاب سوسیال دموکراتیک با ترک پروژه سوسیال دموکراتیک مجبور شدند چیزی را جای آن بگذارند. "بازار" و "رقابت کسب و کار" به اوراد [۱۶] جدید آنها تبدیل شدند. بسیاری تا آنجا که ما ممکن است تاسف بخوریم ادعا می کنند "اقتصاد" نمی تواند از عهده برنامه های اصلاحی اساسی برآید چرا که هیولای سیری ناپذیر سود باید تغذیه شود و برنامه های بهبود وضعیت زندگی طبقه کارگر باید قربانی شوند. از ایسلند تا پرتقال، از یونان تا اسپانیا سوسیال دموکراتها همان هایی هستند که به صورت پیوسته در حال همراهی کردن با تمام برنامه های ریاضتی ای هستند که دولتها در پاسخ به درخواست های بانکداران آن ها را به اجرا می گذارند تا مانع تشدید بدهی های عمومی شان شوند.

به اتکاء این نقش نسبتاً جدید، واقعیت آن است که احزاب سوسیال دموکرات نسبت به زمان تشکیل خود به صورت کاملتری در دولت سرمایه داری ادغام شده اند. آنها به عنوان احزاب مخالف شروع به اقدام نموده و هدف خود را به اصلاح دولت به روشی نسبتاً سیستماتیک و در مورد حزب سوسیال دموکرات آلمان حتی رهبری انقلاب اعلام نمودند. با این وجود در جریان قرن گذشته در موارد متعددی افسار دولت در دست آنها بوده است و این نشانی بر منش آنها برجای گذاشته است، آنها اهلی شده اند.

سوسیال دموکراتها می کوشند که تسلیم شرم آور خود را به مثابه چیزی جدید و مهیج جار بزنند و بنمایانند. آنها چه آن را "سوسیال لیبرالیسم" [۱۷] بنامند، چه آن را در ارتباط با "طبقه متوسط جدید" [۱٨] مطرح کنند، چه آن را "راه سوم" [۱۹] یا "مثلث بندی" [۲۰]، همه یک چیزند، اداره قدرت سیاسی به نفع موسسات اقتصادی. شیوایی و بلاغت کلام سوسیالیسم، عدالت اجتماعی و پایداری در جهت منافع فرودستان با اراجیف لیبرالی جایگزین شده است و برابری طلبی [۲۱] با افسانه "فرصتهای برابر" [۲۲]. گویا اساساً در جامعه ای که مالکیت ثروت در انحصار یک درصد جمعیت است، فرصتهای برابر می تواند معنی داشته باشد! اکنون"انتخاب مشتری" [۲٣] به رمز واژه رسوای مدارس و بیمارستانها تبدیل شده است. "حق" [۲۴] مستمری تامین اجتماعی با "تقدیم خدمات" [۲۵] فقیرانه ناچیز جایگزین شده است.

دولت های سوسیال دموکرات از همان ابتدا به روش های مختلف به حامیان خود خیانت کرده اند.با این وجود، انحرافات در این احزاب توسط فعالیتهای جناح چپ آنها که پیوستن کارگران جوان و دانشجویان به حزب را جهت "نبرد برای سوسیالیسم" [۲۶] در صفوف حزب ادعا می کردند، پشتیبانی شده است.رهبری باید به بیرون انداخته شود و آنگاه حزب می تواند به سوی بنای سوسیالیسم رهسپار گردد.

ویژگی برجسته چرخش به راست سوسیال دموکراسی در سی سال گذشته تسلیم کردن جناح چپ آن بوده است که با اندک امتیازات ادارات دولتی تطمیع شده اند. در بیشتر موارد آنها به عنوان همدست خیانت جناح راست حزب هستند و مدتهای مدید است که نمی توانند مانند گذشته های دور برنامه ای ارائه کنند که به دگرگونی اوضاع بینجامد. سقوط اعتصابات در سراسر غرب از دهه ۱۹۷۰ هرگونه فشاری بر رهبری این احزاب از جانب چپ بیرون از حزب را نیز از بین برده است.

انحراف احزاب

این تسلیم بدون قید وشرط به سرمایه داری با برخی تغییرات بنیادی در خود احزاب همراه بوده است. اکنون احزاب کارگری ریشه های بسیار کم عمق تری در طبقه کارگر دارند. تلاش های سیستماتیکی به منظور کاهش نفوذ اتحادیه ها انجام شده است. اشخاصی مانند بلر، شرودر و رود [۲۷] بیشترین تلاش خود را برای کاهش اعتقاد همگانی به اینکه احزاب آن ها هر کاری را در مقابل اتحادیه گرایی انجام می دهند، به کار گرفته اند. رود اند کو [۲٨] در استرالیا از آزادی عمل بیشتری برای چیدن بال و پر رهبران اتحادیه ای برخوردار است زیرا امروز وجوه تامین شده از اتحادیه تنها بخش کوچکی از منابع حزب کارگر استرالیا [۲۹] را تشکیل می دهد، در مقابل بخش عمده آن را وجوه عمومی، کمک های بلاعوض شرکت ها و سرمایه گذاری ها تشکیل می دهند.

اعضای حزب، مشخصاً کارگران با ترک این دستجات به خیانت احزاب سوسیال دموکراتیک پاسخ داده اند. حزب کارگر انگلستان با شکست دادن محافظه کاران متخاصم در فاصله سال های ۱۹۹٣ تا ۱۹۹۷ تعداد اعضاء خود را ۵۰درصد تا ۴۰۰۰۰۰ نفر افزایش داد. اکنون با اینکه حزب کارگر برای مدت ۱٣ سال در قدرت است، تعداد اعضاء آن روی ۱۵۰۰۰۰ نفر ثابت مانده است. در آلمان حزب سوسیالیست [سوسیال دموکرات] آلمان [٣۰] که از سال ۱۹۹٨ تا ۲۰۰۹ در قدرت بود، تعداد اعضایش از ۷٨۰۰۰۰ نفر به ۵۴۰۰۰۰ نفر کاهش یافت. در سوئد هنگامی که حزب سوسیالیست سوئد [٣۱] در اواخر دهه ۱۹۹۰ در قدرت بود، تعداد اعضاء بشدت پایین آمد. در استرالیا تعداد اعضاء حزب سوسیالیست استرالیا تنها در پنج سال اول دولت هاوک [٣۲] از ۵۱۰۰۰ نفر به ۴٣۰۰۰ نفر محدود شد.

هم در انگلستان و هم در استرالیا بسیاری از شاخه های حزب اکنون پوسته ای بیش نیستند. پایگاه فعالان از کارگران یقه آبی به فارغ التحصیلان دانشگاهی و ماموران گوش به فرمان جابجا شده است. این موضوع برای رهبرانی که بوسیله ظهور آگهی های تبلیغاتی تلویزیونی و روابط عمومی حرفه ای، از مدتها پیش تا این حد به سلسله مراتب حزبی وابسته اند، اهمیت قابل ملاحظه ای ندارد. (چراکه بخود می گویند: با این روند تغییرات در ساختار حزب سرانجام، چه کسی می تواند مزاحم جایگاه آنها گردد.)

خیانت احزاب سوسیال دموکراتیک برای پایگاه آرای آنها پیامدهای زیانباری داشته است. این موضوع بارها در شکست واقعی سوسیال دموکراتها در انتخابات اروپا در ژوئن گذشته مشاهده شد. به صورت میانگین احزاب سوسیال دموکرات تنها ۲۲ درصد آراء را از آن خود نمودند. [٣٣] آرای ناچیز در انتخابات اروپا در انتخابات های ملی تجزیه شد. درآلمان حزب سوسیال دموکرات آلمان که از سال ۲۰۰۵ در یک دولت ائتلافی با جناح راست بوده و قبل از آن هم در سال ۱۹۹٨ با سبزها تشکیل دولت داده بود، در انتخابات فدرال سپتامبر با تنها ۲٣ درصد از آراء که نسبت به ٣۴ درصد سال ۲۰۰۵ کاهش یافته بود، از حکومت بیرون انداخته شد. سوسیال دموکراتهای حاکم در پرتقال به همین صورت به چرخش ۴/٨ درصدی مقابل خود تن در دادند و مجبور به پذیرش دولت اقلیت شدند.

این دردها پایان نیافته است. در انگلستان که احتمالاً در ماه مه انتخاباتی در پیش دارد، ممکن است سرانجام خاموشی دولت براون نه چندان به دلیل اشتیاق هواداران حزب محافظه کار بلکه به دلیل یک بیماری افسردگی عمومی در میان میلیونها نفر از مردمی که بلر را در سال ۱۹۹۷ به حکومت رساندند [٣۴]، باشد.

به سوی زوال نهایی؟

اما هیچ یک از اینها به معنی آن نیست که سوسیال دموکراسی به پایان خود رسیده است. اگرچه آنها آب رفته اند، با این وجود احزاب سوسیال دموکرات هنوز یکی از دو حکومت جایگزین در بسیاری از جوامع غربی هستند. بیشتر کارگران آگاه به منافع طبقاتی خود هیچگاه به محافظه کاران رای نخواهند داد. در مقابل یک دولت محافظه کار در قدرت یا در شرایط مبارزه طلبی خروشان طبقه کارگر، احزاب کارگری ممکن است فرصت طلبانه به چپ تغییر جهت دهند و حمایت های جدیدی را جمع آوری کنند. در بریتانیا و استرالیا میلیونها نفر از کارگران از طریق اتحادیه هایشان به احزاب کارگری پیوسته اند و با اینکه ممکن است کاهش یافته باشند، حزب سوسیال دموکرات سوئد هنوز ۱۲۵۰۰۰ و حزب سوسیال دموکرات آلمان بیشتر از ۵۰۰۰۰۰ عضو دارند. دیوانسالاری اتحادیه ای نیز به سرپا نگهداشتن احزاب سوسیال دموکرات علاقمنداست، برای این احزاب هیچ اهمیتی ندارد هر قدر هم سرزنش شوند، زیرا آنها همچنان از کانال های جایگزین معین و محدودی برای نفوذ سیاسی برخوردارند.

احزاب سوسیال دموکرات فقط بخاطر اعضاء و حامیان خود نیست که زنده مانده اند بلکه توسط طبقه حاکم که می خواهد دولت "برنامه" Bای برای استفاده در هنگامی که دولت محافظه کار مورد علاقه آنها نمی تواند کار خود را انجام دهد،داشته باشند،نگهداری می شوند. ارتباطات این احزاب با اتحادیه ها می تواند آنها را به صورتی غیرقابل انتظار برای انجام بهتر وظیفه به قربانگاه فرستادن کارگران آماده نماید. همچنین این مورد نیز مطرح است که در زمان یک قیام ناگهانی طبقه کارگر که طبقه حاکم دلواپس خریدن زمان برای جمع و جور کردن مجدد خود است، آنها می توانند دولت را مجاب کنند که با اصلاحات موافقت کند و سوسیال دموکراتها برای آنها ادعای اعتبار نمایند. این چیزی است که در سال ۱۹۱۹ در آلمان، در سال ۱۹٣۶ در فرانسه و در سال ۱۹۷۴ در بریتانیا اتفاق افتاد.

در واقع اینکه سازمان های احزاب سوسیال دموکرات سنتی در حال زوال اند، بیانگر سرنوشتی مشابه برای آگاهی سوسیال دموکراتیک در میان طبقه کارگر نیست. رفورمیسم در میان طبقه کارگر ناشی از انجام رفورم ها توسط احزاب سوسیال دموکرات نیست. رفرمیسم از موجودیت بنیادی طبقه کارگر که یک آگاهی متضاد و دوگانه ناشی از آشتی ناپذیری طبقاتی را در یک سو و آگاهی به ناتوانی در سوی دیگر را تغذیه می کند، ناشی می شود. رفورمیستها به این آگاهی دوگانه متوسل می شوند. آنها می گویند: بگذارید ما مراقب اوضاع باشیم، فقط رای خود را به ما بدهید و ما اوضاع را از طریق پارلمان درست خواهیم کرد.سرمایه داران با ترویج سراب پارلمان از هر راهی که می توانند،این رویکرد را تشویق می نمایند.

و بدین ترتیب بود که در سال گذشته در کشور یونان تنها پنج ماه پس از پس گردنی خوردن در انتخابات اروپا، آنها در نوامبر اداره امور را با یک رای ۴۴ درصدی آبرومندانه و۶ درصد چرخش به نفع خود دردست گرفتند.درایسلند آنها ٣۰ درصد آراء را در آوریل کسب کردندکه به اندازه کافی ملالت آور بود اما برای کوبیدن محافظه کارانی که رای آنها در موجی از خشم درنتیجه فروپاشی اقتصادی سقوط کرده بود،کافی بود.و احتمالاً اینجا دراسترالیا بعد از امسال دولت رود[٣۵] مجدداً انتخاب خواهد شد. با وجود سیاستمداران شناخته شده ناپایداری که با هربحران اقتصادی عمیق و قدیمی همراهی می کنند، نمی توان گفت که در سالهای پیش روسروصدای سوسیال دموکراتها در مشاجره دراروپا باز نخواهد گشت.

سوسیال دموکراسی می تواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد.اگر احزاب سنتی به لغزش خود ادامه دهند،راهی برای توقف شکل گیری احزاب سوسیال دموکرات جدیداز طریق انشعاب هادر احزاب موجود و ائتلاف با سایر نیروها مانند چپ[٣۶] در آلمان وحزب کمونیست تجدید بنا [٣۷]در ایتالیا وجود ندارد.هر دو این موارد پشتیبانی حدود ده درصد از رای دهندگان را در سال های اخیر کسب نمودند.با این وجود خط سیر آنها نشان داد که حتی اگر سوسیال دموکراسی پایان نیافته باشد،چشم انداز اینکه احزاب سوسیال دموکرات بتوانند هر گونه پروژه آلترناتیو جدی چپ را دنبال نمایند،ناچیزاست. در ایتالیا در سال ۲۰۰۶ حزب کمونیست تجدیدبنا به دولت پرودی[٣٨] پیوست و مانع پیشروی یکان های نظامی در افعانستان ، اعزام سربازان بیشتر به لبنان ومانع توسعه یک پایگاه نظامی آمریکایی جهت رویارویی با مخالفت عمومی گسترده شد. در نتیجه این مواضع آنها درانتخابات سال ۲۰۰٨ سرمست بودند."چپ" دولتهای ائتلافی با حزب سوسیال دموکرات را در برلین و ایالت براندربرگ جایی که آنها قطع بودجه ها و خصوصی سازی را اجرا کرده بودند، تشکیل داد.

اما سوسیال دموکراسی و همینطور احزاب سوسیال دموکرات به دلیل سازشکاری خود نیست که درحال فروپاشی اند.اگر رفورمیسم به بن بست رسیده باشد،دودلیل عمده دارد: نخست خیزش های مداوم درمبارزه طبقه کارگر است که براساس ضدیت شان علیه نظم سرمایه داری، جسارت آنها را به اقدام از طریق اعتصابها وقیام ها تقویت خواهد نمود. سقوط سیاسی و ساختاری احزاب سوسیال دموکرات، امر پیشگیری و بازداشتن شورش توده ای کارگران را مانند نقشی که در گذشته ایفا نموده اند، برای آنها دشوارترخواهد نمود.جالب آنکه رویکردتسلیم طلبی شکست خورده طولانی آنها به سرمایه، آنها را کمتر قادر به ایفای نقش آخرین خط دفاع از حکومت طبقه سرمایه دار کرده است که به لحاظ تاریخی به آنها واگذار شده بود.

اما این به معنی آن نیست که سوسیال دموکراسی در رویارویی با یک قیام ناگهانی طبقه کارگردر آینده در جا متلاشی خواهد شد.احزاب قدیمی می توانند خود را سازگار نمایند یا احزاب رفورمیست جدید می توانند پدیدار شوند. وجود یک حزب سوسیالیست توده ای یا یک سازمان انقلابی که آشکارا پتانسیل سرمایه داری یا مصالحه را رد ، دومین پیش نیاز ضروری برای شکسته شدن نهایی نفوذ آزارنده سوسیال دموکراتها خواهد بود.



[۱]- Tom Bramble

[۲] -commanding heights

[٣] -Australian Labor Party

[۴] -Jim Cairns

[۵] - Edward Gough Whitlam    (نخست وزیر استرالیا از ۱۹۷۲تا ۱۹۷۵)

[۶] -Bill Hayden

[۷] - International Monetary Fund (IMF)

[٨] - Leonard James Callaghan   (نخست وزیرانگلستان از ۱۹۷۶تا ۱۹۷۹)

[۹] - François Mitterand

[۱۰] - Gonzalez

[۱۱] - Hawke

[۱۲] - Blair

[۱٣] - Jospin

[۱۴] - Schroeder

[۱۵] - Prodi

[۱۶] - mantra

[۱۷] -social liberalism

[۱٨] -New Middle Class

[۱۹] -Third Way

[۲۰] -triangulation (نوعی روش شناسی در تحلیل پدیده های اجتماعی و رفتار انسان که می کوشد آن را از زوایای مختلف و نه از یک نقطه نظر ثابت مورد بررسی قرارهد.باور برآن است که این روش در تحقیقات کمی به اعتبار و روایی بیشتر نتایج کمک می کندو اطلاعات جزئی بیشتر را همراه با تصویری متوازن تر از وضعیت به محقق ارائه می کند.)

[۲۱] -Egalitarianism

[۲۲] -equality of opportunity

[۲٣] -Consumer choice

[۲۴] -Entitlement

[۲۵] -service delivery

[۲۶] -fight for socialism

[۲۷] - Kevin Michael Rudd (نخست وزیر استرالیا از دسامبر۲۰۰۷تا ژوئن ۲۰۱۰)

[۲٨] -Rudd & Company (یک شرکت کاملاً خدماتی که در زمینه مالیات،حسابداری و مشاوره کسب وکار فعالیت می کند. )

[۲۹] -Australian Laboar Party

[٣۰] - Sozialdemokratische Partei Deutschlands — SPD

[٣۱] -Swedish Social Democratic Party (SAP),

[٣۲] -Robert James Lee "Bob" Hawke was the ۲٣rd Prime Minister of Australia and longest serving Australian Labor Party Prime Minister.

[٣٣] - درانتخابات سال ۲۰۰۹اروپا حزب سوسیال دموکرات آلمان تنها ۲۱درصد آراء را برد.رفقای آنها در استرالیا تنها ۲٣درصد آراء را بردند.در ایتالیا حزب سوسیال دموکرات ۲۶درصد آراء را بدست آورد.در انگلستان حزب کارگر با تنها ٨/۱۵درصد آراء رتبه سوم را کسب نمود.در سوئدجایی که سوسیال دموکراتها برای دهه ها در استکهلم قدرت داشتند،آنها تنها حائز ۲۴درصد آراء در انتخابات اروپا شدند.در فرانسه حزب سوسیالیست فرانسه تنها ۵/۱۶درصد آراء را کسب نمود.در اسپانیا آراء سوسیالیستها ۵/٣٨ درصد و از همه همسایه هایش بهتر بود امابا این وجود تا حد خجالت آوری پایین .

[٣۴] - و می دانیم که حزب کارگربا اخذ ۲۵٨رای قدرت را به دولت ائتلافی حزب محافظه کاربا ٣۰۶رای و حزب لیبرال دمکرات با۵۷رای تحویل داد.(مترجم)

[٣۵] -Kevin Michael Rudd

[٣۶] -Die Linke (The Left)

[٣۷]- Communist Refoundation Party(حزب کمونیستی تجدید بنا شده سان مارینو ایتالیا که عضو چپ اروپاست. )

[٣٨] -Romano Prodi