بازگشت عصر انقلاب ها


پایا راستگونیا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۲ بهمن ۱٣٨۹ -  ۱ فوريه ۲۰۱۱


سکوت در می شکند و زمین سرد وسخت تاریخ بار دیگر شاهد شکافتن و شکفتن نوین جوانه هایی است که دیر زمانی را به انتظار فرصت غنیمتی نشسته بوده اند. دیگر بارتلنگر حادثه رشته های نازک اوهام تنیده‍ی بسیارانی را از هم می گسلد و سرود آغاز را دیروز و امروز زمزمه وار و فردا به هیأت فریاد بر گوش آنها که پیام پایان سر داده بودند می نوازد. و بار دیگر بر سرنوشت همیشگی و محتوم جهان یعنی دیگرگونی دائم وهمواره صحه می گذارد. تاریخ فراز و فرود بسیار دارد امّا سکوت و سکون حاشا وکلّا. ما بی شک درآستانه ایستاده ایم در آستانه‍ی حادثه هایی شگرف و به اندک بصیرتی «بوی تشویش از اوضاع جهان» می شنویم. چرا که هنوز روزگار پر است از گیر و گرهایی که سخت همّت گشودن و در گذشتن می طلبند. چه نشسته ایم که جهان به انتظار ما نخواهد نشست در این بزنگاه هایی که از پس هم در پیچ وخم گذر زمان آشکار می شوند. این حقیقت را باید دریافت که اگر خود به رقم زدن دفتر سرنوشت همّت نورزیم لاجرم خود و شاید نه باب میل ما رقم خواهد خورد .و یقیناً امّا و اگر دراین حال بس نابسنده خواهد بود.
بعد از فروپاشی نظام سیاسی واقتصادی در شوروی وبه طور کلّی در بلوک شرق و مسکوت ماندن آرمانهایی که به هر حال طی سالها اندیشه های بسیاری را به خود مشغول داشته بودند، بعد از چندین دهه تلاطم بی امان در جهات وجنبه های مختلف و آن همه امید به تغییر اوضاع و احوال، آن همه جنبش و جریان، انقلاب، شورش، جنگ، ستیز و... و آن همه دسیسه و طرح و تدبیرهای آشکار و نهان از سوی قدرتهای ذی نفوذ و تأثیرگذار بر اقمار و حوزه های نفوذ خودشان یا رقیبشان یا از سوی حکومت ها در برابر مردمانشان، به خصوص بعد از آن همه انقلاب در اقصی و اکناف جهان در راستای آزادی وعدالت، نا گهان با تلاشی یکی از بزرگترین منادیان انقلاب های رهایی بخشِ ملتها و یکی از از به هر حال الگوهای مدعی مدینه فاضله در جهان معاصر به ناگاه گسست شدیدی در رشته‍ی امید و آرمان ها پدیدار گشت. و بسیاری وازده سر در جیب تأمّل و حزم فرو بردند. از آن رو که اگر چه بسیاری دروغین بودن آن قبله را دیر زمانی دریافته بودند، لیکن هم می دانستند که به هر روی آن همه سعی و نیرو و انرژی که در این راه مصروف گردیده بود اینک با این گسست دیگر به راحتی بازساخته و پرداخته نخواهند شد. آه سرد یا آب سردی بود بر ذهنیت ایدئالیستی و آرمانگرایی به ویژه از نوع انقلابی، رادیکال و بنیان براندازانه‍ی آن. حال می بایست مستأصل بر ویرانه تاریخ نشست و نومید از تغییر جهان تنها به تفسیر و تحلیل شکست نشست.
در آن سوی معرکه امّا دست اندر کاران جهان آزاد مسرور و مشعوف از به خاک مالیدن پشت رقیب پس از کارزاری سخت در چند دهه اینک تا اطلاع ثانوی آسوده خیال به نکوهش پنداشته های گذشته رقیب و درستی اندیشه های خویش پرداختند. خود را منادیان ومدافعان آزادی ومیراث دار یگانه ی این ایده وعمل می پنداشتند واز این بابت مفتخر بودند که اگر از برقراری برابری عاجزند دست کم از نعمت آزادی برخوردارند، حتی از این همه فراتر تئوریسینی چون فوکویاما سخن از پایان تاریخ رانده و لیبرال دموکراسی را به عنوان غایت قصوای این تاریخ خواندند. سخن از پایان تاریخ البته ادعای بس گزافی بود که حتی در همین جبهه کسی چون پوپر آن را به سخره گرفته و از این یاوه سرایی ها تبرّی جستند. با این حال رخوتی که در تن سازمان کلان فراروایتهای ایده آلیستی افتاده بود قدرت پاسخی محکم و منکوب کننده به این گونه دعاوی را از منتقدان می گرفت. سرمایه داری نئولیبرال دست خویش را چه در دعاوی نظری از سوی مدافعانش و چه درگسترش عینی وعملی بازار آزاد در اقصی نقاط جهان به ویژه اینک در حوزه هایی که تا دیروز از آن دشمن بود باز یافتند. یک پیروزی بی بدیل در آوردگاهِ بی هماوردِ این برهه از تاریخ برای نظام بازار آزاد بین المللی که به مدّت بیش از هفت دهه دستهای مخالفین آتشین مزاج را بر گلوی خویش شاهد بود ولی اینک پهنه‍ی اقتصاد جهانی را راحت الحلقومی می شناخت که تنها سختی بلعیدن آن نه ترس و تهدید از سوی خصمی بیرونی، بلکه رقابتهای درونی سیستم خود بنیاد سرمایه داری در نظام اقتصاد بین المللی مابین سرمایه داران بود.
لازم است اینک اندکی به وضعیت جهان سوم یا کشورهای پیرامونی نیز در این گیر ودار و سرانجام قهر و غلبه صحنه گردانان بین المللی پرداخته شود. چه به هر تقدیر سرنوشت محتوم آنها اغلب به مقدرات و مقدورات صاحبان بزرگ ثروت و قدرت در عرصه ی جهانی گره خورده است. آنچه آشکار است اینکه وضع و حال و اراده و خواست آنها همواره در تنازع مابین حوزه های جهانی قدرت مورد تغافل واقع شده است. آنها بی آنکه اساساً از نعمات وغنایم مخاصمه و رقابت بهره ای برند غالباً ناخودآگاه عرصه وآوردگاه نزاع واقع گردیده واز جیب شان هزینه شده است. در رقابت بزرگ مابین مدعیان کلان آزادی و برابری در دوسوی جهان بی آنکه چیزی از این هر دو عایدشان گردد تنها با مضرات وهزینه های گزاف و کمرشکن این کشاکش ها روبرو گشتند. در این میان نه به آزادی مورد ادعای این طرف و نه به عدالت و برابری آن دیگری رسیدند، تنها به دنبال حادثه ها دویدند. در این میان چه ملت هایی که در آتش آشوب سوختند. حکومتهای گماشته و دست نشانده و مطیع و منقاد، تنها به اقتضای حال آمرین خود و بقای خویش در قدرت و نه خواست و مصلحت مردم از هیچ مظالمی در حق ملّتها فروگذار نکردند. غالب این ملّتها از کوران حوادث جنگ سرد بیرون آمدند بی آنکه هیچ گونه گشایشی در حال و روزشان پدید آید و اندک مرحمی بر زخمهایشان نهاده شود. گره های ناگشوده در سرنوشت آنها در همان حال که جهان سرمایه داری سرود فتح پیروزی سر داده و مدعی پایان دادن به همه ی آلام بر جای مانده ی بشریّت بود دست نخورده باقی بود. ملتها همچنان در چنگال حکومتهای خودکامه باقی مانده ودر زد و بندهای میان آنها با قدرتهای بزرگ جهان وجه المصالحه قرار می گرفتند در سایه این تحکم، هیچ، نه تنها از عدالت و بلکه از آزادی نیز با وجود غوغای جهانی پیرامون آن طرفی نبستند. تنها در یک روند یک سویه به عنوان بازار مصرف بنجلهای سرمایه داری نگریسته شدند. مصرف کنندگانی که باز ذائقه و سلیقه ی آنها به وسیله‍ی این نظام عرضه وتقاضا جهانی تعیین وتحریف می شد.
در این وضع البته عوارض رقابتهای نفس گیر در دوران جنگ سرد هراز گاه به گونه ای هویدا می گردید. یکی از مهمترین شان ظهور تروریسم و تهدید از سوی نیروهایی بود که روزی از سوی دو طرف رقیب برای بازداشتن و مشغول داشتن طرف مقابل پرداخته و به میدان گسیل داشته شده بودند و در برخی از حرکتها، جنبش ها و انقلابات نظیر آنچه در ایران روی داد به عنوان نیروهای منحرف کننده ی جریان های مردمی یا خنثی کننده ی نیروهای ایدئولوژیک رقیب عمل نمودند. چنان که حمایت یک طرف منازعه از بنیادگرایی مذهبی و قشری و ارتجاعی ترین نیروهای اجتماعی و سواستفاده از میزان عمق و نفوذ آنها در مناطق پیرامونی عرصه ی نزاع علیه گسترش و دست اندازیهای ایدئولوژیک طرف مقابل اینک با از میان رفتن این طرف، دردسرآفرین می گشت و این نیرویی متخاصمی که مصروف رقیب داشته شده بود اینک با تغییر مناسبات ومعادلات به سوی خود عوامل گسیل دارنده بر گردانده می شد وبه عنوان تهدیدی جدی قلمداد می گردید در حالی که پیش از آن همواره انتظار تهدید های عمده از سوی قدرتی عمده می رفت ، اکنون تهدیدها از نوعی دیگر واز سوی طرفهایی نه چندان عمده بود.منتها شیوه‍ی کار وعمل از سوی این نیروها به گونه ای بود یا نمایانده شد که ضرورت اقدام وعمل را در مقابل آنها گوشزد می نمود.واین دست مایه‍ی اعمال نفوذ خطیر واضطراری قدرتهای فائق با بهانه ای جدید در امورات کشورهای پیرامونی نظیر عراق وافغانستان و... گردید. آن هم با بهانه‍ی آزادسازی ملتها و گسترش وبسط آزادی دموکراسی های در واقع باسمه ای که مصداقی از تغییر از بیرون وبه اجبار بیش نبوده اند. در حالی که معضلات بسیار ریشه ای تر ودرونی تر از این نحوه از ماست مالی ها و ظاهرسازی ها بوده وهستند.به علاوه همین تغییرات نیز اکثراً به اقتضإ ودر پرتو منافع ومصالح خاص ومقطعی ، نه در همه حال وهمه جا صورت می پذیرند . انگیزه منافع خاص وجهت دار بازار سرمایه است نه رهیافتی عام در راستای تغییر عمده‍ی وضعیّت ملتها.چه آشکارادر این گونه منفعت جویی ها مثلاً کشوری چون عربستان با نظام قرون وسطایی یا دیکتاتوری های مصر و اردن و... ویا تجاوزات آشکار به اساسی ترین حقوق انسانی درکشوری مانند ایران چندان محلی از اِعراب ندارند.
امّا چه کسی است که نگاهی هر چند گذرا و به اختصار به اوضاع بسیاری از مناطق جهان امروز وبه خصوص منطقه ای چون خاورمیانه بیاندازد وباز از چیزی پایان یافته وتثبیت شده سخن به میان آورد.آیا می توان در حالی که نابه سامانی در تمام وجوه و جنبه ها واز درونی ترین لایه های سیاسی واجتماعی آن از سرتا پای سرازیر است با سرخوشی و ساده لوحی از بهشت موعود لیبرال دموکراسی سرمایه داری وتعمیم ساده وسر راست آن به چنین منطقه ای سخن گفت یا بار دیگر مدعی افسانه بودن انقلابهای درونی ومردمی یا پایان دوره‍ی انقلابها بود. در حالی که به حقیقت مناسبات مصلحت جویانه‍ی همین ساخت سرمایه داری جهانی سرمنشأ وعامل ابقای غالب این شرایط وبه خصوص ساختارهای نابسنده‍ی سیاسی در اغلب کشورها در چنین منطقه ای بوده است.آنچه دراین میان ودر واقع افسانه است آن آزادی است که اغلب از این نظام سرمایه داری بدون اتّکا به سرمایه های اصلی ودرونی مردمی انتظار رفته است .دست کم آنچه نمودار است این است که رویه‍ی کسب وگسترش آزادی های اجتماعی وسیاسی در غالب گفتمان بازار آزاد بین المللی در دو حوزه‍ی جهان غرب وجهان سوم با یکدیگر بسیار متفاوت است واین شاید باز می گردد به تفاوت در تقدّم وتأخر مقوله‍ی آزادی وبازار در این دوحوزه در دو برهه‍ی متفاوت تاریخی وافسار گسیختگی موجود در این سو در بهبوهه‍ی فقدان پیشفرضهای لازم در غالب نهادها ونظام های اجتماعی دموکراتیک ومردم نهاد .این منتهی می گردد به دو نتیجه‍ی متفاوت وناهمجهت در این دو حوزه فرهنگی وتاریخی . در خارج از حوزه‍ی تمدنی وفرهنگی غرب در پرتواین فقدانهای خطیر، مقدورات بازار آزاد بین المللی بسیار وحشیانه تر ، غیر متمدّنانه تر وبه دور ازحتّی همان گونه عدالت نسبی در خود جهان غرب می گردد.
اینک پس از اینکه در خود جوامع غربی نیز به ترتیبی شاهد بحرانهای اجتماعی واقتصادی در این چند ساله‍ی اخیر بوده ایم ، تلاطم هراز چندگاهی که در مناسبات پول وسرمایه رخ می دهند ، باز پس از دورانی از سکوت ورخوت در روند تغییرات بنیادی درون ساختاری درجوامع به خصوص جهان سوم ، بار دیگر این دترمنیسم ناگزیر اقتضائات درونی اجتماعی ونه رهیافتهای ایدئالیستی تحمیلی هستند که خود به میدان آمده اند تا اجتناب ناپذیری محتوم امر دگرگونی وتغییر در بطن جوامع را فارغ از هرگونه تحلیلهای ثبات پندار به نمایش گذارند.تضادهای لاینحل در درونی ترین مناسبات سیاسی واجتماعی جوامع به خصوص در جهان سوم سبب می گردند که ناگزیرانرژیهای انباشته، حاصل از این چالشها به ناگاه دیروز وامروز از جایی فوران عینی وبرونی یابند . یک نمونه‍ی شتانسیل های انباشته جامعه‍ی ایران بوده است که وضع آن بیش از هر جا برای ما ملموس ومشهود است.تضادهایی که بروز وظهور ناگزیر آن هر چند از گاه محل بحث ونظرعمیقی را در زمینه‍ی تغییرات اجتماعی فراهم می آورد تغییراتی که شس از چندین دهه اینک به خصوص طی دو سال گذشته به مراحل ومراتبی خطیراز تاریخ خویش صعود نموده است.وباز ناگاه اینک در میان بهت وحیرت جهانیان به ناگاه در کشورهای دیگری از منطقه‍ی بسیار حساس خاورمیانه همگان شاهد طغیان آتشفشانی از نیروهای درونی جوامع علیه وضع نابسنده‍ی موجود و در جستجوی روزنه هایی برای آزادی واراده‍ی مردمان در تعقیب عدالت اجتماعی هستیم.ابتدا در تونس ودر این چند روزه‍ی اخیردر مصر، که یکی از مهمترین واثرگذار ترین کشورهای هم خاورمیانه و هم منطقه‍ی شمال آفریقاست ، مطمئناً حوادث وپیامدهای این اتفاقات آن هم درچنین کشوری می تواند انعکاس جغرافیایی بسیاری در دیگر کشورها داشته باشد، به خصوص که این حوادث شمایل انقلابی یافته است .بدیهی است که حتی اگر دفعتاً به نتایج مورد خواست خویش نرسد در بروز اتفاقات بعدی در همین راستا نقش مهمی بازی خواهد نمود وسر سلسله‍ی حوادث شگرف دیگری از پس خویش در آینده خواهند گردید. در همین ارتباط در خصوص ایران نیز تضادهای درونی وگسست در مناسبات سیاسی ، اجتماعی و نیز اقتصادی در این حال به چنان حدّ و مرزهای خطیری رسیده اند که اگر به انحرافات عمده ای گرفتار نیایند دیر یازود شاهد حوادث نا گزیر دیگری در آینده‍ی نه چندان دور خواهیم بود. در حقیقت این گونه از جوامع کشورها در این برهه از زمان نقش بزنگاه هایی در آستانه‍ی ورق خوردن برگهای دیگری از دفتر تاریخ را دارا هستند همانند نیروی انباشته عظیمی که پشت سدی گرفتار آمده اند ومی توانند نقش موتور محرکه را در حوادث بعدی در جهان سوم وشاید در کل جهان داشته باشند.