خوانشی بر رویکرد مبهم احزاب کردستانی در قبال جنبش سبز ایران


آرام ابراهیم خاص


• پراکندگی و اختلاف دیدگاه و تفاوت آرای عمیق احزاب کردستانی با یکدیگر در غیاب یک پلاتفرم سیاسی مشترک است که سبب شده احزاب کردستانی از تولید گفتمانی واحد روبه مرکز و جنبش سراسری عاجز بمانند و در این فضای تشتت و پراکندگی هیچکدام از احزاب به تنهایی قادر به مدیریت بحران، پیش بینی و بهره گرفتن از فرصتهایی نباشند که در شرایط کنونی جامعه ی ایران پیش می آیند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٨ فروردين ۱٣۹۰ -  ۲٨ مارس ۲۰۱۱


مقدمه: انتخابات مهندسی شده ی ۱٣٨٨ و متعاقب آن کودتای انتخاباتی جناح اصولگرای رژیم با حمایت شخص ولی فقیه و پشتیبانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جرقه ی آغاز حرکتی بود که با طرح پرسشی فلسفی، "رای من کجاست"؟ گام به عرصه نهاد و جنبش سبز مردم ایران نام گرفت، جنبشی که قریب به ۲ سال است به شیوههای مختلف و بویژه اعتراضات خیابانی، حاکمیت کنونی را به چالش طلبیده و به محور اصلی مباحث سیاسی مرتبط با ایران بدل گشته است. هدف این مقال آسیب شناسی یا تحلیل کارکرد جنبش سبز نیست، بلکه نگاهیست انتقادی به متد برخورد و تعامل احزاب و جریانات سیاسی کردستان ایران با این جنبش اعتراضی برخاسته از بطن طبقه ی میدل کلاس (قشر متوسط) ایران.

جنبش سبز جنبشی برآمده از بطن طبقه ی متوسط جامعه ی ایران است و مطالبات این قشر تأثیر گذار از جامعه را مطرح نموده است، اگر با چنین نگرشی و از این منظر به جنبش سبز بنگریم، هر نوع مخالفت در برابر این جنبش یا بی تفاوتی در قبال آن، مخالفت یا لاقیدی در قبال مطالبات اکثریت این بخش از جامعه است که پیشاهنگی حرکت اعتراضی کنونی در داخل ایران را بعهده دارد و عملاً از سوی جامعه جهانی نیز به عنوان اپوزیسیون اصلی جمهوری اسلامی، مقبولیتی فراتر از اپوزیسیون سنتی جمهوری اسلامی را بدست آورده است.
یکی از دستاوردهای حائز اهمیت جنبش سبز طی دو سال اخیر این بوده که توانسته بخش کثیری از پتانسیل ها و جریانات مخالف رژیم از اصلاح طلبان حکومتی گرفته تا جریانات سکولار را که به نحوی از انحا خواستار تغییرات بودهاند، تحت لوای این جنبش و بنام "سبز" گرد آورد و جنبش را در طی طریقش به جنبشی تکثرگرا بدل نماید که هر چند دارای کاستی های مشهودی است اما در عین حال به جریان شماره یک مخالف رژیم و حاکمیت کنونی بدل گشته است.
تمامی احزاب و جریانات سیاسی کردستان ایران به استثنای حزب دمکرات کردستان با اتخاذ موضعی کلیشهای و سنتی ناشی از گفتمانی واکنشی، انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری را در خردادماه سال ۱٣٨٨ تحریم نمودند و خواستار آن شدند که مردم کردستان انتخابات را تحریم نموده و با عدم مشارکتشان مشروعیت انتخابات و کل سیستم حاکمه را به چالش بطلبند. به همین سبب در جریان رویدادهای پس از انتخابات نیز این احزاب حرف چندانی برای گفتن نداشتند و همه ی تلاششان را در دفاع از موضع تحریم انتخابات متمرکز نمودند و بخش اعظمی از برنامه ی رسانههای احزاب نیز به این امر اختصاص یافت، این شیوه ی برخورد احزاب کردستانی جامعه ی کردستان را نیز در قبال اتخاذ موضعی روشن و شفاف در قبال جنبش سبز دچار نوعی سردرگمی و آشفتگی نمود به نحوی که کردستان که طی سالیان اخیر همواره یکی از فعالترین و مستعدترین مناطق ایران در مبارزه علیه دیکتاتوری و استبداد بوده در رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری نقشی بسیار کمرنگ و ضعیف و حتی در بسیاری مواقع خنثی را ایفا نموده است.
هرچند بی برنامگی سران جنبش سبز و کلی گوییهای آنان در ارتباط با حقوق اقلیتهای ملی یکی از دلایل مشارکت ضعیف ملیتهای تحت ستم ایران در جنبش سبز و اعتراضات پس از انتخابات است اما نباید نقش احزاب کردستانی و رسانههای آنان را نیز که قدرت تأثیرگذاری فراوانی بر جامعه ی کردستانی دارا هستند، از یاد برد.
این احزاب و جریانات با رویکردی غیر واقعی به جنبش سبز و رهبران آن در ابتدا این جنبش مردمی را بخشی از حاکمیت قلمداد نموده و اعتراضات پس از انتخابات را بخشی از جنگ قدرت جناحهای داخل حاکمیت نامیدند و حزبی همچون حزب دمکرات کردستان را که با رویکردی متفاوت در قبال انتخابات به عرصه گام نهاده بود، به سازشکار بودن و ارتباط با کروبی و موسوی متهم ساختند، اما روند رخدادها و رادیکالیزه شدن روز به روز جنبش باعث شد که این احزاب برای مدتی کوتاه در قبال این جنبش سکوت اختیار نمایند یا با چرخشی ۱٨۰ درجهای در مواضعشان، درصدد باز تعریف نحوه ی تعاملشان با این جنبش برآیند، اما دیری نپایید که پس از رخدادهای خونین عاشورای ۱٣٨٨ اعتراضات خیابانی دچار وقفهای مقطعی شد و خوانش سطح احزاب کردستانی به نسبت جنبش سبز که این جنبش را تنها در خیابان و در روزهای تظاهرات اعتراضی و آنهم با دیدی احساسی و نوستالژیک و در خانه ی قیاس با رویدادهای انقلاب سال ۵۷ می یافت، بار دیگر تضادهای نظری و عملی احزاب کردستانی در ارتباط با تعامل با جنبش سبز آشکار گشت و روند رویدادها سبب شد که برخی از سران این احزاب ادعا نمایند که جنبش سبز در غیاب یک رهبری واحد سیاسی و استراتژیک دچار بحران گشته و توانایی ایجاد تغییر را در سیستم کنونی دارا نیست، غافل از اینکه این جنبش اعتراضی مردمی به مثابه ی یک جنبش سیال اجتماعی و سیاسی فاز نوینی از مبارزه را در پیش گرفته و بیش از پیش مشروعیت نظام را به چالش طلبیده و بقای آن را دچار مخاطره نموده است.
با توجه به این مسأله که جنبش سبز در ارتباط با مسأله ی ملیتهای تحت ستم ایران و مطالباتشان فاقد برنامهای هدفمند و مکتوب بوده و آنچه نیز که تاکنون وجود داشته، همانگونه که در سطور فوق اشاره شد، در چارچوب ابهامات و کلی گویی جای گرفته است. اما نباید از یاد برد که رسیدن جنبش به مرحلهای از استعداد و توانایی که مطالبات ملی و سیاسی ملیتهای ایران و احزاب و جریانات سیاسی نماینده ی این ملیتها را شامل گردد در گرو تلاش و نوع کارکرد این احزاب در برقراری رابطه با این جنبش و رهبران آن و چگونگی طرح مطالباتشان است، این مسأله نیز دارای ارتباط مستقیم با شناخت صحیح و نگرش واقع گرایانه ی این احزاب و جریانات از ظرفیتها و تواناییهای عینی و ذهنی جنبش سبز است. البته نکته ی حائز اهمیتی که در این بین باید بدان توجه نمود، پراکندگی و اختلاف دیدگاه و تفاوت آرای عمیق احزاب کردستانی با یکدیگر در غیاب یک پلاتفرم سیاسی مشترک است که سبب شده احزاب کردستانی از تولید گفتمانی واحد روبه مرکز و جنبش سراسری عاجز بمانند و در این فضای تشتت و پراکندگی هیچکدام از احزاب به تنهایی قادر به مدیریت بحران، پیش بینی و بهره گرفتن از فرصتهایی نباشند که در شرایط کنونی جامعه ی ایران پیش می آیند. در واقع میتوان گفت که در زمینه ی ارتباط و تعامل ضعیف جنبش کردستان با جنبش سبز "عیب را باید در خانه جست"!