از : الف باران
عنوان : اینجا آزادی است،منظورم خیابان آزادی است !
اینجا آزادی است،منظورم خیابان آزادی است ! بوی دود آشغال،بوی دود لاستیک،دود گاز اشگ آور و از همه بیشتر بوی دود موتور سیکلتهای "سواره نظام " لباس شخصیها ! گاهی صدای جیغ،گاهی عربده و گاهی صدای هرزه تیریهای هوایی! اما شعارها همه از هر طرف یکی است "مرگ بر دیکتاتور ، مرگ بر دیکتاتور" ! سنگهای سرگردان چه بسیارند در هوا،اما در زمین منظورم در "آزادی" برادران اراذل و اوباش با چوب یا میلههای آهنی ،زنجیر و مدرن تر از آنها، با باتومهای شوکی، حمله میکنند! چاقوها و قمهها پنهان اند ولی در صورت لزوم ظاهر میشوند ! جنگ است یا تظاهرات در پادگان، نمیدانم اما به سرها و چهرهٔها خون نمایان است!دشمن کجاست ؟ آنهم نمیدانم ! فقط میدانم اینجا "آزادی" است همان "خیابان آزادی" ! در این زمان و مکان وحشت زده آنچه ارزان است جان است،آنچه به خانه رسد و یا نرسد ! جنگی است در آن میان ، بین دختری و یک برادر لباس شخصی شجاع ! روسری به چنگی رها میشود ،همچنین،آن دختر جوان ! پرواز را بهانه ، با گامهای بلند و حتّی بلند تر از همیشه ! آری خوشحال و شادمان است ، از آنکه ، گیسوی او ، بعد از تولدش در خیابان آزادی هوای "آزاد"ی را، دوباره حس کرده است...
٣۵۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۹
|