ملت آن رای را پس گرفته است!
به مناسبت ۱۲ فروردین سالروز رفراندم «آری یا نه» به جمهوری اسلامی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ فروردين ۱٣۹۰ -  ٣۰ مارس ۲۰۱۱


اخبار روز: ۱۲ فروردین روز نخستین رای گیری و رفراندم در جمهوری اسلامی ایران، روزی شوم برای دموکراسی و ازادی خواهی در کشور ماست. روز آغاز استقرار استبداد مذهبی در ایران!

شتاب آیت الله خمینی برای برگزاری هر چه زودتر چنین رفراندمی، به منظور استفاده حداکثر از شور انقلابی مردم و جلوگیری از تبدیل این شور به شعور و تفکر نسبت به بنای آینده کشور بود. در شرایطی که در فضای سیاسی و اجتماعی ناشی از انقلاب، افکار و گرایشات مختلف آماده می شدند تا حکومت دینی موردنظر ایت الله خمینی را به چالش بکشند، وی با تعجیل این رفراندم را سر هم کرد تا فرصت را از جامعه سلب کند و آن را به همان راهی بکشاند که خود می خواست. او با این رفراندم در کوتاه ترین زمان ممکن، جامعه را در برابر یک عمل انجام شده قرار داد.
انتخابات دوازدهم فروردین ماه سال پنجاه و هشت انتخابی با چشمان بسته بود و تنها یک راه در برابر مردم قرار می داد: جمهوری اسلامی!
استبداد از همان زمان آغاز شد.

بالیدن به رای ۹٨ درصدی جمهوری اسلامی، که امروز نیز منش حاکمان، از هر دسته و گروه است، دموکراتیک بودن چنین رفراندمی را ثابت نمی کند. انتخاب های «نود و هشت درصدی» بیش از آن که نشانه محبوبیت حکومت ها باشد، نشانه بیماری جوامع و عقب ماندگی و توسعه نیافتگی آن هاست. چنین انتخاب هایی تنها مختص جوامع عقب مانده است که حاکمان دست به تقلب های گسترده می زنند، بسیج احساسات توده ها را به جای روش های شناخته شده دموکراسی می گذارند و با اتکا به تقلب و نیروی مسلح و توده بسیج شده، به سرکوب دموکراسی می پردازند.
آرای ۹٨ درصدی مردم به جمهوری اسلامی پیش از آن که نشانه وجود دموکراسی و مردم سالاری در پایه گذاری حکومت اسلامی محسوب شود، بیانگر جامعه تحریک شده ای بود که به جای منطق، با احساس خود به پای صندوق های رای رفت و به جای انتخابی هشیارانه، به گزینشی با چشمان بسته روی آورد و سرنوشتی تلخ را برای خود رقم زد.

حکومت اسلامی ایران، اعتماد عظیم و بی سابقه مردم به خود را – که منشاء اصلی آن نفرت از استبداد دیرپای شاهنشاهی بود - دستمایه استقرار و گسترش دموکراسی در جامعه، استقرار آزادی ها و دفاع از حقوق اقلیت ها قرار نداد. کدام واقعیت ها حاکمیت اسلامی را که بر ۹٨ درصد جامعه متکی بود، به هراس از اقلیت «دو درصدی» واداشت؟ بنیان گذار حکومت اسلامی می دانست بر شوری سوار شده است که به زودی فرا خواهد نشست.
از همین رو، آیت الله خمینی، پشتیبانی نود و هشت درصدی مردم از وی را به جای آن که اهرم گسترش دموکراسی در جامعه سازد، وسیله سرکوب مخالفین نمود. از همان نخستین روزهای بعد از رفراندم، نسل اول حزب الله و چماقداران به خیابان ها سرازیر شدند تا فریاد بزنند «کسی که رای نداده، حق نظر نداره!» نتیجه بلافاصله آن رفراندم برای مخالفین و دگراندیشان، محروم شدن از حق نظر دادن و در بسیاری از مواقع حق حیات بود.
شعاری که در دهان نسل اول حزب الله گذاشته شد تا در خیابان ها فریاد بزند، در مدت کوتاهی به سیاست رسمی حکومت اسلامی در همه سطوح تبدیل شد و مخالفین را از حق نظر دادن، ابراز عقیده و آزادی بیان محروم ساخت و رشته استبدادی را تنید، که اینک در سی و یک سالگی خود، وفادارترین فرزندان و خادمانش را نیز فوج فوج از حکومت بیرون ریخته و به گوشه ی زندان ها افکنده و به زیر خاک فرستاده است.

سی و یک سال بعد از رفراندم دوازده فروردین، نسلی که این حکومت را پی ریخت، جای خود را به نسل های تازه ای داده است که اکثریت جامعه ما را تشکیل می دهند و هر چند هیچ نقشی در استقرار حکومت اسلامی ایران نداشته اند، اما بیشترین تبعات آن رفراندم و حکومت ناشی از آن را تحمل می کنند. نه تنها نسل ها جابجا شده اند، بلکه در خود جامعه تغییرات ژرفی به وجود آمده است و ایده ها و فرهنگ تازه ای پدیدار شده است. جنبش سبز، که ماهیتی عمیقا دموکراتیک، چند صدایی و انسان دوستانه دارد، نتیجه ی همین تغییرات است.
جمهوری اسلامی ایران برای هیچ کدام از اقشار و طبقات جامعه ایران خوش یمن نبوده است، اما بیشترین فشارها را بر جوانان وارد آورده و با محروم ساختن آن ها از ابتدایی ترین نیازها و خواست هایشان، آن ها را به نیروی پیگیر و مقدم این جنبش که هدف اصلی آن دموکراسی و مبارزه با تبعیض در همه ی زمینه هاست بدل کرده است.
این جوانان، همراه با سایر اقشار مردم، برای بهره مند شدن از حقوق انسانی و طبیعی خود، هر راهی را آزمودند. به هاشمی رفسنجانی دل بستند، نیروی جنبش اصلاح طلبانه دوم خرداد ۷۶ شدند؛ دوازده سال بعد دوباره با این باور که شاید از انتخابات در جمهوری اسلامی تغییری که می خواهند بیرون بیاید، به صندوق های رای اعتماد کردند. در پایان همه ی این آزمون ها، حکومت با خیانت به اعتماد آنان، بزرگترین بحران سیاسی در کشور ما را رقم زد و به دست خود اندیشه ی اصلاح و بهبود امور در چارچوب سیستم را از بین برد.

اکنون در سی و یکمین سالگرد آن انتخاب شوم، از آن ۹٨درصد برای حکومت هیچ نمانده است. مردم ایران در اکثریت بزرگی آن رای را پس گرفته اند و جنبش سبز نفی ۱۲ فروردین ۵٨ است. در آستانه ی سی و یکمین سالگرد استقرار خود، جمهوری اسلامی هر انتخابات و هر رفراندمی را به مخالفین خواهد باخت. اما همه ی این ها باعث نشده است که حکومت گران به دلیل تبدیل شدن به اقلیتی کوچک در جامعه ی ما، حکومت را به صاحبان اصلی آن پس بدهند و به حقوق خویش قانع باشند. آن ها پاسدار و لباس شخصی و زندان و شکنجه را به جای «صندوق رای»، وسیله ی «مشروعیت» و ادامه ی حکومت خود کرده اند.
جوانان و به دنبال آنان اکثریت مردمی که بعد از کودتای انتخاباتی سال ٨٨ از حوزه های رای گیری راهی خیابان ها شده بودند تا «رای خود را پس بگیرند»، وقتی با واقعیت عریان و برهنه ی این حکومت مواجه شدند، دریافتند تنها یک راه پیش پای آن ها مانده است: باطل ساختن نتیجه ی انتخابات ۱۲ فروردین ۱٣۵٨.