از : هایده ترابی
عنوان : کو تخمه ی پاک؟ کدام زهدان پاک؟
آقای پارسی متأسفانه باید بگویم که نوشتهی شما حاوی مواردی بسیار غیرتاریخی، جانبدارانه و مطلقا نادرست است. مینویسید:
"سرچشمه ی موهوم پرستی و اصولا تقدس یا نحوست عدد سرزمین کلده است یعنی بخشی از عراق کنونی"
یعنی چه؟ میخواهید به ما مخاطبان بقبولانید که اقوام دیگر (در رأسشان پارسیان) خود هیچ باور"موهومی" نداشتند و مو لای درز باورهاشان نمی رفت تا اینکه تنه شان خورد به تنه ی کلدانیها؟ پس کاش این "کورش بزرگ" اصلا نمیرفت به فتح و چپاول بابل تا پارسیانی که از "تخمهی پاک" و "زهدان پاک" پس افتاده بودند، همانطور "دانای کل" میماندند تا به امروز! حیف که نشد! پس معلوم گشت که ریشهی "بیخردی" بشریت امروز در عراق است. جل الخالق، چه کشف بزرگی!
من مخاطب اما میدانم که بر خلاف شرح یکسویه و تقلیل دهندهی جنابعالی در بارهی فرهنگ بابلیان، بین النهرین (که فقط سرزمین کلدانیها نبود و اقوام دیگری چون سومری و آشوری و... هم در آنجا تاریخ و آئین و فرهنگ داشتند) تنها سرزمین "چهار عمل اصلی" و علم نجوم نبود، در همان خاک فرهنگ شهرنشینی، خط، شعر و ادبیاتی غنی پدید آمد. ادبیات جهانی هنوز تا خرخره به اسطورهی گیل گمش مدیون است. هنوز ما انسانها شعری کهنتر از شعر اینانای راستگوی سومری نیافتهایم و نداریم و باز چنین پرنخوت و ناسپاساند "مردان پارسی"!
کیست که نداند که آنچه که امروز "خرافات و موهومات" نامیده میشود، در جهان باستان ناشی از حلقههای نایافته زنجیرهی دانش آن عصر بوده است؟ کیست که نداند در همان "موهومات و خرافات" خیالاتی زیبا و انسانی نیز موج میزند؟ کیست که نداند "خرافات و موهومات" در میان همهی اقوام جهان پیدا میشده و در میان پارسیان هم تا دلتان بخواهد به وفور بوده و هست! اصلا همینکه یک خانم آناهیتائی میآید یک "تخمه ی پاک(= تخمه ی پارسی) را مییابد و میبرد می گذارد در یک "زهدان پاک"، خودش یکی از موهومات و خرافات نژادپرستانهی مردان پارسی (اشراف قبایل پارسی، چون هخامنشی و ساسانی) بود و ظاهراﱟ هنوز هم هست! والله تا آنجا که من دنبال کردم، بابلیها و سومریها و آشوریها و... حتا زمانی که دیگر فرهنگ مردسالاری بر جوامع آنان حاکم شده بود، هرچه بودند و نبودند، نداشتند از این "تخمهیابیها"ی استریل شدهی پدرسالارانه.
در ضمن، حتما میدانید که معتبرترین منابع، آناهیتا (زن - خدای باران و باروری و جنگ پارسیان) را برگردانی پارسیزه شده از همان زن-خدای آشوری - بابلی "ایشتار" دانستهاند، که خود برگردانی از زن - خدای سومری "اینانا"ست؛ همانی که میرود در فرهنگ عیلامی میشود "آناهیت"، در فرهنگ اسطورهای یونان میشود "آفرودیت"، در تورات میشود "استر". همانی که بعدتر میرود و میشود "شهرزاد قصه گو"ی هزار و یک شب تا بغل آن شاه سادیست ایرانی بخوابد و قصه بگوید. همانی که تقلیل یافته بود به یک روسپی خردمند یا یک زن فداکار خردمند. همانی که زمانی اشتار یا استار یا ستارهی شرقی بود و بر طارق جوامع کشاورزی مادرسالار بینالنهرین میدرخشید و امروز، با همهی فراز و فرودهایش، همهی بشریت مدیونش است.
باز حتماﱟ میدانید که این روند تک خدائی شدن ادیان را هم باید تاریخی دید. ادیان تکخدائی در مرحلهی مشخصی از تکوین جوامع طبقاتی پدرسالار پدید میآیند. زمانی میرسد که جنگجویان و گردنکشانی که در پی فتح انحصاری جهان بودند، بیشتر و بیشتر به برتری و حاکمیت یک خدا رسیدند و بعدتر یک خدا و یک مرکزیت را جایز دانستند و بس. اینگونه بود که یک خدا آمد و همهی خدایان دیگر را تنزل درجه داد و یا از دم قلع و قمع کرد. شما باید همهی اینها را بدانید، چرا برای مخاطبان نمینویسید؟ مگر فکر میکنید آنها آنقدر نادان هستند که نپرسند چرا...؟
٣۶۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱٣۹۰
|