بازی با آتش


• کار به نقطه ی حساسی رسیده است. حکومت اوباشش را به خیابان ریخته تا شرایط را مناسب کند و بر ترس خود از زدن سر جنبش غلبه کند. مخالفان هم باید بدانند جنبشی که نتواند از رهبران خود دفاع کند، عاقبت خوشی نخواهد داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ بهمن ۱٣٨۹ -  ۱۶ فوريه ۲۰۱۱


اخبار روز: هیچ آدم عاقلی نمی تواند بپذیرد حکومتی برای یک اعتراض کوچک تب مرگ بگیرد و همه ی کارهایش را تعطیل کند تا «فتنه ی تمام شده» را جمع و جور کند. اداهای کسانی مثل دست اندرکاران کیهان و فارس که: «چیزی نبودند، به جز یک مشت ضدانقلاب»، این بار تنها چند ساعت بیشتر دوام نیاورد و حکومتیان فهمیدند قدرت اعتراض بیشتر از آن بوده است که بشود با چنین ژست های ابلهانه ای نادیده اش گرفت.

از ۲۵ بهمن تا امروز هر آدمی می فهمد که حکومت کودتا، بدجوری دست پاچه است. چرتشان پاره شده است. تنها وقتی کسی انتظار چیزی را نداشته باشد، این طور دستپاچه می شود. حکومت گران انتظار حضور این همه مخالف در خیابان ها را نداشتند، شاید به همین دلیل هم روزهای قبل از ۲۵ بهمن دعوت به راه پیمایی را خیلی جدی نگرفته بودند. با سپاه بی کرانشان موفق شدند نگذارند جمعیت به هم بپیوندد و صفی میلیونی تشکیل بدهند، اما گزارشگر و تحلیل گر دارند و زود فهمیدند روز ۲۵ بهمن چه خبر بوده است.

این دست پاچگی زمینه های واقعی دارد و وحشت حکومت بی دلیل نیست. اگر روز ۲۵ خرداد ٨٨ فقط در تهران چند میلیون به خیابان ها آمدند، هنوز چوب حکومت به تنشان نخورده بود و سرکوب را به چشم ندیده بودند و امید به تغییر وضع موجود صد در صد بود. اگر در روز هایی مثل روز قدس و روز دانشجو و عاشورا، مردم دسته دسته به خیابان ها آمدند، هنوز «جنبش ادامه داشت» و امید به پیروزی بالا بود. در روز ۲۵ بهمن ۱٣٨۹ ظاهرا هیچ کدام از این عوامل وجود نداشت. یک سال بیشتر بود که «ختم جنبش» خوانده شده بود حکومت کودتا باد به گلو انداخته و آن قدر گفته بود و گفته بود که خودش هم باورش شده بود که حالا حالاها ماندنی است. خیلی های دیگر هم باورشان شده بود. سرکوب در اوج و امیدواری در نقطه ی پایینی بود.

۲۵ بهمن ٨۹ ورق را برگرداند. دلیل دست پاچگی و عصبانیت حکومت همین است. یعنی نتیجه ی یک سال و نیم سرکوب مداوم و تبلیغات دروغین، همه همین بوده است؟ این بوده است که باز با یک فراخوان، چیزی حدود یک میلیون نفر به خیابان بیایند؟ رژیم کودتا حق دارد از شدت استیصال و خشم به خود بییچد و هار بوده، هارتر شود. اما حالا به چه می تواند امید داشته باشد وقتی بعد از یک سال و نیم سرکوب نتیجه این بوده است؟

۲۵ بهمن از نظر روانی کاری ترین ضربه را به حکومت کودتا وارد کرده است. ضربه ای کاری تر از ۲۵ خرداد و روز عاشورا. حالا ایران دوباره به صف کشورهای معترض پیوسته است و حکومت هم فهمیده است این بساط «جمع شدنی» نیست. شوخی نیست، آن هم در شرایط و فضایی که دیکتاتورها ظاهرا یک به یک چمدان های خود را می بندند، دوباره ایران بشود مرکز اعتراض.
با این محاسبات است که حکومت این بار حداکثر فشار را متوجه ی «سر» جنبش کرده است. آن ها فهمیده اند تا این سر می جنبد، «ختم جنبش» قصه ای است که به جای قرص خواب آور، شب ها موقع خواب می توان استفاده اش کرد.

هجوم به سر جنبش اما تناقض حل نشده ی یک سال و نیمه ی حکومت کودتا است. نه این که نشانه ای از رحم و انصاف او باشد. آن ها رحم و انصاف خود را در کهریزک و زندان های دیگر و کف خیابان ها و هر جا نشانه ای از معترضی بوده است نشان داده اند، نشانه ترسش است. رفتن به سراغ «سران فتنه» بازی با آتش است. هم در داخل کشور و هم در سطح بین المللی. سران کودتا به مناسبت های مختلف این را حتی بر زبان هم رانده اند. آن ها نمی دانند اگر بخواهند به سراغ رهبران معترضین بروند، چه اتفاقی می افتد و چه نتایجی به دنبال خواهد داشت؟ این دسته هایی که این روزها راه انداختند توی خیابان ها و تندتند تقاضای اعدام انقلابی می کنند شاید برای این است که ترس خودشان بریزد. اما این واقعیت که آن ها در این حساس ترین مساله تا امروز قادر به تصمیم گیری نبوده اند، نشان می دهد که آن ها دیگر به راحتی قادر به حکومت کردن نیستند.

جنبش سبز باید همه ی این ها را ببیند و بفهمد که روز دوشنبه ۲۵ بهمن کاری کرده است کارستان. ضربه ای که در این روز بر حکومت وارد آورده است، ضربه ای بوده که نه حکومت و نه خودش هم آن را باور نداشته و شاید هنوز هم ندارد. حالا کار به نقطه ی حساسی رسیده است. خیلی ها – از جمله خود ما - با آقایان موسوی و کروبی مساله دارند، به آن ها انتقاد دارند. بعضی ها نه رهبری شان، بلکه حتی خودشان را هم قبول ندارند. همه ی این ها به جای خود. اما وقایع این دو هفته باید همه را به این نتیجه رسانده باشد که در مقطع فعلی، هیچ کس، نمی تواند جای آن ها را بگیرد و نقش آن ها را بازی کند. حالا این را هم حکومت می داند و هم جنبش سبز. حکومت اوباشش را به خیابان ریخته تا شرایط را مناسب کند و ترسش از اقدامی که یک سال و نیم در آرزویش شب و روز به سر می کند، بریزد. جنبش سبز با همه ی تنوع و رنگارنگی و گستردگی اش، در این جا نباید غافلگیر شود و ضربه ای بخورد که جبرانش مشکل باشد. به خصوص حالا که هم خودش و هم حکومت و هم همه ی مردم دنیا دوباره قدرت او را باور کرده اند. جنبشی که نتواند از رهبران خود دفاع کند، عاقبت خوشی نخواهد داشت.