آتش نامیرا
نگاهی به برخی از پیشینه های فکری و فرهنگی مبارزات چریک های فدایی خلق در تاریخ ایران


بیژن بیقرار


• با توجه به مجموعه شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، می توان ادعا کرد که مبازره جدی و پیگیر علیه رژیم حاکم در آن دوره، مستقل از این که شکل مسلحانه می یافت یا نه، به ناچار با خصوصیات فدایی و فدایی گری به معنای عام آن باید همراه می بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ بهمن ۱٣٨۹ -  ٨ فوريه ۲۰۱۱


از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
حافظ

در بررسی علل و انگیزه های شکل گیری مبارزه مسلحانه در اواخر دهه 1340 در ایران، عموما به دو مولفه اشاره می شود: نخست شرایط بسته سیاسی و اجتماعی حاکم بر کشور، اختناق شدید مسلط بر جامعه و سرکوب بی امان اپوزیسیون در آن دوره است؛ شرایطی که فعالیت سیاسی نیروهای اپوزیسیون با هر اندیشه و ایدئولوژی را غیرممکن می کند. دوم، پیروزی انقلاب های چین و کوبا، جنگ آزادی بخش الجزایر، گسترش مبارزات مسلحانه در آمریکای لاتین، و اوج گیری مقاومت مردمی در ویتنام است که به عنوان نمونه های موفق جنگ چریکی و مبارزات مسلحانه توده ای، افق جدیدی را در برابر نیروهای مبارز در کشورهایی نظیر ایران در آن دوره می گشاید.1)) این دو عامل درونی و بیرونی، همراه با رمانتیسم انقلابی رایج در کشورهای مختلف جهان در دهه 1960 میلادی، اگرچه علل و انگیزه های کلی و عمومی شکل گیری مبارزات مسلحانه چریکی در ایران را به دست می دهند، اما قادر به ترسیم و تبیین ویژگی های این نوع جدید از مبارزه در کشور ما و تمایز آن نسبت به نمونه های مشابه در کشورهای دیگر نیستند.
در این نوشته، ما به برخی از ویژگی های مبارزه مسلحانه در دهه های 1340و 1350 که از سویی ریشه در تاریخ و فرهنگ ایران دارد و از سوی دیگر‏‏، برخاسته از روانشناسی اجتماعی مردم و جامعه ما در طول قرون و اعصار متمادی است، با توجه و تمرکز بر مبارزات«چریک های فدایی خلق ایران» در آن دوره می پردازیم.
بحث خودر را با نقل قولی از حمید اشرف از خرداد ماه سال 1355 آغاز می کنیم‏؛ یعنی زمانی که هستی و ادامه فعالیت های سازمان چریک های فدایی خلق، پس از هجوم و ضربات گسترده نیروهای امنیتی به شبکه ها و اعضای آن، در معرض خطر جدی قرار گرفت. در نامه تاثرانگیزی که با لحنی حماسی از زبان دبیر سازمان خطاب به اعضا و هوداران آن نوشته شده است می خوانیم:]سازمان ما در ماهی که گذشت، بزرگترین یورش دشمن را در تاریخ زندگی سیاسی- نظامی خود تجربه کرد. سازمان ما در ماه گذشته مورد وسیع ترین حملات دشمن قرار گرفت. حملاتی که می توانستند برای یک سازمان مسلح شهری مرگبار باشند. با این همه سازمان ما زا زیر این یورش شدید دشمن و از بوته این آزمون دشوار نیز مانند همیشه سربلند بیرون آمد. دشمن نقشه وسیعی برای نابودی ما طرح کرده بود و واقعا می پنداشت که کار ما را تمام خواهد کرد. ولی آنها سخت در اشتباه بودند چرا که سازمان ما با سازمان های مسلح شهری دیگر تفاوتی اساسی دارد. سازمان ما، سازمان فداییان است و این بزرگترین نقطه قدرت ماست. در اوروگوئه وقتی رژیم نظامی، حمله برنامه ریزی شده خود را برعلیه توپاماروها آغاز کرد، در جریان نبرد 200 نفر دستگیر! و فقط ده نفر شهید شدند. این نشان می دهد که بسیاری از توپاماروها خود را تسلیم کرده اند. ولی رفقای ما چطور جنگیدند؟ رفقای ما از کودک 11 ساله تا پیرزن 55 ساله با هر وسیله ای که در اختیارشان بود، رو در روی ماموران بیشمار دشمن ایستادند و در جنگ رو در رو، بدون اینکه فکر تسلیم و شکست را به خود راه بدهند، به شهادت رسیدند... رفقای ما در مجموع با هر آن چیزی که در اختیارشان بود جنگیدند و از شرافت انقلابی و حیثیت سیاسی سازمان دفاع کردند...(2)[
پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است: تفاوت اساسی سازمان چریک های فدایی خلق ایران، که نویسنده بر آن انگشت می نهد، با سازمان های مسلح شهری در نقاط دیگر جهان در آن دوره چیست؟ فدایی و فدایی بودن که او از آن به عنوان ویژگی مهم و بزرگترین نقطه قدرت سازمان خود یاد می کند، چگونه خصلتی است و از کجا می آید؟ شاید نویسنده، پاسخی از زاویه دید خود برای این پرسش داشته است، اما به گمان نگارنده این سطور، پاسخ این پرسش، به طور عمده، در گروی بررسی ارتباط میان اندیشه و منش چریک های فدایی خلق، با تاریخ، فرهنگ، روانشناسی عمومی و هویت ملی ماست.
واژه«فدایی» که به گونه ای شاخص، اساسی و تعیین کننده، از سوی بنیانگذاران سازمان، برای نامیدن آن به کار رفته است، پیشینه ای دراز در تاریخ و فرهنگ ما دارد. فدایی که واژه ای عربی است، به شخصی اطلاق می شود که جان خود را برای دیگری یا رسیدن به هدفی در خطر می اندازد یا از دست می دهد. سعدی در بوستان اشارتی به این معنا دارد:
فدایی ندارد ز مقصود چنگ      وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
حدود هفت قرن پس از سرودن این شعر، خسرو گلسرخی در وصیتنامه خود    می نویسد:]من یک فدایی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست. من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم می کنم...[ (3) و یار و هم رزم او، کرامت الله دانشیان، وصیتنامه خود را با امضای «فدایی مردم» به پایان می برد.(4)
از میان فرقه ها و گروه هایی که در دوره های محتلف تاریخ ایران با عنوان فدایی به مبارزه سیاسی و نظامی با حکومت وقت پرداختند، مشهورتر و تاثیرگذارتر از همه اسماعیلیان اند. بدون تردید، پذیرفتن ماموریتی برای کشتن یک شخصیت لشگری یا کشوری معروف، که معمولا محافظان او را در میان گرفته بودند، با توجه به امید اندک به فرار و زنده ماندن، در نزد نزاریان (اسماعیلیان ایران)، عملی قهرمانانه و درخور ستایش تلقی می شد. نزاریان، شجاعت و از خودگذشتگی فداییان خود، یعنی جوانان از خود گذشته ای که جان خویش برای انجام چنین ماموریت هایی را در طبق اخلاص می گذاشتند،                         می ستودند.(5) اسماعیلیان بر این اعتقاد بودند که با فداکاری و از خودگذشتگی، می توانند دشمنی را که به لحاظ امکانات سیاسی و نظامی بر آنها برتری دارد، مغلوب سازند؛ چندان که شاعری اسماعیلی می گوید:]ای برادران چون زمان پیروزی فرا رسد و اقبال از دو جهان به یاری ما شتابد، آنگاه یک جنگاور پیاده کافی است که پادشاهی را با صدهزار سوار به وحشت افکند.[ (6) چنین روحیه و اندیشه ای در قالب ها و شکل های مختلف، در تاریخ متاخر ایران نیز در دوره های گوناگون دیده می شود. جنبش بابیه، نمونه ای دیگر از این ایثار و از خودگذشتگی در راه اعتقاد و ایمان است. شجاعت، فداکاری و سرسختی بسیاری از بابیان چنان است که صحنه هایی تاثرانگیز، تکان دهنده و کم نظیر در تاریخ مبارزات سیاسی و اجتماعی مردم ایران خلق می کند؛ آنگونه که حتی مورخان و گزارشگران وابسته به حاکمیت وقت نیز، آن را، ناخواسته و نادانسته، در روایت های خود از این جنبش منعکس می کنند.(7)
سخن کوتاه. ایمان و اعتقاد به یک اندیشه دینی، سیاسی و اجتماعی، و فداکردن خود در راه آن، ریشه ای کهن در تاریخ و فرهنگ ایران دارد و یکی از هزار و یک عنصر موزاییک پیچیده روانشناسی اجتماعی مردم ماست؛ عنصری که نه همیشه، اما در مقاطع گوناگون تاریخ اجتماعی ایران، تحت تاثیر عوامل مختلف و روح حاکم بر زمان، خود را به شکل های گوناگون و در قالب هایی متفاوت نشان داده است. تداوم این سنت در تاریخ ایران، بستری را فراهم ساخته است که بسیاری از نیروهای سیاسی و اجتماعی پیکارگر، در آن شکل گرفته، رشد کرده و به مبارزه پرداخته اند.
همین جا باید اما سه نکته را خاطرنشان کرد. نخست آن که اگر چه در تاریخ ما، گروه هایی مانند جمعیت فداییان اسلام نیز اساسا بر همین بستر پا به عرصه وجود گذاشته و فعالیت کرده اند، اما میان آنان و جریان هایی چون اسماعیلیان، بابیان و فداییان خلق، تفاوت ماهوی وجود دارد. هر کدام از سه جریان اخیر، در دوره خود، ترقی خواه، نو گرا و نواندیش بوده و به آینده نظر داشته اند و نه به گذشته. اینان که معرفت و پرسشگری را پاس می داشته اند، با مبارزات و فعالیت های خود، گروهی از فرهیخته ترین جان های عصر خویش را، جذب کرده و بخش های گسترده ای از از آگاه ترین مردم را به عرصه مبارزه کشانده اند. از میان اینان، ابویعقوب سجستانی ها، ناصر خسروها، قره العین ها و جزنی ها برخاسته و با زندگی انقلابی و اندیشه ها و نظریات بکر و بدیع خویش، تاثیرات گسترده و دیرپایی در تاریخ و فرهنگ ما به یادگار نهاده اند. مبارزات آنان، همواره چالش های بزرگ فکری و اجتماعی را در جامعه وقت برانگیخته است. علاوه بر آن، قرار دادن انسان و رنج انسانی در کانون توجه و حرکت خود، نگاه مستقیم به آن و مبارزه برای ساختن جامعه ای با نظامی عادلانه تر در روی همین زمین و نه در آسمان، بدون اعتقاد و چشم داشت به وعده های بهشتی، ویژگی منحصر به فردی است که مبارزات چریک های فدایی خلق را از مبارزاتی که در تاریخ ایران با الهام از مفاهیم فدایی و فدایی گری صورت گرفته است، متمایز می کند. ما در ادامه، به تفصیل به این ویژگی و تمایز خواهیم پرداخت.
دوم این که اگر چریک های فدایی خلق و منش آنها را با تاریخ و فرهنگ ایران پیوند می دهیم، این بدان معنی نیست که فداییان خلق، با مراجعه به این تاریخ و فرهنگ و گرته برداری بی واسطه از آن، راه و روش مبارزه خود را برگزیدند. تاثیر این گذشته تاریخی بر اندیشه و عمل فداییان، تاثیری با واسطه بوده که از هزارتوی هویت و ضمیرناخودآگاه جمعی ما گذشته و در شرایط خاص تاریخی و اجتماعی، به آنان به میراث رسیده و در شکل و روش مبارزه شان بازتاب یافته است.
سوم آن که خوی و منش فدایی گری در آن دوره خاص و در آن شرایط مشخص، برخلاف بعضی از تصورات و ادعاهای امروزی، با گزینش مارکسیسم به عنوان جهان بینی و قطب نمای مبارزه از سوی چریک های فدایی خلق، تباین و منافانی نداشته است. چریک های فدایی خلق کار خود را زمانی آغاز کردند که اشتباهات گسترده، فرصت طلبی ها، سازش ها و ناپیگیری های حزب توده و سازمان انقلابی منشعب از آن از یک سو، و عافیت طلبی بسیاری از نیروهای سیاسی اپوزیسیون در شرایط حاکمیت دیکتاتوری و اختناق از سوی دیگر، موجی از ناامیدی و بلاتکلیفی در میان نیروهای چپ و هواداران آنها در ایران را به وجود آورده، و موجب سلب اعتماد بسیاری از مردم و روشنفکران از این نیروها شده بود. آنجا که بیژن جزنی می گوید «پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مظهر فداکاری و پایداری باشد، توده ها را در راه انقلاب بسیج کند»، به چنین واقعیتی در جامعه آن روز ایران اشاره می کند. با توجه به مجموعه شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در دهه های 1340 و 1350، می توان ادعا کرد که مبازره جدی و پیگیر علیه رژیم حاکم در آن دوره، مستقل از این که شکل مسلحانه می یافت یا نه، به ناچار با خصوصیات فدایی و فدایی گری به معنای عام آن باید همراه می بود.
عامل دیگر فرهنگی و تاریخی که آن هم به گونه ای غیرمستقیم و پیچیده، در شکل گیری ذهنیت و روحیات چریک های فدایی خلق تاثیر داشته، نشات گرفته از آیین جوانمردی و عیاری رایج در میان توده های مردم کشور ما و ترکیب آن با آزادگی، زندگی پارسایانه، قناعت و به ویژه نوع دوستی قوام یافته در مکتب تصوف و عرفان ایران، به خصوص مکتب خراسان است.
جوانمردی که آن را به عربی فتوت می گویند، آیینی کهن، با آداب و اصول اخلاقی خاص خود است و سرچشمه های آن را باید در ادیان و آیین های ایران باستان جست. پیروان این آیین که آنان را «جوانمرد» یا «فتی» می نامیده اند، از قرن های آغازین اسلام تا عصر حاضر، در تحولات اجتماعی و تاریخ سیاسی ایران، تاثیر و اهمیت قابل توجه ای داشته اند. در طول تاریخ ایران، جوانمردان به گروههای متعدد تقسیم شده و در ادوار گوناگون، با نام ها و عنوان های متفاوت در امور اجتماعی و سیاسی حضور داشته اند. عیاران، کهن ترین گروه جوانمردانند که در تاریخ ایران از آنان یاد شده است. آیین جوانمردی و عیاری، در دوران پس از اسلام، فرهنگ و مرام و سلوک خاصی را در میان طبقه عامه ایران بنیاد نهاد که اساس آن، ترجیح آسایش و رفاه و منافع دیگران – به ویژه فرودستان و ناتوانان- بر آسایش و رفاه و منافع خود، و گذشتن از منافع و حتی زندگی خویش در این راه بود:] و گفته اند که جوانمرد چون شمعی است که خود را سوزد و مجلس افروزد. و عبادت او، نه از خوف دوزخ باشد و نه از راحت جنت.[(8) آیین و راه و رسم جوانمردی و فتوت، در فتوت نامه ها و رسائلی که برای ما به یادگار مانده، ثبت و ضبط، و سینه به سینه، از نسلی به نسل بعد منتقل شده است.
این فرهنگ وسلوک، تاثیر بزرگ و دیرپایی، بر ادبیات کتبی و شفاهی مردم ایران و روحیات آنان بر جای نهاده است. نظامی در«مخزن الاسرار» اشاره ای به این موضوع دارد:
سایه خورشید سواران طلب                   رنج خود و راحت یاران طلب
سعدی نیز در کتاب بوستان، حکایت مشهوری دارد که با این مصرع آغاز          می شود:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق                که یاران فراموش کردند عشق
او سپس به زندگی سخت و توان فرسای نیازمندان و بینوایانی اشاره می کند که به دلیل خشکسالی و قحطی، بیش از پیش دشوار شده است. در چنین اوضاعی، به دوستی دارا و توانگر برمی خورد که بر خلاف همیشه ظاهری نحیف و رویی زرد دارد. شیخ از او با تعجب می پرسد که با وجود داشتن مال و دارایی زیاد، چگونه به این حال و روز افتاده است:
گر از نیستی دیگری شد هلاک          تو را هست، بط را ز طوفان چه کار
در این جاست که فرزانه شیراز، به سراغ نکته اصلی و مورد نظرش می رود و از زبان دوست خود، آداب انسان دوستی و غم دیگران خوردن را، باز می گوید:
      نگه کرد رنجیده در من فقیه                      نگه کردن عاقل اندر سفیه
    که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق         نیاساید و دوستانش غریق
    من از بینوایی نیم روی زرد                     غم بینوایان رخم زرد کرد
از سوی دیگر در مکتب تصوف خراسان که پیش تر به آن اشارت رفت، انسان دوستی و اندیشیدن به مصائب حیات انسانی و دردهای مردم، امری است چشمگیر(9)؛ به گونه ای که عارف برجسته ای چون شیخ ابوالحسن خراقانی، خدمت به بشریت نیازمند را، هدف هستی خود می دانست.(10) نقل است از او:]عالم بامداد برخیزد، طلب زیادتی علم کند و زاهد طلب زیادتی زهد کند و بوالحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند[(11) عارفانی چون خرقانی، مفهوم فتوت(جوانمردی) را تکمیل کردند و بدان معنی «ایثار» دادند، و ایثارازدیدگاه آنان، آن حال و وضع اخلاقی است که انسان همیشه، دیگران را بر خود ترجیح دهد، به خصوص اگر پای ضعفا در میان باشد.(12)
غم انسان خوردن، عشق به عدالت اجتماعی و مبارزه در راه آن، مهم ترین دغدغه چریک های فدایی خلق و شاخصه اصلی مبارزات آنان در آن دوران است؛ دغدغه ای که در خاطرات، زندگینامه ها و ادبیات به یادگار مانده از آن دوره، ثبت و ضبط شده است. شاید آن چه که درباره حمید اشرف، در یکی از خاطره نگاری های مربوط به آن سال ها می خوانیم، توصیفی عمومی از منش و سلوک نسلی از جوانانی باشد که فقر، بیعدالتی و رنج انسانی را بر نمی تافتند و با پیوستن به چریک های فدایی خلق، به مبارزه و اعتراض علیه آن پرداختند:]روی موتور، سفت که بغلش می کردم، تیزی آهن سلاح هایی که زیر کتش بسته بود توی سینه و پهلوی من فرو می رفت و دردم می گرفت. همین آدم در برابر مردم چنان نرم و نازک و گردن کج بود که مپرس! فقر و فلاکت مردم جنوب تهران به گریه اش می انداخت و سوار اتوبوس های داغان پرازدحام جاده قدیم کرج که می شدیم، وقتی می دید پیرزن یا پیرمردی بغچه اش را گذاشته کف ماشین و کتابی نشسته، قرار و آرام اش از دست می رفت. از روی صندلی خیز برمی داشت و با هزار خواهش و تمنا، حتی بغلشان می کرد و می آورد روی صندلی جای خودش می نشاند...[(13)
دغدغه ادبیات نزدیک به جنبش چریکی و نشات گرفته از این جنبش نیز، پیش از و مقدم بر هر چیز، عدالت اجتماعی، رنج انسانی و نوع دوستی است:
باید که لوت تشنه
میزبان خزر باشد...
باید کویر فقیر
از چشمه های شمالی بی نصیب نماند
باید که دست های خسته بیاسایند(14)
صرف نظر از شکل و راه و روش مبارزه و تمایزات فکری و ایدئولوژیک، این ویژگی، خود به تنهایی، سازمان چریک های فدایی خلق را از گروه های چون حزب توده و سازمان انقلابی در آن دوره به طور کیفی متمایز می کند؛ چرا که اینان همواره فعالیت و مبارزه خود را، در مرتبه اول و پیش از هر چیز، با نگاه و نظری که به این یا آن قطب سوسیالیسم در آن روزگار داشتند درک و توجیه    می کردند و دغدغه های عدالت خواهانه و انسان دوستانه آنان، کلی و برخاسته از شرایط و محاسبات جهانی بود و از منشور این محاسبات می گذشت.
در حقیقت، اگر شکل گیری، جهان بینی و فعالیت گروه هایی چون حزب توده و سازمان های منشعب از آن، بیشتر تحت تاثیر شرایط و اندیشه های وابسته به سیاست های اتحاد شوروی، چین یا آلبانی بود، زایش سازمان چریک های فدایی خلق در پایان دهه 1340، بیش از هر چیز، ناشی از شرایط عینی و ذهنی جامعه ایران در آن دوره و نیاز روشنفکران انقلابی ایران به چنین حرکتی بود. این زایش، در بطن و متن جامعه ایران صورت گرفت؛ جامعه ای که هویت و فرهنگی بسیار دیرپا و پیچیده داشت. به این معنی می توان ادعا کرد که چریک های فدایی خلق، بیش از هر گروه و سازمان تاثیرگذار مارکسیست در عرصه سیاست ایران در آن دوره، به فرهنگ، تاریخ و روحیات ملی و هویت ساز ما نزدیک بودند؛ فرهنگ و روحیاتی که در بسیاری از مقاطع تاریخ ایران، در خدمت آرمان های انسانی و مبارزه در راه تحقق آنها بوده است. این نزدیکی به شکلی آشکار و درخور احترام، خود را در استقلال اندیشه و عمل چریک های فدایی خلق ایران، از قطب های سوسیالیسم در آن دوره، و در جسارت و اعتمادبه نفس ستودنی آنان در عرصه نظر و عمل، نشان می دهد.
در فاصله سال های 1349 تا 1357، حدود 300 نفر از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق، در هجوم نیروهای امنیتی به آنان، در خانه های تیمی، در کوچه ها و خیابان ها، در زندان ها و زیر شکنجه، و در مقابل جوخه های اعدام کشته شدند.(15) اکثر آنان، زنان و مردانی جوان، از اقشار میانی جامعه و از روشنفکران، دانشجویان و تحصیل کردگانی بودند که در آن سال ها، آینده اجتماعی و اقتصادی مطمئن و تضمین شده ای فرا روی شان بود.(16) چریک های فدایی خلق با اندیشه و جهان بینی مارکسیستی، در قالب و با برداشتی که از یک سو، روح زمان طلب می کرد و از سوی دیگر، عمیقا مهر و نشان فرهنگ و تاریخ ما را بر چهره داشت، به مبارزه با بیعدالتی و دیکتاتوری حاکم بر ایران برخاستند. آرمان خواهی آنان که بر آیین های عدالت خواهی، جوانمردی و انسان دوستی نضج گرفته در تاریخ و فرهنگ ما استوار بود، جلوه ای دیگر از تداوم سنتی دیرینه در سرزمینی کهن است؛ سرزمینی که در آن، بانگ انسانی هیچگاه در برابر نفیر شوم اهریمنی خاموش نگشته است.

پانوشت ها:
(1) برای نمونه نگاه کنید به یرواند آبراهامیان در«ایران بین دو انقلاب» و مازیار بهروز در«شورشیان آرمانخواه»
(2) نادری، محمود: چریک های فدایی خلق، از نخستین کنش تا بهمن 1357، جلد اول، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1387، ص
(3) سماکار، عباس: من یک شورشی هستم، تهران، انتشارات مهراندیش،1383،ص260
(4) پیشین، ص257
(5) دفتری، فرهاد: تاریخ و عقاید اسماعیلیه، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1386، ص 405   
(6) دفتری، فرهاد: افسانه های حشاشین یا اسطوره های فداییان اسماعیلی، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1385، ص 13
(7) فشاهی، محمدرضا: واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، تهران، انتشارات جاویدان، 1356
(8) کربن، هانری: آیین جوانمردی، تهران، انتشارات سخن، 1385، ص78(نقل از: رسائل جوانمردان)
(9) شفیعی کدکنی، محمدرضا: نوشته بر دریا، از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، تهران، انتشارات سخن، 1384، ص36
(10) برتلس، یوگنی ادواردویچ: تصوف و ادبیات تصوف، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1387، ص 328
(11) تذکره الاولیاء، تصحیح و چاپ نیکلسن، جلد دوم، ص223
(12) تیشنر، فرانتس: فتوت در کشورهای اسلامی، نقل از: آیین جوانمردی، تهران، انتشارات سخن، 1385، ص132
(13) طاهری پور، جمشید: رویداد سیاهکل: نابالغی خود خواسته نقل از: سایت اخبار روز، 27.01.2009
(14) گلسرخی، خسرو: خسته تر از همیشه(مجموعه کامل سروده ها)، تهران، نشر آرویج، 1387، ص133
(15) نقل از: سایت سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، www.fadai.org بخش اسناد
(16) آبراهامیان، یرواند: ایران بین دو انقلاب، تهران، نشر نی، 1383، ص592