جین شارپ و جنبش ضد خشونت
شبکه ی سوئدی صلح و عدالت
- مترجم: اسحاق نجم الدین
•
در یک چشم انداز ضد خشونت قدرت شکل وابسته دارد، نباید به قدرت چون مستأجر موقت پنداشته شود، بلکه قدرت اراده ای است که پذیرفته شده است و اگر مردم در قشر وسیع آن به نافرمانی روی بیاورند، صرفنظر از این که رهبری سیاسی از چه ابزارهایی استفاده کنند، دیر یا زود تمامی یا بخشی از قدرت را واگذار خواهند کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۵ اسفند ۱٣٨۹ -
۶ مارس ۲۰۱۱
معمولأ قدرت سیاسی بمنزله کلیتی از اقتدار، نفوذ، دسترسی به ابزارهای سرکوب برای بسیج شدن با هدف کسب قدرت سیاسی و یا مانعی برای تصمیمات صاحبان قدرت شرح داده می شود. کاملأ واضح است که اگر ما مفهوم قدرت را نشناسیم نمی توانیم انگیزه ای موثر و قانع کننده برای موجودیت و اداره قدرت داشته باشیم. بر اساس نظریه شارپ دو موضوع مرکزی در نگاه به قدرت وجود دارد.
دیدگاه یکپارچه:
در این دسته مردم رضایت و خوبی رهبری کنندگان را از قدرت مطالبه می کنند
قدرت در شخص و یا اشخاصی تجلی می یابد
قدرت مستقل، باثبات و مراقب است و پروسه تغییر قدرت دشوار است
دیدگاه وابسته:
در این دسته رهبری کنندگان رضایت و خوبی مردم را از قدرت مطالبه می کنند
نهاد های گوناگون اجتماعی منشا قدرت هستند
قدرت وابسته و محتاج کمک و همبستگی در همه شاخه ها است
اساس تئوری دیدگاه یکپارچه از خشونت سیاسی نشأت می گیرد و قدرت کم و بیش بر کمیت استوار است. قدرت گرفتنی است، این قدرت قوی، مستقل و اراده گرایانه ظاهر می شود. نگاه و نظر یکپارچه به قدرت به این معنا است که نمی توان بر این قدرت غالب شد مگر این که نظری یکپارچه تر، قوی تر از قدرت یکپارچه ایجاد شود. مخالفین قدرت یقینأ به مرور زمان می توانند تنها به کاهش ابزار های مخرب برای یک دگرگونی دست یابند. بر اساس این تفکر قدرت به سنگ شبیه است که می توان آن را تراشید، قطعه قطعه کرد تا تقریبأ کوچک شود یا کاملأ جز جز شود.
پیروزی بر قدرتی که شبیه به سنگ های اهرمی است تنها از راههای زیر امکان پذیر است:
الف. از طریق انتخابات آزاد و دمکراتیک
ب. کودتای دولتی
پ. جنگ
در یک جنگ مخالفین باید بر ارتش سرکوب غلبه کنند، صنعت، جاده ها، شهرها و سایر موارد باید از کار بیاندازند، بمب اتمی آخرین ابزاری است که در این کارزا تهدید کننده خواهد بود.
در یک چشم انداز ضد خشونت قدرت شکل وابسته دارد، نباید به قدرت چون مستأجر موقت پنداشته شود، بلکه قدرت اراده ای است که پذیرفته شده است و اگر مردم در قشر وسیع آن به نافرمانی روی بیاورند، صرفنظر از این که رهبری سیاسی از چه ابزارهایی استفاده کنند، دیر یا زود تمامی یا بخشی از قدرت را واگذار خواهند کرد.
قدرت یکپارچه صرفنظر از یکپارچگی اش هم به رهبری شوندگان و رهبری کنندگان وابسته است. اگر قدرت یکپارچه شناخته و عمل کند در واقعیت های روزمره نیز یکپارچه عمل خواهد کرد. منظور شارپ این است که همه جوامع چه آن جایی که بشکل نظام های دموکراسی اداره می شود و چه آن جایی که بشکل دیکتاتوری اداره می شود در نهایت گمان اکثریت مردم بر یکپارچگی قدرت وابسته است و این تفکر بر جامعه سیطره می یابد.
چنانچه نظریه شارپ درست باشد باید توضیح داد که چرا نیروی ویرانگر بی اثر است؟ جنگ جهانی دوم و بمب افکنی آلمانی ها نمونه ای از این دست است. بر اساس نظریه شارپ تلاش نیروی ویرانگر مستقیمأ نامعقول است و شبیه به این است که تمام انرژی صرف این می شود تا دیگ از آتش دور نگه داشته شود تا بتوان سرش را برداشت و کاملأ غافل از این که شعله کماکان پر حرارت است. جنبش ضد خشونت تلاش می کند تا شعله را پائین بکشد تا از این طریق به قدرت دست یابد.
ریشه اجتماعی قدرت
از نگاه شارپ قدرت مستأجر فرد یا افرادی نیست. این یعنی چه؟ شارپ چند نکته از ضروریات قدرت شرح می دهد:
۱ـ اقتدار. اقتدار برای این است که تصمیم بگیرد. این اختیار را رأی دهندگان (مردم) داوطلبانه تفویض کرده اند.
۲ـ توانایی انسانی. چه تعداد از رهبری اطاعت می کنند.
٣ـ توانی و دانش رهبری.
۴ـ فاکتور های نامعلوم. عادت انسانی به فرمانبری، ایدئولوژی و تجاربی که مردم در مأموریت های سیاسی دارند.
۵ـ امکانات و ابزار. ابزارها و امکانات اقتصادی، توانایی طبیعی، انتقالات، حمل و نقل و غیره.
۶ـ تحریم. توانایی برای بجریان انداختن تحریم ها. همه بر علیه شهروندان و مخالفین اتباع بیگانه.
تأکید شارپ بر شش بند فوق در وهله آخر به اطاعت و فرمانبری ارجاع می دهد. کارکرد و عمل فشرده ریشه در فعالیت های داوطلبانه دارد. پایه اقتدار در بیشترین حالت به رهبری مربوط است. رهبران به توانایی نیروهای وسیع انسانی احتیاج دارند. اطاعت و فرمانبری به اقتدار بستگی دارد. بسیاری از انسان ها آماده ی همکاری هستند، کمک های مالی می رسانند تا در یک کلام چرخ دولت از کار نیافتد. همه تصمیم ها در وهله آخر به این بستگی دارد تا آن ها را وارد صحنه و کارزار کنند. حفظ قدرت طبیعتأ اجباری است، اما کماکان به نیرویی احتیاج است تا این اجبار را به جریان بیاندازد و در وهله آخر قدرت مبارزه دورنی بین رهبری شوندگان و رهبری کنندگان است.
فاکتورهایی که اطاعت و فرمانبری را موجب می شوند
۱ـ عادت. انسان ها عادت به فرمانبری دارند و البته منشأش عادت و رسوم است که از تجربه ها که در قدرت وجود دارد، استفاده ببرند و انسان ها به این موجودیت وابسته هستند.
۲ـ ترس از تحریم. اشکال های تحریم متعدد هستند، اما منطور در این جا طرد و یا تحریم فیزیکی است.
٣ـ وظایف اخلاقی. چیزهایی که واقعأ مناسبات اخلاقی جامعه دانسته می شود.
الف: بهترین شرایط عمومی. قدرت جامعه را در برابر عنصر های ضد اجتماعی محافظت می کند. باید در نظر داشت که قدرت اشتباه می کند اما بدون قدرت نیز وضعیت بهتری ایجاد نمی شود.
ب: فاکتور های فرا انسانی. گمان هایی که خدا را بر زمین نمایندگی می کنند، مذهب، نژاد، ملیت، حقیقت یا این قبیل چیزها.
پ: هویت. باید در نظر داشت که هویت قدرت بر اساس سنت است، قانون، قانون اساسی و سایر موارد حقوقی.
ت: معیار پذیرش: بر اساس معیار های که در جامعه است رفتار می کند.
۴ـ علایق شخصی. باید در نظر داشت که سودی داشته باشد، نظیر پول، پرستیژ و یا موقعیت. از این روش رهبری با کمک اکثریت، اقلیت جامعه را کنترل می کند.
۵ـ شناسایی روانشناسی رهبران. تجربه ای از ارتباط هولناک رهبران. در جامعه معمول است تا ریزش و سقوط را محتمل بداند و ضروری است که کسانی این گمان را پیش ببرند.
۶ـ محدوده صبر. همواره در برابر قوانین صبر و بردباری وجود دارد اما باید اذعان کرد که این صبر فاقد جذبه است.
۷ـ رهبران اعتماد بنفس ندارند. مردم گرایش دارند تا رهبری شوند، آن ها از بی تفاوتی فرسوده و رنج می برند، آن ها بر این نظر هستند که رهبران شایسته و واجد شرایط لازم برای تصمیم گیری هستند تا خودشان.
اما فرمانبری هرگز گریز ناپذیر نیست. همه طرفین گرو ههای انسانی از عادتی رنج می برند. احتمالأ همه رنج می برند. اما همواره افرادی هستند که در قیاس با بقیه نافرمانی می کنند. و زمانی که این پروسه به نافرمانی بزرگ تبدیل شود، می توان آن را در نظریه شارپ یافت که نمونه های آن را می توان در جنبش هندی ها بر علیه استعمار جست و اگر کمی پیشتر بیایم، سقوط رژیم های اروپای شرقی یکی پس از دیگری نمونه های خوبی هستند.
شارپ دلیل نسبتأ تکنیکی برای این نظریه دارد که تقریبأ می توان چنین ارزیابی کرد: اگر گروهی به جنبش ضد خشونت روی بیاورد، علیرغم این که با همه نوع خشونت های وحشی مواجه می شود و طرف مقابل بر ناسازگاری اصرار می ورزد و اپوزیسیون عمومی در نظر پوزیسیون خشن بیگانه و بی اعتبار پنداشته می شود. و این تفکر در ارگان های چون پلیس، ارتش و کارمند ان عالیرتبه دولتی بروز می کند. قدرت های خارجی نیز در این میان با وحشیگری حاکمان وقت اعتراض می کنند و در شرایطی آن ها تحریم های اقتصادی بر علیه جناح خشونت طلب توصیه و بکار می گیرند.
در مجموع بخشی از فرمانبری به فرمانبری داوطلبانه وابسته است و بخشی نیز با تهدید در باره تحریم ها بارز می یابد. باید تدقیق کرد که فرمانبری های داوطلبانه به فاکتور های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی محدود می شود که همچون در مناسبات وابستگی، ارزش ها و نرم های انسانی نشان داده می شود.
اما همزمان باید تأکید کرد که فرد همواره می تواند از فرمانبری سرباز زند، حتی اگر فرد تهدید و یا طرد فیزیکی شود. برای مثال اگر فرد به زندان محکوم شود تا به اطاعت گردن نهد. اما اگر او از فرمانبری سرباز رند، صرفنظر از هر نتیجه ای نمی توان او را فرمانبر دانست. فرمانبری همواره با این نیت است تا او دستورات را عمل کند. تحریم ها به این خاطر صورت می گیرد تا به فرمانبری و اطاعت گردن نهد.
برگرفته از شبکه سوئدی: صلح و عدالت
ترجمه: اسحاق نجم الدین
|