درماندگی ایدئولوژیک و پناه بردن به سنگر پوپولیستی!
نگاهی به پاسخهای آقای کرامت به منتقدانش


آیدین تبریزی


• پس از اول خرداد ۱۳۸۵، دیگر تنها دو راه در برابر ایران قرار دارد؛ یا به رسمیت شناختن حقوق تمام ملیتها و احقاق حق حاکمیت بر سرنوشت خویش برای تک تک افراد این سرزمین، با برقراری سیستم قدرتمند فدرالیستی و تضمین حقوق انسانی و منافع ملی تمام ملیتهای ایرانی و یا تجزیه و فروپاشی ایران. هرگونه کارشکنی در برابر فدرالیسم، موضع استقلال طلبان را تقویت خواهد کرد. پس اگر پاره پاره شدن این سرزمین کهن را نمی خواهید، در برابر سخن حق موضع گیری نکنید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ خرداد ۱٣٨۵ -  ۱۵ ژوئن ۲۰۰۶


با مشاهده نوشته آقای کرامت در سایت اخبار روز سه‌شنبه   ۲٣ خرداد ۱٣٨۵، که در پاسخ منتقدین به مقاله قبلی ایشان نوشته شده بود، با دقت و وسواس ویژه ای به دنبال پاسخ ایشان به ایرادات متعددی که توسط اینجانب و همچنین آقای برازش به مقاله ایشان در همین سایت اخبار روز وارد شده بود می گشتم. اما با کمال تعجب با موضوع عجیبی روبرو شدم. حتی کوچکترین اشاره ای به انتقادات وارد شده نکرده بودند و در عوض با تغییر تاکتیک جالبی (شاید به دلیل درماندگی ایدئولوژیک در پاسخ به مسائل اساسی مطرح شده)، به سنگر گفتمان پوپولیستی پناه برده بودند و به زبانی عامیانه و غیر علمی، مطالبی مطرح کرده بودند که بررسی دقیق و موشکافانه آنها خالی از فایده نخواهد بود .
به خاطر دارم که چند روز پس از حوادث کوی دانشگاه تهران، آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در مقابل دوربینهای تلویزیونی ظاهر شدند و با چهره ای گرفته و مظلوم نمایانه، خطاب به بسیجیان حاضر گفتند : "اگر آنها عکس مرا پاره کردند، من از حق خود می گذرم!؟" جالب آنکه آقای کرامت نیز به همین تاکتیک پناه برده اند و با عنوان کردن توهینی که گویا توسط یکی از افراد از طریق ایمیل، به ایشان شده است؛ قیافه ای حق به جانب گرفته و به نوعی مظلوم نمایی کرده اند .
این نکته بسیار جالبی است که تمام کسانی که افکار فاشیستی دارند، بدون توجه به ایدئولوژی و مرامشان، خصوصیات و رفتار مشابهی دارند هرچند در عمل ممکن است دشمن خونی یکدیگر باشند! من در اینجا از آقای کرامت و کرامت ها دعوت می کنم با بازنگری در افکار و اندیشه های خود، ابتدا غول دیکتاتوری و استبداد را که در ضمیر ناخودآگاه اکثر ما ایرانیان (به درجات مختلف) پنهان شده است و خود حاصل حافظه تاریخی استبداد طولانی در این سرزمین است، نابود کنند که بدون آن ما هرگز به آزادی و دموکراسی نخواهیم رسید .
در اینجا می خواهم به همان ترتیبی که ایشان سئوالات خوانندگان را مرور کرده اند به موشکافی در پاسخ های ایشان بپردازم .
۱. در برابر سئوال اول در مورد "ستم ملی و فرهنگی" نسبت به ملت آذربایجان به کلی منکر چنین ستمی شده اند و با لیست کردن پادشاهان و حاکمان ترک ایران در گذشته و حال به این نتیجه رسیده اند که هیچ ستم ویژه ای به آذربایجانیان وارد نشده است. در این باره باید گفت سابقه این ستم ملی و فرهنگی تنها به ٨۰ سال پیش بر می گردد و لیست کردن حوادث پیش از آن بلاموضوع است. با به قدرت رسیدن رضاخان، آموزش زبان ترکی و سایر زبانهای محلی در ایران به کلی ممنوع شد و تنها زبان رسمی کشور فارسی اعلام گردید. در عین حالیکه بنا به کشفیات متقن باستان شناسی سرزمین ایران، تاریخی ۷۰۰۰ ساله دارد که در آن اقوام مختلف غیر فارس نقش بسیار عمده ای داشته اند. مبدا تاریخ این سرزمین به کوچ اقوام فارس به این سرزمین و ظهور سلسله هخامنشی تقلیل داده شد! در تمام نوشته های تاریخی و ادبی قوم ترک، وحشی، بی تمدن و خونخوار معرفی گردید، عرب، بیابانگرد و سوسمارخور نامیده شد و ... .
لذا اینکه همواره عده ای از آذربایجانیان در مناسب بالای حکومتی قرار داشته اند، نمی تواند دلیلی بر عدم وجود ستم بر آذربایجانیان باشد. زیرا اصولا بدلیل غیر دموکراتیک و استبدادی بودن حکومت ها، هیچ کدام از آن حاکمان نمایندگان واقعی ملت نبوده اند و متاسفانه برخی از بزرگترین دشمنان زبان و فرهنگ آذربایجان از داخل خود آنها ظهور پیدا کرده اند! که احمد کسروی نمونه بارز این افراد است .
البته بحث درباره دلایل این به ظاهر تناقض، فرصت دیگری می طلبد اما شاید مهمترین دلیل این امر را می توان ظهور نازیسم هیتلری در آلمان و اوج گرفتن اندیشه های پوچ برتری طلبی نژاد پاک آریایی و رسیدن امواج آن به ایران جستجو کرد. هرچند متاسفانه با وجود گذشتن سالها از شکست هیتلر و تقبیح اندیشه های نژاد پرستانه او در تمام جهان از جمله آلمان، این اندیشه ها در ایران همچنان بازتولید می شود. لذا برخلاف آنچه شما می خواهید القا کنید ملت آذربایجان ملت فارس ها را دشمن خود نمی داند بلکه اندیشه های نژاد پرستانه را که هم برخی فارس ها و هم برخی ترک ها مروج آن هستند دشمن خود و دشمن آزادی و حقوق بشر می داند .
۲. در سئوال دوم که درباره اهانت روزنامه ایران می باشد، آقای کرامت باز از خود مایه می گذارد و با لحنی طنز گونه نظریه داروین را وارد بحث می کند. البته دیگر همه می دانند که اعتراض مردم آذربایجان تنها به یک کاریکاتور نبود، چرا که اگر این گونه بود با توقیف روزنامه و دستگیری عوامل آن خاتمه می یافت که نیافت. اصولا ظرفیت جوک پذیری ترک ها بیش از تمام اقوام ایرانی است و بیشترین جوکها در ایران برای ترک ها ساخته می شود و این مسائل بسیار جزئی است و از اصل موضوع به دور است. ولی اینکه در جامعه هر کسی دیگری را به یکی از حیوانات تشبیه کند، هرگز موضوع جالبی نیست و اصولا باید توسط روشنفکران تقبیح شود نه آن که ژست با جنبه بودن بگیریم که چه اشکالی دارد! البته مقاله قبلی آقای کرامت که در آن، در مقابل شعار مقابله به مثل "فارسی زبان سگ است" که توسط عده ای جوان احساساتی سرداده شده بود، بر آشفته بودند، هنوز بر روی سایت است !
٣. در برابر این سئوال که چرا باید غیر فارس زبانان از تحصیل به زبان مادری خود و حفظ فرهنگ خود محروم باشند، مقایسه عجیبی با زمانهای بسیار دور کرده اند که اصولا مقایسه ای نادرست است. اینکه در زمان حکمرانی مغولها در ایران، زبان فارسی، زبان نوشتاری منطقه بود دلایلی دارد که من آن را در مقاله ای با عنوان "چرا در هزار سال حکومت ترکان بر ایران، زبان فارسی رایج بود و نه ترکی" در همین سایت اخبار روز به تفصیل توضیح داده ام. اما وضعیت دنیای امروز با آن روزگاران بسیار متفاوت است. در آن دوران تعداد کسانی که سواد خواندن و نوشتن داشتند بسیار کم بود و اصولا چیزی به نام آموزش عمومی پدیده ای کاملا نوظهور است که اول بار توسط میرزا حسن رشدیه در تبریز، سنگ بنای آن در ایران گذاشته شد که از همان ابتدا نیز آموزش به زبان مادری شروع گردید. اما با به قدرت رسیدن رضاخان این روند طبیعی مختل شد .
اما مساله جالب دیگر که ایشان مطرح کرده اند ژست انترناسیونالیستی ایشان است که مدعی شده اند که زبان اصلا چیز مهمی نیست و فرقی نمی کند که به چه زبانی سخن بگوییم! و هر زبانی بردی دارد که میزان اهمیت آن را نشان می دهد و در نمره دهی به زبانها طوری پارتی بازی می کنند! که فارسی نمره بیشتری بگیرد و همه بحث ها خاتمه یابد. هرچند این سخن ایشان بیشتر به یک شوخی می ماند ولی در اینجا دو مساله بسیار مهم است و آن اینکه در دنیای امروز برد زبان ترکی از ایالت سین کیانگ چین شروع شده و تا مرزهای اروپا گسترش یافته است در حالیکه برد زبان فارسی حداکثر تا افغانستان و تاجیکستان است و ایشان در نمره دهی شان باید تجدید نظر بفرمایند !
گذشته از آن، اگر واقعا اهمیتی ندارد که به چه زبانی صحبت بکنیم، آیا شما حاضرید زبان انگلیسی را در ایران رسمی بکنیم و هر کس که دوست داشت زبان مادریش را در خانه صحبت بکند ولی تمام تحصیل و آموزش و کارهای رسمی کشور و رسانه ها به زبان انگلیسی باشند؟! شاید بگویید که آموزش زبان انگلیسی سخت و هزینه بر است، اما از آنجا که ما ترکها بدون کوچکترین آشنایی با زبان فارسی تا دوران دبستان، با یک زبان جدید آموزش دیده و در نهایت فارسی را نیز یاد گرفته ایم پس این نوع آموزش به هر زبان دیگری نیز ممکن است و خوب است که شما هم طعم سختی آموزش در دوران ابتدایی به زبان جدید را تجربه کنید تا عدالت هم برقرار شود! در مورد هزینه نیز هر محاسبه ای مطمئنا نشان خواهد داد که فواید علمی و اقتصادی رسمی بودن زبانی بین المللی مثل انگلیسی به مراتب بیشتر از سرمایه گذاری اولیه در این پروسه خواهد بود. چرا که دروازه بانک اطلاعات بزرگی را به روی عموم مردم ایران باز خواهد کرد و هزینه هایی که بابت ترجمه به زبان فارسی صرف می شود نیز حذف خواهد شد. اگر واقعا راست می گویید این گوی و این میدان !
۴. ایشان در پاسخ سئوال چهام نیز به صورت گزینشی به برخی از جنبه های شخصیتی بزرگان آذربایجان پرداخته و جنبه های دیگر شخصیت آنها را آگاهانه کتمان کرده اند. ستارخان و باقرخان در قیام مشروطیت در کنار آرمانهای بلند سرتاسری، نوعی خودمختاری و فدرالیسم را در قالب انجمن های ایالتی و ولایتی نیز خواستار شده بودند. همچنین پیشه وری در کنار تمام آن اصلاحات مترقی که نویسنده بدرستی اشاره کرده اند، یکی از اولین اقداماتشان، انتخاب زبان ترکی آذربایجانی به عنوان زبان رسمی و دولتی و آموزش آن در مدارس و دانشگاهها بود .
۵. در پاسخ به سئوال پنجم نیز طوری وانمود کرده اند که گویا خواسته هایی مانند آموزش زبان مادری در مدارس و دانشگاهها و حق حاکمیت بر سرنوشت خویش در قالب فدرالیسم که هر دو از اصولی ترین بندهای اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند، با حقوق شهروندی، نظیر برابری حقوقی زن و مرد، آزادی بی قید و شرط بیان منافات دارد!؟
۶. در پاسخ این سئوال نیز با نفی حقیقت وجودی هویت فرهنگی و ملی و مقایسه آن با غیرت ناموسی!، مروج بی هویتی و شاید به نظر خودشان جهان وطنی می شوند. در اینجا نیز همانند بحث مربوط به زبان مادری باید بگویم من که یک ترک آذربایجانی هستم، اگر قرار باشد به ایده جهان وطنی و بی هویتی ملی عقیده داشته باشم، زبان مادری خود را با زبان فارسی که حداکثر برد آن تا افغانستان و تاجیکستان است، تعویض نخواهم کرد بلکه با قدرتمندترین و گسترده ترین زبان امروز جهان یعنی انگلیسی تعویض خواهم کرد و هر داور منصفی این حق را به من خواهد داد .
  ۷. اما در برابر سئوال جدی چرا فدرالیسم نه؟ به سفسطه و پیش بینی های غیرواقع بینانه روی آورده اند. اینکه چگونه ارزیابی کرده اند که ۵۰ سال جنگ خونین لازم است که مرزهای بین ایالت ها تعیین شود مایه حیرت است! در دنیایی که دموکراسی و آرای مردم حرف اول و آخر را می زند، تعیین مرزهای جغرافیایی به سادگی و به صورت مسالمت آمیز می تواند با مراجعه به آرای عمومی انجام گیرد و شهرهای چند نژادی مانند تهران نیز می توانند با تشکیل محله های ترک نشین، فارس نشین، کردنشین و ... اداره شوند که در هریک از محله ها در کنار زبان مشترک فارسی، زبانهای مادری آنها نیز تدریس شود تا امکان حفاظت از زبان و فرهنگ مادری آنها نیز امکان پذیر شود. البته برای افزایش همبستگی عمومی بهتر است هموطنان فارس زبان نیز به اختیار خود یکی از زبانهای ایرانی دیگر را در کنار فارسی بیاموزند. آقای کرامت! در دنیای امروز هیچ کاری غیر ممکن نیست لطفا سفسطه بازی نکنید !
٨. اما در مورد پاسخ سئوال هشتم تنها توضیح این نکته کفایت می کند که اهداف موسسه آمریکن اینترپرایز و غیره هرچه باشد در اصل موضوع هیچ تفاوتی نمی کند و نمی توان به بهانه دشمن خارجی، حقی را ناحق شمرد .
۹. در اینجا نیز گویا آقای کرامت کار را از بحث جدی به طنز تغییر داده و با گفتمان شدیدا پوپولیستی به فدرالیسم تنها به این دلیل که برخی ازدواج های بین نژادی وجود دارد و آنگونه قاطی شده است که گویا هیچ راهی برای نژاد شناسی باقی نمی ماند؛ تاخته است! در اینجا این توضیح کافی است که بحث فدرالیسم، بحث یک ساختار سیاسی است و در اینجا بحث بر سر چسباندن مارک نژادی بر پیشانی تک تک انسانها برای تمیز دادن آنها نیست. وقتی مرز ایالتها با توجه به رای اکثریت ساکنان مناطق تعیین شد؛ دیگر بحثی در مورد اجبار افراد در نحوه زندگی و زبانی که سخن می گویند و ایالتی که برای زندگی انتخاب می کنند، وجود ندارد و در مناطقی که باز اقلیتی در کنار اکثریتی زندگی می کند مانند اقلیت کرد آذربایجان غربی، این اقلیت ها می توانند در شهرهایی که زندگی می کنند مدارسی ویژه خود داشته باشند که زبان مادریشان را نیز بیاموزند. مگر همین امروز ارامنه در تهران مدارس ویژه خود را ندارند و هویت و زبان خود را حفاظت و پاسداری نمی کنند! لطفا با این ادبیات پوپولیستی بیش از این سفسطه ننمایید! همین طور گفته اید چرا برای رفع ستم جنسی نمی توان جمهوری فدرال زنان و مردان تشکیل داد!؟ بگذارید من نیز به طنز جواب دهم. دلیل اصلی آن این است که در آن صورت همجنس بازی رواج پیدا می کند و نسل بشر منقرض می شود! البته به آینده امیدوار باشید چون با پیشرفت علم همانند سازی شاید برای بقای نسل بشر دیگر نیازی به ازدواج زن و مرد نباشد!؟
۱۰. در اینجا نیز سفسطه اوج می گیرد، دلیل اینکه در ایران سخن از دولت فدرال بهایی و یهودی و غیره نیست نه به دلیل غیر منطقی بودن آن بلکه به دلیل کم تعداد بودن و پراکنده بودن آنهاست. ثانیا اگر شما همانطور که به ما می گویید زبان چه ارزشی دارد ول کنید زبان مادریتان را! به یک یهودی نیز بگویید که ول کنید دین یهودی را، موسی که پیامبر نبوده و اصولا خدایی وجود ندارد! پس ول کنید این حرفها را، مطمئن باشید آنها نیز بر شما خواهند شورید !
۱۱. باز در سفسطه ای دیگر کانادا را مثال می زنند که در آن کشور از بیش از صد کشور دنیا مهاجر وجود دارد ولی کسی ادعایی ارضی بر کانادا ندارد! آیا اصلا این امر با مساله مورد بحث ما تناسبی دارد؟! آنهایی که به کانادا مهاجرت می کنند، مهاجرند و ما سالیان سال در این سرزمین زندگی کرده و حتی حکمرانی کرده ایم. اما حتی در همان کانادا هم کسی جلوی تاسیس کلاسهای به زبانهای غیر انگلیسی و فرانسه را نمی گیرد و آنها را تجزیه طلب نمی خواند !
۱۲. باز در اینجا نیز مانند سئوال هشتم با مرتبط دانستن این نهضت به آمریکا و دشمن خارجی تلاش می نماید حق شهروندی ملتی را انکار کند .
۱٣. در اینجا نیز با مثالهایی غیر مرتبط سعی در نقض اصول مسلم دموکراسی می نماید. دموکراسی هرگز مردود نیست و اگر فلسطینیان حماس را انتخاب کرده اند، همه نتیجه انتخابات را می پذیرند اما چوب آن را خود فلسطینیان خواهند خورد؛ همانگونه که آلمانی ها پس از هیتلر خوردند. هرچند، تشبیه قیام ملت آذربایجان به این حرکتها، خود توهینی دیگر به ماست. پس با این استدلالهای سفسطه آمیز که با مثالهای نامربوط همراه است بیش از این به شعور خوانندگان توهین نکنید! اصولا استدلالهای براساس مثال یکی از نمونه های بارز و شناخته شده سفسطه هستند .
۱۴. اما در این آخرین قسمت نیز سفسطه همچنان ادامه دارد. مقایسه قطع نامه پایانی همایشی که برای اعتراض به حقوق زنان انجام شده با همایشی که برای احقاق حقوق ملی برپاشده از نظر شما چه چیزی را می رساند؟! آیا شما انتظار داشتید در همایشی که به منظور احقاق حقوق ملی برپاشده بود از حقوق زنان صحبت می شد؟! آیا شما قائل به تناسب خواسته ها با عنوان همایش نیستید؟ شاید انتظار داشتید در آن همایش خواستار عزل رهبری و برگزاری رفراندوم می شدند؟ آیا آذربایجان باید تمام سنگینی بار مبارزه را به تنهایی به دوش بکشد؟ آیا انتظار دارید آذربایجانیان خود را در برابر گلوله های دژخیمان حاکم قرار دهند و همانند مشروطیت همه چیز را حاضر و آماده در اختیار امثال شما قرار دهند تا لطف فرمایید و حکمرانی بر ما را پذیرا شوید!؟
آذربایجانیان با توجه به تجربه حرکتهای گذشته، که با از خود گذشتگی قسمت اعظم بار مبارزه را بدوش گرفتند و در نهایت کوچکترین اعتنایی به خواسته های آنان نشد بطوریکه پس از انقلاب ۵۷ که با قیام تبریز آغاز شد، حتی حاضر نیستند حقوق حداقلی مصرح در اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی خودشان را به رسمیت بشناسند؛ دیگر این بار پیش از هر چیز حقوق مختص خود را طلب می کنند و سپس حقوق مشترک با تمام ایرانیان را .
در نهایت باید بگویم که پس از اول خرداد ۱٣٨۵، دیگر تنها دو راه در برابر ایران قرار دارد؛ یا به رسمیت شناختن حقوق تمام ملیتها و احقاق حق حاکمیت بر سرنوشت خویش برای تک تک افراد این سرزمین، با برقراری سیستم قدرتمند فدرالیستی و تضمین حقوق انسانی و منافع ملی تمام ملیتهای ایرانی و یا تجزیه و فروپاشی ایران. هرگونه کارشکنی در برابر فدرالیسم، موضع استقلال طلبان را تقویت خواهد کرد. پس اگر پاره پاره شدن این سرزمین کهن را نمی خواهید، در برابر سخن حق موضع گیری نکنید. دیگر هیچ گزینه تمرکزگرایانه ای قابل پذیرش نخواهد بود و همه فعالین سیاسی هوشمندی که اندکی درک سیاسی دارند؛ باید تحولی اساسی در مواضع سیاسی خود ایجاد نمایند و خود را با واقعیتهای سیاسی جدید جامعه ایران هماهنگ نموده و به باز تعریف دیدگاه سیاسی خود درباره آینده ایران بپردازند. چرا که در غیر اینصورت برای همیشه از صحنه سیاسی ایران حذف خواهند شد .