نقد چیستی ویراست دوم منشور جنبش سبز


مریم محمدی فارقی


• منشور مطلوب جنبش سبز منشوری بود با خواستهای بنیادین نوشته شده توسط افرادی با هویت سیاسی مشخص که نام خود را به صورت شفاف و بدون ملاحظه در انتها امضا میکردند، نه منشوری رقیق با جملاتی نخ نما شده نوشته شده توسط گروهی از افراد که هویت خود را ریاکارانه پنهان میکنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۵ فروردين ۱٣۹۰ -  ۴ آوريل ۲۰۱۱


بیش از یک ماه از زمان انتشار ویراست دوم منشور جنبش سبز می گذرد و نقدهای متعددی بر آن نوشته شده است. نقد این منشور همچنان از ضرورت خاصی برخوردار است به ویژه آن که منشور خود را "میثاقی ملی" می خواند که قرار است " آرمان های عمومی جنبش را تعریف کند و فعالان جنبش سبز بر محور آن به فعالیت بپردازند". از طرف دیگر بیم آن می رود که برخی اظهارنظرهای کلی که خود را بی نیاز از استدلال و منطق می بینند متنی را که میثاق ملی فرض شده است در چنان جایگاه رفیع و قدسی قرار دهند که راه پرسشگری بیش از پیش بسته شود کما این که بیان می شود که این منشور "یکی از مهمترین و مترقی ترین مدارک تاریخی سی سال گذشته " ایران است. (1)

این نقد از زوایای متفاوتی میتواند صورت گیرد: (یک) میتوان آن را با منشور اول مقایسه کرد، (دو) میتوان بستر تاریخی اتفاقاتی را که انتشار این ویراست مقارن با آنها بود بررسی کرد، (سه) میتوان جایگاه نویسندگان و انتشاردهندگان منشور را مورد پرسش قرار داد و البته در راس همه (چهار) میتوان جایگاه مفهومی این منشور را در ارتباط با جنبش سبز تبیین کرد. از قرار معلوم، نویسندگان و انتشاردهندگان منشور دوم ترجیح میدهند، این نقد بیشتر از زاویه اول یعنی مقایسه با منشور اول صورت گیرد. برای مثال، عطااله مهاجرانی که گویا دستی در نگارش این منشور داشته در آن سخنرانی مشهور خود در لندن، تاکید ویژه ای بر تعویض چند واژه داشته است. به گمان ما، جنس تغییراتی که وی بدان موکدا اشاره کرده است (برای مثال تعویض واژه "اسلام" با واژه "ادیان توحیدی" و یا حذف اشاره به "امام راحل") اهمیت چندانی ندارند و در عوض تاکید بیش از حد بر آن، نشان از آن دارد که نویسندگان منشور خواهان آن هستند که از پیش نقادی بر این منشور را در مسیر خاصی کانالیزه کرده تا نقادی پیشرو، پرسشهای بنیادین را درباره چیستی منشور مطرح نکند. به زعم ما، نقد موردی اگر چه در جای خود حایز اهمیت است، اما در مورد منشور دوم این سوالهای اساسی تر است که بدوا بایستی پاسخ داده شوند. لذا در این مقاله کوشش خواهیم کرد به نقدی بپردازیم که کلیت منشور را زیر سوال می برد و نه موارد جزیی و نقادی موردی را به بخش دوم این مقاله موکول میکنیم.
پرسش اساسی ما در این مقاله آن است که اساسا چه نیازی به نگارش و انتشار نسخه دومی از منشور است و اگر چنین نیازی وجود دارد، ماهیت این نیاز دقیقا چیست؟

بگذارید ابتدا از شرایطی که نسخه دوم منشور در آن انتشار یافت، شروع کنیم. این منشور در تاریخ ٣ اسفند بر روی سایت کلمه و سایر سایتهای سبز قرار داده شد، یعنی با فاصله چند روز پس ازتظاهرات ۲۵ بهمن و یک اسفند که در حمایت از جنبش های آزادیخواهانه ی مردم تونس و مصر و به دعوت رهبران جنبش سبز صورت گرفته بود. توجه به این نکته ضروری است که جنبش سبز به دنبال سرکوب افسارگسیخته حکومت، و به زعم ما از آن مهم تر سیاستهای مبارزاتی اشتباه افراد در راس آن به حال رکود دهشتناکی افتاده بود و تنها رخداد انقلابی که در کشورهای منطقه افتاده بود توانست روح مجددی در کالبد به نفس افتاده آن بدمد. این چنین روح رستاخیزشده ای از چنان قدرت مهیبی برخوردار بود - و البته رستاخیز دوباره به صورت یک قاعده کلی قدرتمندتر و سرکش تر از پیش است – که بیگمان قوای حاکم از ترس قالب تهی کرده بود. شعارها عموما متوجه شخص رهبری و خواستها معطوف گشته بود به تغییر رادیکال شرایط، که همانا سقوط انقلابی نظام جمهوری اسلامی بود. در چنین شرایطی است که صحنه های گروتسک و مضحکی چون جمع شدن به اصطلاح نمایندگان در وسط مجلس و شعار "مرگ بر موسوی" و "مرگ بر کروبی" دادن آنها شد. صحنه هایی بی سابقه ای که در عین مضحک بودن حاکی از هراس بیمانند قوای حاکم و البته رادیکال تر شدن فضای مبارزاتی بود. (توجه به محتوای شعارها در این مورد بسیار گویاست: یک طرف مردم با شعار مستقیم مرگ بر خامنه ای و طرف دیگر قوای حاکم با شعار مستقیم مرگ بر موسوی و کروبی.) در چنین فضای دوقطبی شده و رادیکالی که در صورت تداوم مبارزات خیابانی مردم هر آن نوید/ بیم سقوط حکومت و به بار نشستن/ به هدر رفتن ثمره ی جانفشانی های معترضین وجود دارد منشور دوم انتشار می یابد، با این مضمون که مرزهای جنبش را با "حرکتهای انتقام گیرنده و بر اندازانه" به "صراحت" و "شفافیت" مشخص نماید.

در اینجاست که پرسش جایگاه نویسندگان و انتشاردهندگان منشور به راستی رخ مینماید. سوال اساسی آن است که این افراد کیستند که میخواهند مرزهای جنبش را به "صراحت" و "شفافیت" بیان کنند؟ این افراد خود را "شورای هماهنگی راه سبز" نامیده اند؛ اما سوال آن است که چه کسی آنها را به مسئوولیت "هماهنگی" گمارده است؟ و یا در صورتبندی بهتر: چگونه این افراد به خود اجازه داده اند که مردم را "هماهنگی" کنند؟ منشور اول را میرحسین موسوی نوشته و امضا کرده است. وی به صورت "طبیعی" از ابتدای جنبش از اوان انتخابات، به رهبر جنبش (به تنهایی و یا به همراه مهدی کروبی) بدیل گشته است – چه خود بخواهد و چه خود نخواهد - و امضای او و نوشته او از آن جهت مهم و حیاتی و تاریخی است که از جایگاه رهبری جنبش نوشته شده است. اما نوشته گروهی افراد ناشناس که خود را به نام غریب و مضحک "شورای هماهنگی" نامیده اند، چه اهمیتی دارد؟ در متن منشور مرتبا صحبت از "شفافیت" است: انتخاباتی را خواهان است که "شفافیت آن کاملا قابل تضمین باشد"؛ "دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی" میکند؛ خواهان سیاست خارجی است مبتنی بر "تعامل شفاف با دنیا"؛ و مهمتر از همه گویا این "عدم شفافیت" مرزهای جنبش است که این شورای من در آوردی را واداشته نگارش دومی را از این منشور به دست دهد. حال سوالی که طبیعتا به ذهن متبادر میشود این است که چگونه است که این افراد که سنگ "شفافیت" را به سینه میزنند خود آن قدر صداقت و شفافیت ندارند که اسم خود را مشخصا اعلان کنند و در عوض تحت اسم بی معنا و جعلی شورای هماهنگی خود را پنهان میکنند؟
نکته اساسی آن است که ماهیت مانیفست، منشور، بیانیه و از این قسم چیزها به کل با ماهیت نوشته تحلیلی سیاسی، مقاله علمی، نوشته اقتصادی و یا نوشته ادبی تفاوت میکند. در مورد دوم، متن بیش و کم قایم به ذات است و محتوای نوشته ارتباط ماهوی با نویسنده ندارد. برای مثال تفاوت نمیکند که فلان مقاله علمی توسط فرد الف نوشته شده و یا فرد ب – آنچه مهم است محتوای عقلانی بحث و شواهد تجربی است که بحث بر آن اقامه شده. به همین دلیل است که مقالات علمی برای چاپ شدن تحت فرآیند "مرور کور" – که در آن مرورگر نام نویسنده را نمیداند – قرار میگیرند. اما در مورد نوشته های سیاسی به قالب بیانیه، جایگاه نویسنده ارتباط ذاتی و مفهومی با محتوای نوشته دارد. یک بیانیه در صورتی که توسط گروهی فاقد هویت شفاف و مشخص سیاسی نوشته شود ارزشی ندارد اما اگر عینا همان متن توسط شخصیت شناخته شده سیاسی که سخنان او تاثیر عینی بر شرایط دارند نوشته شود ارزشمند است. چه بسیار بیانیه هایی که ارزش تحلیلی خاصی ندارند و صرفا تکرار آن چیزهایی اند که بسیاری آنها را بهتر و رساتر بیان کرده اند اما با این وجود ارزشمند و گرانبها هستند – چرا که در واقع در سیاست این جایگاه سوژه نویسنده است که محتوای حقیقت بیانیه را تعیین میکند. در مورد ویراست دوم منشور سبز که نگارندگان از افشای نام خود خودداری کرده اند و نوشته خود را با ریاکاری به موسوی و کروبی نسبت داده اند (با "هماهنگی" قبلی!) اساسا نفس انتشار چنین بیانیه ای مورد سوال است و واقعا باید دنبال نیتهای پنهانی این نویسندگان گویا گمنام گشت.
اکنون میتوان درباره جایگاه مفهومی این منشور با اطمینان سخن گفت و با قطعیت آن را مورد قضاوت قرار داد. به طور مشخص اگر جنبش سبز را یک رخداد اجتماعی- سیاسی واقعی بدانیم که از خواست مردم برای تغییر وضعیت موجود منشا گرفته است اساسی ترین پرسشی که با آن مواجه هستیم آن است که منشور جنبش سبز که قصد آن را دارد اهداف و راهکارهای این جنبش را ترسیم کند و هویت آن را تعیین نماید، باید چه نوع ارتباطی با جنبش داشته باشد؟ منشور جنبش سبز تالی جنبش است یا مقدم بر آن؟ خواستهای جنبش را منعکس می نماید یا آنها را تعریف و تعیین می کند؟ گرچه دو ویراست منشور در بخشهای مربوط به هویت، اهداف و راهکارهای جنبش مضمون تقریبا واحدی دارند ویراست دوم به لحاظ ادبیاتی که برگزیده و بویژه در مقدمه ای که بر آن آمده است بسیار بیشتر از پیش در جایگاه تعریف و تعیین مطالبات جنبش و مشخص کردن محدوده هویت آن قرار گرفته است. در یک کلام منشور جنبش سبز دیگر در جایگاه نقطه نظر شخص موسوی به عنوان رهبری که همراه جنبش سبز است قرار ندارد - جایگاهی که می داند شاید "نتواند پاسخگوی همه سلیقه ها و مطالبات باشد" اما برای این معضل راه حلی می جوید مشابه "کسانی که می گفتند میان بد و بدتر، بد را انتخاب می کنند" (از مقدمه ویراست اول). در عوض به نظر می رسد ویراست دوم این مرحله پذیرش جامع و مانع نبودن را پشت سر گذاشته است و در پی "انتشار میثاقی ملی" و جویای "شفافیت و صراحت مرزهای جنبش با حرکتهای انتقام گیرنده و براندازانه" است.
لذا میبیینیم که این منشور به جای آن که خواستهای مردم را بازتاب دهد، وقیحانه جویای آن است که این خواستها را تعیین کند. به کار بردن لفظ "وقیح" در اینجا به هیچ وجه مبالغه آمیز نیست، چرا که این متن در شرایطی منتشر میشود که خواست مردم که در خیابانها خود را در معرض خطر قرار میدهند، دستگیر میشوند، زخمی و یا کشته میشوند به شدت رادیکالتر شده است. در چنین شرایطی؛ اگر منشور به جای کسانی که بخواهند مردم را "هماهنگی" کنند، توسط کسانی نوشته میشد که بخواهند خواست مردم را آینه گون منعکس کنند، منشوری به مراتب ریشه ای تر و رادیکالتر میداشتیم.
منشور مطلوب جنبش سبز منشوری بود با خواستهای بنیادین نوشته شده توسط افرادی با هویت سیاسی مشخص که نام خود را به صورت شفاف و بدون ملاحظه در انتها امضا میکردند، نه منشوری رقیق با جملاتی نخ نما شده نوشته شده توسط گروهی از افراد که هویت خود را ریاکارانه پنهان میکنند.
در پایان، بایستی به این پرسش پاسخ دهیم که ارتباط مفهومی منشور اول و دوم در چیست؟ آیا دگردیسی مفهوم بیان شده در منشور اول به مفهوم منشور دوم امری ضروری بوده است یا تصادفی؟ آیا این تصادفی است که منشور اول توسط شخص موسوی نوشته و امضا شده در حالیکه منشور دوم را افرادی دیگر نوشته اند و امضای موسوی و کروبی را در پای آن نهاده اند؟ پاسخ مکفی به این پرسش در حوصله این مقاله نمیگنجد، اما بایستی دست کم به این موضوع به صورت گذرا اشاره کرد. منشور اول منشوری است که نوعی گفتمان نیمه انقلابی – نیمه اصلاح طلبانه را بیان مینماید، در حالیکه منشور دوم با عقبگردی تاریخی به گفتمان اصلاح طلبی باز میگردد. در واقع واپسگرایی گفتمان نیمه رادیکال موسوی به گفتمان تماما محافظه کار اصلاح طلبی این سوال را در ذهن ایجاد میکند که چه شرایطی در گفتمان نخست بوده که باعث زاده شدن گفتمان دوم شده است. چنین است که در پرتو منشور دوم میتوان با نگاهی گذشته نگر منشور اول را مورد نقادی قرار داد و این موضوع را دریافت که گفتمان نیمه انقلابی و نیمه اصلاحی موسوی در مختصات سیاسی ایران (به عنوان مثال در شرایطی که به خاطر مونوپولی اقتصادی سپاه که هرگز قصد آن را ندارد که از ثروت به دست آمده از رانتهای اقتصادی و تاراج منابع طبیعی وطن چشم پوشی کند، و برای حفظ این مونوپولی حاضر به واگذار کردن هیچگونه امتیازی نیست) به ضروت گفتمانی سترون و ناکارآمد بوده است و لاجرم به گفتمان سترون تر و ناکارآمدتر و عقیم تر اصلاح طلبی تغییر شکل می دهد. گفتمانی که حتی در محدوده "اصلاح" امور نیز ناکارآمد و عقیم بوده است – ارجاع به دوران هشت ساله خاتمی – و تنها دست آورد آن همان چیزی بوده است که اکنون هدف و چشم انداز منشور دوم بیان می شود یعنی مرزبندی با براندازی نظام و محدود کردن مطالبات مردم.
ما در این فقره به نقد کلی منشور پرداختیم. نقد موارد جزیی تنها در سایه نقد این کلی امکانپذیر است و ما در فقره بعدی به نقد موردی خواهیم پرداخت. قصد ما از نقد موردی هرگز راضی نمودن نویسندگان ظاهرا گمنام و فرصت طلب منشور دوم نیست تا آنها جملاتی چند را در ویرایش آینده منشور خود – که البته به خود آنها تعلق دارد و نه مردم – تغییر دهند، چرا که ما این اشخاص را اساسا نماینده مردم نمیدانیم. بلکه قصد ما، نشان دادن رویه محافظه کار، مردسالارانه و قیم مآبانه نگاهی است که در پشت این منشور وجود دارد – نگاهی که حتی در صورت پیروزی در صورت مسلط شدن دردی از بیماری تاریخی ما را دوا نخواهد کرد.

1 www.emruznews.com