از رویای صدرات تا کابوس حقارت


اردشیر زارعی قنواتی


• دوران جدیدی که آغاز شده است با توجه به نقش جوانان و انفجار اطلاعات که بی شباهت به انقلاب دیجیتالی نیست اندازه ی آدم ها حتی در بالاترین مناصب حکومتی را تا به آن اندازه کوتاه می کند که از همان ابتدا هر قدرتمندی که از راه می رسد می بایست هم زمان بلیط رفتن خود را با قاعده قانون رزرو کند یا اینکه شبی یا نیمه شبی دور از چشم مردم فرار را بر قرار ترجیح دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ فروردين ۱٣۹۰ -  ۱۷ آوريل ۲۰۱۱


موج تحولات شتابنده در کشورهای عربی در عرض چند ماه گذشته بسیاری از پیش بینی ها و معادلات قبلی در عرصه قدرت را به شدت دگرگون کرده است. سرنگونی دیکتاتوری های شبه جمهوری و فشار قیام های توده یی برای حذف دیگر رهبران موروثی در این کشورها، "حاکمان" را در جایگاه "محکومان" قرار داده است. این دگرگونی ها نه تنها دیکتاتورهای حاکم را در صف رفتن و وداع با قدرت پشت سر هم ردیف کرده است که حتی "فرزندان در سودای جانشینی پدر" را نیز در منجلاب خشم مردم غرق و به متهمین درجه یک در پرونده ی فوق تبدیل نموده است. دوران جدیدی که آغاز شده است در مرحله ی اول فاز "دمکراتیزاسیون" را مفهوم می بخشد که گام ابتدایی جهت ورود به ساخت دمکراتیک می باشد و این دمکراتیزاسیون هیچ سنخیتی نمی تواند با حکومت های غیرمشروطه ی موروثی و نشستن پسر بر جای پدر را در چرخه تحولات سیاسی – اجتماعی مدرن داشته باشد. امر مسلم اینکه زمانی که توده های مردم که به جنبش تغییرات پیوسته اند موفق می شوند حاکمان پدر را دیپورت کنند، جای بهترو مناسب تری به غیر از کنار دست این پدران نشستن برای ولایتعهدان منتظر صندلی صدرات قابل تصور نیست. شاید در اخلاق شرقی بتوان تصور کرد که ولایتعهدان نابالغ و کم سن و سال در زمان سقوط پدر در سایه شفقت مردم تا حدودی مصون بمانند ولی سرنوشت بسیار تلخی در انتظار آن عده از پسران در صف صدرات است که در بازی پدر نقش بارزی ایفا کرده و در کانون توجه جنبش ضددیکتاتوری قرار گرفته اند. معمولا بلندپروازی های این پسران در دوران کهولت پدران به جهت خواست شخصی خود یا معادلات قدرت در ساخت حاکم برای بسترسازی عنصر "جایگزین" منجر به شکل گیری یک قدرت سایه و پشت پرده می شود که هرگز از چشمان تیزبین جامعه مدنی و جنبش های اعتراضی به دور نمی ماند. این قدرت سایه به واسطه مکانیزم توطئه در ساخت حرمسرایی درباری یا رقابت خارج از مدار قانونی برای توجیه خود و حذف دیگران، به شیوه هایی متوسل می شود که حتی در درون ساخت متصلب موجود نیز می تواند حساسیت برانگیز و تحریک کننده تلقی شود. به همین دلیل در جریان قیام های مردمی به موازات زیر ضرب قرار گرفتن دیکتاتور وقت به طور هم زمان جنبش های اعتراضی و مردم، گزینه ی جایگزین را نیز به عنوان تقلای ساخت استبدادی جهت بازتعریف موقعیت قبلی به شدت مورد انتقاد قرار داده و نفی آن را به یک شعار محوری تبدیل می کنند. در مانیفست جنبش های اعتراضی و ذهن توده ها، جایگزین موروثی در نظام دیکتاتوری حتی به بهای کناره گیری پدر از قدرت، اقناع کننده نبوده و به مفهوم حفظ ساخت استبدادی خواهد بود. تازه اینکه به لحاظ روان شناختی جنبش های اعتراضی، بعد از سه یا چهار دهه از حاکمیت یک دیکتاتور با توجه به کبر سن وی امید به پایان دوران تاریک موجود تا حدودی تسلی بخش است در صورتی که ظهور یک مستبد جوان که به منزله تزریق خون تازه به یک کالبد بیمار می باشد حتی این امید را نیز از آنان سلب می کند.                                                                              
سقوط "حسنی مبارک" دیکتاتور و رئیس جمهوری مادام العمر مصر در پی قیام مردمی این کشور در حالی رقم خورد که از سال ها قبل خانواده مبارک، حزب حاکم و حتی جامعه بین المللی خود را برای جانشینی "جمال مبارک" پسر وی آماده کرده بود. جمال که در سال های پایانی حکومت مبارک به مهره اصلی و پشت پرده سیاست مصر تبدیل شده بود هم اکنون به اتهام سواستفاده از قدرت و ثروت اندوزی نجومی به "کمیته مبارزه با فساد" احضار شده و گفته می شود که بازجویی از وی از هفته آینده شروع می شود. به درخواست این کمیته و اصولا خواست جنبش اعتراضی مصر، خانواده دیکتاتور از جمله حسنی مبارک، سوزان مبارک و جمال مبارک که ممنوع الخروج بوده و در شرم الشیخ تحت الحفظ زندگی می کنند، می بایست به خاطر اتهامات زیادی از جمله سواستفاده از قدرت و ثروت اندوزی محاکمه شوند. از همان روزهای اول بعد از سرنگونی مبارک حساب های بانکی تمام اعضای خانواده دیکتاتور سابق در داخل و خارج از کشور مسدود شده و محاکمه وی و بستگان درجه یک آنان تقریبا به یک موضوع اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. فاصله ی "رویای" جمال مبارک برای جانشینی پدر و تکیه زدن بر صندلی ریاست جمهوری در عرض کمتر از دو ماه به "کابوس" سرنگونی تبدیل شد و در کمتر از یک ماه بعد نیز جمال رویا بر باد داده به عنوان متهم با حقارت به بازجویی فراخوانده می شود. این درس بزرگ تاریخ هر چند که قبلا نیز به وفور تکرار شده است اما این بار یک تفاوت عمده با گذشته دارد. موج جدید خیزش های دمکراسی خواهانه در مسیر خود به جهت "تشابه مجموعه یی" یک موج حاشیه یی را نیز موجب شده است که از آن می توان به عنوان دوران "شاهزاده های مات شده" یاد کرد. جمال مبارک که در حزب دمکراتیک ملی (حزب حاکم در زمان دیکتاتوری پدر) ریاست کمیته تدوین سیاست ها را در اختیار داشت و نزدیکترین مشاور و حتی گفته می شود تصمیم ساز در ساخت حاکم در طی چند سال اخیر بوده است، بسیار بعید به نظر می رسد که از مجازات های سنگین جان سالم به در برد. این سرنوشت در انتظار "سیف الاسلام قذافی" پسر دیکتاتور لیبی نیز می باشد که در طی چند سال اخیر با نزدیک شدن به محافل قدرت در پایتخت های قدرت های مهم غربی تصویر گزینه ی مطلوب جانشینی را از خود بروز داد اما با اعتراضات مردمی در عرض چند روز این تندیس دروغین مثل حبابی بر روی آب ترکید. دوران جدیدی که آغاز شده است با توجه به نقش جوانان و انفجار اطلاعات که بی شباهت به انقلاب دیجیتالی نیست اندازه ی آدم ها حتی در بالاترین مناصب حکومتی را تا به آن اندازه کوتاه می کند که از همان ابتدا هر قدرتمندی که از راه می رسد می بایست هم زمان بلیط رفتن خود را با قاعده قانون رزرو کند یا اینکه شبی یا نیمه شبی دور از چشم مردم فرار را بر قرار ترجیح دهد.