رقص ارغوان


مرضیه شاه بزاز


• من مترسک خوشه‌های تُرد و تُرش نبودم
در سرزمین سایه‌های افسرده
میخواستم خاک باشم
تا اندیشه و رویا
در آغوشم پناهی جویند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ اسفند ۱٣٨۹ -  ۱ مارس ۲۰۱۱


 
وسوسه‌ی دویدن بر تپه های بی‌انتهای زیتون
هم اندازه گشتن با تختخواب پروکروستز
بادبان در باد برافراشتن،
در باد برافراشتن
از شعله‌ی دوری به خیالی خام
گرم گشتن
آرمیدن،
چشم بربستن،
دل به تاکستان سپردن

دلدادگی . . .
نه
من مترسک خوشه‌های تُرد و تُرش نبودم                           
در سرزمین سایه‌های افسرده
میخواستم خاک باشم
تا اندیشه و رویا
در آغوشم پناهی جویند

دلدادگی . . .
مرغ آتش در پیکره‌ی ابر شعله میریزد
میبارد
آب و آتش
و ریتم تندِ باد را
تاکستان موقر
در خود فرو میبرد
و گذر دوباره‌ی روزی را باز
آسوده به نگاه مینشیند

اندیشه‌ی زمخت تاکستان
معصومانه
از خون رنگ میگیرد

دلدادگی . . .
من اما بیتاب میشوم
ساقه‌های نازکم در هم میپیچند
مرا اینچنین منواز
نُتی بَم، نُتی زیر
در دلم آشوب می افکنی
کار را یکسره کن
مرا به اوجی،
یا به انتها رسان
میبینی که فصل برداشت فرا رسیده
و من هنوز به خوشه های نارس
صد آفتاب نیمروز بدهکارم

دلدادگی . . .
میخواهم، میخواهم
گُدازه برویانم،
بر شاخه‌هایم
خوشه خوشه
گُدازه برویانم
بسوزانم،
تاکستان را بسوزانم
و بر خاکستر سینه‌ی دل افسردگان
برفروزم رقص دیوانه‌ی دختر ارغوان را.

مرضیه شاه بزاز
۱۸ فوریه، یوفالا