یک گام به پس


احمد پورمندی


• ما کوشندگان سبز پیش از آن که دو گام به پیش برداریم، کمی درنگ کنیم و با استواری و اعتماد به نفس بیشتر گام در راه نهیم و حتی یک لحظه هم فراموش نکنیم که ایران خانه ماست و ما مصمم هستیم این خانه را تمام و کمال و بدون خونریزی از حرامیان باز پس بگیریم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۴ اسفند ۱٣٨۹ -  ۲٣ فوريه ۲۰۱۱


۲۵ بهمن و یکم اسفند دو ثمره بزرگ داشتند:
نخست آنکه بر افسانه "سبز مرد و دیگر تمام شد"! نقطه پایان گذاشتند و به کور و کرترین ها هم، چه در میان حکومتیان و چه در صفوف اپوزیسیون، فهماندند که سبز به مثابه جنبشی فرهنگی - اجتماعی - سیاسی و به مثابه یک رنسانس فکری - اخلاقی، همانند اقیانوسیست پهن و عمیق که نه میمیرد و نه تمام میشود، بلکه میجوشد، خود را میپالاید و زندگی میکند.
دوم آنکه به کنشگران سبز فهماند که بر زمین فقر و جهل، همچنان میتوان به نام دین، چماق کاشت، آنرا با پول نفت آبیاری کرد و حاصل این "تولید انبوه" را به نام لباس شخصی و "ساندیس خور" در خیابان های آزادی و انقلاب، به فروش رساند و به زبان ساده تر ایران نه مصر است و نه تونس. ایران، ایران است با همه ویژگی هایش به مثابه کشوری که در آن:
- هنوز بخش اصلی قدرت در دست کسانی است که در یک "انقلاب بزرگ تمام خلقی" و در یک "جنگ کبیر میهنی" نقش موثر و رهبری کننده داشتند و علی رغم "مصرف بیرویه" اعتبار ناشی از این سابقه، هنوز کفگیرشان در نزد بخشی از جامعه به ته دیگ نخورده است.
- مذهب شیعه با همه ویژگی هایش و ریشه های عمیقش در جان میلیون ها ایرانی - که در هر محرم نمود مییابد - هنوز مبنای تنظیم گفتمان "ولایت فقیه" حکومت اسلامی است.
- رقمی در حدود صد میلیارد دلار در آمد سالانه از محل صدور نفت و گاز در اختیار یک روحانی طماع و قدرت پرست قرار میگیرد تا هر طور که خواست در آن دخل و تصرف کند و بخش نه چندان کوچکی از این پول، صرف تولید چماق و ابزار تحمیق لایه های تحتانی جامعه میشود.
در چنین کشوری، کنشگران سیاسی کار سترگی در پیش دارند و الگو کردن "انقلاب ۱۸ روزه ای" که در شرایطی بکلی متفاوت و در کشوری تحقق یافته که ارتش آن تنها در سایه کمک های میلیاردی ایالات متحده سر پاست، و تنها دستاورد ملموسش - تا اینجا- حذف مهره ای از رژیم ژنرال های فاسد بوده است، دردی از ما درمان نخواهد کرد.
سبز در این دو روز تاریخ ساز، دو سنگر بزرگ "زنده بودن" و "اعتماد به نفس داشتن" را فتح کرد. اما این همه آن چیزی نیست که ما برای پیروز شدن بدان نیاز داریم. برای برداشتن گام های استوارتر در مسیر پیروزی باید، ضمن آنکه جای پایمان را در سنگرهای فتح شده، محکم کرده، چراغ زنده بودن و به خود اعتماد داشتن را روشن و روشنتر نگه میداریم، با چشمان باز به نقاط ضعف جنبش در حوزه های گفتمان، برنامه، سازمان و رهبری بنگریم و جهت رفع آن ها بکوشیم.
خشونت پرهیزی، مهمترین وجه گفتمان سبز است. نه فقط به این دلیل که جنبش سبز یک رسانس اخلاقی - فکری است، بلکه و بویژه از این نظر که سبز به مثابه یک جنبش سیاسی، همه ی ایران را میخواهد و این "همه ی ایران" را سالم و بدون خونریزی می خواهد. این روز ها در مورد جایگزینی "گفتمان اصلاح طلبی" با "گفتمان انقلابی" در جریان برآمد ۲۵ بهمن، بسیار گفته و نوشته و در پناه آن "خشونت پرهیزی" جنبش و ضرورت تداوم آن زیر سوال برده می شود. در تحلیل هایی از این دست، نه نشانی از احساس مسولیت و نه ردی از سیاست ورزی در قامت کشوری به بزرگی ایران، در منطقه و شرایطی تا بدین حد بغرنج، می توان مشاهده کرد. "سبز" در همان هفته اول حیاتش نشان داد که فلسفه وجودی اش، چیزی نیست جز انکار اصلاح طلبی در مفهوم محدود "اسیر ماندن در چهار چوب گفتمان پوسیده دین سالار، قانون اساسی برآمده از آن و فرامین ولی فقیه" و به این اعتبار جنبشی است انقلابی و "خشونت پرهیزی" سبز را شاید بتوان برجسته ترین نماد انقلابیگری آن دانست. این ویژگی اکنون هم از سوی مردمان سالخورده ای که قداست "انقلاب قهرآمیز" و رابطه مقدس "قدرت و لوله تفنگ " را در اعماق وجودشان حفظ کرده اند و هم از سوی جوانان کم حوصله ای که برای کار صبورانه و درازمدت آموزش ندیده اند، مورد تعرض قرار می گیرد و از هر دو سو کوشش میشود تا "خشونت پرهیزی"، "پاسیفیسم در جنبش و خشونت زایی در طرف مقابل"، ترجمه و تعریف شود. در رواج این درک نادرست، رهبران جنبش و کنشگرانی که به کار پردازش گفتمان سبز مشغولند، البته بی تقصیر نیستند و ما در مقابل این سوال به حق که در ۲۰ ماه گذشته کدام پروژه جدی مبارزاتی را بر پایه پرهیز از خشونت طراحی و اجرا کرده ایم، کدام اعتصاب کارگری، کدام اقدام جمعی دانشجویی و کدام اکسیون کوچک ولی ملی- سراسری را سامان داده ایم، هیچ پاسخ روشن و قانع کننده ای نداریم.
خشونت پرهیزی اما تنها وجه گفتمان سبز نیست. گفتمان سبز نمیتواند مدعی جامعیت و فراگیری باشد، اگر دمکراتیک نباشد و این گفتمان دمکراتیک نیست اگر مدافع پیگیر حقوق شهروندی نباشد، اگر علیه تبعیض در همه جا بر همه کس، شفاف سخن نگوید و اگر در دفاع از ضرورت استقلال دین و دولت از یکدیگر، به لال بازی ادامه دهد. ما اکنون که در سایه پیروزی های ۲۵ بهمن و اول اسفند، فرصت بازنگری جمعی راه رفته را بدست آورده ایم، میتوانیم با بحث و گفتگوی بیشتر، به صیقل خوردن وجوه مختلف گفتمان سبز یاری رسانیم.
در حوزه برنامه، سیاست و راهکارهای عملی، رهبری جنبش سبز کارنامه ی در خور دفاعی داشته است. راهکار "صبر، استقامت، اطلاع رسانی" توانست جنبش را از روزهای دشوار بعد از عاشورا، به سلامت عبور دهد و شعار "اجرای بی تنازل قانون اساسی" که با حذف واژه های "رهبری"، "ولایت فقیه" و "ولی فقیه" از فرهنگ سیاسی سبز، تجسم مادی یافت، جنبش را از چنگ شعار عقیم "التزام به قانون اساسی" رها ساخت و تلفیق استادانه ای از نافرمانی مدنی و پرهیز از خشونت را به نمایش گذشت. اما این همه داستان نیست و جنبش در این حوزه نیز از نارسایی های چشمگیری رنج برده است. نخست باید همه ما کوشندگان سبز، کارنامه خود را در حوزه "اطلاع رسانی" مورد بررسی و بازبینی قرار دهیم و ببینیم که به جز بارگزاری فیس بوک و پرسه زدن در فضای مجازی چه کرده ایم؟ آیا برای بردن پیام سبز به درون خانواده پاسداران، بسیجیان و بی چیزان اعماق جامعه کاری کرده ایم؟ آیا قدمی برای ایجاد پیوند میان طبقه کارگر با جنبش سبز برداشته ایم؟ آیا در کردستان، آذربایجان، ترکمن صحرا و سایر مناطقی که هم میهنان مان از تبعیض های فرهنگی، دینی و... در عذابند، توانسته ایم پیام آور همراهی و همدلی باشیم؟ گرچه پاسخ دقیق به این گونه سوالات آسان نیست، اما نگاهی به آرایش صحنه، نشانگر آن است که کار های بسیاری بر زمین مانده اند و هنوز یک دنیا کار برای انجام دادن وجود دارد.
بر بستر نگاه انتقادی به خود و عملکردمان، حق و وظیفه داریم که جنبش را در حوزه برنامه و خط مشی سیاسی مورد بازنگری انتقادی قرار دهیم. از بدو تولد جنبش سبز سه راهکار و استراتژی در سطح جنبش مطرح شده اند که با اندکی تسامح میتوان آن ها را راهکارهای "اجرای بی تنازل"، "انتخابات آزاد" و "تغییر قانون اساسی" نامید. نقد تفصیلی این راهکارها از حوصله این یادداشت خارج است . اما به اجمال میتوان گفت که:
۱- "اجرای بی تنازل" به همان اندازه که به عنوان تاکتیک، قوی و کارا بوده - و در چهارچوب مشخصی هنوز هم میتواند کارایی داشته باشد - اما به عنوان راهبرد و استراتژی عقیم و ناکارآمد است و قادر به ایجاد هیچ پیوند معنی داری با مردمی که در کف خیابان رفتن دیکتاتور را مطالبه میکنند، نیست و بر فرض متحقق شدن، جنبش را در خطر اسارت در بن بست ولایت پذیری قرار خواهد داد.
۲- "تغییر قانون اساسی" اگر تغییر این قانون و انطباق آن با اعلامیه جهانی حقوق بشر فهمیده شود، به عنوان راهبرد و استراتژی، ضمن انطباق صددرصدی با گفتمان سبز، میتواند بزرگترین همدلی و وحدت ملی را متحقق سازد، اما به عنوان یک پروژه راهبردی، فاقد تاکتیک و کارایی تاکتیکی است و مراحل تغییر از امروز تا تحقق این مطالبه ملی را توضیح نمیدهد.
۳- " انتخابات آزاد" گر چه کوشش کرده است به سوال "چه وقت و چگونه" تا حدودی پاسخ بدهد، اما این پاسخ ها رابطه "انتخابات آزاد" با دو مطالبه "تغییر" و "اجرای بی تنازل" را روشن نمی کنند.
پیشرفت بحث ها در جنبش، نواقص هر یک از راهبرد های مذکور را آشکارتر کرده است و در برخی اظهارنظرهای رهبران جنبش سبز، از جمله خانم رهنورد, انعکاس این امر را میتوان به روشنی مشاهده کرد. به گونه ی که میتوان تصور نمود که دسترسی به اجماع روی راهبرد زیر چندان دور از دسترس نباشد:
جنبش سبز خواستار تغییر قانون اساسی و اصلاح اصولی از آن است که با اعلامیه جهانی حقوق بشر مغایرند و مناسب ترین راه تحقق این امر را اجرای بی تنازل قانون اساسی موجود، برگزاری انتخابات آزاد و مراجعه به آرای عمومی میداند.
روشن است که در این مدل راهبردی، "اجرای بی تنازل" به عنوان مناسب ترین راه و مبنای توافق به حکومت پیشنهاد میشود و دست جنبش را برای حرکت مستقل و بسیج نیرو به منظور برگزاری انتخابات آزاد نمیبندد. به عبارت دیگر، جنبش اصول مربوط به رهبری نظام را معلق اعلام میکند - همانگونه که تاکنون در عمل چنین کرده است - و این تعلیق مادام که حکومت به تعطیلی اصول مربوط به حقوق مردم ادامه دهد، زندانیان سیاسی آزاد نشوند، آزادی فعالیت احزاب و تجمعات مسالمت آمیز مردم تضمین نگردد و بساط نظارت استصوابی برچیده نشود، ادامه مییابد, پیشنهاد "اجرای بی تنازل" بر روی میز میماند و جنبش به سازماندهی نافرمانی مدنی با هدف ایجاد شرایط لازم برای برگزاری انتخابات آزاد ادامه میدهد و به محض آنکه حکومت به عقب نشینی تن بدهد، نظام ولایت فقیه به عنوان یک واقیعت موجود پذیرفته شده، بازی در زمین قانون اساسی ادامه مییابد.
***                                                                     
در ویراست دوم "منشور جنبش سبز" که با امضای آقایان موسوی و کروبی انتشار یافته، گرچه در مقایسه با پیشنویس اولیه، پیشرفت های محسوسی به چشم میخورد و راهکار های ۱۲ گانه در مجموع و از جمله با تخصیص دو بند جداگانه به رفع تبعیض علیه زنان و اقلیت های دینی، فرهنگی و قومی، چهره ای قابل قبول تر از دیدگاه آقایان ترسیم میکنند، اما سند کماکان در برخورد با قانون اساسی دچار اغتشاش و لکنت زبان است و همچنان از آن به عنوان "میثاق مشترک مردم ایران" یاد می کند، از انتخابات آزاد سخنی به میان نمی اورد و ضرورت تغییر قانون اساسی را در حاشیه و در دیالوگی نامربوط و مردد، مطرح میکند.
سند در زمینه به سامان کردن اقتصاد کشور و رابطه عدالت، آزادی و توسعه، احکامی درست اما کلی را مورد تاکید قرار می دهد، ولی در اساسی ترین مساله اقتصاد کشور یعنی ضرورت کوتاه کردن دست هیت حاکمه از صنعت نفت و گاز، تجدید سازمان آن بر پایه کنترل اجتماعی و مدیریت مدرن و علمی، سکوت را ترجیح داده است، بی توجه به این که امروز شعار "ملتی کردن نفت و گاز" تنها شعار درستی است که قادر به جلب توجه و حمایت زحمتکشان تشنه عدالت و مردم به ستوه آماده از تبعیض و نابرابری است و مردم نه به کلی گویی که به طرح و شعار مشخص و راه گشا اعتماد میکنند و نوسان میان افراط "به هر ایرانی ۵۰ هزار تومان" و تفریط "از کنار مساله حیاتی نفت گذشتن" را نشانه جدی بودن تلقی نخواهند کرد.
ویراست دوم "منشور جنبش سبز" سندی است قوی و درخور توجه جدی از سوی همه کوشندگان سیاسی کشور که بحث پیرامون آن فرصت بیشتری میطلبد. انتشار این سند در این روزها، می تواند در خدمت این امر قرار گیرد که ما کوشندگان سبز پیش از آن که دو گام به پیش برداریم، کمی درنگ کنیم و با استواری و اعتماد به نفس بیشتر گام در راه نهیم و حتی یک لحظه هم فراموش نکنیم که ایران خانه ماست و ما مصمم هستیم این خانه را تمام و کمال و بدون خونریزی از حرامیان باز پس بگیریم.