مدخلی بر ویراست جدید منشور سبز


علی رها


• باتوجه به راه درازی که آقایان موسوی و کروبی از زمان انتخابات تاکنون پیموده اند، و نظر به سیر تکاملی منشور طی چند ماه گذشته، اگر معضلی در کار باشد برسر پذیرش تعریف از "آرمانهای عمومی جنبش" است. موضوع اینست که اگر گرایشاتی بلحاظ شرکت بالفعل خویش جزو لاینفک جنبش کنونی باشند ولی درمورد آنچه منشور "چارچوب و اسکت معرفتی و اخلاقی جنبش سبز" بشمار می آورد پرسشهایی داشته باشند و یا دچار شک و ابهام باشند، چه باید بکنند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ اسفند ۱٣٨۹ -  ۲٨ فوريه ۲۰۱۱


همانطور که انتظار می رفت، آقای میرحسین موسوی به عهد خویش وفادار ماند و متن منشور سبز را که "قدم اولین" بود با یک "ویراست جدید" تکمیل نمود. ایشان ابراز امیدواری کرده بودند که "جنش سبز در سیر تکاملی خود انشااله متن کاملتر و زیباتری خواهد آفرید." متن جدید نه فقط به این مهم تحقق بخشیده، بلکه بلحاظ امضای مشترک با آقای کروبی، بدان اهمیت خاصی بخشیده است.
ویراست جدید منشور، متاسفانه در شرایطی منشر می شود که از نویسندگانش سلب آزادی شده، هر دو در "حصر خانگی" بسر برده و تمامی ارتباطاتشان با جهان بیرون قطع شده است. لذا در وهله کنونی می باید آزادی فوری و بی‌قید و شرط آنها و نیز فاطمه کروبی و زهرا رهنورد، در سرلوحه مطالبات عاجل کلیه کوشندگان راه آزادی قرار گیرد؛ چه آنها که با کلیه مفاد منشور توافق نظری دارند و چه آنهائیکه کماکان پرسش هایی بی‌جواب مانده از منشور سبز داشته و به بالندگی و تعمیق دائمی آن چشم بسته اند. درست است که درخواستهای بنیادین جامعه ایران حتی با حذف فیزیکی آن دو از بین نخواهد رفت اما حضور فعال ایشان برای تداوم، جهت بخشی و هدایت جنبش اعتراضی امروز اساسی است. مضافا اینکه حاکمین مستبد و ظالم ما مطمئنا چگونگی واکنش عمومی به تداوم اسارت آنها را همچون محکی برای اقدامات بعدی خود علیه آنها و کل جنبش آزادیخواهی ایران ارزیابی می کنند.
البته با اینکه حصر مهندس موسوی و مهدی کروبی بنا به ضرورت، گفتگو و تعامل حول ویراست جدید منشور را تحت الشعاع قرارد داده، و برخلاف منشور اولیه هنوز بحثی همگانی را دامن نزده است، بی‌اعتنایی و احیانا بی‌تفاوتی نسبت به آن ابدا به صلاح جنبش نیست. بواقع سرنوشت جنبش آزادیخواهی مردم ایران صرفا مستلزم اراده‌ای "پولادین" نیست بلکه بویژه در گرو شفافیت اهداف جامع آن و راهکارهای تحققش می باشد. درعین حال باید شرط "وفاداری" به منشور سبز، نه در التزام به متنی "جامد" که با اتکا به روح متحرک آن سنجیده شود. همانطور که خود منشور تصریح می کند: "گفتگوی مستمر درباره این متن و نقد و اصلاح آن، ضرورتی انکارناپذیر است."
ویراست جدید منشور علیرغم انتشار همزمانش در سایتهای "کلمه" و "جرس" در اوایل اسفند، فاقد تاریخ است. قدر مسلم اینست که متن فعلی قبل از فوران مجدد جنبشهای اعتراضی ۲۵ بهمن، و لذا پیش از حصر آقایان کروبی و موسوی تدوین شده است. چنانچه این منشور از پس انقلابات مصر و تونس و جنبش های عظیمی که سراسر خاورمیانه را دربر گرفته و کل جهان معاصر را به تکان درآورده به طبع می رسید، مسلما از روح فراگیر آنها متاثر میگشت و بی‌گمان در مقدمه منشور بدان التفات لازم می شد. اما ما که در پرتو چنین تلاطمات تاریخ سازی منشور سبز را مطالعه و بررسی کرده و به بحث می گذاریم، نمی توانیم الهام گیری و تاثیر پذیری از ابعاد این انقلابات و وجه تشابهاتش با جنبش اجتماعی ایران را مدنظر نداشته باشیم. دست کم اینکه پیروزیهای سریع و دستاوردهای اولیه این انقلابات پی درپی در روحیه مقاومت مردم ما و امید به پیروزی، اثرات مهمی برجای خواهند گذاشت؛ گو اینکه خود این انقلابات بدون شک از روش های متنوع و نوین مبارزاتی ایران بهره مند و متاثر بوده اند.
حال با ذکر این ملاحظات مقدماتی، اجازه دهید قدری به بررسی محتوی این ویراست جدید بپردازیم و جهت برجسته کردن تکوین و گسترش دامنه مطالباتش، آنرا با نسخه قبلی مقایسه کنیم. نویسنده این سطور قبلا در جستاری تحت عنوان "ملاحظاتی درباره منشور سبز"، متن اولیه آنرا به اجمال تحلیل کرده بودم و لذا تکرارش را در اینجا ضروری نمی دانم. (نگاه کنید به "جرس"، www.rahesabz.net درنظر اول باید اشاره کنم که انصافا تواضع و خلوص نیت آقای موسوی در معرفی خویش بعنوان "یک همراه کوچک جنبش سبز" همواره قابل تحسین بوده است. ایشان بدرستی گفته اند که "نباید منتظر ظهور یک رهبر باشیم" و درخواست کرده اند که "هر ایرانی، یک جنبش" باشد. اما ویراست جدید در عین حفظ این دیدگاه، اگر نه "رهبر" بلکه نقش "رهبری" را بمعنی قبول مسولیت تاریخی برای شفاف سازی و کمک به قوام یابی و رشد و هدایت نهضت کنونی برجسته کرده است، بطوریکه "دیده بانی حقوق ملت و طرح راهکار برای نظارت و هدایت عملی سیر حرکت و تحول جنبش" را حیاتی می نامد.
این مهم بعضا بدان معنی است که در حین تواضع و اذعان به اینکه جنبش سبز "هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد"، آقای موسوی و نیز کروبی به این خود-‌فهمی رسیده اند که نمی توانند بسان گذشته فقط از پس واقعه ابراز عقیده کرده و بیانیه صادر کنند. بلکه می باید مرتبا نبض اجتماع را گرفته، تمنیات واقعی و درحال رشد مردم را ادراک کرده، قدمهای بعدی آنها را پیش بینی نموده و به سمت و سوی آن کمک کنند. مثال بارز چنین امری عدم تشخیص اولیه ابعاد و میزان نارضایتی عموم مردم بود که در "قیام" عاشورا نشان دادند از دست ظلم و ستم حکمرانان مستبد خود بستوه آمده اند. همانطور که قبلا هم گفته بودم، بجا بود که منشور سبز درست بلافاصله بعد از وقایع سرنوشت ساز عاشورا آماده و منتشر می گردید. درعوض آنچه پس از عاشورا منتشر شد، برنامه حداقلی ۵ ماده‌ای بود. فقدان یک چشم انداز جامع، تاحدی به بی‌برنامگی و سردرگمی جنبش منجر شد و با ازدست رفتن فرصتهای بدست آمده، باعث عقب راندن مبارزات مردم در ۲۲ بهمن گردید.
بدیده این نویسنده، ویراست جدید منشور سبز شمولیت جامع تری نسبت به متن قبلی دارد و آگاهانه و بقصد فراگیر کردن جنبش کنونی حرکت کرده و با گشودن چتر خود، و باحذف عبارت "اصول حداقلی" از منشور، بواقع پذیرای تکثر و تنوع شده است، بوجهی که ظاهرا حتی التزام به "دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران" (متن قبلی) و نیز "عقلانیت توحیدی" را شرط "عضویت" در جنبش سبز بحساب نمی آورد. همانطور که منشور تصریح کرده است: "ما با هر باور و ایمان دینی که بدان معتقدیم، به هر قوم و قبیله و تیره و مرامی که تعلق داریم و با هر سلیقه و سبکی که با آن زندگی می کنیم، همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست." به باور این نویسنده، منشور جدید درحین حفظ بسیاری از اصول اولیه خود، قدم بسیار بزرگی برای همگرایی و جذب نیروها و گرایشات "سکولار" برداشته است.
ویراست جدید منشور، بویژه در قسمت "راهکارها"، حاوی نکات جدید، و گسترش موازین و مطالباتی است که خاستگاه منشور را شفاف تر و صریح تر از قبل کرده است. پروراندن بند مربوط به هویت مستقل جنبش زنان، تشریح و تاکید واضح تر بر حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی، و "توجه به اقشار محروم"، "تامین حقوق مادی کارگران و کشاورزان و کارکنان خدماتی"، و نیز افزودن "تشکلهای صنفی" در حوزه گسترش جامعه مدنی و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود و همچنین لحاظ کردن "نظارت واقعی نمایندگان نیروی کار"، همه گامهای بلندی هستند در جهت سراسری کردن، عمق بخشیدن و ایجاد اتحادی بزرگ برای به ثمر رساندن جنبش اجتماعی امروز ایران.
همینجا اضافه کنم که منشور با اذعان به "تلاش عاشقانه، خالصانه و داوطلبانه نوجوانان و جوانان"، و اشاره به "جنبش دانشجویی" در کنار "جنبش زنان" و "جنبش کارگران"، مطالبات معین جوانان، اعم از دانشگاهی و غیر دانشگاهی را درقسمت "راهکارها"، ازقلم انداخته است. البته نوآوری جوانان در عرصه‌های مبارزات واقعی و "مجازی"، و نقش پیشرو دختران و پسران شجاع و با درایت ما در تداوم مبارزات جاری برکسی پوشیده نیست. مطالبات آنها که آینده ایرانند، چه از جنبه بیکاری، چه بلحاظ تحصیل در محیطی آزاد و بدور از چشم "حراست" و بویژه چشم انداز آنها برای یک روش زندگی جدید، برای پیروزی نهضتی آزادیخواه کلیدی است. مطمئنا "نسخه‌های پسین" منشور این مهم را بروشنی منظور خواهد کرد. درعین حال لازم بود که ویراست جدید لااقل دربخش مقدماتی بطور خلاصه دستاوردهای دوساله جنبش را برجسته نموده و آنرا زمینه تحولات بعدی و مبنای امید و اطمینان از پیروزی قرار دهد.
البته باید بطور مشخص تاکید کرد که این منشور، اساسنامه یک حزب سیاسی نیست و لذا دربردارنده تمامی خواستهای گرایشات متعدد نظری جامعه ایران نبوده و نمیتواند باشد. این منشور تنوع و تعدد درون جنبش را امری بدیهی و قابل قبول مفروض کرده و از حضور همه نیروها با حفظ "هویت مستقل" خود استقبال می کند. طبعا هر نیرویی آزاد است که با یا بدون توافق بر سر"مطالبات مشترک" منشور، کماکان برروی اصول نظری خود اصرار ورزیده و در جهت مقبولیت آن اصول تلاش کند. با اینهمه، ویراست جدید منشور ابراز تاسف می کند که بواسطه "امنیتی بودن فضای اجتماعی و عدم امکان تشکیل جلسات بحث و گفتگو"، تلاش برای نظر خواهی از "طیفی وسیعتر" بالاجبار محدود مانده است و ابراز امیدواری کرده است که در آینده این نقیصه را جبران کند.
لذا باتوجه به راه درازی که آقایان موسوی و کروبی از زمان انتخابات تاکنون پیموده اند، و نظر به سیر تکاملی منشور طی چند ماه گذشته، اگر معضلی در کار باشد برسر پذیرش تعریف از "آرمانهای عمومی جنبش" است. موضوع اینست که اگر گرایشاتی بلحاظ شرکت بالفعل خویش جزو لاینفک جنبش کنونی باشند ولی درمورد آنچه منشور "چارچوب و اسکت معرفتی و اخلاقی جنبش سبز" بشمار می آورد پرسشهایی داشته باشند و یا دچار شک و ابهام باشند، چه باید بکنند؟ با عطف توجه به شرایط بسیار حساس فعلی، و درنظر گرفتن تهاجم سبعانه حاکمیت به تمامی آزادیخواهان، ضروری است که بین نقد مثبت منشور و تخطئه کردن آن مرزبندی روشن داشت. این نویسنده درحین احترام به عقاید دینی آقایان کروبی و موسوی، و اذعان به دیندار نبودن خود، ضعف منشور سبز را نه در باورهای مذهبی آنها که در نحوه وارسی محتوی واقعی جامعه ایران، افق فکری ایشان و راهکارهای حصول به یک اجتماع سالم برآورد می کند.
من مطمئنم که آقای کروبی و موسوی به فقر مادی، تورم اقتصادی، بیکاری مزمن، فساد و رشوه خواری اداری، اعتیاد، فحشا و مشکل مسکن، حقوق عقب افتاده کارگران و ورشکستگی کشاورزی، و... واقفند و با آن مشکل اساسی دارند. البته اینکه چرا این معضلات ریشه‌ای بوضوح در منشور طرح نشده اند، جای پرسش بسیار دارد. اما پرسش اصلی اینست که آیا ما واقعیتهای موجود در اجتماع ناسالم امروز ایران را همانطور که هست می بینیم؟ بواقع تعریف یک "نظام" را در چه می بینیم که بخواهیم جزو "دلسوزان" آن باشیم و یا درجهت رفع و دگرگونی‌اش تلاش کنیم؟ آیا واقعیت وجودی یک نظام را صرفا در اشکال سیاسی و سازماندهی یک دولت خلاصه می کنیم و یا درمجموعه روابط اجتماعی موجود بین انسانهای آن جامعه بازخوانی می نمائیم؟ براستی این چه نظامی است که به گفته منشور از عدالت و آزادی بویی نبرده است و در آن "فاصله طبقاتی و محرمیتهای اقتصادی و اجتماعی" رو به افزایش است؟ اگر در اجتماعی، بقول منشور اولیه، "انحصارهای بزرگ اقتصادی" درپیوند با مراجع قدرت سیاسی "نهادینه" شد، و "نشانگر نفوذ عمیق این زشتی‌ها در لایه‌های درونی نظام" گردید، و باز بقول منشور اولیه "در این لایه‌ها ساختی محکم برای دفاع از منافعی شکل گرفت"، به "مراکز قدرت نفوذ کرد"، و باعث "غارت بزرگ ملی" گردید ( این عبارات در ویراست جدید بکلی حذف شده اند) آیا در چنین شریطی پافشاری جهت حفظ این نظام بنوعی توهم زا نیست؟
همانطور که در نوشتار قبلی بدان اشاره کردم؛ "آقای مهندس موسوی خود به کرات، بخصوص در روز کارگر، استفاده ابزاری از طبقات محروم و کارگران را نقد کرده اند، اما هیچگاه سلطه طبقاتی بر کار اجتماعی را بزیر سوال نبرده اند. این چه اجتماعی است که در آن تولید کنندگان ثروت و نعمات واقعی بر سرنوشت خود حاکمیت ندارند و بواسطه بحرانهای اقتصادی، بدون آنکه خود بخواهند، مثل تفاله و بطور ملیونی از دایره تولید حذف می شوند و جزو آمار کمی خیل بیکاران می گردند؟ اگر اصل حق تعیین سرنوشت درمدارهای محض سیاسی دور بزند و در زندگی بلافصل و بالفعل مردمان ریشه نبندد، آیا درحقیقت از معنی تهی نمی شود؟" (همانجا)
اکنون دوباره از شما می پرسم: آیا این معضل بنیادی که به محتوی زندگی انسانها مربوط می گردد را می توان با "ترمیم حداقل دستمزد" با یا بدون نظارت نمایندگان کارگری، مرتفع کرد؟ مگر از اوان استقرار روابط سرمایه داری، نخبگان سیاسی بهبود وضعیت معیشتی محرومان را همواره بطور غیر مستقیم، یعنی ازطریق رونق "اقتصاد ملی" بطور عام، ارزیابی نکرده اند؟ در دورانهای رونق، رشد سرمایه گذاری و انباشت سرمایه، و بواسطه فشار تورمی بر عرضه و تقاضای نیروی کار، بردگان سرمایه نیز اجرت بهتری دریافت کرده اند. ولی بمحض ظهور سیکل بعدی بحران اقتصادی و افت نرخ سود، کارگران و کشاورزان دوباره به ورطه سقوط مادی کشانده شده اند. پیشنهاد منشور مبنی بر "دستگیری از نیازمندان ازطریق ایجاد شبکه‌های همیاری و تکافل و توانمند سازی آنان"، با اینکه با خلوص بیان شده، آزموده‌ای است که از لحاظ تاریخی امتحانش را پس داده، شکست خورده، و درعصر جهانی شدن سرمایه، به بن بست کامل برخورده است.
به باور این نویسنده، نظامی که ماهیتا سرمایه سالار باشد و راهکارهائیکه در چارچوب آن توصیه و تنظیم شده باشند، هرگز منجر به احیای واقعی "کرامت انسان" نخواهند گشت. بدوی‌ترین و بنیادی‌ترین ظلم در خلال زندگی واقعی مردم، بهره کشی انسان از انسانی دیگر است. لذا همپا با درخواست آزادی حقوقی و "برابری همگان در برابر قانون"، باید به آزادی حقیقی در محتوی زندگی رسید؛ همزمان با مبارزه علیه سلطه استبداد سیاسی در اجتماع بزرگ، سلطه استبدادی در محیط کار و در فرآیند کاری را نیز نباید از نظر دور کرد.
شاید فقط با چنین تعبیر معینی است که میتوان نویسنده این سطور را نیز در زمره "براندازان" محسوب نمود. ولی حتم دارم که گرایشات مشابه بسیاری وجود دارند که نه "انتقام جو" هستند و نه "برای رسیدن به اهداف خود، استفاده از هر وسیله و روش را، حتی به قیمت مغایرت با معیارهای صریح اخلاقی، مجاز می شمرند"، ولی در عین حال بعید می دانند که در چارچوب "نظام" فعلی بتوان "حرمت انسان" را احیا کرد و واقعا "حاکمیت مردم برسرنوشت خویش" را متحقق ساخت. اصولا استفاده از صفت "برانداز" واژه مناسبی برای توصیف یک انسان انقلابی نیست. و من یقین دارم که آقایان موسوی و کروبی که در انقلاب۵۷ شرکت مستقیم داشته اند و به جنبش سبز نیز بعنوان تداوم انقلاب مشروطه و بهمن می نگرند، خود را انسانهایی انقلابی متصور می کنند. ولی "برانداز" مفهومی صرفا محدود و منفی را در ذهن تداعی می کند و بنوعی انسان را بیاد برچسب "خرابکار" زمان ستم شاهی می اندازد. برای همین است که ستمکاران امروز هم مرتبا آقایان کروبی و موسوی را "برانداز" می نامند.
براستی در اجتماع واژگون ما همه چیز به ضد خود تطور یافته است: انقلابی، ضد انقلابی؛ و ضد انقلابی، انقلابی نمودار می گردد! ولی انقلابیون راستین می دانند که معیار انقلابی بودن نه با قهر و خشونت و نفی محض، که با افق فکری، سلبیت ایجابی و تلاش عملی برای برقراری مناسباتی واقعا انسان سالار، شناسایی می شود.
ولی همانطور که آقای کروبی در شرایط حصر خانگی اعلام کرده اند: "اگر شجاعت و غیرت دارند او را بصورت علنی محاکمه کنند تا او در یک دادگاه علنی نشان دهد بر اندازان اصلی چه کسانی هستند." لذا با حفظ شک و شبهه، ابراز امیدواری می کنم که مقصود ویراست جدید منشور از "حرکتهای انتقام گیرنده و براندازانه"، منطبق با برداشت فوق الذکر آقای کروبی باشد.

علی رها
هفتم اسفند ۱۳۸۹

www.rahesabz.net