از : الف باران
عنوان : سبزها روی درخت ، ریشهها زیر خاک !
پشت دیوار بلند،پشت دیوار بلند شهر کور ، آنجا که آلونک های یکشبه،صبح که از خواب پا میشی خراب میشن،آنجا خانه من است،آنجا لانه من است ! کسی نیست به من بگه ؛ توی این شهر غریب ، توی این سگ دونیها ، که شبها تا به سحر غلط میزنی،کارت چیه ؟ مگه تو آفتاب و مهتاب نداری ؟ خانه چطور ؟ زن ، بچه، زمین ؟ گاو یا الاغ ؟ خلاصه هیچ کوفتی نداری ، که اونها ول کنی بیای تو شهر ، توی این شهر خراب ، گوشه پارک یا زیر ٔپل ، تا صبح هم ، ناله کنی ؟ آخه دوست داشتن دوست داشتنیها تو زندگی معنی داره ! توی کارتون خوابیدن ، نشد که زندگی ! دیگه از دست دل و دل خواستن ها خسته شدم ، بدلم افتاده که داد بزنم ، یا که فریاد بزنم ! آهای...ملا ها، اون بالا بالاها نشستهها ، کاخ نشین ها ، ویلا دارها ، میلیونرها ! شماها ، با ماها ، کارتون خوابه ها ، چه فرق دارید ؟.... میدونید فرق شما، با ما کارتون خوابه ها، در چیه ؟ که ثروت مال شماست، که دولت مال شماست،هر چی هست مال شماست ! سهم ما از همه چیز هیچ چی شده !...میدونی وقت چیه ؟ وقت آنست که حالا ، حرف دلم را بزنم... توی این شهر خراب، توی این کشور نفت ، سهم من پس چی شده ؟ کسی هست صدای منو ، کسی هست صدای ما را ، برای یک بار که شده ، گوش بکنه ؟ میشنوید صدای منو ؟ میشنوید صدای ما را ؟ سهم من کو و و و و......
٣۶۶۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣۹۰
|