از سفر عسرت به عسرت اندیشه


علی حصوری


• آقای ناظری شعر اعتراض را درست مانند یک غزل می خواند و آنگاه مانند بلبلی که گلوی آدمیزاد دارد، چهچه می زند و خیال می کند کار تازه ای کرده. شگفتا که او بر نمی گردد و به کار خود نگاه نمی کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٨ اسفند ۱٣٨۹ -  ۹ مارس ۲۰۱۱


 
    به لطف دوست جوانی سی. دی. سفر عسرت، کار آقایان شهرام ناظری و فرخزاد لایق را شنیدم و به خواست دوست دیگری در نهایت بی میلی این یادداشت را نوشتم:
    این سی. دی. مدعی است که می خواهد یا قرار است که کاری را که نیما در شعر کرد، در موسیقی آوازی ما آغاز کند. به همراه سی. دی. معرفی نامه ای است که هم مقدمه ای کوتاه دارد و هم شعرهای خوانده شده را. تقریبا حرف های اساسی تهیه کنندگان در همین مقدمه ی کوتاه است که باید نزدیک به همه ی آن را نقل کرد زیراحتی دو صفحه ی ۱۰ در ۱۰ هم نیست. آقای ناظری می نویسند:
    «((مشروطیت)) آغازگر(( نگاه نو)) به همه چیز بود و هنر نیز هم. در شعر، میرزاده ی عشقی و ملک الشعرای بهاردر همان قالب کلاسیک، اما با نگاه دیگری سرودند و آن نگاه سرانجام در ((نیما)) به ((انفجار ))رسید.» من در نیافتم که چرا چند واژه هرکدام در چهار پرانتز رفته و نگاه چگونه منفجر می شود. ناراحت نشوید، نمی خواهم ملانقطی بشوم، لطفا به نتیجه توجه کنید. من ناگزیر عین انشا و املای آقای ناطری را حفظ می کنم و دخالت های خود را در متن با پرانتز نشان می دهم.
    « در موسیقی نیز چهره هائی چون عارف، مرتضی نی داوود، وزیری، خالقی، امیرجاهد و ... حامل نگاه دیگر گونی بودند، اما چرا آن ((انفجار)) رخ نداد؟! خود بحثی دیگر است.» به نظر من آقای ناظری بایستی می دادند این مقدمه یا معرفی را همکارشان آقای فرخزاد لایق می نوشتند که چون پزشک و فوق متخصص آنژیوپلاستی کرونر هستند و اهل فارس، و سر و کارشان با علوم دقیق بوده و هست، بی گمان این حرف ها را نمی زدند و اگر می زدند، اقلا انشاء و خط و ربط درست تری پیدا می کرد. ضعف زبان تا آخر این نوشته ی بسیار کوتاه وجود دارد و من نمونه های دیگری را به مقصود دیگری نقل می کنم که می توان به آن ها توجه کرد. ادامه:
    « طرح آوازی ((سفر عسرت)) در راستای اندیشه ای است که همواره در سر داشته ام. اندیشه ای که از آغاز زندگی هنری خویش با رویکرد به مولانا و یافتن لحن های حماسی گمشده در موسیقی سنتی دوره (ی) ما مطرح نمودم و در این راه آثار نسبتا تأثیرگذار و ماندگاری را با یاری هنرمندان همفکرم به یادگار نهادیم که همین آثار و همین لحن و سبک و سیاق موجب ارتباط با نسل امروز گردیده و سهم نسبتا بزرگی را در رویکرد نسل جوان به موسیقی سنتی رقم زده است.»
   ملاحظه می شود که هنرمند با رویکرد به مولانا لحن های حماسی گم شده در موسیقی سنتی دوره ی ما را یافته و همراه آن اندیشه ای را مطرح نموده است که تنها از آن حرف می زند و خود اندیشه را نمی گوید که چیست. دیگر این که من مات مانده ام که چگونه با رویکرد به مولانا کسی موفق شده است لحن های حماسی گم شده در موسیقی سنتی دوره ی ما را بیابد. مولوی را چه به دوره ی ما؟ وانگهی چگونه می توان از درون غزل که ذات تغزلی و عاشقانه و حد اکثر عارفانه دارد، لحن حماسی پیدا کرد؟ یعنی در کجای تغزل یا عرفان می توان حماسه یافت؟ من نمی گویم نمی توان از شعر ما لحن حماسی بیرون آورد، از تغزل و عرفان و در نتیجه غزل نمی توان! بنده ی کمترین که هیچ چیز از موسیقی نمی دانم هم باور دارم که لحن حماسی را می توان از شعر فارسی یافت، اما نه از غزل. بعلاوه این لحن حماسی که از آن سخن می گویند، در کدام یک از آثار ایشان جلوه کرده است. «سفر عسرت» که حماسه نیست. به اشکال کار آقای ناطری اشاره خواهم کرد.
    دیدیم که ایشان از آثار ماندگار خود سخن گفته اند، گوئی سیصد سالی زندگی کرده اند. اجازه دهید ببینیم جاروی زمان با آثار ما چه می کند. ضنا آنچه را به یادگار جاودانی نهاده اند با چهار واژه ی «آثار، لحن، سبک و سیاق» مشخص یا تعریف کرده اند. اثر چیزی است و لحن چیزی دیگر. سبک از این دو جداست و سیاق از همه ی این سه. نویسنده نمی داند چه کرده است و از آنجا که کار چندانی هم نکرده یا نمی داند که نکرده، آن را نمی تواند با یک واژه ، یک جمله، یک پاراگراف و حتی همه ی نوشته ی خود بشناساند. اما باز هم معتقد است که این کار او سهم بزرگی را در رویکرد نسل نو به موسیقی سنتی رقم زده است. بی گمان عین این ادعا را خطاطان روزگار ما خواهند داشت، زیرا شمار بسیاری از جوانان- دقیقا به دلیل نبودن راهی دیگر یا به دلیل محرومیت- به این راه رفته اند. ادامه:
   «پس از آن، مرا چشم اندازی دیگر می بایست به ((شعر امروز ایران)) در محضر مهدی اخوان ثالث، شفیعی کدکنی، و هـ. ا. سایه تا مهیای نگاهی متفاوت باشم به موسیقی آوازی ایران و یافتن فضای دیگر گونی که با ابعاد امروزین ادبیات ایران پیوند یابد.» راستش را بخواهید من نفهمیدم که نویسنده واقعا می خواهد چه بگوید. « مرا چشم اندازی دیگر می بایست( توجه کنید که فعل ماضی است)یعنی می بایست چشم اندازی می داشتم به شعر ایران. چشم انداز داشتن به شعر یعنی نگاه کردن؟ آیا یعنی می بایست نوعی دیگر نگاه می کردم؟ چگونه می توان در گذشته به شعر امروز نگریست و انگهی چرا از نام سه شاعر که هر سه امضا دارند(م. سرشک و م. امید)تنها نام یکی با امضایش آمده و دوتن دیگر نه؟ می توانید حدس بزنید که میان این شاعران چرا نام شاملو نیست و چرا آقای ناظری با این که شعر او را می خوانند، به سراغ او نرفته اند؟ روشن است، کاری را که امثال آقای ناظری می کنند، او «روضه خوانی» می دانست.
    پس از این، ایشان شرح سه دهه کار خود را می دهند و این که سرانجام به جائی نرسیده است اما باز هم در یک جمله ی مستقل و پاراگراف مانند می گویند که« تجربه ی من در این راستا پیوند شعر نو با مقوله ء ((آواز)) بود، آواز با متر آزاد.» این همان کاری است که آقای شجریان هم کردند و چندان موفق نبود. اگر لازم باشد در آن زمینه هم سخن خواهم گفت.
    اما در سفر عسرت، که نامی زیبا ولی ناشایسته برای این مجموعه است، آقای ناظری کاری جز همان که گفته اند، یعنی خواندن شعر نو با آواز نکرده اند و متوجه اشکال کار خود هم نیستند. داستان از این قرار است که موسیقی سنتی ما یک پایه ی اساسی دارد و آن این که از نظر قالب با عروض ما همذات است. به همین دلیل است که هر غزلی را نمی توان در هر دستگاهی با ریتم خواند. این بدان معنی است که موسیقی سنتی ما برای خواندن
هر غزلی هم آفریده نشده، بلکه هر وزنی را دردستگاهی و حد اکثر دو یا سه دستگاه و با ریتم می توان خواند، برای مثال رکن های سنگین مانند مفاعیلن و فاعلاتن با ماهور سازگار تر است ، رکن فعلاتن با سه گاه و مفتعلن با    ابو عطا.
    نیما اگر کاری کرد که به نظر شما انفجار می آید، اولین قدمش سواد بود، فهم بود، دید تازه بود، حتی اگر در زبان فارسی ضعف داشت. نوشته های تئوریک او مانند ارزش احساسات را باید خواند.
    آقای ناظری شعر اعتراض را درست مانند یک غزل می خواند و آنگاه مانند بلبلی که گلوی آدمیزاد دارد، چهچه می زند و خیال می کند کار تازه ای کرده. شگفتا که او بر نمی گردد و به کار خود نگاه نمی کند، نگاه دشمنانه، تا عیب ها روشن شود. گذشته از همه ی این ها کدام خواننده ای تاکنون حرف ربط فارسی را در شعر وَ( به فتح) خوانده است؟ حرف ربط فارسی واو نوشته و اُ تلفظ می شود. هرکه وَ بخواند عرب است نه فارسی زبان. من، چنان که گفتم سواد موسیقی ندارم، وگرنه نت آهنگی را برای یک شعر نو ( مثلا می تراود مهتاب نیما)می نوشتم و توضیح می دادم که کار نو یعنی چه. متاسفانه در محرومیتم و یکی دو دوست جوان وارد هم که دارم گرفتار تر از آنند که بتوانند کاری بکنند.
    روی سخن من با نسل جوان است. برای بهتر فهمیدن هر مقوله ی ملی باید به مقولات عام جهانی هم توجه داشت. از آب خرد ماهی خرد خیزد. باید کوشید و ذهن را با دانش جهانی تیز کرد وگرنه مثل من سر پیری خواهید فهمید ه اشتباه کرده اید.

استکهلم دهم اسفند ۱٣٨۹