از : الف باران
عنوان : خواب و بیداری...
چه کسی خوابم را آشفته میکند ! چرا باز هم خواب بدی میبینم ؟ دیدم به خواب که با چشمان بسته، فقط چند مویم را میکشند و جهت راه را نشانم میدهند ! صدای "بیا،بیا" هنوز ادامه دارد ،سرم محکم به آهن بلندی میخورد ، سرم گیج میرود...صدای کر کر خنده بلند میشود " مگر کوری نمی بینی ؟ " عجب خواب بدی میبینم ! صدای باز شدن دری را میشنوم و دیگر نمیشنوم...هنوز خوابی را میبینم که دوست ندارم برای مادرم اگر زنده بماند تعریف کنم ...طناب بستن به درخت و چراغ قوّه و... برای سفری دل ناپذیر آماده شده است ! خودکار بیک و یک صفحه کاغذ...بنویس و یا بگو... , چه بگویم ؟ هر چه میخواهی ! چه بنویسم ؟ هر چه ما میخواهیم !... سفر آغاز میشود ، بسیار تشنهام و دهانم خشگ شده است ، بیدار که شدم آب فراوانی خواهم خورد ... نگفتم ; خواب بدی بود...خوب شد که نترسیدم...چقدر سبک شده ام...
٣۶۰۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨۹
|