از : الف باران
عنوان : گشت و گذاری بر دوران طلایی از دست رفته "اپوزیسون" ایران...
ایران سرزمینی است که ایمان فلک رفته به باد ! همه جا زندان , همه جا چوبههای دار ! روزهایی که به شب نمیرسید و شب هائی که سحر نداشت ! ثانیههای سنگین و پلکهای سنگین تر ! زمان چه دیر میگذرد و شبنامه کیهان چه خونین است ! میلههای آهنین,آیینه امروزند و اتاقهای بدون پنجره در انتظار مسافران شب ...کیسه گونیهای کوچک و بزرگ را برای دختران و دختر بچهها ردیف کرده اند، در کنار طنابهای همیشه آویزان...صدای فرو ریختن تیر آهنها پس از هر نیمه شب و سپس تک تیرهای فراوان... سفیر گلولهها از اوین و اوین ها هم میگذرند ، تا دور دستهای دور، تا مرزهای تشنه آن کوره شهرها ، تا پسته باغهای جنوب شهر ، که آزادهای بسته اند بر هر درخت ، تا فردای آن زمان،آن مادران داغدار، در جستجوی آنچه توان یافت و حتّی لنگه کفشهای بجا ماندهٔ از عزیزان، روان شوند.آنها در کدام گورهای دست جمعی گمشده "آرام" خفه اند ؟ کجا ؟ شاید نچندان دور کرکسان و کلاغان بیشمار بر فراز آسمان از دهکدهای دور افتاده,راز دفن شبانهای را فریاد میزنند ...عصر طلایی امام و یا دوران خواری امید را...
٣۵۵٨۹ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۹
|