روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۷ اسفند ۱٣٨۹ -
٨ مارس ۲۰۱۱
«سمفونی یغما» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید: تا همین چند وقت پیش خیال می کردیم افسانه است داستانی که مولوی حکایت می کند. داستان مسافری که شب هنگام خسته به خانقاهی رسیده و درازگوش خویش به خادم سپرده بود.
مولوی می گوید صوفیان مفلس خانقاه به غایت گرسنه بودند اما آن شب به افتخار مهمان تازه از راه رسیده، ضیافت بزرگی راه انداختند و او را گرامی داشتند و بساط دف و کف و سماع به راه انداختند. مجلس گل انداخت و ریتم دست افشانی مدام تندتر شد.
«خر برفت و خر برفت و خر برفت». هیجان محفل چنان صاحب درازگوش را فراگرفت که او نیز هم آواز شد. خواندند و خوردند و نوشیدند از این سفره چرب و شیرین تا گرگ و میش صبح. صبح که شد درویشان رند، یک به یک رفتند. مسافر ماند و خادم خانقاه، فقط! درازگوش کو؟ درازگوش که خرج همین ضیافت بود! فروختند و باهم خوردید. مجادله میان آن دو افتاد و مسافر، شاکی از اینکه چرا دزدیدن درازگوش را به من خبر ندادی؟ چه می توانست بگوید خادم بیچاره؟
گفت والله آمدم من بارها
تا تو را واقف کنم زین کارها
تو همی گفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوق تر
باز می گشتم که او خود واقف است
زین قضا راضی است، مردی عارف است
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
تا همین چند وقت پیش خیال می کردیم افسانه است داستانی که مولوی حکایت کرده است. شاید اگر خود آن حکیم بزرگ امروز در قید حیات بود باور نمی کرد که ببیند جماعتی رند ورشکسته، «سرمایه» آبروی برخی رجال پرآوازه را به سرقت برده باشند و با این حال همین چند رجل مال و آبرو باخته، با آنان ارکستر سمفونی مشترک راه انداخته باشند.
اما جناب مولوی- نور به قبرت ببارد!- آنچه را تو قرن ها پیش سروده بودی، مردم ما با حیرت و کنجکاوی به چشم دیدند که چگونه تمام اعتبار و سرمایه برخی سیاست پیشگان را مردرندها به یغما بردند و با این همه سارق و مال باخته باهم بر سر خوان یغما نشستند. مولوی عزیز! قصه بیخ پیدا کرد.
شاید اگر بودی، ابیاتی به حکایت خویش می افزودی و روایت می کردی رندانی را که نه تنها سرقت کردند، بلکه سواری گرفتند از برخی مالباخته های فتنه که یادشان رفته بود نباید به فتنه گران سواری داد، دوشیده شدن که به جای خود محفوظ! مالباخته های داستان ما به خیال زرنگی و مرد رندی، تاراج شدند و دوشیده شدند و سواری دادند، حتی به فرومایگانی که آشکارا می گفتند شیر درازگوش خورده و پای در عرصه سیاست و صدارت گذاشته اند. جناب مولوی! اگر مرد مسافر قصه تو زودباور و ساده دل بود که غارت شد اما در قصه ما غیر از ساده دلی، برخی رفتارها بوی خیانت هم می داد.
خائنان حکمی دارند و ساده دلان حکمی دیگر و بدکاران خیال پرداز، حکم سوم. طایفه سوم جماعتی هستند که با زحمت، عمل اندوختند و یکجا به آتش کشیدند چندان که هیچ وزنی برجای نماند، به سان کافران! خداوند در آیات ۱۰٣ تا ۱۰۵ سوره کهف، این طایفه را زیان کارترین مردم می شمرد و می فرماید «قل هل انب ّئکم بالاخسرین اعمالاً الذین ضلّ سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعاً... ای پیامبر بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم باخبر کنم که چه کسانی هستند؟ آنها که کوششان در زندگی دنیا گم و نابود شد؛ با این حال می پندارند که کار نیک انجام می دهند.
آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و ملاقات او کافر شدند. به همین جهت، اعمالشان نابود شد و از این رو در روز قیامت، چیزی به عنوان وزن (ارزش و حقانیت) برای آنها برپا نخواهیم کرد». امیرمومنان(ع) درباره مصادیق این آیات الهی به اصبغ بن نباته فرمود «منظور یهود و نصاری هستند که در آغاز بر حق بودند سپس بدعت هایی در دین خود آوردند که همین بدعت ها آنان را به انحراف کشانید اما گمان می کردند کار نیک انجام می دهند.»
امام همچنین فرمود که خوارج نهروان نیز چندان از یهود و نصاری فاصله نداشتند. یعنی که در نظام دینی، سردمداران خروج علیه حاکمیت به مرز کفر و نفاق وارد می شوند ولو پیشانی پینه بسته داشته باشند و ادای زاهدان و صوفیان و درویشان را درآورند.
گم کردن عمل و باختن اصل سرمایه در خانقاه شیاطین، عمرو و زید ندارد و کوچک و بزرگ نمی شناسد. وارد زمین شیطان که شدی و در زمین او بازی کردی، لاجرم بازنده ای چه رسد به اینکه به یاری حریف هم بشتابی و به سوی دروازه خودی بتازی.
آیا کسی یکبار دیده یا شنیده که شیاطین به غارت زدگان خود در وقت تنگنا یاری رسانده باشند؟ منافقین هم بر آیین شیطانند در تحمیق و تحریک به انتحار و سپس پشت قربانی را خالی کردن. این، خبری کاملاً سری است. «آیا آنها را که نفاق ورزیدند، ندیدی؟ پیوسته به برادران کافر خود از اهل کتاب می گفتند اگر شما را بیرون کنند، همانا ما نیز با شما بیرون می آییم و هرگز هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد و اگر با شما بجنگند، یاری تان خواهیم کرد. خداوند شهادت می دهد که آنها دروغگو هستند. اگر آنها را بیرون کنند، با آنها بیرون نمی روند و اگر با آنها پیکار شود، یاری شان نخواهند کرد و اگر یاری شان کنند، پشت به میدان کرده و فرار می کنند، سپس کسی آنان را یاری نمی کند. وحشت از شما در دل های منافقان بیش از ترس از خداست، این به خاطر آن است که آنها گروهی نادانند... کار آنها مانند شیطان است که به انسان گفت کافر شو اما هنگامی که انسان کافر شد، گفت من از تو مبرّا و بیزارم، من از پروردگار جهانیان بیم دارم. سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود.» (آیات ۱۱ تا ۷۱ سوره حشر). جای دوری نرویم، همین خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا به وسعت چند ده میلیون کیلومتر مربع شهادت می دهد که چگونه شیاطین به هنگام تنگنا پشت نوکران خود را خالی می کنند و آنان را زیر پا می گذارند، هر چند که به زودی این صحنه تحقیر و برائت آشکارتر خواهد شد.
راست می گوید مشاور ارشد آقای کروبی- عباس عبدی- که «غربی ها بسیار بی شخصیت هستند و روی حمایت آنها نمی شود حساب باز کرد». دست اندرکاران فتنه- تا آخرین مسافر قطار «شهر اسباب بازی»- همه خیانت هایشان را که روی هم بگذارند، به اندازه یک سال نوکری ۰٣ ساله حسنی مبارک نمی شود. آیا کسی هست که عبرت بگیرد از این حقیقت؟ اینکه دیگر قصه مثنوی معنوی یا افسانه قطار سوار شدن و به شهر اسباب بازی رفتن پینوکیو و مسخ شدن وی در شمایل درازگوش نیست، واقعیت جاری پیش روی ماست که آمریکایی ها نوکر ۰٣ ساله را زیر پا گذاشتند بلکه خود را نجات دهند.
شما را به خدا گرفتارانی این چنین در تله انفجاری زنجیره ای- حدفاصل مراکش در غرب آفریقا تا بحرین و یمن و عربستان در جنوب خاورمیانه- یا نوکران ایرانی پناهنده به لندن و پاریس و برلین و تل آویو و واشنگتن، می آیند برای کروبی و موسوی و خاتمی «قیامت» کنند؟! شبی بود و شیطان و بساطی. رندانی دست افشان کردند و ریختند و پاشیدند و گریختند تا بساط سور و سات را این بار با سر کیسه کردن انگلیس و آلمان و فرانسه و آمریکا در پایتخت های اروپایی و آمریکا برپا کنند.
قیامت کنند برای آنها که سرمایه شان را غارت کردند؟! چرا باید قیامت کنند برای آنها که خودشان هم سرشان درد می کرد برای غارت شدن. اصلا سر چهار سوق ایستاده بودند به امید یک پارتی توهم. آفتاب که برآمد و صحنه که روشن شد، خیابان مانده بود و مالباخته ها. رندان ساعت ها بود که گریخته بودند، که اساساً برای بزم آمده بودند نه رزم. چهار سوق خیابان بود و چند مالباخته، انگار که نه خری بوده و نه خانقاهی.
انگار نه انگار که پروژه های پی درپی درازگوش تروای ۱ و ۲ را ۲۲بهمن پارسال و ۵۲ بهمن امسال، به خرج آبروی همین حضرات ساز کرده بودند. آنها در این معامله فقط زیان نکردند، بلکه اصل سرمایه و همه چیز خود را باختند. آنان در این قمار خود را باختند و شگفت آن که دست کم همت نمی کنند تا خود را از گرو راهزنان به درآورند. آن وقت طنز تلخی خواهد بود اگر جماعتی چنین فاقد اراده و حرکت، دم از جنبش و حرکت هم بزنند. کو حرکت؟!
حالا همه حقه ها و تروکاژها هویدا شده است. اگر بشود با حقه های تصویری و سینمایی، به واسطه یک استخرکوچک، اقیانوس را تصویر کرد یا چند ده نفر را جای سیاهی لشکر ده هزار نفری جا زد یا اگر بتوان دکور تک دیوار چوبین را جای یک کاخ واقعی نشان داد، امکان ندارد پیش چشم ملتی حاضر و ناظر، بادکنکی از «جنبش» ساخت و فیل هوا کرد.
آنها که دهه ۰۶ با سبیل های استالینی به روی ملت و حاکمیت اسلحه کشیدند و از جنایت دریغ نکردند، به وقت تنگ آمدن قافیه از تراشیدن تمام آن سبیل مردی! دریغ نکردند و با لباس مبدل از کشور گریختند. حالا همان ها و مشابهان آنان پای ماهواره و اینترنت در آمریکا و اروپا نشسته اند و خیال می کنند با «کلیک، کلیک- بنگ، بنگ» می توان ملتی میدان دیده و سلحشور را واداشت تا دست بالا ببرند و سرمایه های ملی و دینی خویش را به حساب «مخملی» های آن طرف آب واریز کنند.
بد عادت شدند از وقتی که توانستند کلاه از سر «مهندس» بردارند و بر سر «شیخ» بگذارند. اما حال و روز مخملی های خارج نشین، بهتر از داخلی ها نیست. مگر با یک ترفند چند بار می شود کلاهبرداری کرد؟ با مقامات ام آی۶ انگلیس، موساد اسرائیل و سازمان سیا تا کجا می شود سورچرانی مشترک کرد که «جنبش است این، جنبش است این، جنبش است»؟! چه قدر می توان ریتم تند داد و در فضای مجازی «داغ» کرد؟ آنها اینک نزد سران خشمگین سرویس های جاسوسی غرب اگر نه به چشم خائن، دست کم به چشم متهم و سرمایه بر باد ده نگریسته می شوند. هرچه خورده اند را باید بالا بیاورند.
سران سرویس های غربی هرگز به اندازه امروز عصبانی و به هم ریخته نبوده اند. خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا یکجا سر به عصیان گذاشته است. فیس بوک و تویتر اگر در ایران معجزه نکرد اما گویا به کمک انقلابیون در فرو ریختن بنیاد حاکمیت های وابسته آمد. تامیر پاردو، لئون پانتا و جان ساورز (روسای موساد، سیا و ام آی۶) حق دارند جماعت اپوزیسیون نمای ایرانی را تن پرور و کلاهبردار «برآورد» کنند، اگر که به فضای مجازی باور دارند.
کافه به هم ریخته ای است اردوگاه معارضه با جمهوری اسلامی ایران. کدام طیف در این کافه مالباخته ترند؟ آمریکا و انگلیس و اسرائیل؟ اپوزیسیون ۰٣سال مفت خوری کرده؟ منافقین جدید؟ یا گروه چهارمی که نقطه ضعف هایشان باعث شده تا به امروز در نقشه دشمن رو به هزیمت و عقب نشینی، ایفای نقش کنند؟ کسی نیست تا به دست این گروه انگشت شمار آخر، چرتکه و ماشین حساب یا دست کم فهرست سرمایه غارت شده شان را بدهد؟ چرا از حساب و کتاب گریزانند، مگر خود را سیاستمدارانی تاجرمسلک و زیرک نمی پندارند؟! کسی که نتواند سرمایه اعتبار و آبروی خود را از رندان راهزن بپاید، آیا می توان امانتی به وی سپرد؟ آن را که واعظ وجدان خویش در بند کرده، چگونه می توان موعظه کرد و هشدار داد؟ دیگری چه می تواند بکند وقتی صاحب سرمایه در سماع سارقان و طرّاران، معرکه گرفته و میداندار باشد؟ در غلغله دف، کف می زنند کف زنان. ای که چنین غرقه ای! بهل تا ببرند.
رسالت: «رسالت خبرگان»
«رسالت خبرگان» عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می خوانید:
مجلس خبرگان رهبری یک مجلس مهم و استثنایی در جمهوری اسلامی ایران است که از تمایزات نظام مردمسالاری دینی محسوب می شود. این نهاد برتر و فائق، بر اساس این وجه تمایز که اساس نظام اسلامی بر اطاعت از خداوند است، حلقه وصل زمین و آسمان در حکومت اسلامی در عصر غیبت به حساب می آید.بر خلاف اغلب مردمسالاری های متداول در دنیا مردمسالاری دینی بر اساس توحید شکل گرفته است و هر آنچه به غیر از حکم خداست طاغوت است.«اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم».
خبرگان ملت به واسطه خبرویت خود در فقاهت و عدالت، طی دو مرحله «حدوث» و «بقاء» ولایت الله نقش تعیین کننده دارند. در مرحله حدوث رجوع عموم ملت به مجلس خبرگان نشان می دهد که حکومت اسلامی و ملت مسلمان دو دغدغه اصلی دارند. اول اینکه کسی که در راس امور قرار می گیرد باید عادل باشد و دوم اینکه مصدر تصمیم گیری باید یک فقیه اسلام شناس، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر باشد. در واقع در راس حکومت باید کسی قرار گیرد که عدالت و تقوا در او ملکه باشد تا حکومت اسلامی در مسیر مستقیمی طی طریق خود را آغاز کند.
اما در مرحله بقاء ولایت الله که به مراتب مسئولیت و وظایف خبرگان ملت در آن سنگین تر می شود باید نقشه انقلاب در دسترس خبرگان باشد. اینکه مبدا و مقصد انقلاب اسلامی کجاست؟ امروز در چه مرحله ای قرار داریم؟ شان و جایگاه خبرگان ملت در مهندسی نظام اسلامی چیست؟ و ...
انقلاب اسلامی پدیده بدیع و نوینی را در ساحت مشهورات سیاسی حاکم بر دنیا ارائه کرد که سیاست و حکومت در آن مبنای بر پرهیزگاری، عدالت و حقیقت سامان می یابد.
این انقلاب در ادامه موجد نظام اسلامی شد که اساس آن بر ولایت فقیه استوار است. نظام مقدس اسلامی مبتنی بر تز مترقی ولایت مطلقه فقیه که تصور آن به تعبیر حضرت امام (ره) موجب تصدیق می شود انسجام یافت و ملت فهیم ایران با بیش از ۹٨ درصد آراء به این نظام سیاسی رای دادند.
اما با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی ایران و پشت سر گذاشتن تجارب گرانبهایی که در طول برهه های مختلفی چون جنگ تحمیلی ، دوران سازندگی ، اصلاحات و ... به دست آمده ملت ایران در مسیر حرکت اسلامی خود در مرحله گذار به «دولت اسلامی» هستند. دولتی که متکی بر تعریف عدالت و بر اساس قانون نظام هستی شکل گرفته باشد . دولتی که در آن هر شی در موضع خودش قرار بگیرد و هر اقدامی به هنگام ، صورت پذیرد.
دولتی که در آن اختلاس و ارتشاء و اختصاص جایگاهی نداشته باشد وبا متجاوز به حقوق سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی مردم به شدت برخورد شود. مرحله نهایی گذار اسلامی ملت ایران تحقق «جامعه اسلامی» است. جامعه اسلامی سمبل مدینه النبی و جامعه علوی است . جامعه اسلامی سمبل یک جامعه آرمانی در عصر بیداری است. این جامعه مقدمه ظهور منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله( ارواحنا له الفدا) است.
در واقع فرماسیون نظامی که در ایران پس از انقلاب اسلامی شکل گرفت یک هندسه الهی با مبدا و مقصدی اسلامی است. این هندسه الهی چه در مرحله حدوث و چه در مرحله بقاء نیازمند مهندسان مومن، چشمان تیزبین و نگهبانان بصیری است که نقشه کلی نظام را می شناسند، در عین حال قادرند نقشه خوانی کنند و مهمتر از همه خود را متعهد به این نقشه کلی و میثاقی می دانند که میراث گرانبهای بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی (ره) و خون صدها هزار شهید است.
در مرحله بقاء ولایت الله حفظ و پاسداری از هندسه الهی نظام اولویت اصلی خبرگان ملت است و در مسیر صیانت از این مهندسی، قانون اساسی هیچ محدودیتی به غیر از اسلام برای خبرگان قائل نشده است.
از همین روست که یکی از ویژگی های کلیدی مجلس خبرگان استقلال آن است. یعنی بر خلاف ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی ، قوه قضائیه ، مجمع تشخیص مصلحت نظام که مشروعیّت آنها محتاج به تنفیذ، تصویب، تائید رهبری است اما در مجلس خبرگان طبق اصل یک صد و هشتم قانون اساسی:«قانون مربوط به تعداد، و شرایط خبرگان، کیفیّت انتخاب آن ها وآیین نامه داخلی جلسات آنان برای نخستین دوره باید به وسیله فقهای اوّلین شورای نگهبان تهیّه و با اکثریت آرای آنان تصویب شود، و به تصویب نهایی رهبر انقلاب برسد. از آن پس، هر گونه تغییر و تجدید نظر در این قانون و تصویب سایر مقرّرات مربوط به وظایف خبرگان در صلاحیت خود آنان است».
وجدان یا فقدان استقلال مجلس خبرگان به طور مستقیم با این هندسه الهی ارتباط می یابد و عملا با عدم هر گونه تحدید، قانون اساسی دست این مجلس را در صیانت از روح الهی حاکم بر نظام بازتر کرده و به تبع آن رسالتش را به مراتب سنگین تر نموده است.
آنچه که امروز وظیفه مجلس خبرگان است حفظ این هندسه عظیم الهی و پیشگیری و درمان انحرافات احتمالی است. پاسداری مومنانه از این بافت روحانی که نظام اسلامی را در بر گرفته است بدون نقشه خوانی انقلاب و مرزبندی با دشمن میسر نیست. باید دشمن و دشمنی هایش را شناخت و مرزها را مشخص کرد.رهبر معظم انقلاب دو سال پیش در دیدار اعضای مجلس خبرگان ضمن تاکید بر جایگاه بسیار با اهمیت و مایه اطمینان مردم و نظام اسلامی این مجلس فرمودند:«یکی از وظایف مهم مجلس خبرگان، حفظ و تقویت مبانی، شعارهای بنیادین و جهت گیریهای اصلی نظام است».
سلوک سیاسی در مردمسالاری دینی بسته به تحقق شرایطی است که بخشی از آنها شکل رسمی و سخت افزاری نظام اسلامی است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران احصاء شده اما به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب «شرطِ لازم، ولی غیر کافی» است.
بخش مهمتر و بنیادی تر آیین حکومتداری در نظام اسلامی وجوه نرم افزاری و زیر پوستی است که در واقع همان جهت گیری های فکری، شاخصهای اصلی و شعارهای بنیادین انقلاب است. مقام معظم رهبری در تبیین شاخصهای اصلی انقلاب اسلامی برخی از آنها را اینگونه برشمردند:«عدالتخواهی ، استقلال و آزادی به معنای حقیقی کلمه ، استکبار ستیزی و منفعل نشدن در مقابل دشمن ، مردم گرایی ، مستضعف نوازی و گرایش به طبقات محروم ، و پرهیز از اسراف و زندگی اشرافی گری جزء مبانی انقلاب اسلامی هستند که به هیچ وجه نباید تغییر کنند».
مجلس خبرگان رهبری به لحاظ شأن و جایگاه عالی خود در نظام مردمسالاری دینی و همچنین به دلیل وظایف حساس محوله در تشخیص رهبر و رصدِ دائمیِ شرایط رهبری و عدم محدودیتی که قانون اساسی برای این مجلس در صیانت از هندسه الهی نظام قائل است در مرحله بقای نظام از رسالت خطیری در حفظ و تقویت مبانی، شعارهای بنیادین و جهت گیریهای اصلی نظام برخورداراست.
حالا باید گفت امروز یکی از وظایف مجلس خبرگان به عنوان «ذخیره معنوی نظام اسلامی» تقویت مبانی و جهت گیری های اصولی نظام اسلامی در راستای صیانت از هندسه الهی جمهوری اسلامی است تا با تاکید و اصرار خبرگان ملت بر اسلام گرایی در تمام شئون حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور زمینه تحقق دولت اسلامی و پس از آن جامعه اسلامی فراهم گردد.
آرمان: «هاشمی رفسنجانی ، مهدویکنی و مجلس خبرگان»
«هاشمی رفسنجانی، مهدویکنی و مجلس خبرگان» سرمقاله روزنامه آرمان به قلم صادقزیباکلام است که در آن می خوانید:
آیتالله مهدوی کنی در روزهای طولانی که در بند عمومی زندان اوین در سالهای ۵٣ تا ۵۷ به همراه هاشمی رفسنجانی حبس میکشیدند، هرگز فکر نمیکرد که روزی روزگاری خواهد آمد که او با هاشمی در انتخاباتی رقابت کند. نه تنها در سالهای سخت مبارزه زندان و تبعید او هرگز به این مساله فکر نمیکرد، بلکه شاید تا همین چند روز پیش هم او باور نداشت که در رقابتی با رفیق و همرزم قریب به ۵۰ سالهاش حضوریابد. اما سیاست چنین است و بعضی از سیاستمداران
را وادار میسازد تا تصمیمات سخت بگیرند. شاید کمتر کسی متوجه شود که این ایام چقدر سخت برای آیتالله مهدوی کنی بوده است. ویژگی اساسی مهدویکنی آن است که پیش از آن که یک سیاستمدار باشد یک روحانی با تقوا و خداترس است که حاضر نیست قیامتش را به همه پستها و مقامهای دنیوی بفروشد. پست و مقام و قدرت و ریاست و جاه و جلال که سهل است، او حاضر نیست برای همه ثروت و مقامها و مناصب این دنیا عملی را انجام دهد که نسبت به درستی آن از منظر دینی و اخلاقی تردید داشته باشد.
شاید به واسطه مجموعه این ملاحظات بوده که مهدوی کنی در عمل خیلی وارد عرصه سیاست چه در دوران امام(ره) و چه بعد از آن نشد و ترجیح داد در عمل پست و سمت و منصبی نداشته باشد و به تعییر علما و فقها عمل به احتیاط کرد. از همان اوایل انقلاب نه خیلی به دنبال تحزب، تشکل و قدرت رفت و نه خیلی تمایل و اشتهایی برای رسیدن به پست و مقام داشت.
حسب ضرورت چند صباحی در اوایل انقلاب به همراه شماری از انقلابیون مسئولیت کمیتههای انقلاب را از جانب شورای انقلاب به عهده گرفت. در تلاطمهای سیاسی دوران بنیصدر، شهید رجایی و حزب جمهوری اسلامی مدتی مسئولیت وزارت کشور و نخست وزیری را در سالهای ۵۹ تا ۶۰ پذیرفت و با فروکش کردن غائله بنیصدر و مجاهدین از نیمه دوم سال ۶۰ به تدریج نقش کمرنگ تری را حاضر شد در سیاست، بپذیرد.
از همان زمان بود که سرگرم دانشگاه امام صادق(ع) شد و ظرف ٣ دهه گذشته ترجیح داد که خود را از امور اجرایی، سیاسی و قضایی کنار نگه دارد.
اما شرایط و استقبال از ایشان برای کاندیداتوری ریاست خبرگان سبب شده تا این روحانی هفتاد و چند ساله این مساله را بپذیرد. دراین میان، برخی جریانات سیاسی هستند که بدون در نظر گرفتن شأن مجلس خبرگان و ارزش فقاهت و اجتهاد علمای عضو این مجلس، سعی در بهرهبرداری سیاسی از اجلاس امروزخبرگان رهبری کرده و انتخابات این دوره ریاست مجلس خبرگان را با رویکرد سیاسی و جناحی خود بررسی میکنند.
خبرگی آیات مهدوی کنی و هاشمی به عنوان شخصیتهایی که هم سوابق علمی و هم حضور موثرشان در صحنههای گوناگون انقلاب بر هیچ کس پوشیده نیست، اما با نگاه سیاسی آن را نادیده میگیرند، در حالی که هر انتخابی از سوی اعضای محترم مجلس خبرگان قطعا در راستای منافع نظام خواهد بود و آنها خود بر این امر واقفند.
این دو از پیکره روحانیت اصیل هستند، یعنی اگرهم هر دو وارد عرصه رقابت شوند، بر اساس تکلیف این کار را میکنند نه اینکه یکی بخواهد دیگری را حذف کند، در صورت ورود هم به صورت کاملاً قانونمند و با رعایت قواعد بازی به یک رقابت سالم میپردازند، در نهایت هر کدامشان هم پیروز رقابت شوند، قطعا آن دیگری ناراحت نخواهد شد، لذا بر اساس تشخیص و تکلیف است که ممکن است این دو بزرگوار وارد عرصه رقابت شوند و از این منظر نتیجه هر چه باشد برای هر دو شیرین است.البته باید بدانیم در هر حال کار خبرگان را باید به خبرگان واگذارکرد.
تهران امروز: «تحولات جامعه عربی و هراسهای جدید اسرائیل»
«تحولات جامعه عربی و هراسهای جدید اسرائیل» عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم بهمن سعادت است که در آن می خوانید:
در بسیاری از تحلیلهای ارائه شده در مورد تحولات ماههای اخیر جهان عربی،یکی از سوالات اصلی مطرح،متمرکز بر این نکته است که سقوط حکومتهایی چون دولت مبارک، بن علی و اکنون قذافی و تحولات پرشتاب در کشورهایی چون بحرین،یمن و...چه تاثیری بر محیط امنیتی رژیم صهیونیستی خواهد داشت؟این سوال از آن حیث مطرح میشود که از سویی دولتهای ساقط شده با کنترل خشم عمومی موجود در افکار عمومی جهان اسلام بر علیه اسرائیل، توانسته بودند ثباتی هر چند شکننده را در محیط امنیتی این رژیم به وجود آورند، محیطی که اسرائیل ، به دلیل موقعیت ژئوپلتیک خود، از همان ابتدای تاسیس دغدغهای جدی نسبت به وضعیت حاکم و تحولات جاری در آن داشته است.
اکنون و در موقعیتی که چنین دولتهایی سقوط کردهاند یا در بحرانند و شواهد حاکی از ورود جامعه و افکار عمومی به عرصه تاثیرگذاری جدی بر فرایندهای سیاسی است، طبعا سوال در مورد شکل، ماهیت و جهت گیری دولتهای آینده این کشورها، جهت گیری افکار عمومی نسبت به اسرائیل و نقش آنها در تعیین اولویتهای سیاست خارجی دولتهای جدید و نهایتا تاثیر این همه بر محیط امنیتی رژیم صهیونیستی موضوعی است که از اهمیت ویژهای برخوردار است.
بسیاری از حکومتها و نظامهای سیاسی فروپاشیده یا در بحران عرب، زمانی خود در صف مقدم مبارزه با اسرائیل بودند و آگاهان به تاریخ میدانند که جنگهای اعراب با اسرائیل در هر چهار مورد، بر محور مصر و شعارهای ناسیونالیستی آن شکل گرفت.
شکستهای فاحش اعراب در این جنگها از یک سو موجب سرخوردگی عمومی از دولتهای رادیکال عربی و از سوی دیگر تهی شدن یک پایگاه جدی مشروعیت بخش به رهبران و حکومتهای مستقر در جهان عربی بود.
در چنین وضعیتی بود که دولتهای عربی با یک چرخش تدریجی به سوی کنار گذاشتن آرمان مبارزه به سوی پذیرفتن موجودیت اسرائیل سوق یافتند و به غرب مایل شدند. چرخش صورت گرفته به سوی غرب و مصالحه تدریجی با رژیم صهیونیستی تاثیری مشخص بر افول محبوبیت حکومتهایی شد که زمانی بخش مهمی از مشروعیت و پایگاه مردمی خود را در تقابل با صهیونیستها و زمینه سازی برای جنگ با آن بهدست میآوردند.
جالب آن بود که در سایه نفرت موجود در افکار عمومی جهان عربی نسبت به اسرائیل و عملکرد تهاجمی آن بر علیه ملتهای مسلمان، دولتهای عربی در تعامل خود سویه احتیاط را نگاه میداشتند.در عین اینکه جهتگیری خود را گسترش تدریجی تعامل با اسرائیل قرار داده بودند، در تریبونهای خود از ضدیت با اسرائیل و مبارزه با زیاده خواهی آن سخن میگفتند و به منظور اعتبار زدایی از دشمنان و معارضان داخلی، آنها را منتسب به اسرائیل میکردند.
بخش مهمی از تعاملات گروه فتح، مصر،اردن طی دهه ۷۰ و پیش از آن در دهه ٨۰ و ۹۰ با اسرائیل، در زمانی که ارتباط با آن رژیم از قبح بالایی برخوردار بود، از سنخ روابط غیر رسمی و پنهانیای بود که گاهی برخی از زوایای آن بروز میکرد.این الگوی تعامل پنهانی که برآمده از نوعی حس شرم بود، در دو دهه اخیر گسترش یافت و دولتهایی چون عربستان، قطر، کویت و در این اواخر دولت سوسیالیستی قذافی نیز مشاهده میشد.
اصولا هر چه در زمان جلوتر میآییم با کاسته از قبح قضیه،شاهد علنی تر شدن ارتباطات و گسترش آنها نیز هستیم که طبعا اثر مشخصی بر افت و محبوبیت و مشروعیت رهبران اقتدارگرای این کشورها داشت.
اسرائیل که در ٣ دهه اول حیات خود دوران سختی را تجربه کرده بود، بیشترین بهره را از تحول صورت گرفته در دولتهای سابقا انقلابی برد و در دو دهه اخیر توانست بیش از هر دورانی در محیط خود احساس امنیت کند و خواستههای خود را بدون اینکه دولت های مستقر عربی تمایلی به برخورد با این عملکردهای تهاجمی تحقیر آلود داشته باشند، بهپیش ببرد.هر چند که دولتهای عربی در تریبونهای تبلیغاتی همچنان سخن از واژگانی چون«اتحاد ملل عربی»،«حمایت از آرمان فلسطین» و «مبارزه با موجودیت اسرائیل» وجود داشت ولی همه بر این نکته آگاه بودند که این شعارها، هر کارکردی داشته باشند، تهدیدی برای اسرائیل نمیباشند.
اکنون به نظر میرسد این دوران به پایان رسیده و دورانی با مختصاتی جدید آغاز شده است که در آن دولتهای نوظهور نخواهند توانست بر مدار قبلی حرکت کنند، در خفا یا اتاقهای مذاکره بده بستان کنند و در تریبونها از مبارزه سخن بگویند.در این بین در مورد نحوه تعامل دولتهای جدید سناریوهای مختلفی مطرح است.
از سویی گروهی از تحلیلگران غربی معتقدند در سایه تحول اجتماعی و فرهنگی صورت گرفته در جامعه عربی و جریانهای اسلامگرا، نباید انتظار بروز احساسات ضد اسرائیلی شدیدی را داشت که سیاست خارجی این کشورها را به مسیری یکسره متفاوت از گذشته سوق دهد.
در مقابل سناریوی دیگر بروز احساسات جدی ضد اسرائیلی را پیش بینی میکند که نهایتا به معنای تجدید نظرهای مهمی در نحوه مواجهه و تعامل با اسرائیل خواهد بود.
گرچه در مورد روند آتی حوادث نمیتوان پیش بینی درستی ارائه داد، ولی اگر بهیاد بیاوریم در مقاطعی چون جنگ ٣٣ روزه رژیم صهیونیستی بر علیه حزب الله، چه فضایی در حمایت از مقاومت لبنان در جامعه اسلامی به وجود آمد، میتوان این پیش بینی را داشت که حداقل در مقاطعی که اسرائیل خوی تجاوزگری خود را به نمایش بگذارد، دیگر دولتهای عربی نمیتوانند کاری شبیه آنچه دولت مبارک و ملک عبدالله در کنترل احساسات داخلی بر علیه صهیونیستها انجام دادند و حتی در خفا به حمایت از امحای حزب الله توسط اسرائیل پرداختند، انجام دهند.
از این جهت است که این روزها میتوان نگرانیهای جدی را در نزد تحلیلگران و سیاستمداران غربی علاقهمند به منافع اسرائیل در منطقه مشاهده کرد که طبعا این نگرانیها به مراتب در حاکمان اسرائیل شدیدتر است، چراکه بعد از چند دهه، محیط اطراف آنها آبستن حوادثی است که گرچه نتایج آن هنوز مشخص نیست، ولی در هر صورت به نفع آنها تمام نخواهد بود.
ابتکار: «از کجا آوردهای؟ به تو مربوط نیست!»
«از کجا آوردهای؟ به تو مربوط نیست!» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می خوانید:
مجلس اخیراً مصوبهی مهمی را به تصویب رساند که باتأسف رسانهها آنچنانکه باید و شاید به آن نپرداختند. شاید یکی از دلایل رسانهها در کمتوجهی و نگاه گذرا به موضوع این مصوبهی مهم، شلوغی موضوعات داغ زمستان امسال است که بدجوری دیکتاتورها را برفگیر کرده است.
شاید هم برخی آنرا جدی نگرفتهاند؛ زیرا وقتی میبینند برای اجرای همین قوانین موجود کسی تره هم خرد نمیکند و هر روز، میان قوای کشور بحث وکشمکش است و همدیگر را متهم به قانونگریزی میکنند، دگر چه امیدی است که این قانون ضمانت اجرایی پیدا کند؛ قانونی که انگیزهی شخصی برای اجرای آن بسیار کم، در حد هیچ است.اتفاقاً در روزنامههای دیروز، با تیتر درشت آمده بود که رئیس مجلس دولت را متهم به بیقانونی یا غیرقانونی عملکردن نموده است و در نامهای به رئیس دولت نوشته «جناب آقای رئیسجمهور، شما در تصمیم قانونیتان، غیرقانونی عمل کردید.
هرچند آقای احمدینژاد جوابهایی در آستین دارد و معتقد است چون از نزدیک دستی بر آتش دارد، میتواند نیازها و موانع و ظرفیتها را بهتر تشخیص دهد و مجلسیان را که از دور دستی بر آتش دارند، متهم کند؛ افرادی که قوانینی را مصوب میکنند که نهتنها گرهگشا نیستند، بلکه گاهی قوزبالاقوز میشوند و خود گره را کورتر میکنند.
اکنون مجلس تصویب کرده است که کلیهی مسئولان، بهویژه مدیران دولتی موظف هستند که میزان دارایی خویش را قبل و بعد از منصب خویش به قوهقضائیه اعلام کنند. بسیار قشنگ است؛ اما انگار جاهایی لنگ میزند و چیزهایی کم دارد.
***
نقل است دیوانهای وارد نیشابور شد. در راه، بیرون از شهر، گلّههای گوسفند فراوان دید. پرسید: این گلّهها از کیست؟ گفتند: عمید نیشابوری. جلوتر رفت و اسبان و شتران زیادی دید. پرسید: اینها مال کیست؟ گفتند: عمید نیشابوری. وارد شهر شد، خانهای آباد و بزرگ دید که غلامان و کنیزان فراوان در آن رفتوآمد میکردند. پرسید: این سرا و خدم و حشم متعلق به کیست؟ گفتند: عمید نیشابوری. خلاصه از هرچه پرسید، جواب میآمد که از عمید نیشابوری. دیوانه کلاه خود را به هوا انداخت و گفت: اینرا هم بده به عمید نیشابوری.
***
سالهای سال پس از انقلاب، بسیاری از مسئولان ردهبالای کشور بهحق یا ناحق، به چیزهایی متهم شدند. اگر به جزیرهای زیبا و آباد برای تفریح میرفتیم و از آبادانیهای صورتگرفتهی آن به وجد میآمدیم، عدهای میگفتند که این جزیره متعلق به فلانی است. اگر از کنار ساختمانهای بلندمرتبه رد میشدیم، باز یکی پیدا میشد و میگفت که این متعلق فلان فرد است. اگر کارخانه یا شرکتی سودآور در کشور جان میگرفت و به تبلیغات گسترده برای فروش کالا میپرداخت، باز میگفتند که این مال فلانی است.
بانکها و موسسات مالی معتبر و موفق را باز متعلق به فلانی میدانند. هیچکس هم از خود نپرسیده که منبع موثق این اخبار و یککلاغوچهلکلاغ کجاست؟ اینگونه تهمتها آنقدر تکرار و شایع میشود تا درنهایت، به باوری عمومی تبدیل میشود. وقتی این باورها بارور شود، آنو قت کسانی پیدا میشوند که از آنها بهرهبرداری کنند و میوهی مقصود خویش را بچینند و البته اینگونه داوریهای نادرست میتواند علیه هر جناح یا شخص صاحبقدرتی صورت گیرد.
از آنجا که افراد، معصوم نیستند و در معرض گناه و عصیان قرار دارند، بهگفته خواجه حافظ:
جاییکه برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بیگناهی
بهجز معصومین که بهگفته استاد بهاءالدین خرمشاهی: «یا میتوانند گناه نکنند یا نمیتوانند گناه بکنند»، هرکسی بنابه ظرفیت وجودی خویش، در معرض خطا و گناه قرار دارد. قدرت و کسب آن و امتیازاتی که از قِبَل آن حاصل میشود، چنان شیرین است که اکثریت را مانند بید بر سر ایمانشان میلرزاند. بهجز سالهای اولیهی انقلاب و دوران دفاع مقدس که همگان واقعاً تشنگان خدمت بودند، نه شیفتگان قدرت، همواره شاهد بودهایم که جناحها و اشخاص برای شکست رقیب از هیچ کوششی فروگذار نکردند و هر حربهای را برای پیروزی خود و لگدمالکردن هستی و حیثیت رقیب خویش بهکار گرفتهاند؛ بنابراین، اخلاقیات صِرف و دستورهای دینی نتوانسته مانع بیاخلاقیها شود؛ لذا میبینیم به همان میزانی که دولتمردان کنونی و طرفداران آنان در انتساب فسادهای اقتصادی به مخالفانشان جولان دادند، خود نیز قربانی این روش گشتهاند.
واقعیت این است که داوری درست در این زمینه، کار درستی نیست. بخشهایی از این نسبتها سیاسیکاری است و جای تأسف است که اینهمه سیاست ما آلوده شده است. سیاستی که طبق تأکید امام (ره) باید عین دیانت باشد.
***
اکنون اگر افراد بهواسطه نیروی درونی و ایمان خویش نمیتوانند خود را کنترل کنند و اژدهای نفْس پس از کسب قدرت و مسئولیت، سر از خواب زمستان بیآلتی بر میدارد، باید قفسی ساخت و چهارچوبی را تهیه نمود که قلمرو اژدها را محدود کند و تا کنون ثابت شده که محکمتر از قانون چهارچوبی نیست، بهشرط آنکه همه خود را مقید به آن بدانند. بههمینسبب باید مصوبه اخیر مجلس را به فال نیک گرفت و برای اجرای آن آستینها را بالا زد.
***
البته سوالات زیادی در اطراف این مصوبه مطرح میشود، مثلاً آیا همهی نمایندگان مجلس، وابستگان آنان، مدیران دولتی در همه ردهها، اعضای شورای شهرها و خلاصه همه کسانیکه بهنوعی با احوال عمومی و مردم به هر میزان سروکار دارند، در این قفس مبارک میگنجند یا به دلایل گوناگون، از جمله کار کارشناسی ناکافی و اغراض نهفته دیگر، بسیاری از این چهارچوب رها میشوند؟ گو اینکه نوک پیکان تحدید، بیشتر بهسمت دولتیها رفته است.
درست است که قدرت و ثروت کشور غالباً در دست دولتیان است؛ ولی نمایندگان مجلس از رانتهای گستردهای برخوردارند. فلان نمایندهای که تا چند سال پیش، در کنار ما، به تدریس میپرداخت و برای اجارهخانهاش دغدغه داشت، اکنون چه شده که همانند عمید نیشابوری سرا و حشم و خدم بیشماری بههم زده است؛ ولی ما هنوز سر جای خودمان هستیم و حتی در زمینههای اقتصادی پسرفت هم کردهایم و کابوس تأمین حداقل معیشت را داریم. بهضرسقاطع میتوان گفت میزان سوءاستفاده نمایندگان از موقعیت خویش و بهرهبرداری از اموال عمومی بهطور غیرقانونی اگر از وزرا و مدیران دولتی بیشتر نباشد، کمتر نیست.
ما همه میتوانیم مدیران و نمایندگانی را مثال بزنیم که قبل از تصدی مسئولیت، آسمان جل بوده و پس از اتمام دورهی خود، آسمانخراش ساختهاند. بسیاری اموال خویش را زیرکانه بهنام اشخاص ثالثی میزنند تا از معرض اتهام رهایی یابند. حال اگر قانون بخواهد از آن افراد ثالث بپرسد که این اموال را از کجا آوردهای؟ حتماً خواهد گفت: به تو مربوط نیست و پاسخش هم قانونی است. چراکه قفس قانون را تنگ ساختهایم.
مردمسالاری: «خطر انحراف در حرکت های انقلابی منطقه»
«خطر انحراف در حرکت های انقلابی منطقه» عنوان سرمقاله روزنامه مردمسالاری به قلم حشمت الله فلاحت پیشه است که در آن می خوانید:
همانطور که پیش بینی می شد تحولات خاورمیانه در روزها و هفته های اخیر اشکال جدیدی به خود گرفته و با توفیق نسبی مردم مصر در پایین کشانیدن دیکتاتور کشور کهن شان، این موج که از تونس آغاز شده بود در مصر توفیق یافت تا پا به کشورهای دیگری نظیر یمن، بحرین و لیبی بگذارد.
وجه مشترک تمامی کشورهایی که در آنها شاهد قیام های مردمی هستیم، عدم تمکین و توجه رهبران آنان به اصول مورد خواست مردم نظیر استقلال، فضای باز سیاسی و دوری از وابستگی است.
این اصول که فقدان آنها موجب احساس حقارت نزد ملت های این کشورها شده، در اصل اصول بدیهی هر اجتماع پویایی برای رشد و تکامل است و به نحوی که ملتها احساس می کنند دیگر عزت و عظمتی برای آنها باقی نمانده و هویت شان در معاملات رذیلانه سیاسی و در پی پنهان کاری سران فاسد و وابسته به غرب مورد معامله قرارگرفته است.
جنس آنچه امروز در مصر، تونس، بحرین و... فریاد می شود به فریادهای ملت ایران در روزها و ماه های منتهی به بهمن ۵۷ بسیار شبیه تر است، البته ٣۲ سال از آن دوران گذشته و معادلات جدیدی به خواست ملت ها حاکم شده که شاید در جایگاه مشابهت، تفاوتهایی نیز به لحاظ ماهیت و جنس ابزارهای اعلام حرکت وجود داشته باشد، اما تمامی حاضران در حرکت جوشنده انقلاب اسلامی، به راحتی قادرند اشتراکات بی شماری را مورد اشاره قراردهند.
اما با گذشت حدود ٣ هفته از حرکت مردم مصر آنچه در توفیق انقلاب این ملت مباحث و موضوعاتی را مطرح می کند، معادله های حاکم بر رفتار شورای عالی نظامی این کشور است که از آن نوعی وابستگی به جریان های فرامنطقه ای و البته خارج از انتظار مردم مشاهده می شود; به گونه ای که مردم انتظارات انقلابی خود را در جای دیگری خارج از چارچوب شورای عالی نظامی جست وجو می کنند.
مردم مصر به دلیل عدم داشتن رهبری واحد و مستقل در شرایط خاصی از توفیق مطالبات سیاسی شان قرار دارند که البته طی روزهای اخیر با مراجعت برخی از علمای برجسته که در گذشته در تبعید به سر می برده اند، می توان انتظار توفیقات بیشتری را در ادامه مسیر داشت.
خاورمیانه در آستانه تحولات بزرگتری قرار گرفته و این تحولات به خواست خداوند و با هوشیاری مردم کشورهای عرب به سامان خواهد رسید تا پای بسیاری از بیگانگان از منطقه قطع شود و کشورهای با حکام وابسته به کشورهایی مستقل و آزاد بدل گردند و این تحقق کلام امام خمینی(ره) برای ملل عرب است.
قدس: «اوج گیری احساسات ضد اشغالگری در افغانستان»
«اوج گیری احساسات ضد اشغالگری در افغانستان» عنوان یادداشت روز روزنامه قد به قلم مجید وقاری است که در آن می خوانید:
رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا روز گذشته در حالی برای دیدار با حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان و شماری دیگر از مقامهای این کشور و البته بازدید از پایگاه های نظامی آمریکا وارد کابل شد که موجی از خشم و نفرت مردم این کشور علیه نیروهای آمریکایی و اقدامهای خشونت بار و جنایتکارانه آنها در کشتن زنان و کودکان و مردم غیرنظامی در حملات متعدد هفته های اخیر در منطقه «کنر» که منجر به کشته شدن بیش از هشتاد شهروند افغان شده، این کشور را در بر گرفته است.
آمریکایی ها و در رأس آنها باراک اوباما، در برابر اعتراضهای مردم و مقامهای افغانستان، به جای عذرخواهی رسمی و توقف این حملات، تنها به ابراز تأسف از کشته شدن غیرنظامیان اکتفا کرده اند و حتی «دیوید پترائوس» فرمانده نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان، در اظهاراتی گستاخانه مدعی شد این بمبهای آمریکایی نیست که زنان و کودکان را سوزانده و خاکستر کرده، بلکه مردم افغانستان به دست خود کودکانشان را می سوزانند و می کشند تا نیروهای آمریکایی را بدنام کنند.
با توجه به اینکه اخبار و گزارشهای منتشر شده از سوی مراجع پزشکی و قضایی افغانستان حاکی از استفاده نیروهای آمریکایی از سلاحهای ممنوعه در حملات است، این نگرانی مردم افغانستان را دو چندان کرده، زیرا آمریکایی ها از مردم این کشور به عنوان ابزار و امکانی برای آزمودن سلاحهای جدید و ممنوعه خود استفاده می کنند.
در چنین فضایی، سفر سرزده گیتس به افغانستان نشان می دهد مقامهای کاخ سفید هم از پیامدهای این حملات در داخل و خارج از افغانستان و اوج گیری احساسات ضد اشغالگری نگران هستند و مایلند با انجام مذاکره و جلب نظر مقامهای دولت افغانستان، به هر نحو ممکن بر این فضا غلبه کنند.
البته به موازات این مسأله و گسترش اعتراضها و نارضایتیهای داخلی، دولت افغانستان نیز بیش از پیش زیر فشار افکار عمومی قرار دارد تا در نوع ارتباطات خود با آمریکا و برنامه های امنیتی کشور بازبینی کنند. مردم افغانستان بارها از دولت خود خواسته اند مانع تداوم حملات نیروهای آمریکایی و ناتو به غیرنظامیان شوند. امری که به نظر می رسد دولت مرکزی کابل تا کنون از انجام آن ناتوان بوده است.
آمریکایی ها تا کنون بی توجه به این اعتراضها، نه تنها سعی می کنند گستره عملیاتی خود را در مناطق مختلف افغانستان گسترش دهند و گهگاه از مرزهای این کشور نیز فراتر رفته اند، بلکه با نزدیک شدن به ماه ژوئن، موعد آغاز خروج نیروهای بیگانه از افغانستان، به فکر ایجاد پایگاه های نظامی دائمی و استمرار حضور نظامی در افغانستان هستند که نگرانیهای منطقه ای را هم به دنبال داشته است.
اظهارات رابرت گیتس در کابل درباره اینکه با خروج نیروهای ناتو از افغانستان خلاء امنیتی در این کشور به وجود خواهد آمد و ناامنی تشدید خواهد شد، نشان می دهد آمریکایی ها سیاست مدیریت بحران را همچنان با جدیت دنبال می کنند. در واقع، آنها از یک سو اجازه می دهند خشونتهای سازمان یافته افزایش پیدا کند و آنگاه خود را در مقام مقابله با آن ناجی افغانستان و تأمین کننده امنیت این کشور در برابر افراط گرایی و طالبان معرفی کنند تا ابقای حضورشان را ضروری و حیاتی جلوه دهند.
با این حال، به وضوح آشکار است که مقامهای آمریکایی از افزایش نارضایتی و خشم مردم افغانستان نسبت به از سرگیری و تشدید عملیات نظامی آمریکا و ناتو در مناطق غیرنظامی پس از جایگزینی ژنرال پترائوس به جای ژنرال مک کریستال نگران هستند، اما در کمال ناباوری به جای اعمال سیاستهایی که منتهی به فرونشاندن این خشم شود، سیاست سرکوب، کشتار و گرفتن زهرچشم از افغانها را در پیش گرفته اند تا هرگونه مخالفت و اعتراضی را سرکوب کنند.
مجموعه شرایط و عوامل نشان می دهد آمریکایی ها در شرایطی دشوار و سخت در افغانستان به سر می برند و سفر پی در پی مقامهای آمریکایی و ناتو که در افغانستان نیرو مستقر کرده اند به این کشور و سفر نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان و پاکستان به منطقه همزمان با سفر گیتس، موید این بحران و نگرانی جدی آنها از خشم افغانهایی است که می تواند گریبان نیروهای آنها را بگیرد.
اعتراضهایی هم که در آمریکا و اروپا علیه ادامه اشغال افغانستان رو به تزاید است، مقامهای غربی را بیش ازپیش زیر فشار قرار داده و آنها را واداشته تا تحرکاتی را هم برای پاسخ به افکار عمومی داخلی خود انجام دهند و هم برنامه های خود برای حضور بلند مدت در افغانستان را موجه سازند.
در همین راستا، آمریکایی ها تلاش می کنند یک قرارداد امنیتی را به مقامهای افغان تحمیل کنند تا بدین وسیله وانمود کنند دولت افغانستان از آنها می خواهد به تداوم نظامی در این کشور ادامه دهند.
بدیهی است، برای این منظور آمریکایی ها نیازمند آرام کردن فضای عمومی در افغانستان هستند، زیرا هر اندازه افکار عمومی علیه نیروهای بیگانه در افغانستان تشدید شود، هم دولت این کشور برای نپذیرفتن چنین قراردادی زیر فشار خواهد بود و هم زمینه را برای فعالیت گروه های تندرو و طالبان تقویت می کند و موجب سربازگیری آنها می شود. اما این مسأله در حکم یک شمشیر دو لبه است که هم حضور نظامی آنها را توجیه می کند و هم تنشهای داخلی در افغانستان را افزایش می دهد.
تجربه تاریخی شکست انگلیسیها در افغانستان و همچنین شکست مفتضحانه شوروی سابق در افغانستان، موجب شده آمریکایی ها به این واقعیت پی ببرند که در شرایط خاص، افغانها قادرند آمریکایی ها را هم از کشور خود بیرون کنند، لذا می کوشند به گونه ای عمل کنند که حضورشان را توجیه کنند، اما ادامه جنایتهای جنگی آنها نشان می دهد برای اجرای سیاست حضور طولانی مدت در افغانستان و انعقاد قرارداد امنیتی که متضمن بقای نظامی آنها در افغانستان باشد، با مشکلات جدی و بزرگی رو به رو خواهند بود.
آ
فرینش: «بداخلاقیهای اجتماعی منجر به پروندههای قضایی»
«بداخلاقیهای اجتماعی منجر به پروندههای قضایی» عنوان سرمقاله روزنامه روزنامه آفریشن به قلم علی رمضانی است که در آن می خوانید:
چندی پیش دادستان کل کشور از ورود ماهیانه ۲۵۰ هزار پرونده به دادسراهای سراسر کشور در۶ ماهه نخست سال جاری خبر داده بود و در همین راستا نیز رییس سازمان زندانها گفته بود در حال حاضر در زندانهای سراسر کشور با ظرفیت اسمی ٨۵ هزار نفری بیش از ۲۲۰ هزار زندانی وجود دارد. در این بین نیز این اظهارات مقامات و برآوردها بیانگر آن است که تعداد پروندههای تشکیل یافته فقط در کلانتریهای تهران امسال حدود ۲۰ درصد افزایش یافته است.
در این حال همه ی این آمار و ارقام بیانگر امری است به نام رشد بیش از اندازه اختلاف ها و دعواها در بین شهروندان که خود نیز بیانگر وقوع تحولاتی نوین در جامعه و کشیده شدن امور به دستگاه قضایی و مراجع حل اختلاف است.
در این حال این رشد رو به افزایش اختلاف ها و پرونده ای در کشور بی شک برآمده از علل و عواملی است که در جای خود نیازمند بررسی است، چه اینکه حتی اگر این رشد مداوم اختلاف ها و میزان پرونده ای اختلاف را در سراسر کشور را بحران زا نیزندانیم مسلما این امر شایان توجه بیشتر از سوی مقامات و مسئولان است. در این بین اگر به بسترهای شکل گیری اختلاف ها و افزایش آن نگاهی بیندازیم می بینیم که گستره ای از عوامل اقتصادی و فرهنگی، اجتماعی و ... در این افزایش اختلافات و درگیریهای ایرانیان نقش داشته است مثلا در سال جاری با وضعیت نامناسب اقتصادی در کشور ونرخ رشد ناکافی و همچنین تداوم بحران بیکاری در جامعه شاهد افزایش جرایم مختلف بوده ایم و در کنار آن نیز مشکلاتی نظیر افزایش چک های برگشتی نیز خودنمایی می کرد.
گذشته از این وجود مشکلات بسیار در دستگاه های مختلف اقتصادی اعم از دولتی و غیر دولتی در کنار نظارت ناکافی مسائلی را همچون فساد و...را به وجود می آورد در حالی که می توان با نظارت و سیستم پیشگیری مناسب ، مدرن، شفاف و نظارتهای دقیق بر سیستمهای اقتصادی و مالی، گمرکات، شهرداریها و بانکها و...از وقوع چنین جرایمی پیشگیری کرد.
در این حال باید گفت که این افزایش بیش از حد اختلافها و پرونده ها بی شک باید زنگ خطری باشد برای برنامه ریزان مختلف در کشور چه اینکه سیاست های پیشگیری از جرایم به نظر چندان کارامد نبوده است.علاوه بر ان نیز باید گفت چنان که بسیاری نیز به آن اشاره کرده اند و برخی مسئولان نیز بران صحه گذاشته اند دستگاه قضایی کشور با توجه به تحولات جدید باید با کیفیت و کمیت بیشتری در خدمات تجهیز گردد تا در کنار سایر سیاست های پیشگیری در روند کاهش حل اختلافها در کشور موثر باشد .در این حال باید اشاره کرد که در واقع مهمترین گام در راستای کاهش اختلافات و جلوگیری از روند رو به افزایش درگیری ها و اختلافها در کشور شناسایی بستر های مولد این امر وپیشگیری از وقوع و افزایش بحرانی آن در کشور است.
دنیای اقتصاد: «اقتصاد جهانی، نفت و لیبی»
«اقتصاد جهانی، نفت و لیبی» سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است که در آن می خوانید:
اقتصاد جهانی توانست پس از سه سال رکود، اندکی قد راست کند. به گمان بسیاری در اروپا اقتصادهای بزرگ آلمان و فرانسه عملا از تابستان گذشته از رکود خارج شدند و بریتانیا نیز با آهنگی کمتر از حضیض رکود به در آمد.
هرچند وضعیت بدهیهای اقتصادهای پیرامون همچنان روی میز است.از آن سو در ایالات متحده نیز چند صباحی است که نرخ بیکاری سریعتر از انتظارات کاهش یافته است. اما علامت دیگر آنکه نظرات ضدتورمی در بانکهای مرکزی دارد قوت میگیرد، آنچنان که کنفرانس خبری تریچت رییس بانک مرکزی اروپا در هفته گذشته نشانی از این آواهای ضدتورمی داشت، بدین ترتیب میتوان گفت که سیاستگذاران آرام آرام از مشکل رکود به تورم میاندیشند؛ هر چند هنوز این اندیشه خود را در افزایش نرخ بهرهها آن چنان نشان نداده و شاید باید چند ماه دیگر صبر کرد.
با وجود اینکه اقتصاد جهانی توانسته با مشکلاتی از بزرگترین بحران پس از رکود دهه ۱۹٣۰ عبور کند و ای بسا اگر نبود اقدامات به موقعی که اقتصاد آزاد انجام داد، این رکود بزرگتر از رکود تاریخی پیشین میشد، اما این عبور هنوز تکمیل نشده، بی ثباتی دیگری آن را تهدید میکند: ناآرامیهای خاورمیانه. تا زمانی که ناآرامیها در کشورهایی بود که نفتخیز نبودند، اقتصادجهانی آن چنان وقعی به این تحولات از منظر اقتصادی نمیگذاشت، اما پس از دوماه، دومینو به لیبی رسید. کشوری نفتخیز با تولید تعیین کننده که باعث شد قیمت نفت (برنت) به بیش از ۱۱۵ دلار برسد وحال بیم آن میرود که دومینو بیش از این هم، به حرکتش ادامه دهد. شاید جایی که لنگرگاه باثبات نفت است: عربستان سعودی.
البته تا اینجا و با وجود شواهد بسیار، نمیتوان سناریوی ناآرامی در عربستان را آنچنان محتمل دانست، ولی وضعیت طوری شده است که اگر تا پیش از این، این سناریو به ذهن خطور نمیکرد حال میتوان حداقل نامی از آن برد و همین اشاره کوچک است که وضعیت را در بازار نفت به اینجا رسانده و برخی تا دو برابر بهای فعلی را نیز در حد حدس و گمان بیان کردهاند؛ حدسی که تا چند روز پیش وجود نداشت و این نتیجه تداوم اعتراضات در کشورهای عربی و رسیدن آن به لیبی است. باید توجه داشت که رسیدن شعلههای نارضایتی به لیبی در حالی صورت میگیرد که این کشور آنچنان در وضعیت نامساعد اقتصادی نیست و همین امر باعث شده تا تصور توسعه ناآرامیها در کشورهای نفتی مشابه نامعقول نباشد. در این شرایط، اما پیروزی و شکست مخالفان میتواند بر حوادث مشابه دیگر کشورها تاثیرگذار باشد که اگر یک آجر دومینو نیفتد، دومینو متوقف میشود و شاید قذافی به دنبال این سناریو است؛ سناریویی که حتی با ریختن خونهای بسیار محقق شود.
هر چند نمیتوان به وجود دموکراسی باثباتی در لیبی پس از قذافی دلخوش کرد، اما آنچه اکنون برای اقتصاد جهانی مهم است آنکه شکست کامل قذافی سناریوی قیمتهای تاریخی نفت را تقویت میکند و این راهی است که گویی به خاطر سطح استفاده از خشونت توسط قذافی، جامعه بینالملل به استقبالش میرود و دیگر حاضر نیست شاهد این همه خونریزی باشد و این نشان اخلاق جامعه جهانی است، امری که در موضوع مصر نیز خودنمایی کرد.
بدین شکل، گویی دستانداز دیگری روبهروی اقتصاد جهانی است. رونق نیم بند میرود تا توفانی دیگر را از سر بگذراند. آیا اقتصاد آزاد قادر است از این پیچ تازه بگذرد؟ شاید سخت، اما آنچه نیاز است تجربه، علم و انعطافپذیری و این همه کافی است تا مطمئن باشیم: این نیز میگذرد.
منبع: جام جم آنلاین
|