۲۵ بهمن؛ پایانی و آغازی نو برای جنبش مردم ایران
محمود خادمی
•
در چنین شرایطی موسوی و کروبی نمی توانند مردمی که در ۲۵ بهمن شعار نفی ولایت فقیه را سر داده اند را از جنبش سبز بدانند ولی شعارهای آنان را از آن این جنبش ندانند. به همین خاطر برخورد موسوی و کروبی و بسیاری از اصلاح طلبان با اعتراضات ۲۵ بهمن جدید و غیرمنتظره بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۹ اسفند ۱٣٨۹ -
۱۰ مارس ۲۰۱۱
تحولات جهان عرب و نقش جوانان و مردم بپا خاسته این کشورها در بزیر کشیدن دیکتاتور های حاکم بر کشورشان شور و شوقی دوباره در میان جوانان و مردم ایران برای ادامه نبرد آزادی خواهانه شان برای بزیر کشیدن ولی فقیه و دیکتاتور های حاکم بر کشور دمیده است . تظاهرات 25 بهمن و متعاقب آن 1 و 10 اسفند نشان داد که نارضایتی مردم از این رژیم جنایتکار بیش از آن است که رژیم بتواند با سرکوب و هراس افکنی اقلیتی سرکوبگر آن را متوقف و یا نابود کند.
اعتراضات مردم در 25 بهمن نشان داد؛ که مردم و جوانان میهن نه تنها سر سازش با این رژیم ضدبشری را ندارند؛ بلکه مطالبات این جنبش بسیار جدی و عمیق است و بهمین خاطر درست در لحظه ای که همه فکر می کردند که همه چیز پایان یافته و اوضاع آرام شده است بار دیگر همه چیز از نو آغاز می شود. گستردگی اعتراضات و اشتیاق مردم برای سرنگونی استبداد حاکم بر کشور نشان داد که دیکتاتورها مثل همیشه فریب خورده اند و بر خلاف آنچه که نمی خواهند و یا نمی توانند بفهمند؛ طوفان خشم فروخورده و انباشته مردم در صورتی که امکان بروز پیدا کند؛ می تواند چنان اعتراض هائی بیافریند که همه ارکان این رژیم ضد بشری را به لرزه سرنگونی در اندازد.
اهمیت 25 بهمن؛ پتانسیل آن در بر انگیختن شور و شوق آزادی در مردم و راه اندازی مجدد خیزش آنان؛ برخورد فعال و مثبت مردم و رهبران نمادین جنبش با تظاهرات و نقش آنان در گشودن بن بست جنبش آن قدر روشن و آشکار است که می توان گفت جنبش مردم ایران را وارد مرحله جدیدی کرده است؛ مرحله ای که با عبور پیروزمند از اولین نافرمانی مدنی تاریخ دو ساله جنبش شروع و با غریو شعارهای رادیکال و ساختار شکن لرزه مرگ و سرنگونی بر بیت العنکبوت ولی فقیه افکند و می رود تا با استمرار خود؛ سرنگونی رژیم و برقراری دمکراسی متکی به حکومتی مردمی؛ سکولار و غیردینی را برای مردم ایران به ارمغان آورد.
این تظاهرات که در اوج قدر قدرتی رژیم و در حالی که دشمن با تبلیغات دروغین و ادعاهای تو خالی پایان خشم و اعتراضات ــ به قول خودش "فتنه" ــ مردم را اعلام کرده بود بر پا گردید؛ تظاهرات 25 بهمن و اعتراضات های بعدی در روز سه شنبه ها؛ در واقع پایان سلطه گرایش اصلاح طلبانه بر جنبش مردم بود که در این نوشته به آن خواهم پرداخت.
البته روشن است که؛ بدنه جنبش اعتراضی مردم ایران جلوتر از مسئولان و رهبران آن به اصلاح ناپذیری رژیم پی برده و در اعتراضات خود خواسته های ساختار شکنانه و سکولار را طلب می کردند؛ اما اصلاح طلبان تا سر فصل 25 بهمن با مطالباتی حداقلی و در چارچوب نظام؛ بعد از 1.5 سال تلاش برای حفظ و نجات نظام دینی؛ در عمل با پشتیبانی از اعتراضات ساختار شکنانه 25 بهمن به بی نتیجه بودن تلاشهای خود گواهی دادند. یعنی در واقع با مدیریت و راه اندازی تظاهرات 25 بهمن ــ و بعد عدم لغو تظاهرات ــ اصلاح طلبان با زبان بی زبانی بیان داشتند که رژیم همه راه های اصلاحات را بسته و اصلاح بدون سرنگونی رژیم مطلقا" امکان ندارد.
ویژگی های تظاهرات 25 بهمن
یکم ــ صرف برگزاری تظاهرات 25 بهمن در اوج احساس قدر قدرتی رژیم و با وجود مخالفت رژیم با برگزاری آن؛ پیروزی بزرگی محسوب می شود چرا که این اولین بار بود که تظاهراتی مستقل و بدون نیاز به چتر حمایتی مناسبات رژیم برگزار می گردید. اما از مهم ترین مشخصه های این تظاهرات؛ این بود که بر خلاف دفعات پیشین مردم منتظر کسب اجازه از حکومتی نامشروع نماندند؛ چرا که اساسا" مبارزه قانونی در نظامِ سیاسی که هیچ قانونی را به رسمیت نمی شناسد؛ بازی کردن در زمینی است که از پیش برنده آن ــ یعنی حاکمیت ــ مشخص است. اما مهمتر اینکه؛ رهبران اصلاح طلب جنبش بطور تحسین آمیزی در صحنه مبارزه در کنار مردم ایستادند و این بار بر خلاف دفعات قبل پیام لغو تظاهرات 25 بهمن را صادر نکردند.
به عبارتی مردم و رهبران آنان ــ با پشتیبانی از تظاهرات مردم ــ گفتند از رژیمی که قصد براندازی اش را داریم اجازه گرفتن برای تظاهرات معنی ندارد؛ این اولین نافرمانی مدنی مردم ایران و ندیده گرفتن دستورات رژیمی سرکوبگر بود که می خواست با قلع و قمع خونین و بی رحمانه مانع از برگزاری تظاهرات مسالمت آمیز مردم بشود.
دوم ــ سکولاریسم: در استبداد دینی حاکم بر ایران ــ بر خلاف دیکتاتوری های کلاسیک حاکم و رایج بر کشورهای استبدادی ــ مردم کشور ما در واقع؛ در زنجیر خون چکان دو استبداد اسیر بوده و هستند. در ایران در واقع خامنه ای به عنوان ولی فقیه؛ دیکتاتوری است که فرامین خدای دیکتاتورش را هم اعمال می کند. یعنی مردم ایران علاوه بر تحمل ظلم و ستم های خامنه ای؛ مداوما" در معرض تعرضات خدای مستبدی ــ خدای ولی فقیه ــ قرار دارند که بی هیچ رحمت و بخشایشی؛ بی رحمانه فرمان سنگسار؛ چشم از حدقه در آوردن؛ قطع دست و پا و دیگر مجازات های ضدبشری را صادر می کند. به عبارتی در کشوری مانند مصر و یا در دیگر دیکتاتوری های مغضوب امروزی؛ دیگر؛ جرم هائی مثل بدحجابی و یا احکام جنسیتی و یا خلاف شرع یا سایر احکام قرون وسطائی وجود ندارد؛ بنابراین نظم و قانون حاکم بر کشور ما بر خلاف این کشورها؛ تنها نظم و قانونی نیست که ارادهِ شخصی دیکتاتوری ستم گر بر کشور حاکم کرده باشد بلکه آنچه که این دیکتاتوری و ستم را برای مردم ایران غیر قابل تحمل کرده ماهیت شرعی این ستم و سرکوب ها هم است.
به همین خاطر است که فریاد کردن شعارهای ضد ولی فقیه (مبارک و بن علی؛ نوبت سید علی) از سوی معترضین؛ جز با منظور نفی و بر اندازی حکومت دینی ــ که فرامین خدای دیکتاتورش را اجرا می کند ــ ابراز نمی شود. بنابراین جنبش اعتراضی مردم با هر رنگی هم که بخود بگیرد و یا نامیده شود ضرورتا" ماهیت رهائی از نظم و نظام دینی حاکم بر جامعه یعنی به سوی حکومتی سکولار و بدون وابستگی های دینی حرکت می کند.
سوم ــ کیفیت و رادیکالیسم: مردم و جوانان غیور کشور با اتخاذ تاکتیک های ویژهِ برگزاری همزمان تظاهرات در نقاط مختلف طرح های امنیتی رژیم را بی اثر نموده و توانستند فریادهای اعتراضی خود را در قالب شعارهائی که با گذشته تفاوت های کیفی داشت به گوش جهانیان برسانند. در واقع به کار گیری تاکتیک راه پیمائی های پراکنده؛ غیرمتمرکز و تعرضی؛ تجمع در زمان و مکان های نامعین ــ و تمام تهران و شهرهای دیگر را به میدان جنگ با رژیم تبدیل کردن ــ نشان از صلابت و عزم جزم معترضینی جان بر کف دارد که؛ برای ادامه مبارزه و بزیر کشیدن ولی فقیه از اریکه قدرت به میدان آمده اند. به قول نویسنده روزنامه عربی النهار که در مصاحبه با رادیو صدای آلمان گفته است: جوانان ایران به نقطه ای رسیده اند که دیگر نمی توانند با حکومت کنونی تفاهم و تعامل داشته باشند و دیوار ترس در ایران شکسته است و این آغاز رفتن دیکتاتور است.
واقعیت این است که گسترش اشکال رادیکال تر مبارزه و حرکات اعتراضی و شعارهای ساختارشکن ــ شعارهائی مانند "مرگ بر دیکتاتور" و "مبارک؛ بن علی؛ نوبت سید علی" و... ــ نشان می دهد اعتراضات مردم در فرآیند رادیکالیزه شدن قرار گرفته و دارد بیک جنبش ضداستدادی ارتقاء می یابد. در تظاهرات سال قبل شعارها عمدتا" دولت و محمود احمدی نژاد را هدف گرفته بود ؛ این بار مردم ایران با هدف قرار دادن ولی فقیه و مقایسه وی با "بن علی" و "مبارک" کل نظام دینی را هدف قرار دادند.
در چنین شرایطی موسوی و کروبی نمی توانند مردمی که در 25 بهمن شعار نفی ولایت فقیه را سر داده اند را از جنبش سبز بدانند ولی شعارهای آنان را از آن این جنبش ندانند. به همین خاطر برخورد موسوی و کروبی و بسیاری از اصلاح طلبان با اعتراضات 25 بهمن جدید و غیرمنتظره بود. آنها بر این تغییر ِ مشی جنبش آشکارا چشم پوشیده و همسو با مردم بر خلاف سابق ــ که شعارهای ساختار شکن در جریان اعتراضات عاشورای 88 را به طیف آشوب طلب و تندرو منتسب کرده بودند ــ بعد از پایان موفقیت آمیز تظاهرات 25 بهمن از آن پشتیبانی کرده و پیروزی آن را به مردم تبریک گفتند.
به نظر می رسد اصلاح طلبان اکنون بهر دلیل به این نتیجه رسیده اند که راه را برای رویاروئی با کل نظام باز کنند. چرا که در غیر از اینصورت این بی حرمتی آشکار به اعتراضات مردمی است که حق دارند خون بدهند؛ کشته و زندانی شوند؛ مورد شکنجه و تجاوز قرار گیرند؛ ولی حق نداشته باشند که شعارها و مطالبه های واقعی خود را بیان کنند. شعارهای مردم باید بیان کننده و چکیده مطالبات آنان باشد؛ مردم و به خصوص دانشجویان و جوانان ایران مدتهاست که از مرز رژیم عبور کرده اند. این عبور باید در شعارهای آنان انعکاس بیابد. بنابراین اصلاح طلبان در مواجه با تناقضات و دست بستگی های زیرین روبرو بودند:
الف ــ کارنامه سیاه رژیمی که هیچ استعدادی در اصلاح پذیری ندارد. دفاع از چنین اهریمنی دیگر برای اصلاح طلبان غیرممکن شده بود. با گسترش و تعمیق جنبش؛ شعارها و مطالبات مردم از خواسته های حداقلی که اصلاح طلبان داشتند فراتر رفته است؛ در چنین حالتی یا اصلاح طلبان خود را با مطالبات و خواسته های مردم همسو و هماهنگ می کنند و یا با امتناع از آن شعارها؛ از نفوذ آنان بر جنبش مردم کاسته می شود.
در دوران انتخابات ریاست جمهوری 88 با اینکه دار و دسته احمدی نژاد با کودتای انتخاباتی؛ گفتمان اصلاح طلبی ــ به عنوان حائل رادیکالیسم ــ را از دور خارج و اصلاح طلبان را به میان مردم پرتاب نمود و آنان را بر علیه ولی فقیه شوراند ــ متأسفانه اصلاح طلبان بدون استفاده از این فرصت تاریخی؛ کج دار و مریز و در پی سراب اصلاحات به مماشات با رژیم ادامه دادند؛ اما این بار و در سر فصل تظاهرات اعتراضی 25 بهمن؛ و در واقع در روز تعیین تکلیف اصلاح طلبان؛ آنها بدون اعلام صریح؛ مسیر خود را به سوی مردم کج نمودند.
ب ــ سطح مطالبات آزادیخواهانه مردم معترض در چارچوب این نظام نمی گنجد؛ بین دمکراسی و اقتدارگرائی دینی راه سومی برای مردم وجود ندارد؛ در چنین وضعیتی رهبران نمادین جنبش اعتراضی و اصلاح طلبان نمی توانند نسبت به مطالبات رادیکال و عبور از نظام اکثریت معترضین بی اعتنا بمانند .چرا که در غیر این صورت؛ آنان با جنبش آزادیخواهی و دمکراسی طلب مردم و جوانان ایران ــ بعد از 25 بهمن و در شرایطی که تحولات جهان عرب ؛ مردم ایران را بیش از گذشته به سرنگونی رژیم و گذار به دمکراسی ترغیب کرده است ــ دیگر نمی توانند بر پایگاه حداقلی اصلاح طلبان به وحدت برسند .
ج ــ اعتراضات جهان عرب و دگرگونی های حاصله؛ موقعیتی استثنائی برای جنبش سبز و اصلاح طلبان فراهم کرده است که می توانند با مدیریت درست جنبش؛ ایده تغییر نظام؛ تغییر قانون اساسی و... را با هزینه های کمتری نسبت به گذشته به پیش ببرند.
بدین ترتیب همانطور که در اعتراضات رادیکال و تهاجمی 1 و 10 اسفند هم مشاهده گردید؛ از فردای تظاهرات 25 بهمن دیگر مردم ایران با جنبشی مواجه بودند که در عین حال که ماهیتی مدنی دارد؛ خصلتی انقلابی کسب کرده است که این خصلت تحت تأثیر تحولات کشورهای عربی قوی تر هم شده است.
و چنین بود که دوباره "انقلاب و شیوه های انقلابی" در دستور کار مبارزین قرار گرفت؛ ضرورت بکار بستن شیوه های انقلابی (انقلاب الزاما" به معنای ترویج خشونت نیست) علیرغم دهه ها سمپاشی علیه آن؛ از ضرورت حتمی سرنگونی و به میدان کشاندن و فعال کردن همه اقشار ولایه ها اجتماعی ناشی می شود.
انقلاب فی نفسه چیز بدی نیست؛ بلکه خوب و همیشه برای آزادی و دست یابی به حقوق از دست رفته مردم و زحمتکشان و یا دست یابی به حقوق بیشتر برای آنان صورت می گرفته؛ آنچه که انقلاب را مهیب و خطرناک کرده است؛ صرفنظر از وحشت آفرینی ها و تبلیغات سوء مطامع استثماری جهان غرب بر علیه انقلاب؛ این ایدئولوژیها بوده و هستند که؛ انقلاب را چنان در بند و زنجیر خشونت و تنگ نظریها و محدودیت های خود اسیر کرده است؛ که سرانجام چاره ای جز انقلاب دیگری نمانده است و... ادامه این دور.
روشن است که این تغییر در اصلاح طلبان؛ نه تغییری در دیدگاه سیاسی آنان؛ بلکه تغییری در استراتژی آنها نسبت به جنبش مردم است که همانطور که در بالا شرح داده شده است نشان می دهد که: اصلاح طلبان هم تغییر فاز جنبش را فهمیده اند و هم اینکه دیگر هیچ امیدی به اصلاحاتِ حداقلی که انتظارش را می کشیدند و مشارکت مجدد در ساختار قدرت برای آنان وجود ندارد.
چهارم ــ سرکوب: اوضاع بین المللی و تحولات کشورهای عربی؛ سرکوب وحشیانه را برای دیکتاتوری حاکم بر کشور بسیار سخت کرده است؛ در صورت برخوردهای خشن و نا متعارف با مخالفین؛ رژیم در ردیف رژیم های مصر؛ تونس؛ لیبی و... قرار خواهد گرفت. بنابراین با توجه به شرایط منطقه و فرار رژیم از عدم مشروعیت بیشتر (بدلیل سرکوب و کشتار) دست رژیم برای سرکوب؛ بیشتر از هر زمانی بسته است.
با توجه به جسارت و بی ترسی زاید الوصف معترضین و آمادگی و توانائی آنها برای مقابله با نیروهای سرکوب گر؛ از آنجا که حق دفاع از خود هیچ منافاتی با مبارزه مدنی و مسالمت آمیز ندارد ــ هم در اعلامیه جهانی حقوق بشر مورد تأئید قرار گرفته و هم از قدیمی ترین حقوق تمدن مدرن می باشد ــ برای تداوم اعتراضات خیابانی؛ باید برنامهِ امکان دفاع از خود و دیگر معترضان در مقابل قوای سرکوبگر رژیم فراهم شود و سازماندهی های ضروری صورت گیرد. تنها را مقابله با پیشروی دشمن در سرکوب و کشتار مردم و جوانان میهن؛ قدرت گرفتن جنبش اعتراضی است که؛ با مصونیت یافتن معترضین و مخالفین رژیم در مقابل سرکوبگری های سرکوب گران تحقق می یابد.
پنجم ــ وظیفه مهم: به اعتبار تجارب سال گذشته؛ عقب نشینی از خیابان و اعتراضات خیابانی باعث ترغیب دشمن در سرکوب بیشتر برای باز پس گیری دست آوردهای تاکنونی جنبش خواهد شد. در چنین شرایطی حمایت از جنبش مردم و رهبران نمادین آن علیرغم هر کمبودی که وجود دارد؛ حمایت از فردائی بهتر برای مردم ایران است؛ فردائی که مردم ایران طومار استبداد و خود کامگی را در هم پیچیده و حکومتی دمکراتیک و مردم سالار در کشور بنیاد نهاده اند.
بدون هیچ تردیدی آینده و سرنوشت همه مخالفان دیکتاتوری و فراتر از آن موجودیت کشور به بقاء و گسترش این جنبش بستگی دارد بنابراین؛ این جنبش اعتراضی مردم به مثابه فرصت تاریخی کم نظیری ــ برای تغییر وضع موجود ــ باید مورد حمایت و پشتیبانی جدی قرار گیرد و مبارزه برای ادامه و گسترش دامنه آن وظیفه ای حیاتی است.
محمود خادمی ــ 19 اسفند 1389
Arezo1953@yahoo.de
|