بیانیه ی فرزندان عبدالرحمن برومند به مناسبت ۲۰ سالگی ترور وی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۹ فروردين ۱٣۹۰ -  ۱٨ آوريل ۲۰۱۱


بیست سال پیش در ٢٩ فروردین ماه ١٣٧٠، عوامل جمهوری اسلامی پیکر مردی بی دفاع را آماج ضربات دشنه قرار دادند و زندگی یک خانواده را به تباهی کشیدند. طنز تاریخ را بنگر که بیست سال پس از ترور عبدالرحمن برومند، فرزندان یکی از آمرین قتلش آماج حملات لفظی عواملی از قماش همان عواملی شدند که یک انسان بی دفاع را به نامردمی از پشت خنجر زدند.
و این است درس تاریخ که نهادینه کردن ظلم و خودسری، اگر در کوتاه مدّت برای آمرینش مثمر ثمر است، دیر یا زود امّا گریبانگیر اخلافشان می شود. و این حقیقت را پدر و مادر محسن روح الامینی با فاجعه‍ی قتل فرزند عزیزشان تجربه کرده اند. امّا انگار که پس از سی سال قتل و خون ریزی هنوز آمرین و عاملین ظلم و جور پند نگرفته اند، و هنوز بی شرمانه دستور قتل فرزندان ایران را صادر می کنند.
با مرور بیست سالی که گذشت، گاه به خود می گوئیم که شاید بخت یار پدرمان و دوست دیرین و همسنگرش شاپور بختیار بود، که نبودند و ندیدند جنایات بعدی نظام جمهوری اسلامی را: کشتار اسلام شهر، قتل نویسندگان وطنشان، قتل یاران گذشته داریوش و پروانه فروهر، قتل فجیع شوانه قادری، به مسلسل بستن مردم کردستان که برای دادخواهی تجمع کرده بودند؛
خوشا به حالشان که نبودند و ندیدند که فرزندان ایران در دانشگاه ها مورد حمله‍ی چاقو کشان و قداره بندان ولایتی می شوند؛
بخت یارشان بود آن دو دوست را که نبودند و ندیدند: به خون کشیدن تظاهرات مردم آذربایجان را؛ به مسلسل بستن تظاهرات آرام خوزستان، و اعدام های خودسرانه فعالین آن خطه را؛
خوشا به حالشان که نبودند و ندیدند تا بگریند برای نازنین فرزندانی چون اکبر محمدی، یعقوب مهرناد، سهراب و ندا، و همه‍ی عزیزانی که برای مطالبه‍ی آرام حقوق حقه‍ی خود و حق تعیین سرنوشتشان جان باختند؛
و در ادامه‍ی مرور فجایعی که بر ایران رفته است باز می اندیشیم که خوشا به حالشان که نبودند و ندیدند اعدام عزیزانی چون فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان، جعفر کاظمی و علی صارمی و علی اکبر سیادت را؛
و چه خوب که نبودند و ندیدند لکه‍ی ننگی را که، با اعدام های پنهانی ده ها نفر بی زبان و بی دفاع در زندان های کشور، بر صفحات تاریخ ایران نشست. و این تنها چند نمونه از خروار جنایاتی است که مسئولان نظام در طول بیست سال اخیر، پنهان و آشکار، مرتکب شده اند.
و همچنان که در یادهای پر درد بیست سال اخیر پرسه می زنیم نگاه حافظه را به افقی دور تر می افکنیم، به زمستان١٣٥٧، هنگامیکه که شاپور بختیار در مورد فردی که حاضر نبود به وکالت از مردم حکومت کند و مقام سیاسی خود را هرگز به رأی نگذاشت، به ملّت ایران هشدار داد که استبداد نعلین را جایگزین استبداد چکمه نکنید، آزاد باشید، احزابتان را تشکیل دهید، و برای انتخابات و گذار به دموکراسی آماده شوید.
وه که چه تنها بودند در آن زمان برومند و بختیار.
انگار که به زبانی بیگانه با هموطنانشان سخن از حق و آزادی و حکومت قانون می گفتند و گوش شنوایی نبود. مردمان با اذهان آغشته به ایدئولوژی های توتالیتر، بختیار و یارانش را، به سخره گرفتند و نوکر بی اختیارش خواندند. آری در آن لحظات سرنوشت ساز، بختیار را بی اختیار خواندند و خود برای همیشه اختیار خود را به پیرمردی واگذار کردند که خود را تجسم خدا در زمین می پنداشت.
وه که چه تنها بودند آن دو دوست در زمستان سرنوشت ساز ١٣٥٧.
و یاد غربت آن روزشان ما را به سی سال بعد باز می گرداند، آن زمان که فرزندان انقلاب اسلامی ایران در تجمعی پر ابهت و آرام حق رأیی را که پدرانشان به هوای روضه‍ی رضوان به جوی بفروختند، باز پس خواستند و برای همیشه دکّه‍ی زاهدان شیاد را بر هم ریختند.
ایکاش که بودند و می شنیدند، پژواک آرمان هایشان را در فریاد نسل فرزندان انقلاب، که در آن تیرماه سرنوشت ساز جهان را به لرزه در آوردند و حماسه آفریدند.
ایکاش که بودند و می دیدند، شجاعت و جسارت زنان و مردان ایران را که آرمان های آن غریبان را از آن خود نموده اند و با شرف و حیثیت و انسانیت، شجاعانه برایش به مبارزه برخاسته اند.
ایکاش بودند و می دیدند و افتخار می کردند به شیرین و شادی و مهرانگیز و نوشین و منیره و ایرج و مجید و احمد و کیانوش و کورش و پروین و شیوا و بهاره و نسرین و هزاران قهرمان بانام و بی‌نام ایران که هر روز، با دفاع از حقوق جهان شمول بشر، زاهدان ریاکار را به چالش می کشند.
اگر بودند می دیدند که دیگر تنها نیستند، دلشان برای خواهران و برادرانشان در ایران می لرزید، می گریستند، امّا اشکشان اشک شوق و امید می بود.

ایران هرگز نخواهد مرد
لادن، رویا، علیمحمد برومند
٢٩ فروردین ماه ١٣٩٠