ویگوتسکی و «ابزاراندیشه» ۱


رباب محب


• ویگوتسکی همواره هنگام طرح نظراتش از واژه «تخیل» به عنوان واژه ای زیر بنائی استفاده می کند و معتقد است که میان «تخیل» و «واقعیت» تضاد وجود ندارد. «تخیل» متافیزیک نبوده و نیست، بلکه رسیدن به آگاهی یا هنر ِ «ترکیب کردن» است. پدیده هائی که فرد از ترکیبشان به هنر خلاقیت می رسد عین واقعیت هستند و این روند در طول عمر انسان ادامه خواهد داشت. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ خرداد ۱٣٨۵ -  ۱۰ ژوئن ۲۰۰۶


 
 
لوسمونو ویچ ویگوتسکی ( 1896-  1934 ) یکی از پیشگامان روانشناسی نوین روسیه است. ویگوتسکی در سن  سی و هشت سالگی  به  بیماری سل مبتلا شد و درگذشت .  ثمره عمر کوتاهش اندیشه های بزرگش بود که تا به امروز اعتبار خود را از دست نداده اند . نظرات  او  تحول عظمیی در علم روانشناسی و پداگوژیک بوجود آورد و نام او را  در رده نامهائی چون فروید و پیاژه  قرار داد.
  الهام بخش ویگوتسکی  باختین - ادیب روسی  بود.
 
ویگوتسکی تحصیلات عالیه اش را با هنر و ادبیات آغاز کرد و در سال 1925 موفق به دریافت دکترا در روانشناسی هنر شد. وی پس از اخذ دکترا تمام هم و غمش را صرف تحقیقات روانشناسی -  بویژه روانشناسی کودک - و پداگوژیک کرد ، با این وجود  او و افکارش  تا سالها  در چشم جهانیان ناشناخته ماندند. در سال 1962 ترجمه ی ِ  کتاب « اندیشه و زبان» به چند زبان زنده دنیا جهانیان را به وجود گوهری گرانبها درعالم روانشناسی کودک و پداگوژیک آگاه ساخت.
شاید یکی از دلایل ناشناخته ماندن ویگوتسکی تا آنزمان ممنوع بودن آثار او بود.
 (آثار ویگوتسکی تا سال 1936 - یعنی دو سال پس از مرگ او -  ممنوع بوده است). در آن سالها قوانین خشک و متحجر حاکم بر علم و فلسفه،  روانشناسی را مثل بقیه حوزه های علمی محدود کرده بود. نواندیشان  نه تنها حق ابراز اندیشه  نداشتند بلکه آثارشان اجازه انتشار و  پخش نمی یافت.
پس از جهانی شدن  ویگوتسکی محققان شرقی و غربی (سال 1980) برای دفاع از نظرات ویگوتسکی که تا آنزمان بسیار یکجانبه تحلیل و تفسیر می شد گرد هم آمدند.  نتیجه این گردهمائی پا گرفتن  تفکر مبتنی بر«تاریخ و ُ فرهنگ»  در غرب ِ آن روز شد و  به همت ِ آلئونشوف واژه «آگاهی» جای خود را با اصطلاح «همیاری» عوض کرد. تا آنزمان «آگاهی»  به معنای ترقی و پیشرفت بود و گاه نیز راسیونالیسم و روشنفکری  تعبیر می شد.
 
یکی از دلایلی که  ویگوتسکی پدر تفکر فوق - یعنی آنالیز بر پایه «تاریخ و ُ فرهنگ» -   تلقی می شود، اینست که او انسان را ترکیبی از هنر و ادبیات و تاریخ دانسته  و بررسی انسان بدون  در نظر گرفتن رابطه اش با این پدیده ها و دیگر پدیده های اجتماعی را امری محال می داند. بطور مثال ما در کتاب «روانشناسی هنر» می خوانیم که «آگاهی»  جوهری  دینامیک دارد و فرم و محتوایش از فرهنگ و محیط متأثر است ، و بر خلاف «روشنفکری» که ریشه در مونولوگ دارد،  «آگاهی»  بر«دیالوگ» پایه ریزی  می شود.
 
 در نگاه  پیاژه  «روشنفکری»  ساخت فکری و پیش فرض هنر و ادبیات است. او از دیالوگ به عنوان یک نورم نام می برد ، اما چگونگی تغییر فکر و اندیشه  و رابطه اش را با محیط فرهنگی فرد به ما نشان نمی دهد. در حالیکه ویگوتسکی با ارائه تعریف خود از قوه تخیل و خلاقیت می کوشد تا نقش و اهمییت جهان پیرامون را  در شکل گیری فرد به ما نشان دهد.
 به نظر ویگوتسکی انسان یعنی تجاربش.  کودک ضمن تجربه کردن به تصاویر ذهنی اش دست می یابد و می آموزد چگونه جهان پیرامونش را تعبیر و تفسیر کند. نقش  انسان هنگام تجربه کردن  دیالکتیکی است. در این رابطه  ویگوتسکی  از ترم های ِ «بازسازی» و «خلاقیت » استفاده می کند و معتقد است که فرد در تمام مراحل زندگی در حال «بازسازی» و «خلاقیت » است. آنچه  اینجا ویگوتسکی را از سایر محققان متمایز می سازد  اینست که او بر خلاف پیشینیانش معفقد بود که همه افراد (کودکان)  خلاق هستند وشرط لازم قوه فکر و اندیشه ، «بازسازی»  و«حافظه» است و در واقع فعالیت های خلاقانه است که فرد را به «بازسازی» می کشاند و اینکه خلاقیت به معنای خلق آثار بزرگ نیست و حتا کوچکترین آفرینش فرد از همان خصلتی برخوردار است که آفرینش و خلاقیت افراد مستعد و آن متکی بودن آفریده ها به تجارب می باشد.
 
ویگوتسکی همواره هنگام طرح نظراتش  از واژه «تخیل» به عنوان واژه ای زیر بنائی استفاده می کند و معتقد است که میان «تخیل» و «واقعیت» تضاد وجود ندارد. «تخیل» متافیزیک نبوده و نیست ، بلکه رسیدن به آگاهی یا هنر ِ «ترکیب کردن» است.  پدیده هائی که فرد از ترکیبشان به هنر خلاقیت می رسد عین واقعیت هستند و این روند در طول عمر انسان ادامه خواهد داشت. طبیعتأ هرچه امکانات و پدیده ها یا تجارب روزانه فرد غنی تر باشد ، حوزه «تخیل»  گسترش می یابد. فرد هنگام تعبیر و تفسیر تجارب و احساساتش نیز از قوه «تخیل» استفاده می کند (ص 9). آگاهی به احساسات معنا و مفهموم می بخشد و در نتیجه فکر و احساسات دو پدیده جدا از هم نیستند بلکه از یک و همان جنسند. «تخیل»  یعنی پروسه تفسیر کردن. این پروسه  بسیار پیچیده وَ  لبریز از تغییر وُ تحول  وَ  تکثیر وُ تقلیل است.
 
 بازی های کودکانه  پایه و اساس خلاقیت را پی ریزی می کند. هنگام بازی کودک تجاربش را تعبیرو تفسیر کرده و به آنها روح می بخشد، آن ها را به نمایش می گذارد و در روند نمایش  آنها را به اشکال مختلف در می آورد. او هنگام بازی به بازگوئی  یک داستان یا حکایت می پردازد. داستان یا حکایتی که تجربه کرده است . بدین سبب « بازی » و« داستان پردازی »  ب عنوان اشکال فرهنگی که با حس زیبائی شناسی  آمیخته اند ،  از یک خمیره اند . 
ادامه دارد.
 
حاشیه :
Lev Semenovic Vygotsy
  Thought and Language
Aleontjev
Bakhtin
Piaget
مأخذ :
لو سمونو ویچ ویگوتسکی (1995) تخیل و خلاقیت در کودکی ، ترجمه به سوئدی کیسا اوبری لینداستن. تشر یوته بوری دایدالوس /
 
Lev . S. Vygotskij (1995); Fantasi och kreativtet I barndomen Förlag : Göteborg Daidalos. Översättning av Kajsa Öberg Linsten.