صدای ناقوس انقلاب!


جلیل گ.



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۲ اسفند ۱٣٨۹ -  ۱٣ مارس ۲۰۱۱


تا مدتی تفکری قوی در درون جنبش غالب بود مبنی بر اینکه، سیاست اصولی از طرف اپوزیسیون را در حمایت بی قید وشرط از جنبش سبز به رهبری کروبی-موسوی می پنداشت و طرح مسائلی خارج از چارچوب بیانیه ها و خواسته های آنها را برابر با تضعیف جنبش دمکراسی خواهی ارزیابی مینمود.
این تفکرمعتقد بود که جنبش سبز تحت رهبری آنها علیرغم پافشاریشان بر عدم ساختارشکنی و حفظ نظام جمهوری اسلامی وتاکید بر پای بندی جنبش به قانون اساسی جمهوری اسلامی، در صورت پیروزی جنبش در دراز مدت، اختیارات ولی فقیه و تمامی ارگانهای انتصابی وابسته به وی را که پایه های اصلی استبداد دینی بشمار می آیند را محدودتر خواهند نمود.
تصور منهم بر این بود که بخصوص در نبود یک آلترناتیو قوی و منسجم مرکب از نیروهای سکولار و دمکرات که بتواند درسمتگیری جنبش عدالتخواهانه مردم ایران تاثیر گذارباشد، نیروهای موسوم به اصلاح طلبان با رهبری موسوی – کروبی و خاتمی با فشار از پائین و مذاکره در بالا، میتوانند امتیازاتی را به نفع مردم برای باز نمودن فضای سیاسی جامعه کسب نموده و با تحمیل یک انتخابات نسبتا آزاد، راه را برای تغییرات دمکراتیک در کشور هموار سازند. این تفکردر واقع امید خود رااز نیروهای دمکرات، بعنوان وزنه ای سنگین که بتواند در تحولات جامعه تاثیر گذار باشند از دست داده و رسیدن به آزادی را تنها از کانال این جریان (اصلاح طلبان) امکان پذیر میداند.
تقلب انتخاباتی از طرف سپاه و نیروهای امنیتی با پشتیبانی و هماهنگی بیت رهبری و متعاقبا سرکوب وحشیانه معترضین به آن در طول ۲۰ گذشته ماه آشکار ساخت که دولت ولائی- نظامی برآمده از کودتای انتخاباتی، از پذیرش هرگونه تغییردمکراتیک در جامعه به نفع مردم عاجز می باشد.
سیاستهای خشونت بار و سرکوبگرانه دولت در برابر معترضین، برای به انزوا کشیدن جنبش دمکراسی خواهی مردم نه تنها کارائی نداشته، بلکه بر ابعاد نارضایتی واعتراضات مردمی که با رای من کو؟ در اعتراض به تقلب انتخاباتی به خیابانها آمده بودند تا در چارچوب نظام رأی ربوده شده خود را پس بگیرند افزوده است.
اما دولت کودتا بجای پاسخگوئی به اعتراضات میلیونها انسان، تظاهرات مسالمت آمیزشان را بخاک و خون کشید تا با ایجاد جو رعب و وحشت آنها را خانه نشین نماید. اما علیرغم تلاشهای دولت در سرکوب صدای اعتراضات مردم بعد از گذشت ۲۰ ماه، این جنبش نه تنها به حاشیه رانده نشد بلکه بالغ ترگشته و گامهای شگفت انگیزی را برداشته است.
در طی این مدت، شعارها و مطالبات مردم از چارچوب نظام فراتر رفته و شکل ساختارشکنانه بخود گرفته است. مردم با سر دادن شعارهای: مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای، استقلال- آزادی – جمهوری ایرانی در واقع ستون های اصلی نظام را هدف قرار داده اند.
مجموعه رویدادها و وقایع اخیر ثابت نمود که تغییرات دمکراتیک و به اصطلاح اصلاح طلبانه در چارچوب نظام جمهوری اسلامی با شکست روبرو گردیده است و دیگر از این «جمهوری» با ساختار کنونی نمیتوان انتظار معجزه ای را داشت، بطوریکه امروز حتی اغلب اصلاح طلبانی که تا دیروز هرگونه شعار و مطالبه رادیکال مردم را برابر با ساختارشکنی و به زیان جنبش میدانستند دریافته اند که بدون عبور از ولایت فقیه، یعنی ستون اصلی جمهوری اسلامی، هرگونه تغییر دمکراتیکی در جامعه غیر ممکن میباشد.
مردم در عرض ۲۰ ماه با بلوغ سیاسی خود دریافته اند که سیاست بازگشت به دوران طلائی امام خمینی و اجرای بدون تنازل قانون اساسی با حفظ «نظام مقدس» جمهوری اسلامی نه تنها دیگر متناسب با سطح فعلی جنبش نبوده وکارائی لازم را ندارد، بلکه استناد برآن شعارها موجب پراکندگی و تفرقه بیشتر جنبش خواهد گردید، زیرا مردم دیگر هرگز حاضر به پرداخت هزینه بیش از این برای بازگشت به «دوران طلائی» امام خمینی که چیزی جز زندان و اعدام دگراندیشان، سلب آزادیهای سیاسی و اجتماعی، سرکوب ملیتها و طرفداران مذاهب غیرشیعه، زنان، تصفیه دانشگاهها از نیروهای «غیر خودی» نداشته نمیباشند. دوران طلائی امام خمینی شاید مطلوب اندکی از رانده شدگان از قدرت باشد ولی مطمئنا دردی از مردم ایران را دوا نخواهد کرد.
مردم ایران با طرح شعارهای ساختارشکنانه و مطالبات خود بر رهبری جنبش کنونی، خواهی نخواهی تاثیر خواهند گذاشت و با فشار آنها را مجبور خواهند نمود که خود را با بدنه جنبش هماهنگ سازند. این رابطه کاملا معقول و بقول معروف دیالکتیکی میباشد. یعنی پدیده ها بر یکدیگر تاثیر گذار میباشند، همانطوریکه رهبران بر بدنه جنبش تاثیر میگذارند ، طبیعتا بدنه هم بر رهبران خود تاثیر گذاشته و آنها را به دنبال خود خواهد کشید.
تظاهرات ۲۵ بهمن سال ٨۹ را میتوان نقطه عطفی در تاریخ جنبش عدالتخواهی و دمکراسی طلبی ایران نامید. نقطه آغازی برای پرداخت هزینه در جهت اهداف خویش، آغازی که همبستگی تمامی نیروهائی که خواهان اهداف زیر در جهت حذف ولایت مطلقه فقیه و تمامی ارگانهای انتصابی، که ستون اصلی نظام دینی میباشند.
- برگزاری انتخابات آزاد و دمکراتیک.
- استقرار نظامی دمکراتیک مبتنی بر جدائی دین از دولت.
٣۲ سال است که مردم ایران و بخصوص نسل امروز را، از انقلاب که چیزی جز تحولات بنیادی در جامعه نیست، ترسانده اند. انقلاب را برابر با هرج ومرج طلبی، خفقان و دیکتاتوری، تجزیه ایران و بالاخره برابر با جمهوری اسلامی تعریف نموده اند. خوشبختانه جامعه ایران به چنان بلوغی رسیده است که خواهان تغییرات اساسی در کشور میباشد و برای این هدف هم آماده پرداخت هر گونه هزینه ای میباشد.
بدنه جنبش سبز از دو جزعمده یعنی سکولارها و نیروهای مذهبی تشکیل گردیده است که بدون تنظیم و هماهنگی با یکدیگر، جنبش با شکست روبرو خواهد گردید. نمیتوان گفت که یکی ازاین دو، بر دیگری برتری دارد، اما آشکارا میتوان گفت که در رهبری جنبش سبز، نیروهای سکولارنتوانسته اند تا به حال نقش ارزنده ای ایفا کرده و خود را بر بخش مذهبی تحمیل نمایند. متاسفانه در رهبری جنبش سبز تفکر «خودی» و «غیر خودی» قویا عمل کرده و هنوزهم نتوانسته خود را از این فرهنگ رها سازد. بخش مذهبی در جنبش سبز بر پراکندگی و اغتشاش فکری در درون اپوزیسیون سکولار واقف بوده و خود را نیروی بلامنازع در رهبری جنبش بحساب می آورد.
پر واضح است، تا زمانی که نیروهای دمکرات – سکولار به قدرت بزرگی تبدیل نگردند، کسی آنها را جدی نخواهد گرفت و به آنها اهمیتی قائل نخواهد بود. برای این جریان مهم است که برای تاثیرگذاری در روند جنبش دمکراسی خواهی مردم، از پرداختن به اختلافات پرهیز نموده و انرژی خود را بر روی نکات مشترک متمرکز نمایند. اگر آنها نتوانند بر روی چند محور مشخص گرد هم آیند و با آوردن نیروی خود بر صحنه سیاسی بین مردم برای خود پایگاه نیرومندی ایجاد کنند و مانند سال ۵۷ دنبال رو حوادث گردند، آیندگان از آنها هرگز به نیکی یاد نخواهند نمود.
وقایع سالها و ماههای گذشته تظاهرات خیابانی نشان داد که ترس مردم در حال شکستن است. در آینده ای نه چندان دور با شکستن بیشتر ترس، انفجارهای خیابانی فزونی خواهد یافت. واقعیت این است که صدای ناقوس انقلاب بصدا در آمده است و این فرصتی است برای نیروهای دمکرات و تحول طلب که با گسترش شبکه های اجتماعی، حضور خود را در اعتراضات مدنی برجسته تر نموده و موقعیت خود را مستحکم سازند.

جلیل. گ