گام هایی در راه پیروزی جنبش دموکراسی ایران


م. صفوی


• دو موضوع تغییر رژیم و استقرار یک دموکراسی کارامد در ایران هرچند ارتباط نزدیکی دارند و در واقع بدون تغییر رژیم در ایران استقرار یک دموکراسی کارامد در کشور ممکن نخواهد بود، اما واضح است که این دو با هم متفاوت هستند و استقرار دموکراسی در کشور امری فراتر از صرفا تغییر حکومت جایر فعلی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۷ فروردين ۱٣۹۰ -  ۲۷ مارس ۲۰۱۱


دو موضوع تغییر رژیم و استقرار یک دموکراسی کارامد در ایران در سالهای گذشته و به خصوص پس از کودتای انتخاباتی خرداد سال ۱٣٨٨ مورد بحث علاقمندان به مباحث اجتماعی سیاسی کشور و صاحبنظران بوده است. هرچند این دو موضوع ارتباط نزدیکی دارند و در واقع بدون تغییر رژیم در ایران استقرار یک دموکراسی کارامد در کشور ممکن نخواهد بود اما واضح است که این دو با هم متفاوت هستند و استقرار دموکراسی در کشور امری فراتر از صرفا تغییر حکومت جایر فعلی است.   به دلایلی که شمرده خواهد شد به نظر میرسد سقوط حکومت ولایت فقیه میتواند بس نزدیک باشد اما تضمینی وجود ندارد که صرف سقوط حکومت منجر به استقرار یک دموکراسی کارامد درکشور شود. ممکن است از دل سقوط حکومت فعلی در ایران یک حکومت نظامی راست گرای افراطی مانند حکومتهای نظامی دهه های هفتاد و هشتاد در آمریکای لاتین ، یا یک حکومت سوسیالیستی استبدادی نظیر کره شمالی و میانمار و غیره سر برآورد. حتی این احتمال هم وجود دارد که حکومت کشور به دست گروه های مافیایی بیفتد که با دادن امتیاز های نفتی و گازی به خارج با جنایات و سرکوب وحشیانه مدتی بر کشور حکومت کنند. بنابراین مبارزان دموکراسی خواه ایران باید مراقب سمت و سوی تحولات بوده و مردم کشور را از خطراتی که مبارزات آزادیخواهانه آنها را تهدید میکند آگاه سازند و این تحولات را به سوی استقرار دموکراسی در کشور هدایت کنند.
دلایلی وجود دارد که حکومت ولایت فقیه در سراشیبی سقوط قرار گرفته و ماهیت و عملکرد آن اجازه باز سازی وجهه و افزایش کارایی و در نتیجه مشروعیت و پایگاه آن نزد مردم را نمی دهد. دلایل درونی این فرایند اجتناب ناپذیر به ناکارایی ذاتی رژیم به دلیل ایدیولوژی قرون وسطایی و تقلبی آن که انواع تبعیض و خط کشی ها در جامعه را روا داشته و امکان دسترسی آزاد آحاد و گروهای جامعه به فعالیتهای اجتماعی سیاسی را از بین برده است و نیز ساختار سیاسی نا هماهنگ و ناسازگار آن از یک طرف و آگاهی روزافزون مردم ایران از ماهیت ناکارامد و ضد ایرانی -انسانی رژیم   از سوی دیگر بر میگردد. در عین حال تحولات بین المللی و قیامهای مردمی در منطقه در جو اجتماعی سیاسی کشور ما و بر سقوط محتوم رژیم بی اثر نیست. مردم ایران شاهدند که که ملتهای خاورمیانه و شمال آفریقا در جستجوی آزادیها و دموکراسی فداکاری میکنند و در ماه های اخیر صدها قربانی در این راه تقدیم کرده اند و پیشرفتهای شگرفی هم که تا چندی پیش قابل تصور نبود در برخی از این کشور ها به دست آمده است. به علاوه رژیم در انزوای بین المللی است و به دلیل اتخاد مواضع نسنجیده و مداخلات ماجراجویانه در کشورهای دیگر مورد تحریم های بین المللی قرار گرفته و مقامات آن در فهرست پایمال کنندگان حقوق بشر و حتی در مواردی مورد پیگرد قضایی قرار دارند. همه اینها آزادی عمل و امکانات سرکوب قیامهای احتمالی مردم توسط حکومت ولایت فقیه را محدودتر میکند. مثلا در نظر بگیرید که حکومت ولایت فقیه حتی از حکومت سوریه و حکومت قذافی پیش از قیام اخیر مردم لیبی نیز منزوی تر و منفورتر است بنابراین یک قیام مردمی در ایران میتواند بلافاصله دنیا را در حمایت از مردم و ضدیت با حکومت ولایت فقیه متحد و فعال کند. همچنین شکافهای یزرگی در درون رژیم ایجاد شده است که این گسل ها با اولین تکانه های یک قیام مردمی فعال شده و در نتیجه کمکش جناحهای رقیب به فشارهای مردم اضافه شده کاخ ساختگی نظام ولایت فقیه را بر سر حاکمان فرو خواهد ریخت؛ موضوعی که خود هیات حاکمه نیز به خوبی از آن آگاه است و به همین دلیل نیز از هرگونه جنبش و تحرک مردم در وحشت و نگرانی است.
بنابراین دو وظیفه خطیر در مقابل دموکراسی خواهان کشور قرار دارد. اول؛ کمک به تغییر رژیم قرون وسطایی حاکم بر کشور با حداقل هزینه ممکن و دوم استقرار یک دموکراسی کارامد در ایران؛ چیزی که متاسفانه در کشور ما سابقه تاریخی نداشته و برای اکثر مردم ناشناس است. در توضیح نکته اول باید گفت اجتناب ناپذیر بودن سقوط یک رژیم ناکارامد (نظیر حکومت شوروی سابق) به معنی ساده بودن و یا کم هزینه بودن چنین سقوطی نیست. هزینه تغییر یک رژیم غیر مردمی که ضمن تشبث به باورهای مذهبی گروه های سنتی و نا آگاه جامعه با توسل به رانتهای باد آورده نفت و دیگر منابع طبیعی میتواند میلیاردها دلار صرف سیاستهای عوام فریبانه کرده گروه هایی از مردم فرو دست را به زیان رشد و توسعه بلند مدت اقتصادی کشور برای مدتی بفریبد و در عین حال میلیارد ها دلار نیز صرف ایجاد گروه های شبه نظامی سرکوب گر نظیر بسیج و لباس شخصی ها و سپاه کند نمی تواند کم باشد و دلیل استمرار حکومت ولایت فقیه بر ایران علیرغم نا کارایی مفرط آن نیز تاثیر ترکیبی از همین عوامل بوده است. با اینحال اگر به دقت به موضوع بنگریم ملاحظه میکنیم که عواملی که به ادامه حیات رژیم کمک کرده است به سرعت تاثیر خود را از دست میدهند. زیرا اگر نا آگاهی بخش هایی از مردم از ماهیت این نظام و بی کفایتی ذاتی آن و سرکوب آزادیها و مبارزات آزادیخواهانه مردم را دو ستون اصلی نگهدارنده بنای پوشالی نظام ولایت فقیه بدانیم خوشبختانه ملاحظه میشود که هر دو ستون در حال فرو پاشی است.
ایدیولوژی قلابی رژیم با روشنگریها و فداکاریهای بزرگانی مانند مرحوم مهندس بازرگان؛ آیت ا.. منتظری، دکتر سروش، مجتهد شبستری؛ کدیور، و دیگران افشا شده و به کلی جذابیت خود را برای نسل جوان از دست داده است. هر کس آشنایی مختصری با جامعه دانشجویی و دانشگاهی کشور داشته باشد میداند که اکثر قریب به اتفاق دانشجویان و دانشگاهیان کشور به جدایی دولت از دین معتقد بوده نظریه قلابی ولایت فقیه را قبول ندارد و این موضوع به خوبی بر نظام روشن است.    تصور میکنم اگر شخص آقای خامنه ای که به زعم مجلس خبرگان در حال حاضر شایسته ترین فرد برای تصدی مقام ولایت فقیه است رهبری خود را به رای مستقیم مردم بگذارد حتی ده درصد آرا را   نمی تواند کسب کند و این بخصوص در بین جوانان و تحصیل کرده ها صدق میکند. بنابرین نه نظریه و نه مصداق آن در رهبری سیستم   پایگاهی در بین جوانان تحصیل کرده ندارد.   مشروعیت رژیم به دلیل عملکرد فاجعه بار آن در زمینه های اجتماعی و سیاسی نیز بشدت آسیب دیده است. بحرانهای اقتصادی که خود را در بیکاری بالا ، فقر و افزایش مستمر قیمتها به خوبی نشان میدهند به دلیل بی کفایتی دولت و فقدان مجموعه سیاستهای سازگار اقتصادی و تصدی مدیران نا آگاه ایجاد شده و با صرف درآمدهای نفت   قابل کنترل نیست چنانکه تا کنون هم نبوده است. این بحرانها در آینده با توجه به افزایش جمعیت جوانان و جویندگان کار؛ تشدید تحریمها و رقابت کشورهای جهان که موجب ورشکستگی صنایع داخلی میشود گسترش پیدا خواهد کرد. مقایسه اقتصاد ایران با   کره جنوبی که با جمعیتی بسیار کمتر از ما هم اکنون جزو ده اقتصاد برتر دنیا است و حتی مقایسه وضع ما با پیشرفتهای ترکیه که هم اکنون در رده شانزدهم جهانی از لحاظ عظمت تولید ناخالص داخلی قرار دارد به خوبی نتیجه سیاستهای اقتصادی اجتماعی ویرانگر حکومت ولایت فقیه را نشان میدهد. عملکرد اقتصادی کشور در سالهای اخیر علیرغم درامدهای استثنایی نفت به اندازه ای بد بوده است که حتی بانک مرکزی دستور یافته است آمار رشد تولید ناخالص داخلی را منتشر نکند.
تنویر اذهان عمومی نسبت به تاثیر فاجعه بار تداوم استبداد دینی در کشور و متقاید کردن اکثر مردم به اینکه بدون تغییر این نظام حکومتی نا مناسب و استقرار یک دموکراسی کارامد نمی توان امید بهبود واقعی وضعیت را داشت در این شرایط اهمیت دارد زیرا انگیزه لازم برای اقدام در جهت بهبود وضعیت زندگی مردم ایجاد میکند.   رهبران جنبش سبز و کوشندگان آزادی و دموکراسی که خواهان جامعه ای انسانی در ایرانی آباد و سرفراز هستند باید افشای سیستماتیک ناکارایی نظام حاکم بر کشور را در صدر برنامه های مبارزاتی خود قرار دهند. یکی از نقاظ ضعف جنبش سبز به نظر من آن است که تا کنون نتوانسته است تحلیل های کارشناسی اجتماعی و اقتصادی قوی و دقیقی از تبعات تداوم سیاستهای ایران برانداز حاکمیت کنونی بر جامعه و اقتصاد و لاجرم بر کیفیت زندگی مردم در آینده را به زبان ساده و همه فهم و به طور منظم به مردم توضیح دهد و در کنار آن مشخصات برنامه های جایگزین خود را که در متضمن پیشرفت و بهبود وضعیت در زمینه های مختلف اقتصادی اجتماعی باشد به مردم معرفی کند.
متقاعد کردن مردم به اینکه با تغییر این نظام و استقرار یک دموکراسی کارامد اکثر قریب به اتفاق مردم کشور شامل جوانان بسیجی و سپاهی زندگی بهتری خواهند داشت مردم را به حمایت ازجنبش دموکراسی خواهی بر می انگیزد. افشای اشخاص و گروه هایی که فرصت طلبانه و بدون هیچ صلاحیتی از رانتهای عظیم نفت و درامدهای دولتی برخورداند و بهمین دلیل نیز سعی میکنند با انواع ترفندها جلوی آزادی مطبوعات را گرفته و تجمعات و تشکل ها را سرکوب کنند تا مردم از عملکرد آنها آگاهی پیدا نکنند و عوامل اصلی تیره روزی مردم از دیده ها پنهان بماند در ریزش حمایت ها و پایگاه مردمی رژیم فاسد کنونی موثر است.   با ینحال نباید از خاطر برد که همه این اقدامات افشاگرانه و مبارزات روشنگرانه در یک چارچوب کلی تر ترغیب مردم به حرکت جمعی علیه استبداد و فساد سیستم حاکم مفهوم واقعی خود را پیدا میکنند. رهبران جنبش سبز میتوانند با هماهنگ کردن این مبارزات نقش مهمی در حل مساله اقدام جمعی مردم کشور بازی کنند. بدون شرکت صدها هزار بلکه میلیون ها ایرانی در تظاهرات خیابانی و یا اعتصابات سرتاسری نمی توان با سرعت و هزینه نسبتا کم رژیم را تغییر و یا او را مجبور به قبول خواسته های بحق مردم کرد.
سیوال آن است که در جنبش دموکراسی خواهی موجود ایران چگونه این حرکات و اقدامات هماهنگ دسته جمعی میتواند تحقق یابد آنهم موقعی که حکومت با تمام توان به سرکوب مخالفتها میپردازد. در پاسخ به این سیوال به دو نکته باید توجه کرد. اول آنکه باید قبول کرد در حال حاضر تنها کسانی که میتوانند بیشترین تاثیر را در تحرکات دسته جمعی مردم علیه حکومت داشته باشند افرادی هستند که سالها برای مردم شناخته شده بوده و در واقع از مقامات سابق همین رژیم اند یعنی آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و تا حدودی نیز هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر از چهره های سیاسی مانند دکتر یزدی و غییره. همانطور که شاهد بودیم ده ها بلکه صدها هزار نفر در بیست و پنج بهمن ماه با یک فراخوان ساده میر حسین موسوی و مهدی کروبی به خیابان آمدند که شاهد عکس العمل های شتاب زده و مضحک سران و کارگزاران رژیم از جمله در صحن مجلس بودیم. اعمال و شعارهایی که تعجب و استهزاء جهانی را به دنبال آورد. علت این نفوذ کلام آقایان موسوی و کروبی در جامعه جز آن نیست   که در مقابل تقلب آشکار و رسوای رژیم در انتخابات ایستاده و حاضر به قبول نتایج ساختگی ان نشدند و با از خودگذشتگی در مقابل فشارها مقاومت کرده و با رژیم در مقابل گرفتن امتیازات تبانی و سازش نکردند. به خاطر این مقاومتهای حق طلبانه خوشبختانه ایندو هم اکنون در دنیا نیز به چهره های شناخته شده ای تبدیل شده اند. همین چند روز پیش بود که ده ها نفر از سران سابق کشورهای جهان به خامنه ای نامه سرگشاده نوشته و خواهان آزادی موسوی و کروبی شدند. بنابراین جا دارد ضمن تقدیر از میر حسن موسوی و آقای کروبی از آنها بخواهیم حال که مورد اعتماد مردم قرار گرفته اند وظیفه خود در قبال جنبش دموکراسی ایران که جنبش سبز در واقع در قلب آن است تا آخر به انجام رسانند. بنابراین بجای انتقاد از گذشته این افراد یا حدس و گمان در مورد نیت و هدف غایی آنها از مبارزه با رژیم و غیره که کمکی به مبارزات دموکراسی خواهی مردم نمیکند باید روشن کرد که این مقامات و هر فرد دیگری مادام که در جهت رهایی مردم از یوغ حکومت قرون وسطایی ولایت فقیه برای آزادیها ی سیاسی از جمله برگزاری انتخابات آزاد مبارزه میکنند از حمایت و پشتیبانی آزادیخواهان و دموکراسی طلبان برخوردار خواهند بود.   
نکته دوم آن است که به آقایان میر حسین موسوی و کروبی و خاتمی و سایر رهبران جنبش اطمینان دهیم آنها میتوانند نه هزاران بلکه میلیونها نفر را به عمل جمعی مانند تظاهرات خیابانی و یا اعتصابات کمر شکن متقاعد کرده و با حرکت میلیونی مردم رژیم را مجبور به قبول خواسته های بحق مردم کنند؛ اما به یک شرط و آن اینکه مردم اهداف روشنی را در مقابل خود ببینند و متقاعد شوند که این اهداف و نتایج مورد انتظار آن خواسته های خود آنها را منعکس کرده و ارزش مبارزه و فداکاری را دارند. این نکته قابل تامل است که در جنبش های اجتماعی و سیاسی آنچه مردم را از شرکت در یک عمل دسته جمعی اعتراضی (مانند تظاهرات و یا اعتصابات) سست و یا منصرف میکند تردید و دو دلی نسبت به اصالت اهداف و خواسته های جنبش و اینکه آیا این خواسته ها ارزش فداکاری و تحمل هزینه های احتمالی این اعتراضها و مبارزات را دارد یا خیر. اگر مردم به دلایل عمل دسته جمعی و به ضرورت آن متقاعد شده و به ارزش نتایج و منافعی که موفقیت در آن عمل جمعی متوجه مردم میکند باور داشته باشند مسلما هزینه های عمل جمعی اعتراض به اقدامات غیر مردمی نظام استبدادی را تحمل خواهند کرد. تجربه نشان میدهد و در کشور خودمان هم شاهد بوده ایم هنگامی که ارزش موفقیت در جنبش برای مردم روشن باشد آنها خطرات احتمالی مبارزه و اعتراض به حکومت استبدادی را برای رسیدن به یک شرایط بهتر زندگی تحمل خواهند کرد. بنابراین یک استراتژی صحیح در جنبش سبز باید بر کاهش هزینه های احتمالی اعتراضات و مهمتر از آن روشن کردن نتایج و ارزش دستاوردهای موفقیت در این مبارزات برای مردم باشد.
کاهش هزینه ها ی اعتراضات قانونی مردم جز از طریق یک مبارزه بین المللی حمایت از حقوق مردم در اعتراضات بی خشونت؛ افشای جنایات رژیم در دستگیری و حبس و شکنجه غیر قانونی مبارزان راه آزادی و دموکراسی، و حمایت های حقوقی از دستگیر و بازداشت شدگان؛ افشای اعمال غیر قانونی رژیم در شکنجه و محاکمات غیر قانونی و افشای بازجویان و شکنجه گران، قاضی های امنیتی که احکام غیر قانونی و ظالمانه صادر میکنند و خلاصه بالا بردن هزینه این اقدامات غیر قانونی رژیم در سطح بین المللی حاصل نمیشود. به نظر میرسد اگر رهبران جنبش طی نامه ای از سازمانهای بین المللی و شخصیتهای جهانی بخواهند که خواستار آزادی زندانیان سیاسی در ایران بشوند و این اعمال خلاف حقوق بشر رژیم را محکوم کنند و برای هماهنگی این مبارزات حقوقی کمیته ای را متشکل از مبارزان حقوق بشر و حقوقدانان در داخل و خارج کشور با شرکت تشکیل دهند و از کوشندگان جنبش سبز نیز بخواهند تا با کمیته حقوقی یاد شده برای آزادی زندانیان سیاسی کشور همکاری کنند شکی نیست که موثر خواهد افتاد بخصوص اگر شخصیتهای علمی و حقوقدانان شناخته شده کشور و احیانا مراجع تقلید و هنرمندان و نویسندگان و دانشگاهیان هم از نامه رهبران جنبش و کمیته حقوقی یاد شده حمایت و پشتیبانی کنند. هرچند فکر میکنم مانند انقلاب سال پنجاه و هفت در نهایت این تظاهرات گسترده مردم است که تمام زندانیان سیاسی کشوررا از زندانهای حکومت ولایت فقیه آزاد خواهد کرد. مثلا تصور کنید رهبران جنبش تظاهراتی را صرفا برای درخواست آزادی زندانیان سیاسی اعلام کنند. تصور میکنم که هزاران نفر در این تظاهرات شرکت کند و تاثیر مهمی بر آزادی سریعتر زندانیان سیاسی خواهد داشت.
   مساله مهمتر اما گسترش پایه های جنبش و جلب مشارکت طبقات و گروه های مردم در تظاهرات و سایر اکسیون های مردمی است.    به درستی گفته شده است که هنوز کارگران و بخش های بزرگی از فرو دستان جامعه و نیز هموطنان کرد و آذری و بلوچ و ترکمن و غیره آنطور که باید و شاید به جنبش سبز ملحق نشده اند. بنظرم در این مورد کوشندگان جنبش سبز باید فقط خود را ملامت کنند.   در کشوری مانند ایران که آزادی تشکل های سیاسی و مطبوعات وجود ندارد و بنابراین پیام ها و بیانیه های رهبران جنبش به راحتی در دسترس مردم قرار نمی گیرد نمی توان انتظار داشت کارگران و طبقات فرودست جامعه و نیز هموطنان ما در استانها و شهرستانها خود را در مبارزات اجتماعی و سیاسی که غایت و هدف و نتایج و دستاوردهای آنها برای آنها کاملا روشن نیست و در عین حال هزینه ها یی برای آنها در بر دارد به طور کامل درگیر کنند. آنها ممکن اسات با جنبش احساس همدردی کنند اما عدم اطلاع از اهداف جنبش و نحوه تاثیر آن بر زندگی آنها مانع مشارکت فعال آنان با جنبش میشود. بنابراین اینکه چگونه هموطنان بیشتری به جنبش سبز جلب خواهند شد به پاسخ این سیوال بر میگردد که چگونه میتوان اعتماد و اطمینان هموطنان آذری، کرد، خوزستانی، بلوچ و غیره را به اهداف جنبش جلب کرد و آنها را متقاعد کرد که بهبود شرایط زندگی آنها مانند سایر ایرانیان به پیروزی این جنبش و استقرار یک نظام دمکراتیک در ایران بستگی دارد. در اینجا سازماندهی اطلاع رسانی به آحاد جامعه در کنار کیفیت پیامها اهمیت پیدا میکند.
با فرض تکنولوژی موجود اطلاع رسانی در کشور و نظر به فقدان آزادیهای مدنی عملا امکان بحث و بررسی اهداف و برنامه های جنبش سبط توسط شخصیتهای سیاسی احتماعی در رسانه های جمعی مانند صدا و سیما و مطبوعات داخل کشور وجود ندارد. به همین دلیل محتوای پیامها و بیانیه های رهبران جنبش و نحوه اطلاع رسانی در مورد آنها اهمیت بیشتری پیدا میکند. بنظر من سادگی، جذابیت و فراگیری شعار ها و بیانیه ها در این شرایط میتواند در جلب نظر هموطنان بخصوص در مناطق دور افتاده و استانها و شهرستانهای دور از مرکز موثر باشد. انتشار منشور سبز و ویرایشهای مختلف آن برای بحث فعالان و روشنفکران و تحصیل کرده ها بخصوص در خارج کشور جذاب و مفید باشد ولیکن این نوشته ها نمی تواند جایگزین شعارهای برانگیزنده و بیانیه های کوتاهی باشد که به سادگی در اذهان عموم هموطنان جا گرفته و مفاد آن برای اکثریت و عامه مردم مفهوم باشد. مثلا بیانیه کوتاهی را در نظر بگیرید که مانند ده فرمان اصول و اهداف جنبش را به سادگی برای عامه مردم توضیح داده دلایل و ضرورت فداکاری برای پیروزی جنبش را خاطر نشان کند. این خود هنر رهبری یک جنبش است که بتواند به سادگی و اختصار تمام ویژگیهای منفی و ایران بر باد ده حاکمیت موجود را افشا و ارزش های جنبش مبتنی بر بیانیه جهانی حقوق بشر و رفع کلیه تبعیضها و بی عدالتیها را به عامه مردم توضیح داده و اقدامات جمعی ملت برای رهایی از این وضعیت نا میمون را تشریح و مشارکت مردم در این اقدامات را ترغیب کند.
محتوا و سادگی بیانبه ها و شعارهای رهبری جنبش در جلب نظر هموطنان اهمیت دارد ولیکن به تنهایی قادر به ارتقاء قابل توجه مشارکت فعال طبقات مختلف مردم در جنبش نخواهد بود.   نمونه های خوبی از بیانیه های کوتاه و ساده قبلا توسط چهره های شناخته شده جنبش سبز منتشر شده است اما نمی توان گفت تاثیر نمایانی در جلب نظر کارگران و طبقات زحمت کش شهری و روستایی و هموطنان ما در استانها و شهر های دور افتاده از مرکز در مشارکت فعاال اکسیون های ضد حکومتی داشته اند. همانطور که گفته شد برای ترغیب مردم به مشارکت در مبارزات ضد استبدادی حکومت لازم است مردم متقاعد شوند که شعارها و خواسته های جنبش متعلق به خود آنها بوده و خواسته های آنها را منعکس میکنند. یک راه دست یابی به این تفاهم آن است که نمایندگان طبقات و گروه های مردم در تنظیم این شعارها و خواسته ها دخیل باشند. تشکیل بک کمیته هماهنگی جنبش سبز از طرف رهبران جنبش که با شرکت نمایندگانی از طبقات مختلف مردم مانند سندیکاهای کارگران و زحمت کشان، سازمانهای مبارز حقوق زنان و اقلیت های دینی و هموطنان از قومیتهای مختلف میتو ند در جلب اطمینان و مشارکت مردم در مبارزات دموکراسی خواهی در کشور مفید باشد. چنان کمیته ای باید در واقع نمونه کوچکی از مجلس شورای ملی واقعی که در یک ایران آزاد تشکیل میشود باشد.چنین کمیته و یا شورایی است که میتواند اقدامات جمعی مردم کشور را تا پیروزی جنبش هماهنگ کند. تردیدی نیست که مردم در سرتاسر کشور به فراخوان های کمیته ای که نمایندگان آنه را نیز شامل مبشود عکس العمل بهتری نشان خواهند داد.
پس به طور خلاصه هرچند سقوط رژیم سیاسی ناکارامد کنونی اجتناب ناپذیر است اما جنبش آزادی و دموکراسی باید تلاش کند یک رژیم دموکراتیک کارامد مبتنی بر بیانیه جهانی حقوق بشر را جایگزین رژیم قرون وسطایی کنونی کند. رهبران جنبش سبز میتوانند نقش مهمی در این تحولات تاریخی ایفا کنند. آنها میتوانند با اقدامات مناسب مانند تعیین شعارهای صحیح و انتشار بیانیه های روشنگر و هماهنگی مبارزات از طریق تشکیل کمیته ای که نمونه ای از مجلس شورای ملی در ایران آزاد باشد بسازماندهی اقدامات جمعی مردم ایران حول شعارهای آزادیخواهانه کمک کنند. هنگامی که چشم انداز روشنی از جنبش طرح و کمیته ای متشکل از نمایندگان جامعه همامنگی مبارزات را به عهده داشته باشد امید آن خواهد بود که استقرار یک حکومت دموکراتیک در کشور تسریع شود.
نکته مهم بعدی شرایط لازم برای شکل گیری یک دموکراسی کارامد در کشور است که با توجه به طولانی شدن نوشته شاید در مقاله ای دیگر مورد بحث قرار گیرد.

م. صفوی