جنگ لیبی: تجاوزی به دمکراسی


احمد تقوائی


• چنانچه مردم خاورمیانه چون جنبش سبز ایران پرچم عدم دخالت نظامی قدرت های بزرگ خارجی را برافرازند، بر گذر مسالمت امیز و دمکراتیک پافشاری کنند، از جدل های قومی و دینی دوری گزینند و استقرار جمهوری های حقوق بشری را در چشم انداز خود قرار دهند، دراین صورت است که رویدادهای خاورمیانه، رنسانس نوین جهان را رقم خواهد زد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۲ فروردين ۱٣۹۰ -  ۱ آوريل ۲۰۱۱


با تضعیف دولت های خودکامه در کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا، ما شاهد رشد سه روند موازی در آن مناطق می باشیم.
یکم - روند جنبش های دمکراسی خواهی طبقات میانی است که در پیوند نزدیک با جنبش جوانان قرار گرفته و گذر مسالمت آمیز به دمکراسی را دنبال می کنند. چنین حرکتی در اشکال برجسته خود در مصر، تونس، سوریه، اردن، ایران و در اشکال ضعیف تر خود در لیبی، یمن و عربستان جلوه گر شده است.
دوم – رقابت نیروهای سنتی قومی و قبیله ای و مذهبی برای تصفیه حساب های تاریخی با دولت های حاکم. امری که در یمن و لیبی به روشنی قابل رویت است.
سوم- رقابت میان دولت های بزرگ برای توسعه نفوذ سیاسی و اقتصادی خود و پر کردن خلأ ای که از تضعیف موقعیت آمریکا در منطقه پدید آمده است؛ چنین امری در تحولات کنونی لیبی به شکل بارزی ظاهر شده است.
شواهد گویای این واقعیت اند که جنگ لیبی پیش از هر چیز طرح دو دولت فرانسه و انگلیس و سواستفاده انان از جنبش مردم لیبی برای چنگ انداختن به منابع نفتی ان کشور است؛ جنگی که متاسفانه دولت اوباما با پشت کردن به تعهدات پیشین به انتخاب کنندگانش، با آن همرا شد. این همراهی نه تنها به بحران سیاسی درون جامعه امریکا دامن خواهد زد که در شرائط کنونی ضرباتی سنگین به اقتصاد امریکا وارد ساخته و می تواند نقش مهمی را در شکست اوباما در انتخابات اینده ایفا کند.
سرنوشت لیبی به کجا خواهد انجامید؟ آیا لیبی به سرنوشت عراق دچار خواهد شد و مردم آن کشور سالها جنگ و خونریزی داخلی را تجربه خواهند کرد؟ آیا لیبی تجزیه شده و بنغازی پایتخت کشور دیگری خواهد شد؟ آیا قذافی کنار رفته و یک دولت دست نشانده دیگری به نام دمکراسی در لیبی مستقر خواهد شد؟ آیا تصمیم شورای امنیت مبنی بر دخالت نظامی به بهانه «امنیت شهروندان» راه را برای جدل های اتی میان قدرت های بزرگ در جهان باز نخواهد کرد؟
در باره آینده لیبی چنین به نظر می رسد که بدون ورود نیروهای زمینی غرب، شورشیان قادر به سرنگونی قذافی نخواهند بود و حتی اگر به چنین امری با یاری بمباران گسترده ناتو نیز دست یابند، به نظر نمی رسد که شورشیان بتوانند در زمان کوتاهی ثبات داخلی ماندگاری را در لیبی برقرار سازند. متاسفانه روند های کنونی بر شکل گیری و گسترش جنگ های قومی و طایفه ای در ان کشور گواهی می دهند. البته امید و آرزوی من این است که پیش از ورود نیروهای زمینی نظامی کشورهای دیگر، قذافی کناره گیری کند و نمایندگان ترابلس و بنغازی تحت نظارت سازمان ملل برای حل مسائل لیبی به مذاکره نشینند. امری که به احتمال زیاد با مخالفت فرانسه روبرو خواهد شد. درصورت عدم تحقق چنین امکانی، به نظر می رسد تجزیه لیبی یکی از سناریوهایی است که میتواند سرنوشت ان کشور را در اینده ای نه چندان دور رقم زند. در دهه ۹۰ میلادی هم بر بستر سقوط دولت های سوسیالیستی چندین کشور اروپای شرقی تکه پاره شدند. تحقق چنین سناریویی در لیبی به دلیل وجود منابع سرشار نفتی بیش از اروپای شرقی و اسیای میانه است. جنبش های دمکراسی خواهی خاورمیانه در صورت همراهی با نقشه های دولت های قدرتمند جهان عملا اهرم های اجرائی چنین برنامه هایی خواهند شد.
خوشبختانه به نظر نمی رسد که جنگ لیبی در شرایط کنونی قادر باشد جنبش های دمکراسی خواهی خاورمیانه را به انحراف و نابودی سوق دهد. لیکن به طور اجتناب ناپذیر و برای مدتی کوتاه به تضعیف نیروهای دمکراتیک و افزایش گفتمان های افراطی یاری خواهد رساند و به افزایش دخالت های ناروای دولت های بزرگ در امور داخلی جنبش های اعتراضی خواهد انجامید.
اگر از بررسی تاثیرات منفی جنگ لیبی بر اقتصادی شکننده جهان و گسترش بحران های سیاسی غیردمکراتیک در اینجا بگذریم، یکی دیگر از آثار منفی این جنگ بازگشت پر سر و صدای گروه های شکست خورده نیوکان به صحنه سیاست آمریکا است. بازگشتی که با جارجنجال پیرامون لزوم حمله به سوریه و ایران همراه شده است. در همین راستا ما شاهد تلاش گسترده ی انان در تقویت گروههای نظامی چون سازمان مجاهدین و احزاب پیش مرگه ای در ایران خواهیم بود. متاسفانه بسیاری از نیروهای دمکراتیک به جای مقابله با دخالت های مستقیم گروه های دست راستی در امور داخلی اپوزسیون ایران و مخالفت صریح و اشکار با برنامه انان برای تقویت گروه های غیردمکراتیک، سیاست سکوت اختیار کرده اند؛ زیرا به نادرست گمان می کنند که تقویت نیروهای مخالف جمهوری اسلامی با هر رنگی و از هر قماشی به سود جنبش ازادی خواهی ایران است. به عبارتی دیگر نیروهای دمکراتیک به همان اشتباهی دچار شده اند که در جریان انقلاب ۵۷ بخش بزرگی از روشنفکران را به سوی پشتیبانی از جنبش های افراطی اسلامی در ایران کشاند.
سازمان مجاهدین چه پیش از انقلاب، یعنی هنگامی که که برای استقرار حکومت اسلامی سینه چاک می کرد و چه پس از انقلاب که به عنوان همکاران صدام و رژیم بعثی از پشت به مردم ایران خنجر می زد و چه امروز که بازیچه ی دست محافل جنگ طلب و محافظه کار شده است، به هیچ رو در میان نیروهای دمکراتیک جامعه ما جایی نداشته و ندارد و همراهی با این گروه مار در استین پروراندن است.
اگر اکنون افراطیون دست راستی امریکا (مانند جولیانی، مک کین و شرکا) با نقشه ای از پیش تنظیم شده برای ایجاد ائتلافی از مجاهدین و احزاب قومی در تلاش اند، من تعجب نخواهم کرد که جنگ پرستان فرانسوی نیز به طور رسمی و آشکار به چنین معرکه ای وارد شوند.
رهبران جنبش سبز و دیگر جنبش های دمکراتیک ایران در شرائط کنونی در برابر یک چالش تاریخی قرار گرفته اند. زیرا اکنون انها نه تنها باید در مقام رهبران جنبش های دمکراسی خواهی ایران هر نوع توطئه ای را برای حمله به ایران به شدت محکوم سازند، بلکه در همان حال لازم است پیام ضدیت با جنگ و خونریزی و لزوم گذر مسالمت آمیز به دمکراسی را در خاورمیانه ندا دهند. داستان تحول دمکراتیک خاورمیانه بزرگترین واقعه این دهه است. اگر این واقعه صرفا به داستان جنگ و جدل خصمانه برای تقسیم مجدد غنائم خاورمیانه تبدیل شود روایت جدیدی نیست بلکه تکرار تاریخ غم انگیز ان منطقه است. لیکن چنانچه مردم خاورمیانه چون جنبش سبز ایران پرچم عدم دخالت نظامی قدرت های بزرگ خارجی را برافرازند، بر گذر مسالمت امیز و دمکراتیک پافشاری کنند، از جدل های قومی و دینی دوری گزینند و استقرار جمهوری های حقوق بشری را در چشم انداز خود قرار دهند، دراین صورت است که رویدادهای خاورمیانه، رنسانس نوین جهان را رقم خواهد زد و جنبش های این دهه مردم خاورمیانه در قلمرو اسطوره های ازادی جای خواهند گرفت.   

ataghvai@gmail.com