فردیت در فلسفه سیاسی سرمایه داری معاصر
محمدتقی برومند (ب. کیوان)
•
برتری خرد دموکراتیک بر خرد اقتصادی ورق بازی را تغییر می دهد و چشم اندازهای جدیدی فراهم می آورد. این برتری، چشم اندازهایی به فرد برای تعهد شهروندی و سیاسی می دهد و با سرمایه داری در این مفهوم که از منطق و سپهر ممتازش، اقتصاد خارج می شود، قطع رابطه می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲ فروردين ۱٣۹۰ -
۲۲ مارس ۲۰۱۱
اندیویدوآلیسم از دید لیبرالیسم
لیبرالیسم یگانه نماد اندیویدوآلیسم نیست. اندیویدوآلیسم قانون گریز، اندیویدوآلیسم شاهزاده کروپوتکین یا ماکس استیرنر وجود دارد. هم چنین اندیویدوآلیسم سوسیالیستی، اندیویدوآلیسم سوسیالیسم فرانسه کم یا بیش وفادار به پردون وجود دارد . ژان ژورس (1914-1859) بنیان گذار حزب سوسیالیست فرانسه می گفت: «سوسیالیسم، اندیویدوآلیسم، اما منطقی و کامل است». با این همه، اندیویدوآلیسم لیبرالی پر شکنج تر و منسجم تر جلوه می کند. پر شکنجی آن مدیون تنوع منبع های آن است؛ انسجام آن، واقعیتی منطقی است که در شیوه درک کردن سازماندهی اجتماعی که آن را روی برتری فرد متمرکز می کند، تبلور می یابد.
اندیویدوآلیسم لیبرالی ارزش مطلق وجود فردی را مطرح می کند: جریان های بسیار گوناگون اندیشه به این باور می پیوندندکه همه، طی تحولی دراز به استواری آن کمک کرده اند. جریان مسیحی که مذهب را بر شالوده احترام به روح های فردی بنا می نهد، ناگزیر ارزش والاتر را در انسان می بیند. به همین دلیل، جریان اصلاح مذهبی که ارتباط مستقیم بین آفریده و آفریدگارش برقرار می کند، به خوبی می تواند انسان را در خود آگاه نا سزاوارش تحقیر کند، ولی با این همه اورا در جایگاه بی همتای شریک یزدان می نشاند . جریان هومانیستی در پیوستگی با فلسفه یونان از انسان سنجه همه چیز را می آفریند. جریان عقلانی نیز فرد را در بهبود عقل که در او مأوی دارد، شرکت می دهد . سرانجام جریان ناتورالیستی که توسط روسو و کانت ، اصل هر اخلاقیت را در آزادی درونی قرار می دهد، فرد را با ارزش مطلق آزادی که هم زمان تکیه گاه و هدف اوست، پیوند می دهد.
از این منبع های همگرا شیوه درک کردن سه داده اساسی هر سازماندهی اجتماعی: خودِ فرد، جامعه وابزار ارتباط های شان :حقوق نتیجه می شود.
فرد بنابر انتزاع وجودِ به خود بررسی شده است. تجسم جزئی طبیعت مشترک بشری، از ویژگی هایی که بنابر کارکرد محیط،نیاز ها و امکان هایی که انسان مشخص را می آفریند،جدا شده است. ارزش مطلق افراد نتیجه منطقی برابری شان است.البته، این برابری در صورتی می تواند تأیید شود که در فراسوی ثروتمند و تهی دست، کارفرما و کارگر باشد. یعنی فقط انسان را در نظر می گیرد. در واقع، اندیویدوآلیسم لیبرالی مانع از نگرش آن در خلال پیشا یندی ها است و استقلال فردی را روی گوهر انسان، نه روی هستی اش بنا می نهد؛ به طوری که این استقلال نسبت به شرایط مشخص که فرد در آن قرار گرفته، بی تفاوت است.
فرد تک ساحتی نیست
به گفته نوربر الیاس در تاریخ بشریت فرد پیش از جامعه وجود ندارد (1) . در تاریخ اندیشه فلسفه هایی را می یابیم که بشریت را دو احساسی نشان می دهند . گاهی فرد گرایی به افراط کشیده، شخص را از جامعه ای که احساس می کند،اتم واره می کند. گاهی فلسفه ها چشم اندازهای سازمان دهی جهان را که در آن انسان می تواند با دیگری احساس کند، نشان می دهند(2) . مشاهده روزانه انسان در این کیفیت، هم زمان نمایشگر وجود اندیشناک «برای خود»و «برای دیگری» است «3» و به طور عام، «به رغم حکومت مبادله تجاری، خوب می دانیم که ما فقط برای به دست آوردن چیزی مبادله نمی کنیم، بلکه هم چنین برای برقرار کردن ارتباط و گاهی فقط برای این کار مبادله می کنیم». از این رو، حتاامروز در جامعه های پیشرفته سرمایه داری که زیر فرمانروایی «نولیبرالیسم اقتصادی» و رقابت تعمیم یافته قرار دارند، کیفیت رابطه ها را بیش از کمیت ثروت ها جستجو می کنیم و پس از کار روزانه که به تمامی سوی «بهره وری»سمت گیری شده،این خوشبختی خود بودن رایگان با مال های خویش است که در ارتباط با صلح،بی رقابتی و امنیت بیدغدغه را جستجو می کنیم. پس اندیویدوآلیسم و انسان بودن بدون دو احساسی (Ambivalance) نیست. در واقع، دو گرایش جدایی ناپذیرومتضاد در ماهم زیستی دارند. از یک سو، آرزوی آزادی کامل «به انجام رساندن آن چه که می خواهیم، از جمله برای فقط خویش» و از سوی دیگر، خواست همکاری و تمایل به «ساختن جامعه» مافقط بنابر نفع شخصی مان هدایت نمی شویم،بلکه هم چنین بنابر ارزش ها، باورهاو قرار داد هایی هدایت می شویم که ما را در همبود های همبسته گرد می آورد. پس همان طور که فیلسوف معاصر فرانسه فرانسوآ فلاهو آن را تحلیل کرد، ما به این شناخت رهنمون شده ایم که «خود بودن بدیهی نیست» ! (4) زیرا ما هم زمان به «خود بودن و برای خود بودن» و در همان حال« با و برای دیگران بودن» تمایل داریم. بین این دو خودآگاه که دو کناره احساسِ هستن ما شرکت دارند،ما در تنش دایمی هستیم. این گفتمان فقط باز تاب چیزی است که ما می توانیم آن را بررسی کنیم .اما این واقعیت در ذهن کسانی که به برنامه های حزب های قدرت مدار می اندیشند، جایگاهی ندارد و از این رو به آن سوی مسئله های اقتصادی رانده شده وبدین ترتیب اقتصاد را به علم مدیریت سیاست های بشری تبدیل می کند. بر این اساس، سرمایه داری مالی که جهان را اداره می کند، باتبلیغ و تکیه بر ایدئولوژی تک ساحتی بودن فرد از گرایش های «اتم واره کننده» فرد گرایی معین حد اکثر استفاده را می کند. نمی توان انکار کرد که از زمان شکوفایی اندیشه مدرن (دکارت در فلسفه و روسو در سیاست)، همه گفتمان های سیاسی مارا به یک سو تفاهم دو گانه سوق می دهند. دکترین های فرمانروا (لیبرالیسم، سوسیالیسم جدید موسوم به «دموکراتیک» و مارکسیسم های گوناگون) هم زمان در مفهوم ضمنی انسان بودن که یک اتم مستقل از دیگران است وبنابر این واقعیت زیر تأثیر یک انگیزه که اقتصاد است قرار دارد وافق یگانه«کار کردن ، تولید کردن و مصرف کردن» به آن می دهند، به هم می رسند. با وجود این، این بینش دو گانه که در برابر بررسی دقیق و علمی مقاومت پذیر نیست، هرگز با این کیفیت به بحث در نیامده است. به این دلیل، فرد چونان چیزی نگریسته شده که هیچ اهمیتی در تاریخ ندارد؛ اعم از این که او اجتماعی پذیر یا منزوی باشد، هیچ تأثیری در سرنوشت بشریت ندارد. آن چه برای او اهمیت دارد، این است که بنابر قانونِ نوع بر انگیخته شده و او را به پیشرفت پیوسته تولید سوق می دهد. و در ضمن کوشش می شود، بنابر سیاست های دخالت داده شده، مدل های اقتصادی و اجتماعی مناسب تر برای تولید کردن و رشد کردن بیشتر انتخاب شود. نه آدام اسمیت، نه هربرت اسپنسر،نه کارل مارکس، نه ژان ژورس نمی توانند این سمت گیری را که شکلواره صوری شان فراسوی سیاست های مشخص وشکل های مبارزه برای ارتقا دادن یا رهیدن از آن ها است، رد کنند. همه این تئوری ها ، همان تاریخ بشریت را روایت می کنند: انسان ها جدا از خاستگاه ها، برای زنده ماندن و ارضای نیاز های شان ملزم به ساختن جامعه ها هستند. این جامعه ها زیر فرمانروایی رقابت باقی می مانند و تلاش می کنند با تکیه بر قانون نگا هداری شوند. اما قانون توسط فرمانروایان ساخته و پرداخته شده است. برهان دو وجهی بنیانگذار اندیشه سیاسی مدرن از آن جا است : چگونه هماهنگی اجتماعی بدون خفه کردن آزادی ها برقرار می گردد، یا چگونه آزادی برابر در کشمکش دایمی تغییر ماهیت نمی دهد (5). سرانجام این سیاست های گوناگون در سه راه حل خلاصه می شود:«اَبَر جامعه»که کلیت باوری را خوب ترسیم می کند، شکل جامعه همبودانه است که بر وجدان های عضوهای اش فرمانرواست، جدا افتادگی اتم ها که آن را اکنون در «جامعه زدایی» می شناسیم که توسط ژاک ژنرو توضیح داده شده است. و ترکیبی از هر دو که توتالیتاریسم ها پیش رو گذاشته اند، عبارت از له کردن افراد اتم واره در خمیر مایه ای است که در ساختن اونیفورم مفروض برای تحقق یافتن مفهوم تاریخ به کار می رود. البته، همه این رویکردها استوار بر دو اشتباه است. نخست نشناختن بغرنجی بنیادی افرادی که بنابر آنچه که در نفس خود «خود و دیگری» است، باضربه های متضاد برانگیخته می شوند ؛زیرا می تواند «بودن با درک کردن دیگری »باشدکه «بهبود و اصلاح انزوای اش» را خواستار است که نسبت به دیگران که به دلیل های گوناگون چونان نقص های ناپذیرفتنی نگریسته می شود، ناشکیبا است.
فرد اجتماعی و فرد نو لیبرالی
لیبرالیسم قرن روشنگران، به عنوان نظام ایدئولوژیک فرمانروا تعریف فرد را به سپهر خصوصی محدود کرده است. مالکیت خصوصی، پلیس خصوصی، جامعه خصوصی، بخش خصوصی از این نظام ایدئولوژیک سرچشمه می گیرد. طبق این شکلواره ایدئولوژیک، اتومبیل خصوصی در برابر وسیله های نقلیه عمومی، بیمه خصوصی در برابر بیمه اجتماعی، مزد شایستگی در برابر گروه های مزدبری قرار دارد. براین اساس فرد از آزادی که آن را بااین کیفیت بنانهاده در صورتی می تواند بهره مند شودکه از اجبارهای بخش عمومی رها شود. البته، فرد مدرن بنابر بیان نامه جهانی حقوق بشر از آزادی اندیشه ، آزادی وجدان و مذهب برخوردار است. این بدان معناست که آزادی صاحب اختیار بودن شخص خویش به او اختصاص دارد. تعریف فرد به عنوان شخص، آزادی اساسی است که نمی تواندبدون استواربودن بر شمار معینی حقوق تحقق یابد. این حقوق برای فرد، اعم از زن و مرد، برابری مدنی، شخصیت حقوقی، آزادی گزینش های سیاسی ، فرهنگی و مذهبی را تأمین می کنند. حقوق به طور عموم تقسیم شده است. اما آیا این کاملاًکافی است؟
لیبرالیسم معاصر قاعده های بازار را پایه هر همبودبشری قرار می دهد و از راه بسیج نخستینی زنان ومردان، سود سرمایه داری را افزایش داده و در عمل آزادی های همیشگی را با محدود کردن فرد بنابر آزادی تجارت کاهش می دهد. از دید این ایدئولوژی تنها قانون های بازار مستعد سازمان دادن جامعه های بشری است .
1- فعالیت مزدبر و تولیدگر تابع قانون سود، تنها در چشم انداز کارکرد و بهره وری بی میانجی، بنابر فردیت بخشی و ناپایداری شرایط کار بررسی شده است. سودهای بهره وری ربوده شده از مزدبر،برپایه اصل مالکیت خصوصی (سرمایه) باز تقسیم می شوند.
2- در انتهای دیگر زنجیره تولید، همان فرد به سوژه مصرف کننده تابع تبلیغ های پر سرو صدا به همان اندازه کارا که روی تکنولوژی های خبررسانی و ارتباط های بسیار پیشرفته برای آفریدن نیاز های مادی که به طور وسیع فراتر از نیاز های پایه (تغذیه، آموزش و پرورش، بهداشت به عقیده دوده) است، تکیه می کند، تبدیل می شود.
3- شکوفایی استعدادهای فردی وشکل گیری فرد در شخص که تابع مسابقه و رقابت بنابر نیاز های رقابت است به بزرگ کردن افراطی من می انجامد.
فرد معاصر که در ورطه هدف و بی ثباتی در جستجوی هویت است، از این پس به نرخ های رشد چشم دوخته است. در این صورت وقتی این رشد در شاخص های بورس دیده نمی شود، تنها امیدش به بهبود زندگی همانا پیروی از همه عامل های تجاری شدن است . در یک سیستم اقتصادی و اجتماعی که از این پس فقط به تولید گرایی وابسته است، به هیچ وجه نمی تواند مارا مجاب کندکه رشد موجب افزایش ارزش های زیست محیطی و بشری است. امر رشد در شرایط روبه پایان بودن منبع های مادی سیاره و دگر گونی شدید تعادل زیست محیطی موجب سواستفاده از منبع های انسانی آن می شود. برای پاسخ دادن به جنون مصرف گرایانه فرد به نظر می رسد که رهایی از آن از این پس به ارضای متناسب نیاز های مادی به وجود آمده وابسته است. بخش بسیار ناتوان بشریت ناچار به تولید کردن چیز های مورد مصرف در شرایط اغلب نزدیک به بردگی است . قویتران از این پس در توسل به جنگی از نوع نو استعماری برای واداشتن کسی که از قاعده های بازار جهانی شده که توسط نهاد های مهم مالی تحمیل شده، سرپیچی می کند، تردید ندارند. سر فرود آوردن به آزادی هایی که فرد- شهروند را فقط به سود رشد اقتصادی و آزادی تجارت تعریف می کنند، در نهایت به نفی حقوقی می انجامدکه بر پایه آن ها هویت فرد لیبرال مدرن پی ریزی شده است. در گذار از فرد مجرد به فرد مشخص و یگانه، آزادی بناشده با هدف مطلق اندیشه یگانه فقط می تواند توسط یک قدرت اقلیت به زیان جدی دیگران به اجرا در آید.
با این همه، به طور مشخص در پایان قرن روشنگران، هر در پیش از این خاطر نشان کرده بود که انسان در یک وضعیت ناکامل به دنیا می آید که در سراسر دوره زندگی اش دوام می یابد. خیلی پیش از ایده آلیسم رمانتیک پرومته در صحنه آتیک (Attique جزیره یونانی) وضعیت تهیدستی موجود انسان را نمایش می دهد که نمی توانست از هنر های متفاوت فنی که توسط قهرمان تمدن ساز ابداع شده بود، سود ببرد. بدون شک، انسان به عنوان فرد ،با خود ویژگی مقایسه ناپذیرش به دنیا می آید. البته ، او به صورت انسان ناکامل که فقط می تواند زنده بماند و در تأثیر متقابل با نزدیکان اش: تأثیر متقابل اجتماعی وفرهنگی پرورده شود، به دنیا می آید. در اصطلاح های بسیار تازه علوم عصبی می توان گفت که انسان با استعداد های برجسته عقل عملی به دنیا می آید. اما این توان تنها در تماس با محیط طبیعی و انسانی فعال شده اند. درسی که از شکل پذیری عصبی می توان گرفت این است که تحقق آن مستلزم کار جمعی فرهنگی در آفرینش هنری، در رابطه اجتماعی و در نمایش نمادین است. بنابراین، بدون شک، بدون تناقض روند های ذهنی شدن، رهایی، واقعیت بخشیدن خویش به روند های نظام جمعی و اجتماعی مربوط است. شکل گیری فرد در شخص با درون بودو ژرفای روانی اش تنها بر پایه کمک تعیین کننده محفل های گوناگون وضرور تعلق خانوادگی، حرفه ای، سیاسی، فرهنگی ما در هویت مرکب، تقسیم شده میان جمع وفرد ممکن است.
در مدرنیته نو لیبرالی غربی، روش دیگری در برخورد به فرددر پیش گرفته شده است . بی اعتبار کردن تدریجی خدمات عمومی، همبستگی سیاسی، تعهد های بشری، حفظ نهاد های دولت بر پایه سهم بندی و مالیات نتیجه در پیش گرفتن این روش است. و این در حالی است که بیان نامه جهانی حقوق بشر در سرمشق دموکراتیک خود به حقوق اجتماعی تکیه کرده است . ماده 22 این بیان نامه جهانی که طی سه دهه اخیر به طور کلی آشکارا به دست فراموشی سپرده شده، در این مورد تکیه دارد که «هر شخص به عنوان عضو جامعه دارای حق تأمین اجتماعی است. این حق استوار بر دست یافتن به ارضای حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برای رسیدن به شایستگی و توسعه آزاد شخصیت اش به اعتبار تلاش ملی و همیاری بین المللی باتوجه به سازمان ومنابع هر کشور است» . بر اساس این نتیجه گیری است که پراتیک های آزادی فرد با مرز بندی هایی روبروست که آزادی دیگران را تحمیل می کند. این امر وظیفه هایی را نسبت به اجتماع ایجاب می کند که بدون آن توسعه شخصیت ممکن نخواهد بود (ماده 29) .
شکل گیری و رهایی فرد نه تنها استوار بر مالکیت اجتماعی، بلکه پیش از هر چیزاستوار بر همکاری پایدار جمعی، مذاکره متقابل و ساختار فرهنگی است. در واقع، این مولفه ها انسان را از تبعیض هایی که موجب تکه پاره شدن نهاد های اجتماعی می گردد، آزاد می کند و وسیله مطمئنی برای از آن خود کردن و ابداع کردن دوباره شبکه های اجتماعی خواهد بود.
آیا می توان به این بسنده کرد؟ لیبرالیسم اقتصادی و مالی کار کرد دموکراتیک را از معنی ژرف خود تهی می سازد. اگر بخواهیم به مرجع مارکسیستی در این زمینه توجه کنیم، باید گفت که جزم لیبرالی، ارزش مبادله را جانشین ارزش مصرف کرده است. ارزش مبادله سیاست را تابع اقتصاد کرده و بدین ترتیب موجب بی علاقگی به اندیشه اجتماعی شده است. اقتصاد اجتماعی رها از قانون سود فقط می تواند بنابر دستگاه های دریافت و تصمیم گیری دموکراتیک در طرح ریزی دوباره در راستای همیاری و مدیریت اداره شود. این امر از یک سو، باز بینی کردن مفهوم فرد در انسان شناسی را که توسط تاریخ غرب بسیار نشان داده شده، ایجاب می کند و از سوی دیگر، بیانگر پشت کردن به شهروند در مدل تحمیلی سرمایه داری مالی جهانی شده است.
دیالک تیک رابطه فرد – شهروند
سرمایه داری جهانی در مرحله کنونی نولیبرالی خود اقدام هایی به عمل آورده که موجب فروکاستن شهر وند به فرد تولید کننده و مصرف کننده شده و مدافع این اندیشه است که دولت وظیفه ای جز آسان کردن مصرف فرد وپرهیز از هر نوع همبستگی ندارد. سپر مالیاتی برای افراد بسیار مرفه و سودهای وام اموال نامنقول، کاهش مالیات برای آسان سازی تشکیل جامعه مالکان وتقریباًحذف مالیات بر دارایی هااز چنین سیاستی پیروی می کند. در این هنگامه رسیدن به درجه شایستگی هنگامی ممکن است که فرد بتواند«فرهنگ موسسه»را با« سود سرمایه»، گوناگونی های فرآورده های مورد مصرف برای جا باز کردن در سلیقه مشتری پیوند دهد. آزادی فردی بسیار ویژه همانا آزادی گزینش ومصرف هم پیوند با مسئله اقتصادی است. دولت اجتماعی که در گذشته نزدیک امنیت شخصی برای زحمتکشان فراهم آورده بود، توسط سیستم اقتصادی لیبرالی رفته رفته کم رنگ یا بی رنگ شده است. در این وضعیت مدرسه دیگر نشانه ترقی اجتماعی نیست، بی کاری و نا امنی هر چه بیشتر گسترش می یابد. همبستگی سندیکایی با لطمه دیدن از شکست های تاریخی دیگر توانایی بسیج عضو های اش را ندارد.
بدین ترتیب، آیا اندیویدوآلیسم برهمه دستاورد های اجتماعی چیره خواهد شد؟ چگونه باید فضاهای شهر وندی را دوباره زنده کرد؟ در برابر جهانی شدنی که دستاورد های اجتماعی و آینده سیاره مسکونی را ویران می سازد، چه طرحی باید ابداع کردکه جریان نا به هنجار کنونی تاریخ بشری را وارونه کند و «جامعه آسیب دیده» را از نو بسازد؟ در برابر این وضعیت «لیبرال های اقتصادی» طرحی جهانی بنابر«سازش واشنگتن» (7) در اختیار دارند. زحمتکشان و بشریت برای امیدوار بودن نیاز به آفریدن طرحی تازه دارند که تصویر گر چشم انداز بسیج گر باشد. این طرح ادعایی سرمایه دار ی که دموکراسی صوری را به خود نسبت می دهد و مدعی گسترش آن در همه جا از جمله با توسل به زور است! در حقیقت فقط توسعه عصر بازار مبادله آزاد را در چشم انداز دارد.
کشور های پیشرفته سرمایه داری و دیگر کشور های جهان هر یک به شیوه خود به اجرای این طرح خدمت می کنند. در برابر آن چپ بی بهره از طرح کارا و موثر بسیج کننده است. براین اساس، ابتکار های شهروندان همواره با طرح نو لیبرالی برخورد می کند.
البته، اندیویدوآلیسم در نفس خود یک پیروزی است که در جریان تازه تاریخ به زنان و مردان برای تبدیل شدن به شهروند، شخصیت می دهد و آن ها را آزاد می کند که به تدریج خط سیر هستی شان را در سمت و سویی که می خواهند به آن بدهند انتخاب کنند . بر عکس، کل گراییِ سلسله مراتبی از فرد موجودی معین ومبهم می سازد که به یک گروه بسته یا نهاد بوروکراتیک تعلق دارد و آزادی و ابتکار فرد را مختل می کند. با این همه، باید تأکید کرد که هر نوع به پرسش کشیدن فرد گرایی و پیشرفت های شهر وندانه با دید نا دموکراتیک پس روی است. البته، فرد می تواند در مصرف وشیوه زیستن اش چه در موسسه و چه در زندگی خصوصی اش اتم واره شود. در این گیرو دار برخی ها به جرگه مبارزان می پیوندند و برخی دیگر هر نوع تعهدی جز تعهد به آسایش فردی یا خانوادگی را رد می کنند.
به هر رو، تحول فرد به شهروند تنها در فضای دموکراسی امکان پذیر است. فرد هنگامی می تواند خود را شهروند احساس کند که حکومت شوندگان بتوانند حکومتگران خود را انتخاب کنند . وانگهی به گفته ت. ه. مارشال آگاهی شهروندی امکان می دهد که یگانگی جامعه تأمین گردد . شهروند بودن احساس مسئولیت نسبت به کار کرد نهاد ها بنابر احترام به حقوق بشر است. در حقیقت یکی از مشخصه های شهروندی برابری حقوق همه است. این برابری حقوق در صورتی تحقق می یابد که رابطه فرد- شهر وند با قدرت استوار بر فرهنگ دموکراتیک بحثِ راه گشایانه با عنایت به عقیده مخالف باشد و به فردیت جامعه گریز محدود نگردد .
بنابر این،برای تدارک دیدن یک چشم انداز واقعی به منظور خارج شدن افراد از «خویشتن مداری» اندیویدوآلیستی و گام نهادن فرد اتم واره به شهر وندی به طور عمومی شریک و رویکرد سیاسی، چه چیز باید به عنوان اصول مطرح گردد. چگونه فرد به بخش پایدار این دگرگونی ها تبدیل می شود؟ چگونه او به رغم تبلیغ های رسانه ای مخالف شایسته تحلیل کردن وضعیت سیاسی می گردد برای این کار آگاهی دادن ها و آموزش همراه با کنش، ضرورت دارند. بنابر این چشم انداز های واقعی، هم زمان فردی (با تبدیل شدن حقیقی فرد به شهروند)و جمعی (حرکت در راستای جهانی دیگر) به روی فرد گشوده می شوند. بر این اساس،طرحی جانشین طرحی دیگر می گردد . در این طرح دموکراسی مقدم بر اقتصاد است. در این صورت ما «خارج از سرمایه داری»هستیم که در آن فرد چرخ دنده سیستم است. در واقع، همان طور که یِوس هالس نوشته است: «دموکراتیزه کردن، اجتماعی شدن سیاست است» (8)
اما این هنوز راه یابی به آگاهی روشن و عمیق از طرح مورد بحث، نیست. از این رو، این پرسش پیش می آید که ساز و کارهایی که «ساختن» این طرح را ممکن می سازند، کدام اند؟ مسئله این جا عبارت از پیش گویی در باره آن چه که می توان با ابزاری جادویی به دقت به ترسیم و طراحی چنین طرحی که چونان «کلیدی در دست» باشد، پرداخت، نیست. تشکل های سیاسی، حزب ها، باشگاه های اندیشه ورزی و گروه های گرایش چپ ضد لیبرالی در سراسر جهان برای این طراحی تلاش می ورزند. برخی ها به ستایش از گروه بندی های جدید هوادار، و برخی دیگر به نوسازی ایدئولوژیک سرگرم اند. البته، مسئله این جا عبارت از پرسش از خود در باره چیزی است که می تواند زمانی تغییر کند که اقتصاد در خدمت دموکراسیِ باز تعریف شده قرار گیرد.
بنابر این، «اگر دموکراسی سیاست را اجتماعی کند»، تکیه بر مشارکت فرد –شهروند در همه تصمیم گیری های مهم اجتماعی – سیاسی می تواند خط راهنمای آن باشد. شیوه جدید بحث کردن مانع از تحمیل یک عقیده، عقیده اکثریت،بر سایر عقیده ها است. در سیاست، از زمانی که هر کس پرورش یافتن و آگاهی یافتن را می پذیردو آن را به درستی ارزش یابی می کند، ناگزیر این واقعیت را می پذیردکه یکی از مشخصه های شهروندی برابری حقوق همه است. جستجوی تفاهم بنابر تماس های پیاپی برای رسیدن به توافق مشترک، کاوش نبود توافق ها به منظور برداشتن مانع های ناتوانی درک و دریافت، کنفرانس های شهروندی بنابر سوژه های جامعه، میدان هایی هستند که می توانند به درستی پایه و شکل سیاست و رابطه با سیاست و به ویژه رابطه با قدرت را در نهاد ها ،حزب ها، گروه ها یا انجمن ها را دگرگون کنند.
اگر«دموکراسی سیاست را دموکراتیزه می کند» ،این به این معنا نیست که دموکراسی اقتصاد یا مسئله های مهم جامعه را حذف می کند، بلکه آن ها را در پراتیک جدید سیاست می گنجاند. همه مسئله های مهم مورد بحث در زمینه اقتصادی و اجتماعی در چشم انداز سیاست قرار می گیرند و بر پایه آن شمار بسیار زیادی از افراد از استعداد جامعه در تأثیر نهادن روی خود سود می جویند و به تولید کننده و دگرگون کننده ارزش ها تبدیل می شوند. بنابر این، روشن است که اندازه درآمدها می تواند بنابر نظام مالیاتی « باز توزیعی» مشخص شود.
اگر« دموکراسی سیاست را دموکراتیزه می کند» خرد دموکراتیک می تواند با سرکردگی خرد اقتصاد گرایانه سرمایه داری مقابله کند. معنی آن به نوشته پاتریک بر بان در نامه های اش خطاب به ضد سرمایه داران ، (9) این نیست که «وارونگی اقتصاد گرایانه سرمایه داری» دیگر چونان عمل بنیان گذار جامعه نو نگریسته نمی شود...در واقع، خرد دموکراتیک از آن جا ضد سرمایه داری است که چشم دوختن به میراث اقتصاد گرایانه سرمایه داری را رد می کند، این موضوعی است که جامعه باید بر اساس آن دگر گون شود... از این رو، برای دگرگون کردن منطق های اجتماعی ، خرد دموکراتیک در باره امکان توانایی برای همه در ارتباط با آموزش به عنوان زمان آزاد شده و در باره موضوع های سیاسی که به عنوان شهروند به او مربوط اند، به مطرح کردن مسئله هایی می پردازد. در این صورت، موضوع می تواند عبارت از مسئله های سازمان اجتماعی باشد که دست کم به اندازه«بازار»از اهمیت برخوردار است؛ به طوری که این سازمان اجتماعی برای هر کس دارای یک «زمان برای سیاست » است. در چنین بافتاری، هنگامی که یک اقدام جدید سرمایه دارانه در مرحله تصمیم گیری است، باید ثابت کرد که این اقدام به سود پیشرفت برای دموکراسی است.
اما برای باقی نماندن در گفتگوی مبهم و افسونگرانه، ب . برابان دو سمت گیری راهنمایانه پیشنهاد می کند:
(1)- به خود اختصاص دادن آن چه که در اقتصاد به عنوان «سیاسی» است، امروز فقط اقتصادی دانسته می شود؛ مثل تقسیم زمان کار به عنوان شرط «در اختیار داشتن زمان برای سیاست».
(2)- سیاسی کردن آن چه که در اقتصاد برای نهاد سیاست به عنوان عمل کردن اجتماعی که امکان مطرح کردن پایه های یک جامعه به راستی دموکراتیک را می دهد، ضروری است. از این رو، پرسشِ «چه باید کرد؟» مسئله هدف های تولید را مطرح می کند، و این موجب مطرح کردن پرسش هایی در باره ضرورت ثروت ها یا خدمات لازم برای واقعیت بخشیدن دموکراسی می گردد. بدین ترتیب، متوجه می شویم که ثروت ها و خدمات باید در همان شرایطی که تولید می شوند، در دسترس همگان قرار گیرند. فهرست این ثروت ها به روشنی ثروت ها و خدمات تولید شده در شرایط خدمات عمومی : آب، انرژی، ثروت ها،ترابری ها، آموزش و پرورش ها، بهداشت را در بر می گیرد، که باید به رغم همه از آن ها دفاع کرد و گاهی باید ضمن دموکراتیزه کردن آن ها در مأموریت ها و مدیریت شان به سر و سامان دادن آن ها پرداخت. هم چنین باید برای رسیدن به برابری در برابر دموکراسی اقدام به گسترش آن ها کرد. به این دلیل، مسکن و زمینه زندگی، ثروت های فرهنگی، آگهی یابی و آموزش مدنی و زمان برای دموکراسی به ثروت های دست یافتنی تبدیل می شوند. زیرا مسئله عبارت از کسب پیروزی برای ذهن هایی است که آن ها را به عنوان چیز ضروری برای زندگی شهروندی تصاحب کنند. این ثروت ها زمانی که در شکل های گوناگون به دست می آیند، بنا بر اصولی اداره می شوند که قدرت عمومی، مزدبران و مصرف کنندگان را متحد می کند. این تصاحب سیاسی هدفمندی های تولید که نتیجه درخواست ها و آفرینش «ثروت های دموکراتیک» است، می تواند به روشنی در بخش های دیگر اقتصاد گسترش یابدو فایده پیروزی آن ها را برای تأمین سرکردگی خرد دموکراتیک آشکار کند. این نخستین راهکار مهم است که باید بنابر راهکار دوم که عبارت از متداول کردن ، یا پی گرفتن و گسترش دادن گستره شمار زیادی از شکل های تولید، مبادله ها، گردش های مالی در بافت اقتصادی زیر فرمانروایی سرمایه داری است که امروز آن را «بدیل» می نامند، اغلب توسط تعاونی ها یا انجمن ها اداره می شوند. آن ها :سنجه های مفید بودن، مدیریت،نیاز زیست محیطی مغایر با سنجه های سرمایه داری را ایجاد می کنند. آن ها: «اقتصاد همبسته» یا اجتماعی، شبکه های مبادله کلی یا جزیی تجاری، تجارت منصفانه، نرم افزار آزاد نامیده می شوند. هیچ چیز مانع از آن نیست که عرصه آن ها در بخش های کنونی که در شرایط سرمایه داری اداره می شوند، گسترش یابد.
برتری خرد دموکراتیک بر خرد اقتصادی ورق بازی را تغییر می دهد و چشم انداز های جدیدی فراهم می آورد. این برتری، چشم انداز هایی به فرد برای تعهد شهروندی و سیاسی می دهد و با سرمایه داری در این مفهوم که از منطق وسپهر ممتازش ، اقتصاد خارج می شود، قطع رابطه می کند. برتری خرد دموکراتیک خصلت صوری کنونی دموکراسی را آشکار می کند که مدعی این خارج کردن از زمانی است که به جامعه بازار که چونان پایان تاریخ (10) نگریسته می شود، خدمت می کند. برقراری این برتری «خرد دموکراتیک» بدون مبارزه تحقق نمی یابدو به ویژه، در این مبارزه، مبارزه برای رسانه های آزاد شده از فرمانروایی پول بی درنگ چونان چیز برتر رخ می نماید؛ زیرا همین رسانه ها هستند که واقعیت رویداد ها و مسئله های مهم زندگی و جهان را از نظر ها دور نگهمیدارند و بی وقفه به دروغ بافی ها و وارونه نمایی ها سرگرم اند. ازاین رو، دموکراتیزه کردن فعالیت رسانه ها برای دموکراتیزه کردن حیات جامعه جای ممتاز دارد و یکی از اولویت های اساسی به شمار می رود. بنابر این، در چنین رویکردی است که چشم انداز های واقعی، رهایی افراد را در سمت و سوی شهر وندی بیشتر ممکن می سازند.
بهمن 1389
انتشار فروردین 1390
سر چشمه ها
1- «فرد گرایی و دموکراسی»: آلبرت ریشه
2- «فرد گرایی و کنش جمعی» :آلبرت ریشه
3- «فرد در نظام نو لیبرالی» :ژاک آتالی
4- «لیبرالیسم» :ژرژ بوردو
5- فردیت معاصر: بین انزوا و مقاومت : اوستاش کووِلاکیس
پی نوشت ها
1- نور بر الیاس: جامعه افراد: مجموعه آثار
2- بنگرید به اثر جمعی زیر مدیریت ژاک کالام : هویت های فرد، contemporain ، ص 147
3- jacques Généreux : La Dissociété,pp137-sq,
4- فرانسوا فلاهو، در «احساس زیستن، خودی که بدیهی نیست» توسط ژاک ژنرو در Dissociété ص (4) ذکر شده است .
5- ژاک ژنرو: La Dissociété صص334، 335، 336
6- همان جا صص 338
7- سازش واشنگتن عبارت است از : کم تر دولت اقتصادی و بیشتر دولت امنیت. آن چه که موجب کاهش نظام مالیاتی مستقیم و تدریجی و همچنین خصوصی سازی بخش عمومی ، توسعه بیکاری می شود که توأم با مبارزه علیه سندیکاها، سیاست های تورم زدایانه منظم است که مغایر با تحرک جدید سرمایه گذاری،مالیات و مصرف است.
8- بنگرید به : یوس سالس، در «اصلاح ها و انقلاب». پیشنهاد ها برای چپ از چپ» اگون، مارسی، 2001 .
9- نامه به ضد سرمایه داران (و به دیگران) در باره دموکراسی، مسئله های معاصر، هارماتان 2004، پاریس.
10- بنگرید به فیلسوف آمریکایی فوکویاما که «جامعه دموکراتیک بازار» را چونان «پایان تاریخ» می نگریست.
|