برای هفت سالگی ماهان، زندانی از یاد رفته - پویا جهاندار



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ اسفند ۱٣٨۹ -  ٨ مارس ۲۰۱۱



تقدیم به زندانی از یاد رفته و دوست روزهای سخت زندان حمیدرضا (ماهان ) محمدی و تمامی زندانیان بی نام و نشان

شش سال تمام شد وعدد سالهای زندانت به هفت رسید. فکر میکنم دیگر تمام موهایت همرنگ دندانت شده. ۲۱۹۰ روز یعنی ۵۲۵۶۰ ساعت و...، ساعتی که به پای هر ثانیه اش گوئی وزنه ای بسته اند به سنگینی هزاران خروار.
از زندان به عنوان قبرستان زندگان یاد میکنند، روزی هزار بار مرگ را به چشم خود می بینی و هزاران بار مرگت را از خدای زنده یا مرده طلب میکنی، اما تو سالهاست که با اراده پولادینت اسارت را به سخره گرفته ای وآزادی را به انتظار نشسته ای.
ماهان در ۱۷ اسفند ۱٣٨٣ به همراه ۲ برادر و یک خواهر و خواهرزاده اش دستگیر و خود به تنهائی مسئولیت تمام اتهامات را پذیرفت و خانواده اش پس از ۲ هفته آزاد شدند. با توجه به اینکه برادرش از ورزشکاران سرشناس و از قهرمانان جهان میباشد به علت تهدیدات وزارت اطلاعات خانواده اش مجبور به سکوت رسانه ای شدند و در سکوت خبری، ماهان در دو دادگاه بدون حضور وکیل مدافع به یازده سال ونیم حبس و جزای نقدی محکوم شد.
۶ سال از دوران محکومیت ماهان بدون حتی یک روز مرخصی سپری گشته و گرد پیری بر چهره اش چنان نشسته که گوئی ۱۰ سال پیرتر از سن واقعیش می نماید. ماهان شش سال است که به جرم اظهار عقیده و بیان اندیشه از ابتدائی ترین حقوق انسانی محروم است.
به راستی که دیوار زندانهای ایران حکایتها دارد از فرزندان شریف ایران زمین که سختیها را به جان میخرند اما در برابر توفان ناملایمات قامت خم نمیکنند و بر آرمان وعقیده خود پافشاری میکنند.

ماهان عزیز
دیوار زندان گرچه بلند است اما عمرش کوتاه است. زندان مال زندانبان است و بس ۱، نیک میدانم، درد زندان زمانی سخت و غیرقابل تحمل میشود که احساس کنی از یادها رفته ای و ای وای بر اسیری را زمزمه کنی. از یاد نمیبریم تو را و تمامی عزیزانی را که برای آزادی اندیشه، عاشقانه زندگی خویش را در طبق اخلاص نهاده اند
گرچه این روزها شجاع‌ترین فرزندان این مرز پرگهر را به ضیافتی تلخ در پشت میله‌ها اجبار کردند و شهرمان پر شده از دیوار، مثل همان دیوارهای بلند اوین، اما به تمام زیبایی ها قسم، به دل پاک و قلب مهربانت قسم، به اشک چشم مادران و سوز دل دردمندان قسم، به زودی تمامی این دیوارها فرو می ریزند و" قفل به افسانه ای بدل میشود" ۲.

فرزند پاک خطه لرستان
هدیه ای ندارم جز مژده روزهای سبز. می دانم که این روزها زندان اوین و تمامی زندانهای ایران سبزترین روزهای خود را با حضور سبزاندیشان میگذراند، اما باور کن که این روزها بوی بهار در جای جای ایران استشمام میشود و صدای پای بهار را همه می شنوند. من به آغاز فصل سبز ایمان دارم و میدانم با پرپر کردن شقایقها و زندانی کردن کردن گلها نمیتوان جلوی آمدن بهار را گرفت ٣، بهار می آید و"ما دوباره کبوترهایمان را پیدا می کنیم" ۴.
تا آنروز تو را و تمامی زندانیان گمنام و نامداری را که پشت دیوارهای اوین و دیگر اوین های نفرین شده ایران زمین ، شب ها را به روز می رسانند و در عین بی پناهی از لذت آزاد بودن بی بهره اند فراموش نمی کنیم.

تو از این وادی سرمازده نومید مباش
دی زمانی دارد
و زمستان اجلش نزدیک است
من صدای نفس باغچه را می‌شنوم... ۵   

...

۱- زندانیان از این جمله برای تقویت روحیه دوستان خود استفاده میکنند.
۲- اشاره به شعری از زنده یاد احمد شاملو
٣- اشاره به شعری از پابلو نرودا شاعر شیلیا ئی
۴- اشاره به شعری از زنده یاد احمد شاملو
۵- شعری از زنده یاد مجتبی کاشانی