روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۱ اسفند ۱٣٨۹ -  ۲ مارس ۲۰۱۱


 «انشتین ! برو سی تی اسکن»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛شنبه گذشته، انتظار افسران جوان دانشگاه نظامی «وست پوینت» به سر آمد. انتظار آنها دو علت داشت، اول اینکه قرار بود جشن فارغ التحصیلی دانشگاه افسری را برگزار کنند. علت دوم، کنجکاوی آنها برای دیدار یک مقام بلندپایه امنیتی- اطلاعاتی بود. افسران جوان آمریکایی قرار بود با سخنان وزیر دفاع کابینه های اوباما و بوش، به دوران آموزش پایان دهند و خدمت در پنتاگون را آغاز کنند. برای آنها جالب و مهم بود که رابرت گیتس با کوله باری از تجارب سال های ریاست سازمان «سیا» و «پنتاگون» چه در آستین دارد و با کدام اطلاعات و برآوردها، آنان را غافلگیر می کند.
پس حسابی چشم تیز کردند و گوش خواباندند تا در اثنای سخنرانی توأم با مهارت گیتس، از شتاب تحلیل های وی جا نمانند. انصافا وزیر دفاع هم در غافلگیری آنها کم نگذاشت. گیتس سال ۱۹۶۶ که به استخدام سازمان سیا درآمد، ۲۲ ساله بود. او در این ۴۵ سال تجارب بسیاری به دست آورده است.گیتس پس از آن که دکترای تاریخ شوروی را از دانشگاه جرج تاون گذراند، دانشگاه تگزاس را برای ۴ سال مدیریت کرد، چند سالی رئیس سازمان سیا شد و از سال ۲۰۰۶ به پنتاگون آمد. هنگامی که اوباما روی کار آمد، گیتس جزو معدود جمهوری خواهانی بود که در کابینه وی ابقا شد.
سورپرایز وزیر دفاع ۶۷ ساله برای افسران جوانی که در جشن فارغ التحصیلی با کنجکاوی تمام گوش می دادند، چه بود؟ گیتس ۱۰ سال پس از اشغال افغانستان و ٨ سال بعد از فتح بغداد! عباراتی رازآلود و موجز را بر زبان جاری کرد و گفت: «هر وزیر دفاعی که پس از من، رئیس جمهور آمریکا را برای لشکرکشی به خاورمیانه و آسیا ترغیب کند، حتما مغزش معیوب است و مغز او باید آزمایش شود. این ایده که ارتش را به قشون کشی گسترده دیگری بکشانیم، هراس انگیز است. هر کس پس از این چنین مشورتی بدهد، ابتدا باید مغز او را آزمایش و مداوا کرد.» آنها که شناخت بیشتری از گیتس داشتند احتمالا با شنیدن این کلمات از خود پرسیدند آیا سر و مغز او به جایی خورده است؟ او که این قدر صلح طلب و ضدخشونت نبود؟ از نسل کشی های ۵ سال اخیر به دستور وی در افغانستان و عراق که بگذریم، هزاران نفر در روزگار مدیریت او بر سازمان سیا در سراسر جهان با انواع عملیات بمب گذاری و ترور کشته شده اند. پس چرا گیتس یک دهه میلیتاریسم افسارگسیخته آمریکا در آغازه سده ۲۱ را به هجو می کشد و طراحان آن را مجنون و بیمار مغزی توصیف می کند؟ این سخنان را کسی می گوید که در روزگار ریاست بر سرویس جاسوسی آمریکا مکرر گفته بود ایرانی خوب و معتدل وجود ندارد، ایرانی معتدل کسی است که با گلوله کشته شده باشد. « آقای گیتس حالش خوب است؟». خیلی ها از شنبه گذشته این سوال را می پرسند.
سنگین ترین گوش ها اکنون آهنگ انقلاب را در شمال آفریقا و خاورمیانه می شنوند. گویی این انگشتان ملت های مسلمان است که یک به یک از شمال غرب آفریقا تا جنوب خاورمیانه، این آهنگ هماهنگ را می نوازد. برخی از تحلیل گران غربی که نگاه استراتژیک به این رویدادها دارند می گویند سلسله اتفاقات ماه های اخیر، کم از آغاز فروپاشی بلوک قدرت شوروی در آغاز دهه ۱۹۹۰ میلادی ندارد و اکنون اجزاء بلوک قدرت آمریکاست که یکی یکی از بنیان فرو می ریزد و زیر پای آسمان خراش قدرت کاخ سفید را خالی می کند. این طیف معتقدند بومرنگ انقلاب مخملی در اروپای شرقی و شوروی، اینک کمانه کرده است. چرا؟ دقیقا به همان علت که رئیس پنتاگون و سیا در روزهای کشنده افغانستان و عراق و مصر و تونس و لیبی و بحرین و یمن و اردن و مراکش و عربستان، دنبال چند ده گرم «مغز» در تینک تانک های طراح یک دهه استراتژی آمریکا برای خاورمیانه بزرگ می گردد و دست پشت دست می کوبد.
این اولین آمریکایی نیست که از عملکرد استکباری کور ابراز ندامت می کند. اگر امروز مفسری به نام توماس فریدمن در نیویورک تایمز بنویسد «ما بر دهانه آتشفشان خانه ساختیم و به خاطر نفت و اسرائیل، اجازه دادیم سران کشورهای مستبد خاورمیانه حقوق ملت های خود را ضایع کنند»، نوآوری نکرده است. انقلاب اسلامی ایران که قالب پوسیده رژیم کودتایی پهلوی را شکافت و سر بر آورد، خیلی ها در آمریکا پیدا شدند و گفتند اگر ما در سال ۱۹۵٣ مصدق ناسیونالیست و سکولار را تحمل کرده بودیم، با این انفجار اسلامی انقلاب ملت ایران مواجه نمی شدیم. جیمز بیل و ویلیام راجر لوئیس دو محقق و استاد دانشگاه آمریکایی بودند که در کتاب «مصدق. نفت.
ناسیونالیسم ایرانی» نوشتند «هنوز هم درس لازم از مداخله ۱۹۵٣ [۱٣٣۲ شمسی] گرفته نشده است. این مداخله در آگاهی عمومی ایرانیان نقش بست و اشاره مکرر به آن، یکی از شعارهای موثر و مکرر انقلاب ۱۹۷۹ بود... اگر آمریکا و انگلیس اجازه داده بودند ناسیونالیسم مسیر خود را دنبال کند، شاید در جوانب افراطی و ضدآمریکایی انقلاب ایران تعدیل حاصل می شد.» و ریچارد کاتم از افسران ارشد سازمان سیا درلانه جاسوسی و از عناصر فعال در کودتای ۲٨مرداد که بعدها رابط سفارت با نهضت آزادی و جبهه ملی شد، در همان کتاب یادآور می شود «دولت های غربی به اهمیت و چشم انداز جدایی دین از سیاست و ناسیونالیسم و لیبرالیسم در ایران و خاورمیانه بسیار کم بها دادند و باعث تضعیف این پایگاه غیرمذهبی شدند.» اما ٣۰سال بعد، برآمدن اسلامگرایان در لبنان و فلسطین و عراق و مصر و بحرین و اردن- با نماد قرآن و نمازجمعه و الله اکبر- از خاکستر ناسیونالیسم عربی، نشان می داد که در دربار طواغیت، در جز بر یک پاشنه مشخص (استکبار و استبداد) نمی چرخد.
کاش می شد آقای گیتس را برای بازجویی و بازپرسی به ایران آورد تا حقیقت ریزش مداوم اقتدار آمریکا را برای دیرباوران روایت کند. اصلاً چرا بازجویی؟ کاش می شد گیتس را به ایران آورد و به اتاق همین «شیخ» و «مهندس» برد تا به آنها بگوید امامزاده قلابی آمریکا، شفا نمی دهد اما قطعاً کور می کند.
کاش می شد جماعت دیرباور و بدفهم را سوار همین رزمناوهای خودمان کرد که از سوئز گذشتند، و به مصر و تا شرم الشیخ برد تا در آنجا از حسنی مبارک بپرسند آمریکا سرانجام در ازای ٣۰سال نوکری، با وی چه معامله ای کرد؟ و آن که غرق می شود چه می تواند بکند جز اینکه نوکر را زیرپا گذارد شاید که ساعتی بیشتر، سر از آب بیرون نگاه دارد. آمریکا به داد خود نمی تواند برسد پس چرا باید باور کرد که امثال تامی ویتور سخنگوی شورای امنیت ملی و جی کارنی سخنگوی کاخ سفید، نگران برخی دست اندرکاران فتنه در ایران هستند؟ دیرباوران صدای شکستن استخوان های شوروی در نامه تاریخی امام خمینی(ره) به گورباچف را نشنیدند تا یک دهه بعد که شرق اروپا تا مرزهای آبی ژاپن یکجا فرو ریخت. حالا هم باور نمی کنند که افغانستان طلسم مشابهی برای ارتش آمریکا شده و باور نمی کنند عمق استراتژیک اسرائیل در آن سوی سینا فروریخته است. و چرا باور کنند آنها که همین چند سال پیش در روزگار اصلاحات و به نام «شرق»، چکمه ارتش مهاجم غرب را واکس زدند و به صراحت نوشتند این ارتش آزادی بخش است که به افغانستان و عراق در همسایگی ما قشون کشیده است!کاش می شد این انشتین های نابغه را به همان سی تی اسکنی برد که آقای گیتس برای سنجش سلامت مغز می گوید.
تلخ است اما حقیقت دارد که طایفه ای سیاسی در کشور ما طی همین یکی دو دهه اخیر به صرافت افتادند آرد انقلاب را دوباره به گندم و خاک برگردانند. واقعیت داشت؛ آنها با پشت پا زدن به آرمان عزت و آزادگی، با آمریکا و برخی کشورهای اروپایی به معنای واقعی کلمه «بستند». ابتدا با کنجکاوی و هوس و تفنن آغاز شد و نهایتاً به اعتیاد کامل رسید، چندان که امروز گسیختن نمی توانند. این طایفه عادت کردند که به پشتوانه حمایت و فشار بیگانه، با جمهوری اسلامی چانه بزنند. و آموختند که غرب تا صد دلار نستاند، یک سنت نمی دهد. و یاد گرفتند که برای فرو نشاندن خماری، می توان به اهل خانه خیانت کرد و امانت را دزدید و فروخت. درصد آلودگی که بالا رفت- در راهی بی بازگشت- خیال خام به سرشان افتاد که می شود عربده کشید و به اهل خانه، چاقو و قداره هم نشان داد و ترساند و باج گرفت. فتنه تیرماه ۷٨ و فتنه٨٨، از این خماری تمام ناپذیر و روند گروگان گیری غرب سر برآورد. این بار قیمت نشئگی، یک خیانت تمام عیار به خانواده بود که بی اختیار روا داشتند. گوش مردم ما از ۱۲-۱۰ سال پیش پر است از این جملات آمریکایی که «ما از اصلاح طلبان در ایران و لبنان و سوریه و عراق پشتیبانی می کنیم» و به خاطر داریم ریز به ریز که این جماعت هر جا خیانت کردند و از اهل خانواده انقلاب دزدیدند و به آغوش آمریکا و انگلیس و اسرائیل انداختند، مرحبایی شنیدند و برای ساعتی روی آنتن رفتند و جایزه ای پیش پایشان افتاد.
این البته حکایت غمبار طایفه ای از سیاست بازان و روشنفکرمآبان ماست اما تفاوت ماجرای یکی دو سال اخیر این است که نقش آفرینان خیانت جدید، در دوره ورشکستگی مطلق آمریکا و اسرائیل و انگلیس، شریک بدهکاری ها و سقوط آنان شدند و در بدترین وضعیت به سربازی و مزدوری ارتش آمریکا رفتند.
زمان اعتراف ها در غرب کوتاه شده است. اگر برای ابراز ندامت نسبت به کودتای ۲٨مرداد علیه نهضت ملی شدن نفت ٣۰سال زمان لازم بود، برای ابراز ندامت آمریکا از قشون کشی و فریاد «انا ربکم الاعلی» در آغاز قرن ۲۱، کمتر از ۱۰سال زمان صرف شد و برای لعنت فرستادن به خویش به خاطر آنچه در قبال ایران ٨۹-۱٣٨٨ و خاورمیانه انقلابی امروز مرتکب شدند، ظاهراً لازم نیست زمانی سپری شود. مطبوعات همین ماه های اخیر آمریکا و اروپا و اسرائیل را که ورق بزنید، انباشته و متورم است از تحلیل های گوناگونی که نخ تسبیح آنها یک بند بیشتر نیست؛ «کدام مغز معیوبی ما را واداشت تا با ملت ایران دوباره گلاویز شویم و زمان طلایی را از دست بدهیم. و کدام احمقی ما را به اینجا رساند که با طغیان و انفجار خشم ملت ها از شرق و جنوب مدیترانه تا کرانه های اقیانوس هند و کوه های هندوکش غافلگیر شویم.» حالا حکایت شیرجه از آبشار نیاگارا و شکستن رکورد شیرجه است و آن احمقی که هل داد! بماند که سربازان ایرانی پنتاگون در استخر خالی شیرجه زدند.
خسارت استراتژیکی که آمریکا و اسرائیل و انگلیس در همین یکی دو سال گذشته از تحریک خشم و انزجار ملت ایران به جان خریدند و تلافی آن را همین روزها می بینند، هرگز در ۶۵سال بعد از جنگ جهانی دوم ندیده بودند. آنها می دانند که اگر جنگ افروزان عراق و افغانستان را لعنت می کنند، جز به این علت نیست که در ایران متولیان و حاملان انقلاب- مردم- پا پس نکشیدند و شانه خالی نکردند و پای پرچمدار ایستادند. اگر در ایران پرچمداری نبود و حاملانی در قواره یک ملت برای انقلاب اسلامی پیدا نمی شد، همین آقای گیتس به جای این که جنگ سالاران آمریکایی را در جمع افسران جوان «وست پوینت» کودن و بی مغز خطاب کند، قهرمان و نابغه هایی دارای آی کیویی بیش از انشتین معرفی می کرد. اگر ایران نبود، امروز جنگ در خاورمیانه مغلوبه نشده بود و حمام خون را خود آمریکایی ها در جای جای کشورهای منطقه راه می انداختند. آنها قسم خورده بودند در چارچوب جنگ جهانی چهارم تا ۲۰۲۵ میلادی به تمام کشورهای اسلامی قشون بکشند و حمام خون راه بیندازند.... اما ایران، خاری در چشمان جبهه پنتاگون- سیا شد. اکنون نوبت فتوحات اسلامی- ایرانی در جنگ جهانی چهارم است، با کمترین هزینه.

رسالت:لیبی، ظلم قذافی به دنیای اسلام
«لیبی، ظلم قذافی به دنیای اسلام»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم دکتر حشمت‌الله فلاحت پیشه است که در آن می‌خوانید؛بعد از دو جنگ ٣٣ و ۲۲ روزه لبنان و فلسطین ۲٣۰ نماینده مجلس شورای اسلامی متن نامه‌ای را که نگارنده در قالب اساسنامه دوم و در چارچوب وظایف شورای امنیت سازمان ملل متحد و دیوان بین‌المللی کیفری و خطاب به دبیرکل سازمان ملل متحد تنظیم کرده بودم‌ امضاء کردند.
در آن متن تاکید کرده بودیم که باید طبق این اساسنامه، سران رژیم صهیونیستی به جرم نسل کشی تحت پیگرد قرار گیرند. دبیر کل سازمان ملل متحد در پاسخی دیپلماتیک، برای برقراری صلح در سرزمین‌های اشغالی ابراز امیدواری کرده بود.
اگر آن زمان شورای امنیت به نامه نمایندگان مجلس ایران و نامه مشابه وکلای عرب توجه کرده بود، اکنون امثال قذافی این گونه به خود اجازه نسل کشی نمی‌دادند. بویژه آنکه اقدام اخیر دادستان دیوان بین‌المللی کیفری در اعلام احتمال صدور کیفرخواست برای قذافی و مصوبه شورای امنیت و باز گذاشتن راه مداخله نظامی در لیبی بوی توطئه برای انحراف انقلاب لیبی و موج کلی انقلاب در جهان اسلام را می‌دهد.
آنچه در لیبی می‌گذرد، حاصل دل نکندن یک "کهنه دیکتاتور" از قدرت است. ظلم سرهنگ قذافی به مردم خود کامل شده است و اکنون نگرانی از این است که ظلم بعدی او در حق منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا صورت گیرد. چرا که تداوم اصرار بر نسل کشی لیبیایی‌های آزادیخواه ممکن است بهانه را برای نخستین لشکرکشی نظامی غرب بعد از انقلاب‌های اخیر به دنیای اسلام فراهم نماید.
بنابراین آنچه باید به یک امر محتوم تبدیل شود، عدم بازگشت قذافی به دنیای سیاست است. یعنی باید تحولات لیبی را غیر قابل برگشت دانست چون اگر قذافی بعد از این همه جنایت در قدرت بماند و حتی اگر اینکه این قدرت را در قالب تبدیل لیبی به یک "سودان جدید" حفظ نماید، در آینده دیکتاتورها از امکان ماندن به قیمت ریختن خون‌های بی گناه برخوردار می‌شوند. امری که هدف برخی قدرتهای غربی برای تحمیل ناآرامی به دنیای اسلام و تبدیل حرکت‌های هدفمند انقلابی به شورش‌های فرسایشی و تفرقه و تجزیه آمیز را تامین می‌نماید.
در سودان تلاش قدرت‌ها برای عدم ایجاد ثبات و فرسایشی شدن درگیری‌ها سرانجام نتیجه داد و اکنون امکان تقسیم یکی از کشورهای استراتژیک شمال آفریقا به چند کشور و بویژه ایجاد یک "اسرائیل جدید" در جنوب سودان فراهم شده است.
غرب برای جلوگیری از اتصال حرکت‌های اصیل اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، سعی کرده است که تحولات این منطقه را شطرنجی نماید. به عبارتی بعد از هر حرکت انقلابی، یک جنگ طراحی شده است و سناریوی تحمیل جنگ عراق به ایران انقلابی، اکنون در قالب راهبرد تطویل بحران در لیبی و امکان مداخله نظامی در این کشور دنبال می‌شود.
سیاست کلی غرب در قبال تحولات انقلابی دنیای اسلام به اجبار در قالبی انفعالی تعریف شده است. آنها تلاش داشتند در قالب طرح "خاورمیانه بزرگ" با ایجاد فضای سیاسی کنترل شده، اصلاحاتی حداقلی را بپذیرند که منجر به حرکت ژرف در دنیای اسلام نشده و در عین حال منافع ملی غرب و بویژه راهبردهای "اسرائیل محور" آن را تامین نماید.
ولی انقلاب از کشورهایی صورت گرفت که همچون تجربه سال ۱٣۵۶ شمسی کارتر و ایران پیش از انقلاب، این بار توسط دموکرات‌های جدید به عنوان "جزیره ثبات" و یار راهبردی آمریکا معرفی شده بودند. به همین دلیل غرب در قبال خیزش دنیای اسلام به سراشیبی انفعال گرفتار شد.
گام اول آمریکا و قدرت‌های غربی همسو با آن، جلوگیری از سقوط دیکتاتورهای در حال تبانی با غرب است. سیاستی که در تونس و مصر نتیجه نداد و اکنون در بحرین، اردن، عربستان، یمن و... دنبال می‌شود.
گام انفعالی دوم طولانی کردن دوران انتقال قدرت در دربارهای "انقلاب زده" است. از فرصت حکومت‌های انتقالی تونس و مصر برای از بین بردن اطلاعات تبانی "استبداد" و "استکبار" استفاده می‌شود. بی‌شک در صورت افشای اطلاعات واقعی مربوطه، خیلی زود انقلاب‌های ضد استبدادی، فاز ضد استکباری خود را آغاز خواهند کرد. عمق مداخله آمریکا در انقلاب ایران بعد از افشای اسناد لانه جاسوسی به حدی بود که هنوز بسیاری از ایرانی‌ها نمی‌توانند امکان حسن نیت آمریکایی‌ها در پیشنهادهای مذاکره و برقراری رابطه را باور نمایند. بی‌شک اسناد مربوط به این تبانی‌های بزرگ با مقامات عرب که حداقل به قیمت جان میلیون‌ها انسان مسلمان و تداوم تفرقه در دنیای اسلام تمام شده است، بسیار تکان دهنده‌تر از اسناد دوران انقلاب اسلامی ایران خواهد بود.
گام انفعالی سوم قدرت‌های غربی، ایجاد یک منطقه حایل نظامی با استفاده‌ای دو منظوره است. آنها در تلاش‌اند تا با کسب مجوز اقدام نظامی در کشوری همچون لیبی اولا تحولات را از مسیر انقلاب به مسیر جنگ رهنمون سازند و دنیای اسلام را به کشورهای ضد انقلاب و انقلابی تقسیم نمایند و ثانیا زمینه را برای نزدیک کردن محافظان نظامی رژیم صهیونیستی به سرزمین‌های اشغالی فراهم نمایند.
غرب که از سال ۱۹۴٨ میلادی با مداخله مستقیم و پس از آن با حمایت سیاسی، اطلاعاتی، تجهیزاتی و مالی، اسرائیل را در دل دنیای اسلام حفظ کرد و توسعه‌ داد، اکنون برای حفظ آن چاره‌ای جز ایجاد سرزمین‌های حایل ندارد. مقامات غربی که اکنون در پایتخت‌های لرزان عربی آمد و شد دارند، تنها به دنبال اخذ تضمین‌های لازم برای امنیت رژیم صهیونیستی هستند. البته باید انتظار داشت که مقامات رژیم صهیونیستی نیز در آینده مجبور به طرح امتیازات جدید در راه سازش شوند.
بهترین سرنوشت برای لیبی و دنیای اسلام، پیروزی انقلاب این کشور به دست مردم لیبی است. تنها با حمایت معنوی دنیای اسلام از آنها و وادار کردن کشورهای غربی به موضع‌گیری مشخص و جدی‌ می‌توان آخرین نفس‌های نظام دیکتاتوری ۴۲ ساله لیبی را مشاهده کرد. در غیر این صورت هر گونه استفاده کشورهای غربی برای تطهیر جایگاه و نقش خود و رسمیت بخشی به نهادهای بین‌المللی حامی دیکتاتورها همچون شورای امنیت سازمان ملل متحد، نه در راستای حقوق مردم انقلابی، بلکه در راستای سیاست انحراف تحولات منطقه قابل ارزیابی است.

قدس:نفت لیبی و آماده باش ماشین جنگی آمریکا
«نفت لیبی و آماده باش ماشین جنگی آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس به قلم دکتر حسین رویوران است که در آن می‌خوانید؛موضوع محاصره نظامی لیبی از سوی نیروهای آمریکایی و احتمال دخالت نظامی مستقیم یا با همکاری ناتو توسط این نیروها در لیبی، در شرایط و زمانی مطرح شده که نیروهای انقلابی عملاً کنترل بیشتر شهرها و مناطق این کشور را در اختیار گرفته و دولت انتقالی را به منظور تغییر حکومت تشکیل داده اند.
در همین حال و به موازات تمایل روزافزون کشورهای اروپایی و آمریکا برای دخالت نظامی در لیبی، این مسأله با واکنشهای گسترده و اعتراضهای زیادی از سوی نیروهای انقلابی لیبی و کشورهای مختلف منطقه و فرامنطقه، مواجه شده است.
علت اینکه آمریکاییها به صورت مستقیم یا توسط نیروهای ناتو موضوع دخالت نظامی در لیبی، به نام دفاع از مردم در برابر اقدامهای خشونت بار قذافی را مطرح می کنند، در وهله نخست باید اقدامی برای پاک سازی پرونده سیاهشان دانست.
آمریکا در چارچوب نظام سلطه، ده ها سال است از دیکتاتوریهای منطقه حمایت کرده و رژیم معمر قذافی نیز با وجود چند دهه تنش با غرب در سالهای اخیر، در مصالحه ای با آمریکا و غرب از این حمایتها برخوردار شده بود و الان مردم در نقطه تضاد با این حکومتهای سرکوبگر و استبدادی، قرار گرفته اند.
آمریکا بر آن است تا به هر نحو حتی اگر شده به شکل تبلیغاتی خود را در کنار ملتهای منطقه و مقابل حکومتهای دیکتاتوری تعریف کند و تمایلش برای مداخله در لیبی به نام دفاع از مردم این کشور، بیش از آنکه یک برنامه عملیاتی شناخته شود، یک پروژه تبلیغاتی و پروپاگاندایی برای کسب هدفهایی سیاسی و آینده نگر و به منظور پاک سازی سابقه منفی این کشور در افکار عمومی منطقه تعریف می شود.
سوال اساسی که در پی این رخداد مطرح می شود، این است که چرا آمریکاییها در تونس و مصر این کار را نکردند و یا چرا در برابر اعتراضهای مردم یمن و بحرین و کشتار آنها توسط حکومت این کشورها، دست به اقدام مشابه نمی زنند و یا در مورد تحولات عمان، به توصیه در مورد خویشتنداری اکتفا می کنند؟ دلیل این تفاوت، ریشه در یک موضوع مهم و استراتژیک برای آمریکا و غرب دارد؛ اینکه لیبی یک کشور نفتی است.
قذافی در یک دهه اخیر همه پرونده های اختلاف خود با آمریکا را حل و فصل کرده است، چهار میلیارد و نیم برای پرونده لاکربی به غرب خسارت پرداخته، همه تأسیسات و تجهیزات برنامه های گسترده اتمی موشکی و نظامی خود را که تهدید به شمار می رفتند، تخریب و آنها را به آمریکا تحویل داده و مهمتر از همه نفت لیبی را در مونوپول شرکتهای آمریکایی قرار داده است.
اینکه تاکنون بیش از ده هزار مستشار نفتی غربی توسط هواپیماهای نظامی این کشورها از طریق فرودگاه طرابلس لیبی را ترک کرده اند و بسیاری نیز بلاتکلیف در این کشور جا مانده اند، نشان می دهد نوع رابطه قذافی با غرب مبتنی بر یک نوع سلطه گری و تسلیم پذیری در زمینه واگذاری اقتصاد نفتی و ثروت خدادادی مردم لیبی است.
درک بهتر این موضوع، بویژه پس از آن ممکن است که معمر قذافی در واکنش به حمایت نکردن غرب از خود و احساس نزدیک بودن سقوطش، دستور تخریب تأسیسات نفتی لیبی را صادر کرده است؛ دستوری که شماری از نیروهای نظامی او از جمله نیروی هوایی و دریایی لیبی، از آن سرباز زده اند و غرب نگران از نوسانها و بحران بازار نفتی، در نتیجه تحولات شتابان جاری تلاش می کند این تأسیسات را حفظ و جریان نفت و انرژی را به سمت سرزمینهای خود تضمین کند.
طی هفته های اخیر، بازار نفت تنش بسیاری داشته و قیمت جهانی آن از حدود ۹۰ دلار به بیش از ۱۰۰ دلار رسیده و این نشان می دهد بر خلاف تونس، یمن، اردن، بحرین و...، لیبی به عنوان یک کشور بزرگ صادر کننده نفت و گاز برای غرب، بسیار مهمتر از دیگر کشورهای در حال تحول است. نباید از یاد ببریم که خطوط انتقال نفت و گاز لیبی به ایتالیا و از آنجا به حدود ده کشور بزرگ اروپایی، شبکه مهم تأمین انرژی اروپا را شکل داده و این شبکه انرژی در نتیجه شرایط بحرانی و درگیری در لیبی مختل شده و این مسأله غرب را بر اساس منافع خود وادار به واکنش و تمایل به دخالت در لیبی کرده است، لذا به هیچ وجه نمی توان این تمایل را در جهت دفاع از حقوق، آزادیها و تأمین امنیت مردم لیبی در برابر هجوم نیروهای قذافی تعریف کرد.
بنابراین، اگر چه احتمال دخالت نظامی آمریکا یا ناتو در لیبی وجود دارد، اما قطعاً این دخالت منجر به حمایت و دفاع از مردم در برابر نیروهای وابسته قذافی نخواهد بود و آنها تنها در صدد حفظ منابع و تأسیسات نفتی و زیربنایی انرژی در لیبی برخواهند آمد.
همه این طراحیها در حالی است که شورای انقلاب مردم لیبی و دولت انتقالی تشکیل شده در این کشور اعلام کرده اند که هیچ کشور خارجی نباید در امور داخلی کشورشان دخالت سیاسی یا ورود نظامی کند. این امر گویای بلوغ سیاسی مردم لیبی است.
لذا باید به این نکته توجه داشت که هرگونه دخالت نظامی خارجی، اتفاقی مغایر و بر خلاف خواست و رأی مردم لیبی است و از سوی آنها محکوم خواهد بود.
از گذشته هم شاهد بوده ایم که گروه های مخالف جنگ در غرب و خود آمریکا، تسلط بر منابع نفتی را ریشه و دلیل اصلی جنگ عراق می دانند و اصولاً این جنگ را جنگ نفت نام گذاشته اند و دولت آمریکا تلاشهای تبلیغاتی زیادی می کند تا بگوید ما به خاطر نفت وارد خاورمیانه نشده ایم، در حالی که ۹۹ درصد از پنجاه قرار داد کلان نفتی در عراق، پس از سقوط صدام به شرکتهای آمریکایی و اروپایی داده شده و تکرار این رفتار در لیبی مهر تأیید دیگری بر این سیاست مزورانه آمریکا خواهد بود.

سیاست روز:خبرگان، خبره هستند
«خبرگان، خبره هستند»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می‌خوانید؛به نظر می‌رسد انتخاب هیات رئیسه و رئیس مجلس خبرگان این دوره به خاطر برخی مسائل از حساسیت‌های ویژه‌ای برخوردار است.
اکنون شاهد هستیم که مدتی است بر سر ریاست مجلس خبرگان بحث‌ها و حرف و حدیث‌هایی مطرح می‌شود و سمت پیکان انتقادات به سوی ریاست فعلی آن یعنی آقای هاشمی رفسنجانی است.
آقای هاشمی رفسنجانی، پس از درگذشت آیت الله مشکینی، اکنون حدود ۴ سال است که ریاست مجلس خبرگان را برعهده داشته است و البته هر دوره از انتخابات ریاست مجلس خبرگان نیز بدون حاشیه نبوده است.
اما این دوره با توجه به شرایط پیش آمده، کمی حساس‌تر است. این حساسیت از آنجا ناشی می‌شود که اکنون پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و گذشت ۲۰ ماه از آن تاریخ؛ تحولات؛ مسائل و غائله‌هایی که ایجاد شد، می‌بینیم که علیرغم حضور برخی از شخصیت‌های سیاسی در مناصب مهم نظام واکنش و موضع‌گیری درخور توجهی در قبال عملکرد فتنه‌گران و سران فتنه صورت نمی‌گیرد.
در همین زمینه از اساسی‌ترین انتقاداتی که به آقای هاشمی رفسنجانی می‌شود همین است. بسیاری از شخصیت‌های کشور از ایشان توقع بیش از این دارند و بارها اعلام کرده‌اند که مواضع آقای هاشمی رفسنجانی پس از جریانات فتنه کافی و روشن و شفاف نبوده است و همین موضوع باعث شده تا انتقاداتی در این زمینه صورت گیرد.
گرچه آقای هاشمی در چند روز اخیر مواضعی علیه غائله ۲۵ بهمن مطرح کرد، اما همین مواضع در راستای تلطیف فضا به خاطر نزدیک شدن به اجلاس خبرگان و انتخابات هیات رئیسه و ریاست مجلس خبرگان تحلیل شده است.
در هر حال هفته آینده ۱۷ و ۱٨ اسفند ماه زمان برگزاری اجلاس خبرگان است و در همین اجلاس نیز قرار است تا انتخابات ریاست مجلس خبرگان نیز برگزار شود.
با توجه به اعلام آمادگی آقای مهدوی کنی برای نامزد شدن در این انتخابات در صورت کاندیدا شدن آقای هاشمی رفسنجانی رقابت تنگاتنگی بین این دو بزرگوار صورت خواهد گرفت. گرچه گمانه‌هایی زده می‌شود که آقای هاشمی رفسنجانی از نامزدی برای ریاست مجلس خبرگان انصراف خواهد داد، اما به نظر می‌رسد که اگر هر دو عزیز نامزد شوند، رقابتی دوستانه و سالم برگزار خواهد شد. رسانه‌‌ها نیز باید سعی خود را بر این مهم استوار سازند و از فضای تخریبی دوری جویند.
مجلس خبرگان محل فرهیختگان و علمایی است که گلچین‌ شده‌اند و خود بهترین انتخاب را خواهند داشت. آنها شرایط زمان و مکان را بهتر از هر کس دیگری درک می‌کنند و به همین سبب انتخابشان نیز اصلح خواهد بود.

فرهنگ آشتی:هدفمندی یارانه ها ،گازو چند نکته
«هدفمندی یارانه ها ،گازو چند نکته»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی فرهنگ آشتی به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛در واقع اجرایی شدن قانون هدفمندی یارانه‌ها گامی بزرگ در راستای جلوگیری از هدر رفت انرژی در کشور است در این حال قانون هدفمندی یارانه‌ها که یکی از بهترین قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی است از ۲٨ آذر امسال و با اراده مقامات سیاسی کشور این قانون به طور عملی وارد مرحله اجرایی شد و اصلاح قیمت گاز نیز (همچون سایر اصلاحات قیمتی) به عنوان یکی از اصلی‌ترین حامل‌های انرژی به مرحله اجرا درآمد.
در این حال قیمت گاز به عنوان یکی از مهمترین حامل های انرژی در کشور با افزایشی ۵ برابری روبرو شد در این میان مسئولان کشور در چند ماه گذشته با اتخاذ سیاستهایی کوشیدند تا با رفع مشکلات پیش بینی شده گام هایی را در راه اصلاح بردارند در این بین برای رعایت عدالت ، بهای مصارف گاز خانگی از حالت استانی (که اشتباه بود) به شهرستانی درامد و کشور در این خصوص به پنج اقلیم اب وهوایی همانند اقلیم یک (مانند ابعلی ) ، اقلیم ۲ (مانند ‌اردبیل ) ، اقلیم ٣ (مانند شهر تهران )، ‌اقلیم ۴ (مانند شیراز) و اقلیم ۵ (مانند بندرعباس ) تقسیم بندی شد گذشته از این کشور از لحاظ دامنه مصرف گاز نیز به ۱۲ پله تقسیم بندی شد وحتی به دستور رئیس جمهور مبلغ ابونمان نیز از قبوض اب ، برق و گاز حذف خواهد شد دراین امری که در دو ماه گذشته و اکنون به وجود آمده است نارضایتی بخشی از شهروندان از قبض های صادر شده مصرف گاز خود بوده است که گاه با افزایش غیر‌قابل توجیه بهای گاز مصرفی خانوار مواجه بوده اند به طوری که قبلا هم برخی نمایندگان مجلس در تذکرات کتبی خود به وزرای مربوطه نگرانی‌های‌شان را در خصوص تامین گاز مصرفی و افزایش بهای آن اعلام کرده بودند و برخی نیز خواستار توضیح در خصوص علت افزایش غیر‌قابل توجیه بهای گاز مصرفی خانوار شده اند.
در کنار این نیز با صدور اولین قبض گاز پس از هدفمند شدن یارانه گلایه های برخی از مشترکان افزایش یافت و این دسته از مشترکان با رقم های بسیار بالا برای پرداخت گاز بهای خود مواجه شدند یعنی با توجه به افزایش قیمت گاز در پی اجرایی شدن طرح هدفمندی یارانه‌ها، مردم توقع داشتند بهای گاز مصرفی آنها در ماه اول اجرای طرح تقریباً ۵ برابر شود که دربسیاری از موارد قبض‌های جدید افزایش قیمت گاز بیش از این میزان بوده است وگاه ارقامی بیشتر از ۵۰۰ هزار تومان بوده است .
در این حال شرکت ملی گاز طرحی را به صورت آزمایشی در برخی از شهرها و استان های کشور برای پرداخت قسطی گازبها آغاز کرده است اما امری که نباید از کنار آن به سادگی گذشت سازو کار تعیین قیمت و مشکلات ان بوده است که در ماههای گذشته باعث بروز واکنش هایی از سوی شهروندان شده است در این بین هر چند برخی مسئولان اعلام کرده اند که قبض ها بر اساس مصرف یک ماهه توزیع شود وپیش بینی کرده اند که با کاهش دوره صدور قبوض به ٣۰ روز حجم بار مالی گاز بهای مشترکان کاهش یابد اما به راستی تفاوتی در پرداخت مشتریان حاصل خواهد شد ؟گذشته از این نیز باید گفت که محاسبه بهای مصارف گاز خانگی به حالت شهرستانی نیز خود مشکلاتی دارد چون یک شهرستان نیزخود میتواند اقلیم های متفاوتی داشته باشد علاوه بر ان نیز مسئولان یکی از دلایل بالا بودن گازبهای مشترکین را استفاده چند مشترک از یک اشتراک گاز اعلام کرده اند در این بین امری که اکنون مورد پرسش است راهکار های مسئولان برای این امر چیست و آیا تازمانی که هزینه نصب کنتورهای گران قیمت برای جدا سازی مشترکان وجود دارد این مشکلات نیز تداوم خواهد یافت ؟

ابتکار:دو نما از آثار یک جنبش!
«دو نما از آثار یک جنبش!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می‌خوانید؛
۱. در بحبوحه‌ی جنبش‌های اخیر کشورهای عربی، دوستی به طعنه می‌گفت: «من مانده‌ام که مردم عراق چه مرگشان است؟ مگر امریکایی‌ها شر دیکتاتور دیوانه‌ی حزب بعث را از سرشان کم نکرد و دموکراسی غربی را به‌صورت شیک و کادوپیچ‌شده، دو دستی تقدیم مردم این کشور نکرد!» اشاره‌ی این دوست به راهپیمایی اخیر عراقی‌ها در «روز خشم» و به آتش‌کشیدن استانداری چند استان و آشوب عمومی در برخی شهرها، از سوی معترضان بود. هرچند این حرف به‌طعنه بیان شد، به نظر می‌رسد، نمی‌توان چیستی جریانات اعتراضی را در کشورهای عربی، در غم آزادی یا استقلال یا حتی غم نان، به‌تنهایی خلاصه کرد.
به‌عبارت‌دیگر، مردمان کشورهای عربی، پیش و بیش از اینکه در جست‌وجوی نان یا آزادی بوده باشند، به‌دنبال زدودن غم تاریخی خود و به‌ تبع آن، به چنگ‌آوردن آزادی، استقلال، دموکراسی و نان رفته‌اند که حاصل آن، انقلاب‌های اخیر مصر و تونس و اعتراضات پیوسته، در دیگر کشورهای عربی است.
دراین‌بین، اگرچه بسیاری اشخاص تحرک یک‌روزه‌ی مردم عراق را اعتراض به کمبودها تفسیر کرده‌اند، بیراه نیست اگر بگوییم عراقی‌‌ امروز، به سرنوشت مصری‌ها رشک برده‌ و آنچه او را به خیابان کشید، حسرت بوده است. عراقی نتوانست خود، سرنوشت خود را عوض کند و به جای آن، فرصت را برای چکمه‌ها و شنی تانک بیگانگان فراهم کرد. اما مصری و تونسی و حتی لیبیایی با چنگ و دندان به‌پا خاست و سرنوشت خود را آن‌گونه که می‌خواست رقم زد.
حتی می‌توان گفت بسیارند عراقی‌هایی که این روزها، زیر لب با خود می‌گویند که کاش امریکایی‌ها نمی‌آمدند و صدام حسین می‌ماند و در چنین روزهایی، با «ارحل، ارحل»گفتن و پایین‌کشیدن مجسمه‌هایش، آسمان عراق را بر سر دیکتاتور کشورمان تیره و تار می‌کردیم تا تاریخ و آینده نگوید که در قرن پانزده هجری، سرنوشت عراق را نه عراقی‌ها که بیگانگان رقم زدند. عراقی‌هایی که این هفته به خیابان آمدند، بیش از اینکه غم نان و آزادی و دموکراسی داشته باشند، حسرت تاریخی خود را به همراه غم استقلال، به خیابان آورده بودند.
۲. تا همین چند ماه پیش، حتی به مخیله‌ی کسی هم خطور نمی‌کرد که روزی نام مارک زوکربرگ، موسس پایگاه اینترنتی‌اجتماعی فیس‌بوک و ملک عبدالله، پادشاه عربستان، در یک جمله خبری، کنار هم قرار گیرد. اما این روزها سیر حوادث اجتماعی و سیاسی جهان به‌گونه‌ای در حال پیش‌رفتن است که دیگر، همه به این باور رسیده‌اند که هیچ‌چیز غیرممکنی وجود ندارد.
رسانه‌های جهان طی دو روز گذشته، از تصمیم شاه سعودی به‌عنوان نماد و بانی تفکر متحجرانه‎ی وهابیت برای مذاکره با مجسم‌ترین نماد پسامدرنیته و اصلی‌ترین بانی شکل‌گیری اجتماعات و شبکه‌های نوین اجتماعی، یعنی زوکربرگ جوان و پیشنهاد خرید فیس‌بوک برای کنترل این ابزارمهم جنبش‌های اجتماعی اخیر خبر داده‌اند.
وهابیت دیدگاه نسبتاً جدیدی در مذهب سنی حنبلی است که از قرن دوازدهم هجری‌قمری، محمدبن‌عبدالوهاب به مدد شاهان سعودی درعربستان باب کرد.ابن‌ عبدالوهاب در جریان تحصیل علوم‌دینی در دمشق، تحت‌تأثیر آرای ابن تیمیه از علمای تندرو و متعصب و تکفیری مذهب حنبلی قرار گرفت و به‌تدریج قرائت خاص خود را از مذهب حنبلی تدوین و با خود به زادگاهش، عربستان برد. محمدبن‌سعود، امیر قبائل عتوب و عنزه، با پذیرش عقاید او باعث تبدیل‌شدن این قرائت متحجرانه به شعار و مرام حکومتی آل‌سعود در طول دو قرن اخیر شد.
طی دویست سال گذشته، خاندان آل‌سعود، از ابن سعود تا ملک عبدالله، یکی پس از دیگری، مروج بلافصل این دیدگاه تکفیری بوده‌اند.به‌گواه مورخان، شاهان پیشین سعودی در مقایسه با ملک عبدالله، به اصطلاح وهابی‌تر! قلمداد شده و وی طی دهه‌ی گذشته، در مقایسه با سایر خاندان آل‌سعود و به‌خصوص ملک فهد، رویکرد معتدل‌تری داشته است.
درهرحال، علما و شاهان وهابی عربستان، از بدو تاریخ تأسیس این فرقه تاکنون، همواره در رد هرنوع نماد مدرنیته و تکفیر هرگونه مخالفی، ید طولایی داشته‌اند. فتواهای عجیب علمای وهابی به‌خصوص، در مواجهه با فناوری‌های نوین و نوآوری‌ها، همواره باعث تعجب جهانیان شده است.
برای مثال یکی از معروف‌ترین و مضحک‌ترین فتاوی علمای وهابی، واجب اعلام‌کردن ُشتن برخی شخصیت‌های کارتونی معروف، از جمله «میکی‌موس» شخصیت معروف والت دیسنی است!اما ظاهراً وقتی پای حفظ قدرت و شوکت نظام وهابیت و سلطه‌ی تندروترین قرائت حنبلی در جهان عرب در میان باشد، هدف وسیله را توجیه می‌کند و حتی پناه‌بردن به دامان مدرن‌ترین دستاوردهای تکنولوژی جدید دنیای اطلاعات و ارتباطات برای جانشینان تفکرات سلفی و وهابی عار نیست.
هرچند برخی منابع ناشناس خبر وسوسه‌ی شاه برای خرید فیس‌بوک را به‌طعنه تکذیب کرده‌اند، طبیعتاً «تا نباشد چیزکی، مردم و به‌خصوص، رسانه‌های معتبر نگویند چیزها». حتی همین‌که به مخیله‌ی شاه سعودی یا مشاوران او چنین تصمیمی خطور کرده باشد، بسیار جای تأمل دارد. فیس‌بوک که بیش از ۶۰۰میلیون عضو در جهان دارد، در اعتراضات اخیر کشورهای عربی، به‌طور گسترده، از سوی معترضان ومخالفان استفاده شد و نقش مهمی در اطلاع‌رسانی و سازماندهی راهپیمایی‌ها و تحرکات ایفا کرده.ساختار شبکه‌های اجتماعی‌اینترنتی و قابلیت بانک‌های اطلاعاتی که در پشت صحنه‌ی صفحات این‌گونه پایگاه‌ها شکل می‌گیرد، به این شبکه‌ها قابلیت‌های دوگانه‌ای داده است.
از یک سو، در حالت عادی، می‌توان از آن‌ها در شکل‌دهی و سازماندهی کنش‌های اجتماعی و سیاسی بهره گرفت و برعکس، درصورت وجود دسترسی‌های لازم می‌توان واکنش‌های حاکمان اقتدارگرا در مواجهه با این‌گونه کنش‌ها را اثربخش کرده و با استفاده از بانک اطلاعات و سایر قابلیت‌ها آن‌را به خدمت قدرت درآورد.
به‌عبارت‌دیگر، درصورتی‌که شبکه‌ای به وسعت فیس‌بوک، در اختیار نظامی اقتدارگرا و متعصب، مانند حکام سعودی قرار گیرد، قضیه‌ی خنثی‌سازی تحرکات، شناسایی و انهدام شبکه‌ی رهبران و محرکان جنبش‌هایی مانند جنبش جوانان عرب، در ظاهر امر، شدنی و ممکن به نظر می‌رسد.
اما واقعیت این است که در صورت بروز چنین اتفاقی آنچه که از بین میرود نه جنبش جوانان عرب که پایگاه فیس بوک خواهد بود. چرا که تجربه اورکات و دیگر پایگاه‌های اجتماعی نشان داده است که کوچ اهالی شبکه‌های اجتماعی از یک شبکه به شبکه دیگر به راحتی آب خوردن است و هیچ حاکم مقتدری نخواهد توانست جلوی رویش ناگزیرشبکه‌های اجتماعی جدید را بگیرد.

مردم سالاری:ماهیگیری از رودخانه نفت
«ماهیگیری از رودخانه نفت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن می‌خوانید؛کشورهای عربی و عموما نفت خیز به میدان نبرد مردم ودیکتاتورهای دست نشانده تبدیل شده است،جهان شاهد سقوط بن علی و حسنی مبارک بود که در طول سالیان سال به خواست مردم کوچکترین اعتنایی نداشتند و به بهانه اسلا م افراطی، خود را در آغوش غرب جا می دادند. آنها امروز به جبر خواسته مردم، صندلی چسبناک و شیرین قدرت را ترک کردند.
در انتفاضه خشم، بسته به خشونت دیکتاتورها، مردم هر کشور خون بهای دموکراسی را می پردازند. سرهنگ قذافی که دچار نوع منحصر به فردی از جنون است لیبی را به حمام خون تبدیل کرده و بیش از هزار نفر را کشته است.
دیکتاتوری که از خانواده مادری دارای ریشه های یهودی است; گرچه گاه و بی گاه ژست هایی در دفاع از مسلمانان می گرفت اما در درازمدت هرآنچه کرد به نفع هویت دست های صهیونیستی بود.
دیکتاتوری که یک روز به نیروهای مبارز اسلحه می فروخت و یک روز با دستان سرکوب گر تلآویو بزرگترین زخم را بردل شیعیان لبنان باربودن امام موسی صدر زد.
بمب گذاری لا کربی، قسمتی از دیوانگی های قذافی بود که دامان غرب را نیز گرفت. اقدامات نابخردانه قذافی محدود به این نبود که از چندین و چند فراتر رفت.
در داخل لیبی از نخستین روز پس از کودتا تا امروز، چندین هزار نفر قربانی شهوت سیری ناپذیر دیکتاتور شدند.
امروز، پس از آغاز موج انتفاضه خشم; مردم لیبی با تن های خونین در مقابل گلوله های مزدوران قذافی صف آرایی کردند تا نقطه پایانی شود برای جنون سرهنگ قذافی که در محاصره مردم خشمگین قرار گرفته است.
در شمال آفریقا از نبردتن به تن مردم با قذافی ابری از خاک و خون به پا شده است تا هیچ کس نداند با معادلات جدید چگونه دست و پنجه نرم کند.
دیکتاتوری که به یمن سودجویی از رودخانه جاری نفت لیبی توانست زبان و چشمان جامعه جهانی را بر خباثت هایش ببندد امروز شاهد خیانت دوستانی است که مجبور شده اند به دلیل دوراندیشی و منفعت طلبی در کنار مردم و خیزش جامعه برای دموکراسی بایستند. گرچه در دل خود را مدیون شرکت های نفتی می دانند که قذافی آنها را سیراب کرده است.
کمتر از یک هفته پیش در راهروهای مقر مرکزی ناتو زمزمه هایی از حمله به لیبی شنیده می شد و دیروز رسما چانه زنی های علنی برای تدارک اعلا ن جنگ آغاز شد.
ناوهای نظامی آمریکا در حال برنامه ریزی و حرکت برای حمله برق آسابه قلب قذافی شده اند.
مدافعین طرح حمله به لیبی می گویند با ادامه روند نبردمردم با دیکتاتورلیبی، جنگ فرسایشی به وجود خواهد آمد که تنها ثمره آن تلا طم در بازار نفت و طلا ی جهان است; نیز گمانه زنی هایی دال براحتمال وجود گزینه تسلیحات شیمیایی مطرح است; طرحی که با توجه به سابقه جنون سرهنگ، دور از ذهن نیست.
احتمال دخالت نظامی غرب در لیبی از آن جهت پررنگ است که آنها منافع کوتاه مدت خود را هرگز فدای منافع بلند مدت نمی کنند. پس باید منتظر چراغ سبز به جنگنده هایی بود که رهسپار مواضع دولت سابق لیبی می شوند. عملکرد غرب که گمانه زنی ها درباره آن تشدید شده است ریشه در درگیری های بالکان و حمایت از مردم بوسنی در جنگ یوگوسلا وی و کوزوو دارد.
کشورهای مسلمان در آن برهه زمانی به دلیل پیمان با روسیه چشمان خود را بر قتل عام مسلمانان بستند تا غرب بهترین برداشت را داشته باشند. در آن زمان نیروهای ناتو به طرفداران میلوسوویچ یورش بردند تا مسلمانان آن منطقه به غرب به دیده یک منجی بنگرند و سازمان کنفرانس اسلا می تنها به صدور بیانیه اکتفا کند. کشورهای مسلمان تنها نظاره گر حماسه ای هستند که مردم لیبی خلق می کنند چون خود دچار دیکتاتوری هستند و بیش از همه نگران رسیدن سونامی ناآرامی های انتفاضه خشم به داخل جامعه هایشان هستند. غرب خود را آماده ماهیگیری از رودخانه نفت در لیبی می کند. اما ایران اسلا می که متاسفانه به رقم هشدارها روابط خود را با لیبی و قذافی گسترش داده بود همچنان نماینده تام الا ختیار سرهنگ قذافی را در تهران می بیند.
رفیق گرمابه و گلستان قذافی خود را دبیر کمیته مردمی دفتر مردمی لیبی می خواند تا نشان دهد که همچنان به سیره جنونآمیز قذافی وفادار است.
سعدمجبر که از هم رزمان قذافی در کودتای ۱۹۶۹ بود، سرکوب خونبار مردم لیبی را محکوم نمی کند. این مهره مورد اعتماد، چندین و چند سمت در ۴۲ سال دیکتاتوری قذافی برعهده داشته است.
وی پس از پیروزی انقلا ب اسلا می ایران سعی در نفوذ در مراکز حساس داشت.
حافظه تاریخی ایرانی ها به یاد دارد در همان زمان حمایت تسلیحاتی قذافی از ایستادگی ایران اسلا می در جریان جنگ تحمیلی و مخالفت با صدام حسین تنها به دلیل سوداقتصادی و رقابت با دیکتاتوری عراق بود. اوج مکروحیله گری این فرد، دخالت و همکاری در ربودن امام موسی صدر است. وی در طول مدت زمانی که در تهران علیه منافع ملی ایران انجام ماموریت می کرد، از پیگیری و پاسخ گویی درباره پرونده رهبر ایرانی شیعیان لبنان سرباز زد. این مهره که در راستای حربه های غرب، دارایی ۹۰ میلیاردی اقتصادی لیبی را در روزهایی که در پرونده تحریم اقتصادی به بهانه پرونده هسته ای خارج کرد، نقطه کوچکی از عملکرد وی است.
حال در روزهای سرنوشت ساز لیبی، ایران تنها به موضع گیری علیه قتل عام مردم در لیبی بسنده کرده است چگونه می شود پذیرای دیپلمات هایی بود که همچنان به قذافی و مرام وی وفادار هستند و برای پرونده امام موسی صدر بازخواست نمی شوند!
یا حتی قطع روابط دیپلماتیک با قذافی به منزله ایستادن در کنار مردم لیبی در جنگ با دیکتاتور نیست؟
در پرونده موضع گیری کشورهای جهان موضع گیری هوگوچاوز و اورتگا قابل تامل است! رهبرانی که از قذافی اعلا م حمایت می کنند و قیام مردم را آمریکایی می خوانند; در دنیای سیاست هیچ کس منتظر دیگری نمی ماند که تدابیری به نفع خود اتخاذ کنند. این که کشورهای مسلمان و همسایگان لیبی موضع اتخاذ نمی کنند غرب را تحریک می کنند تا با کمترین هزینه در کنار مردم بایستد و بیشترین برداشت را از منابع نفتی لیبی داشته باشد. در این بین موقعیت هایی که ایران می تواند بیشترین برد را داشته باشد و سرنوشت گم شدن رهبر شیعیان لبنان مشخص شود، همگی سوخت شود.

آرمان:باید و نباید استفاده از ماهواره
«باید و نباید استفاده از ماهواره»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم علی‌زمانی است که در آن می‌خوانید؛بی شک در عصری که جوامع بشری همواره در حال پیشرفت هستند، به طور قطع جامعه ما نیزنیاز به پیشرفت دارد. آگاهی از اتفاقات و رویدادهای روزمره جوامع پیشرفته و در حال پیشرفت برای جوامع امری غیر قابل اجتناب و جذاب است؛ از این رو ماهواره به عنوان وسیله‌ای که می‌تواند این نیاز را جبران کند، مقوله‌ای غیر قابل انکار است. اما آیا استفاده از این وسیله به هر نحوی می‌تواند مفید و آموزنده باشد؟ اگرسازمان صدا و سیمای ما برنامه‌های دارای نکات علمی و آموزنده
دنیا را در برنامه‌های خود قرار دهد، آیا باز هم شاهد افزایش قارچ گونه دیش‌های ماهواره بر پشت بام‌های مردم خواهیم بود؟ برخی بر این عقیده‌اند که نفی ماهواره نه ممکن و نه لازم است. مخالفان استفاده مدیریت شده از ماهواره معتقدند با توجه به پیشرفت تکنولوژی در این بخش، باید از روش‌های دیگری در موردماهواره استفاده کرد.
برخی علت استفاده از ماهواره را در این می‌دانند که برنامه‌های صدا و سیما جذاب نبوده و مخاطب پسند نیست. از این رو رسانه ملی باید با تولید برنامه‌های متنوع مانع گرایش افراد به برنامه‌های شبکه‌های خارجی شود.بر این اساس با برخوردمقطعی مشکل حل نخواهد شد، چرا که تکنولوژی در حال پیشرفت است ورسانه‌های جدیدی وجود دارد که نمی‌توان به راحتی آنها را جمع آوری کرد.
شاید بهترین راه مقابله با هجوم این رسانه هاتقویت رسانه‌های داخلی است و برای این کار باید از برنامه ریزان فرهنگی و اجتماعی شروع کنیم و در تولیدات رسانه‌ها تغییرانی انجام داد و کیفیت کار را افزایش دهیم وبرای افزایش کیفیت نظرسنجی و تامین نیازهای مخاطب قبل از تولید،نظرسنجی هنگام پخش ارزش‌یابی پس از پخش بسیار تاثیر گذار است.همچنین رقابت بین رسانه‌ها سبب می‌شود تاآنها در پی بهبود کیفیت تولیداتشان برآیند تا از دیگران عقب نمانند.
به هر حال درعصر اطلاعات توصیه به محدودکردن اطلاعات نمی‌شود و هر چه قدر اطلاعات بیشتری به جامعه داده شود، به مسئولیت خود عمل کرده‌ایم. امروزه رسانه‌ها باید توانایی ایجاد ذکاوت درمردم را داشته باشند؛ مطمئناً بهترین نوع واکسیناسیون برای مواجهه با انواع تهاجمات فرهنگی که به شکل ماهواره و اینترنت ارائه می‌شودوجود یک رسانه قوی فرهنگی است.
مردم برای ارضای حس کنجکاوی به دنبال استفاده از ماهواره می‌روند ، مسئولان در ابتدا باید تفکری در رابطه با امکان سود جستن افکار عمومی ازماهواره داشته باشند ،چرا که تمامی مردم ماهواره را برای کاربرد‌های نامناسب آن نمی‌خواهند؛ به طوری که برخی حتی برای دریافت شبکه‌های داخلی از آن استفاده می‌کنند. البته تردیدی نیست که شبکه‌هایی که از طریق فرکانس‌های ماهواره‌ای قابل دریافت هستند دارای موضوعاتی مغایر با اخلاق حسنه، اعتقادات و موازین اخلاقی جامعه ایران است.
اجازه تاسیس فرستنده تلویزیونی به بخش خصوصی نیز می‌تواند به لحاظ سیاسی گروه‌های و احزاب جامعه رادر دارا بودن ازتلویزیونی هم فکر و هم راستا با آن اقناع کند و به لحاظ فرهنگی نیز حقوق آنها رارعایت کند.باید با ارائه یک سیاست مناسب و اصولی هر یک از شبکه‌های برنامه‌ای متفاوت با شبکه‌های دیگر داشته باشند .
لازم به یادآوری است، با توجه به پیشرفت تکنولوژی و فناوری‌های نوین اعلام رسمی جمع آوری ماهواره امری بعید است و ناجا، صداو سیما، وزارت ارشاد و سایر نهادهای ذیربط باید راهکاری منطقی تر برای کنترل تاثیرات ماهواره برجامعه پیدا کنند.با اقدامات ضربتی و پاک کردن صورت مسئله مشکل حل نمی‌شود.
برای این کار ابتدا باید بررسی شودکه چه تعداد از مردم ماهواره دارند، دارندگان ماهواره در چه سطحی هستند، چه کاربردی ازآن دارند و دلیل گرایش آنها به ماهواره چیست؟ و سپس اقدام به تدوین قانونی عملی برای کنترل آن در جامعه کرد. به جای این کار بایدبا ارتقاءدادن به تولیدات داخلی در صدا و سیما گرایش مردم به تماشای ماهواره راکاهش دهیم و یا حداقل آنکه ابتدا صدا و سیما کانال‌های ویژه و غربال شده از برنامه‌های ماهواره‌ای را راه‌اندازی کند و سپس به جمع‌آوری ماهواره اقدام کنیم .
درحال حاضر با توجه به حجم فزاینده اطلاعات در دنیا که موجب انفجاراطلاعات شده نمی‌توان با برنامه مقطعی جلو دریافت اطلاعات را گرفت. اگر قانون منع استفاده از ماهواره بطور کامل اجرا می‌شد، امروز مردم تصور نمی‌کردند که استفاده از ماهواره جزء حقوق آنهاست. به هر حال در صورت عدم برنامه ریزی صحیح در آینده‌ای نزدیک تکنولوژی‌های جدیدتری به کشور وارد خواهد شد.

جهان صنعت:دولت و داستان مبالغ نقدی یارانه‌ها   
«دولت و داستان مبالغ نقدی یارانه‌ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم طهماسب طلایی‌ است که در آن می‌خوانید؛ رقم یارانه‌های نقدی از ابتدای طرح هدفمندی یارانه‌ها همیشه موضوعی بوده است جریان‌ساز؛ اما این بار انگار پس از پرداخت دو دوره از یارانه‌ها قرار است رقم آن نیز دستخوش تغییراتی شود زیرا آن‌گونه که مجلس‌نشینان از بودجه سال ۹۰ حرف می‌زنند، رقم اختصاص یافته برای این بخش کفاف پرداخت یارانه به میزان قبلی را نمی‌دهد و دولت مجبور است رقم را کاهش دهد تا بتواند به همه مشمولان و ثبت‌نام شده‌های دریافت یارانه پرداخت لازم را داشته باشد.
در این خصوص برخی مجلس‌نشینان طی روزهای اخیر در این بخش و بخش‌های دیگر از اختلاف محاسباتی و کسری‌هایی در بودجه ۹۰خبر داده‌اند تا این زمزمه تقویت شود که رقم یارانه دو ماهانه دیگر ٨۹ هزار تومان نیست و ماهانه ۲۷ هزار تومان است هرچند وزیر اقتصاد این موضوع را تکذیب کرد اما به نظر می‌رسد بر اساس گفته‌های معاون بودجه برنامه‌ریزی نظارت راهبردی ریاست‌جمهور، اگر نیمی از درآمد‌های ۵۶ هزار میلیارد تومانی حاصل از هدفمندی یارانه‌ها به یارانه‌گیران کنونی اختصاص یابد، ماهانه برای هر ایرانی از ٣٨ تا ۵۰ هزار تومان یارانه می‌توان متصور بود. به هر سو با گفته‌های مسوولان و تعریف حدودی‌شان از مبلغ یارانه می‌توان گفت که ایشان هم از برنامه خود مطمئن نیستند.
پس بر این اساس برای سال آینده می‌توان دو فرضیه را متصور بود که دولت یا باید همچون امسال بخش دیگری از منابع صرفه‌جویی شده را باز هم در قالب یارانه به مردم بازگرداند یا اینکه بخشی از مردم را که هم اکنون به دنبال ثبت‌نام برای دریافت یارانه هستند باز هم خارج از لیست خود قرار دهد.
اگر دولت بخواهد افراد جدید متقاضی یارانه را هم در این بودجه کنونی جای دهد، مشکلات بیشتر خواهد شد که آن خود داستانی است تازه اما اگر هم دولت بخواهد همچون سال‌جاری بخشی از سهم خود را نیز به مردم اختصاص دهد، یکی از سیاست‌های هدفمندی یارانه‌ها که وارد شدن درآمد‌ها به زیرساخت‌های کشور است زیر سوال قرار می‌گیرد.
در نهایت می‌توان این نتیجه را گرفت که میزان مبلغ یارانه‌ها برای حجم موردنظر و مبلغ کنونی کافی نیست و دولت در این بخش مشکلاتی دارد که تلاش می‌کند بروز خارجی نیابد و فعلا مسکوت باشد.

دنیای اقتصاد:یارانه نقدی پس از دوره گذار
«یارانه نقدی پس از دوره گذار»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم زهرا کاویانی است که در آن می‌خوانید؛یارانه نقدی ٨۹ هزار تومانی که به حساب سرپرست خانوارهای ایرانی در آخر آذر ماه امسال واریز شد، یک دوره را سپری کرد و در گام دوم، مرحله دیگر این یارانه‌ها نیز واریز و از اول اسفند قابل برداشت شد.
یارانه‌های نقدی در واقع جایگزینی برای یارانه‌های کالایی است که از ۵۰ سال پیش تاکنون در اقتصاد ایران وجود داشته است. به‌طور کلی هدف از اعطای یارانه در یک اقتصاد به هر شکلی که باشد، کمک به اقشار کم درآمد جامعه و ایجاد شرایطی برای کم کردن فاصله طبقاتی و گام برداشتن در جهت عدالت اقتصادی است. به همین منظور در حال حاضر مسوولان معتقدند که پرداخت یارانه نقدی به‌جای یارانه روی قیمت کالاهای اساسی و به‌خصوص حامل‌های انرژی، دستیابی به هدف مورد نظر؛ یعنی برقرار کردن عدالت اقتصادی را آسان‌تر می‌سازد.
منطق اقتصادی نیز با این موضوع سازگار است. زیرا پرداخت یارانه روی کالای اساسی و به‌خصوص حامل‌های انرژی، نه تنها کمک به اقشار آسیب پذیر جامعه محسوب نمی‌شود، بلکه مصرف‌کنندگان را به استفاده هرچه بیشتر از کالای مورد نظر تشویق می‌کند. بر همین مبنا، بر اساس نظریه‌های مصرف که مصرف را تابعی از درآمد فرد می‌داند، فردی که درآمد بیشتری دارد، مصرف بالاتر هم خواهد داشت و بنابراین یارانه بیشتری را به‌خود اختصاص خواهد داد.
همین موضوع باعث می‌شود که دهک‌های بالای درآمدی از یارانه حامل‌های انرژی بیش از دهک‌های پایین استفاده کنند و از دیدگاه عدالت اقتصادی، یارانه حامل‌های انرژی به صورت ناعادلانه توزیع می‌شود. اما پرداخت یارانه نقدی به صورت مساوی به تمامی اقشار جامعه حداقل بهره‌مندی یکسانی را برای همه افراد ایجاد می‌کند، چون همه عایدی یکسانی از یارانه دارند.
اما موضوعی که در خصوص عدالت اقتصادی باید مدنظر قرار گرفته شود، عدالت در عواید یا فرصت‌ها است. به این معنا که زمانی که قصد داریم در جامعه عدالت برقرار کنیم، دو راه را می‌توان متصور بود، راه اول آن است که به تمامی افراد مقادیر یکسانی بدهیم و راه دوم آن است که فرصت‌های یکسانی در بهره‌مندی از منابع اقتصاد برای همه افراد فراهم کنیم؛ در حال حاضر، یارانه نقدی عواید یکسانی را برای همه ایرانیان داوطلب دریافت یارانه فراهم آورده است. اما تغییری در فرصت‌های آنها ایجاد نکرده است.
دکتر جواد صالحی اصفهانی در مطالعه‌ای که اخیرا انجام داده است، به موضوع برابری در عواید و فرصت‌ها پرداخته و نشان داده است که فرصت‌های نابرابر مانند میزان تحصیلات والدین، زندگی در شهرهای بزرگ، برخورداری از مدارس خصوصی و.... تاثیر معناداری در میانگین نمرات کسب شده دانش‌آموزان ایرانی داشته است. بر همین مبنا می‌توان متصور بود که همین فرصت‌های نابرابر می‌تواند در قبولی دانش‌آموزان در دانشگاه و در نتیجه شغل آینده آنان که درآمد و وضع زندگی آنها در آینده را مشخص می‌کند، تاثیر قابل ملاحظه‌ای داشته باشد. به‌طور کلی ساده‌ترین راه برای برقراری عدالت، عدالت در عواید است و از این رو در کشور ما نیز این روش بسیار به‌کار گرفته شده است.
به‌عنوان مثال در خصوص آزمون ورودی به دانشگاه انواع سهمیه‌ها برای مناطق مختلف به لحاظ محرومیت یا فرزندان ایثارگران و شهدا لحاظ شده است که با اعمال ضرایبی در نتیجه آزمون، کلیه افراد را در یک سطح قرار می‌دهد. در صورتی که برقراری عدالت در فرصت‌های همه افراد مانند ایجاد مدارس و مراکز آموزشی در مناطق محروم، برقراری کلاس‌های آمادگی آزمون ورودی دانشگاه و غیره می‌تواند روش‌های مناسب‌تری باشد.
در خصوص یارانه‌ نقدی نیز، همان‌طور که اشاره شد قضیه به همین صورت است. یارانه نقدی عایدی یکسانی را برای همه افراد فراهم می‌آورد؛ اما دولت می‌تواند پس از دوره‌گذار در جهت برقراری فرصت‌های یکسان گام برداشته و مبالغ مذکور را با استفاده از برنامه ریزی‌های کلان و بلندمدت صرف ایجاد شغل در مناطق محروم و کل کشور نماید. موضوع برابری در فرصت‌ها به‌جای عواید، بیانگر همان ضرب‌المثل معروف ایرانی در خصوص ماهی و ماهیگیری است که توصیه می‌کند به جای ماهی دادن، ماهیگیری را یاد بدهید.
ایجاد فرصت‌های برابر موجب می‌شود تا در بلندمدت افراد از فرصت‌های یکسانی در دستیابی به موقعیت‌های ممتاز اجتماعی و اقتصادی برخوردار باشند و در نتیجه موجب کاهش اختلاف درآمدی و افزایش عدالت اقتصادی می‌شود. گرچه به لحاظ ملاحظات اقتصاد سیاسی و همچنین شفاف‌سازی در خرج درآمدهای نفتی، کم
چالش‌ترین روش اعطای یارانه، یارانه نقدی محسوب می‌شود.



منبع: جام جم آنلاین