آیا استقلال خواهی جزوی از آزادی بیان نیست؟ - رضا وشاحی

نظرات دیگران
  
    از : یک ایرانی

عنوان : ایران یک کشورست و نه یک امپراطوری که باید آنرا فرو پاشید.
سوء استفاده و سوء تعبیر از منشور جهانی حقوق بشر بوسیله آقای رضا وشاحی در رابطه با آزادی بیان و بوسیله خانم ترابی در رابطه با تعیین سرنوشت مردم یک کشور. دلیل این سوء استفاده و سوء تعبیر آنها نه کژفهمی و نه بدفهمی است بلکه در راستای اهداف تجزیه طلبانه ی آنهاست. آقای وشاحی خواستار دیالوگ شدند ولی با غیابشان ثابت کردند که مونولوگیستی بیش نیستند. خانم ترابی با اینکه حضور پیدا کردند ولی با وارونه سازی و طفره رفتن پرسشهای بسیاری را عمدا بدون جواب گذاشتند. اما من جوابهایم را از کسانی گرفتم که خانم ترابی با زبان تحقیر با انها برخورد کردند.

ایران یک کشورست و نه یک امپراطوری. بنابراین هر کدام راه حل مربوط بخود را طلب می کند.

هایده خانم، شما تفاوت بین یک کشور و یک امپراطوری را یا نمی دانید و یا غرضتان خاک پاشیدن به چشمان ناآگاهان است. خانم عزیز، ایران یک کشورست و نه یک امپراطوری مثل امپراطوری های عثمانی، هابزبرگ مجارستان، بریتانیا، روسیه، فرانسه، شوروی قرون ۱۹ و ۲۰ که بدرستی باید در هم شکسته می شدند. این امپراطوری ها باید فرو می ریختند تا بشریتی که قرنها بوسیله این امپراطوری ها استعمار و استثمار شده بودند آزاد شوند. آیا فراموش کرده اید که ایران خود دو قرن تحت استثمار امپراطوری های روس و انگلستان و و و تحت سختترین شرائط قرار داشت؟ نکند یادتان رفته که انقلابیون مشروطه و دکتر مصدق برای استقلال و آزادی ایران مبارزه کردند تا شر آنها را از سر ایران کم کنند! آیا انقلابیون مشروطه و دکتر مصدق ایران را یک کشور استبداد زده و استثمار شده می پنداشتند یا یک امپراطوری که باید آنرا هم مثل امپراطوری های عثمانی و بریتانیا و فرانسه در هم ریخت؟ آیا یادتان رفته که در سال ۵۷ مردم برای آزادی و استقلال ایران از یوغ امریکا برخاستند و نه برای فرو پاشی کشورشان! آیا شما واکنش ملت ایران را فراموش کرده اید وقتی صدام حسین به خاک ایران حمله کرد و خواست استان خوزستان را از ایران جدا کند! ما برای چه ۸ سال جنگیدیم و اینهمه هزینه دادیم و هنوز هم داریم می دهیم، برای اینکه ایران را فرو بپاشیم یا حفظش کنیم! خانم عزیز، آزاد کردن کشور هند از استعمار و استثمار امپراطوری انگلستان یا آزاد کردن یونان از استعمار و استثمار امپراطوری عثمانی و یا آزاد کردن آلمان شرقی از استعمار و استثمار شوروی چه ارتباطی به ایران دارد که یک کشورست و نه یک امپراطوری؟ تعیین سرنوشت برای مللی که در یک امپراطوری اسیر بودند هیچ ارتباطی با کشور ایران ندارد. امروز بیش از ۷۰ میلیون ایرانی اسیر رژیمی هستند که با دست خود بر سر کار آورده اند و خود هم باید از سر کار برش دارند. کشور ایران صد سالست برای استقلال و آزادی خود از دست امپراطوری های دیگر در مبارزه بوده است. آیا شما ادعا می کنید که ایران امروز مثل روسیه و انگلستان قرون ۱۹ و ۲۰ یک امپراطوری است که باید آنرا فرو ریخت یا کشوریست که باید حفظ شود؟ مشکل شما و همفکرانتان با کسانیکه برای حفظ آن مبارزه می کنند خواستار ایرانی ازاد و آباد هستند می باشد؟ برای ما اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر کافیست ولی برای شما نه. چرا راست و پوست کنده اینرا نمی گویید و خیال خودتان را راحت نمی کنید؟ باور کنید این خیلی صادقانه تر و بهترست تا با طفره روی ها و وارونه سازی تاریخ کردن هایتان که شما را مرتب از چاله به چاه می افکند.

عجبا که شما راه حل ایران را اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران نمی دانید! اگر اجرای این منشور برای همه شهروندان فرانسه و بریتانیا امنیت و آزادی و رفاه آورده است چرا شما و همفکرانتان از اجرایش در ایران طفره می روید؟ چرا با سوء تعبیر آن این راهکار را به لجن می کشید؟ آیا شما ادعا می کنید که منشور جهانی حقوق بشر تجزیه کشورها را توجیه می کند؟! اگر چنین ادعایی دارید به عرضتان می رسانم که در این منشور آمده است که مفاد آن نباید طوری تعبیر شوند که تجزیه کشورها را توجیه کند. شما هم اینرا می دانید و بهمین خاطرست که شما این منشور را کنار گذاشتید، از آن سوء استفاده کردید چون آنرا در راستای اهداف تجزیه طلبانه خودتان ندیده و نمی بینید. بهمین دلیل است که به قوانینی متوسل می شوید که در اروپا برای حفظ منافع ملی اروپائیان وضع شده است. عجبا که شما ارجهیت را به این قوانین داده اید و نه به منشور جهانی حقوق بشر! در این رابطه بلژیک را با ایران مقایسه کردید که خوشبختانه یکی از دوستان به اشکالاتی که در این مقایسه شما وجود دارد مفصلا پرداخته است. خدا را شکر که در مقابل طرز تفکر افرادی مثل شما ما افرادی مثل گیلانی، زنجانی و پیروز را داریم که با روحیه پرسشگر خود و روشنگری هایی می کنند که عام المنفعه است.

ایکاش ما در سال ۵۷ گیلانی ها، زنجانی ها و پیروزها را داشتیم و نه آن مدعیان روشنفکری. اگر ما در آن سال سرنوشت ساز اینها را بجای آن مدعیان روشنفکری داشتیم به این روز سیاه نمی افتادیم. امروز هم امثال اینها باید در همه جا باشند تا جلوی وقوع فاجعه ی دیگری را بگیرند. شما حق دارید مخالفشان باشید ولی حق ندارید تحقیرشان کنید. نسل من مدیون روشنگریهای اینها و روحیه پرسشگر ما هستند.

با تشکر از اخبارروز که مقاله های مدعیان حقوق بشر را منتشر می کند تا ما فرصت محک زدن آنها را داشته باشیم.
٣۷۲۵۷ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : "من" و "ما"

عنوان : در سایت اخبار روز همه باهم برابرند، ولی بعضی برابرترند!
فقط خواستم برای دوستان عزیز بنویسم که کامنت بلندی از من که خطاب به خانم ترابی بود و در آن ریشه مشکلات ایران و جامعه آنرا در فرهنگ "آخوندی-شیعی" دانسته بودم و نه در "شوینیسم فارس محور"، توسط مسئولین سایت درج نشد (بعبارتی سانسور شد) که البته در این مورد به ایشان حرجی نیست، «صلاح مملکت خویش، خسروان دانند» و دیگر اینکه دموکراسی و آزادی بیان را هم باید آموخت.
من در آن کامنت از خانم ترابی خواسته بودم «تعارف کم کن و بر مبلغ افزای». ایشان چندین کامنت در مورد حقوق بشر و حقوق شهروندی می نویسند (آنهم با همان نگاه از بالا به پائین، یا عاقل اندر سفیه) ولی تا به امروز از آوردن حتی "یک" نمونه در اثبات ماهیت و هویت "شوینیستی فارس محور" این رژیم عاجز و درمانده بوده اند.

با آرزوی سلامتی برای همه شرکت کنندگان در بحث
٣۷۲۵۴ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
جناب گیلانی،
این بیت از مثنوی ست , جلد اول ، حکایت خرگوشی که شیر را در چاه میاندازد.

از درمها نام شاهان بر کنند - نام احمد تا قیامت میزنند
نام احمد نام جمله انبیاست - چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
این سخن پایان ندارد ای پسر - قصه خرگوش گو و شیر نر

ظاهرا سخن حقوق بشر هم پایان ندارد.
٣۷۲۴۲ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هایده ترابی

عنوان : تکمیلی
دولتهای اروپائی هم اینجا و آنجا اصول حقوق بشر را که جهانی است با سیاستهائی که اتخاد می کنند، زیر پا می گذارند، آمریکا هم کارنامه اش روشن است. برای همین هم نهاد دیده بان حقوق بشر گسترش پیدا کرد تا بر وضعیت حقوق بشر در سراسر جهان نظارت کند.
٣۷۲٣۷ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هایده ترابی

عنوان : منشور جهانی، جهانی، جهانی حقوق بشر !
پس از جنگ جهانی دوم بخاطر فجایع و جنایتهائی که دولتهای توسعه طلب و امپریالیستی در حق بشریت مرتکب شده بودند، نیکوکاران و سیاستمدارانی (مثل لیدی رزولت) آمدند برای تعدیل آن سیاستهای جنگجویانه، و برای پاسخ به اعتراض صدها میلیون انسان در سراسر جهان، منشور جهانی حقوق بشر را با کمک کارشناسان و حقوق دانان تصویب کردند که در ابتدا هم بیشتر جنبه آرزوئی و سمبلیک داشت و براستی هیچ دولتی تعهدی به اجرای آن نداشت. کشورهای اروپائی از همان ابتدا به پای نهادینه کردن این حقوق رفتند. از جمله اینکه حق تعیین سرنوشت برای بسیاری از مناطق در اروپا پذیرفته شد. در مرزهائی از کشورهای اروپائی بنا بر اراده و تصمیم خلقهای اروپائی برای استقلال یا پیوستن تجدید نظر شد. از همان ابتدا هم کمیته ها و مصوبه های گوناگونی بر اساس منشور جهانی حقوق بشر بوجود آمد و در همین اروپا اجرا شد.

براستی خدا رحم کرد که کسانی چون زنجانی ها و گیلانی ها و پیروزها کارشناس و حقوق دان بین المللی در سازمان ملل و اتحادیه اروپا نیستند، اگر نه با تفسیری که از منشور جهانی حقوق بشر می دادند، فاتحه ی آن خوانده می شد و جنگ جهانی سوم راه می افتاد.
٣۷۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : گیلانی

عنوان : همه نظرات را خواندم و این حرف آخرم در این باب در اینجاست. تا انتشار مقاله بعدی از ایندست ...
با تایید حرفهای پیروز سئوال از خانم ترابی دارم. آیا بلژیک اول منشور جهانی حقوق بشر را به اجرای کامل درآورد و بعد از نهادینه کردن ان طی دهه ها به سراغ قوانین تازه وضع شده در اروپا موضوع تجزیه اش را پیش کشید یا اینکه بدون داشتن اولی سراغ دومی رفت؟ تازه بحثهایی که در بلژیک در حال حاضر در جریان است با مشارکت عموم مردم است چون کشورشان را اول ازاد کردند، آن آزادی را طبق منشور جهانی با زحمت و همت سالها نهادینه کردند و بعد به بحث مورد علاقه شما نشستند. چرا ما مثل آنها رفتار نکنیم یعنی با یک ائتلاف بر محور انتخابات آزاد کشورمان اول ازاد نکنیم و بعد منشور جهانی حقوق بشر را اجرا و نهادینه نکنیم تا فرصت دیگر بحث ها باشد آنهم با مشارکت عمومی آحاد ملت ایران؟ اگر قرارست مقایسه ای بین بلژیک و ایران بکنید تمام جوانب را در نظر بگیرید. طوری که شما از بلژیک بعنوان نمونه نام برده اید گمراه کننده و پوپولیستی است. این از کتاب خوانده ها بعیدست، نه؟

در ضمن منشور جهانی حقوق بشر با همت و حسن نیت امریکایی ها بعد از جنگ جهانی اول نوشته شد ولی قوانین اروپایی که انقدر مورد علاقه شما واقع شده یک شمشیر دولبه است که برای بلژیک های اروپا کبریت بیخطرست ولی لبه ای که بطرف ما نشان می رود نتیجه اش سودان و عراق و پاکستان است. منابع ایران شکلات نیست که در سویس و دیگر جاها بهترش را نتوان تولید کرد یا کالایی نیست که آنچنان مهم و حیاتی نباشد که مافیای نفتی بین المللی بخاطرش با شمشیرهای دولبه اش پدر مردم را در منطقه نفت خیز ما در نیاورد. جنگ و برادرکشی در بلژیک بخاطر شکلاتش درنخواهد گرفت ولی ما تجربه ۱۰۰ سال جنگ و برادر کشی در منطقه مان را داشته ایم که ریشه اش نفت و گاز بوده است.

من معتقدم که اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران همه تبعیضات موجود را برطرف و دست بیگانه را از کشورمان کوتاه می کند. این منشور استقلال و آزادی کشورمان را بهمراه خواهد داشت و این درست برخلاف خواسته جهانخواران و مغرضان است چون اولا سرنوشتمان بدست خودمان می افتد و دوم نقض حقوق بشر در ایران دیگر وسیله ای نمی شود برای مافیای بین المللی که از آن بعنوان اهرمی برای امتیاز گیری از رژیمهای مستبد استفاده کند و یا دلیلی برای دخالتهای نظامی داشته باشد.

پیروز یادت هست که در مورد سکولاریسم می گفتی که نیاری به آن نیست وقتی منشور جهانی حقوق بشر را داشته باشیم؟ یادت هست می گفتی چون نود اید ۸۰ اش پیش ماست (اصطلاحت را فراموش کرده ام. یکبار دیگر اینجا بنویس). ما اگر منشور جهانی حقوق بشر را خوب بفهمیم و فکر نکنیم آزادی بیان قوانین خودش را ندارد مرتکب اشتباه هایده خانم می شویم که بخشی از مطلب را گفته و اصل آنرا ناگفته می گذارد و باعث گمراهی دیگران می شود. اگر درک ما از ازادی مثلا بیان مثل آزادی بیان بی قید و شرط باشد با هرج و مرج تفاوتی نخواهد داشت. اینگونه برداشت ها سوء استفاده از این منشورست که باید جلویش ایستاد.

همه نظرات را خواندم و این حرف آخرم در این باب در اینجاست. تا انتشار مقاله بعدی از ایندست ...
٣۷۲۲۷ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : مثل بلور شفاف است
به گزارش خودنویس :
عمر موسی، دبیرکل اتحادیه عرب، در گفت‌و‌گو با یک روزنامه فرانسوی در پاسخ به این پرسش فیگارو که آیا تصمیم عربستان در اعزام نیرو به بحرین درست بوده است، گفت: «اعزام نیرو قانونی بوده و در راستای معاهده ای است که میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس امضاء شده است... وضعیت مثل بلور برای ما شفاف است: بحرین یک کشور عربی است و باید عربی هم باقی بماند. حفظ ثبات این کشور حیاتی است.»
برای عمرموسی که از زمان کودکی من دبیر کل اتحادیه! عرب بوده است مثل بلور روشن است که شیعه های بحرین عرب نیستند و بحرین باید یک کشور عربی بماند.
وای به حال عربی که این دلقک دبیر کل اتحادیه آن باشد. جناب ایشان به دل داماد است که اگر حقوق بشر را مطابق میل امریکا ببیند ، امریکا او را رییس جمهور مصر خواهد کرد. سرانه پیری و معرکه گیری.
جناب رضا وشاحی اگر شما شیعه اید مطابق فتوای این آیت الله , عرب حساب نمیشوید چون " حفظ ثبات این کشور [ برای پایگاه های امریکا ] حیاتی ست". تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
٣۷۲۲۶ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : هر لحظه به رنگی بت عیار درآمد.
سر کار خانم ترابی با فرمایش " منشور حقوق بشر را که دیگر همه می دانند..." اشکال حقوق بشر را به خوبی نشان میدهند.
منشور جهانی حقوق بشر اصولی ست که بیش از شصت سال پیش در سازمان ملل به توسط نمایندگان تمام کشورهای دنیا قبول و به تصویب رسیده ولی اجرای این منشور جهانی در نقاط مختلف دنیا رنگ محیط به خود گرفته و محلی شده است. بهمین جهت خانم ترابی کلمه جهانی آنرا حذف کرده و میفرمایند که همه مردم دنیا هم منشور حقوق بشر را میدانند ، البته به سلیقه خویش.
امریکا هر سال لیست متجاوزین به حقوق بشر را اعلام میکند در حالی که خود باید در راس آن باشد. اروپا اشکالی نمیبیند که با وجود منشور جهانی و اروپایی حقوق بشر قلاده به گردن به فرمان امریکا به یوگسلاوی و افغانستان و عراق و لیبی حمله کند در حالی که ارباب او پشتیبان بد ترین دیکتاتورهای جهانی منجمله سلطان و شیخ نشین های عربیست. روسیه اشکالی در قلع و قمع مردم چچنی نمیبیند و چین همان کار را با مسلمان های خود میکند. جمهوری اسلامی هم حقوق بشر اسلامی خود را دارد.
" و همه اینها هم که دیگر حقوق بشر را میدانند" در بوق حقوق بشر خود دمیده و در پی تجزیه هرچه بیشتر کشورهای دیگرند که تفرقه بیندازند و حکومت کنند.
سرکار خانم ترابی ، حقوق بشر یکی است و نوع اروپایی و اسلامی و چینی ندارد. روزی که این منشور استاندارد جهانی توسط همه کشورها اجرا شد دنیا رنگ دیگری خواهد داشت. در آن روز همه ملت ها در کنار هم در صلح و صفا زندگی میکنند و لازم نیست که ما پیشاپیش کشور خود را تجزیه کرده و عمل صالح انجام دهیم .
٣۷۲۲۱ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هایده ترابی

عنوان : منشور حقوق بشر را که دیگر همه می دانند...
اعتراض شد که چرا برای اطلاع، لینک متن "منشور اروپا برای دفاع از حقوق اقلیتهای ملی" را دادم؟ واقعا چه کار شنیعی کردم! حالا منشور اروپا هم شد توطئه ی "تجزیه طلبان"؟ خب پس لطفا یک فاتحه ای هم برای منشور حقوق بشر بخوانید، چون پشت آن هم لیدی روزولت و دیگر سیاستمداران آمریکائی و... ایستاده بودند.

بحث حقوقی نداشتیم و نداریم اینجا. این کارشناسان و حقوق دانهای بین المللی هستند که تعیین می کنند. آنها بر اساس منشور حقوق بشر و مواد گوناگونش (ازادی بیان، برابری جنسیتی، آزادی مذاهب، حقوق خانواده، آموزش کودکان، اراده ی خلقها در برابر قهر دولتی، حق قیام علیه سرکوبگران به عنوان آخرین راه نجات و...) تا به حال چندین کمیته بر پا کرده اند، مصوبه های الحاقی و قرارد های بین المللی در سازمان ملل و یا در شوراهای دیگر برای حقوق زنان ، کودکان، ملیتهای زیر ستم، پناهندگان سیاسی و... وضع کرده اند. یکی از آنها همین متن منشور اروپا است. همانگونه که سازمان ملل "قرارداد بین المللی حقوق سیاسی و شهروندی" را بر اساس منشور حقوق بشر تصویب کرد و در همانجا مسئله ی حق تعیین سرنوشت ملیتها تصریح شده است.

یعنی هنوز هم باید بحث کرد که کسب این حقوق دمکراتیک نتیجه مبارزات انسانهای سراسر جهان است؟ مردم کشورهای غربی برای اینکه به حقوق دست پیدا کنند دو جنگ جهانی هولناک را از سر گذراندند، آنها حافظه ی تاریخی شان را از دست نداده اند، نمی خواهند از دست بدهند، از کودکی و نوجوانی با تاریخ واقعی و بدون سانسور کشورهایشان آشنا می شوند. نسلهای بعد از جنگ شان تاریخ توسعه طلبی ها، تجاوزات و جنگهای دولتهایشان را بیرحمانه به زیر نقد کشیده اند، ننگی ندارند از نقد کردن فرهنگشان و تاریخشان، وظیفه ی خودشان می دانند و سرشان را هم می گیرند بالا که مانند اجداد و پدرانشان نشدند. این پیوند و نزدیکی فرهنگی که مردم کشورهای اروپا تا حد زیادی با هم دارند، آسان به دست نیامده، مرهون برسمیت شناختن متقابل حق تعیین سرنوشت ملیتهای خرد و کلان شان است. بیشترین اروپائیان قدر آزادی و صلح را می دانند و حاضر نیستند آن را به هیچ قیمتی از دست بدهند. برای همین هم اگر حالا بخش فرانسوی زبان بلژیک با بخش هلندی آن مشکل پیدا کرده، می روند یک راه حل دمکراتیک برایش می یابند، جنگ راه نمی اندازند با هم. در نهایت اراده ی ملیتهای بلژیک تعیین کننده است و دولت بلژیک هم تسلیم این اراده است، مجبور است. نقض این حقوق برای یک اروپائی و هر انسان آزادیخواهی به معنای استبداد و جنگ طلبی و تجاوز است.
٣۷۲۱٨ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : احمد آذری

عنوان : ایجاد دیوارهای قومی به بهانهء تفاوت زبانی چیزی جز یک نژاد پرستی پنهان نیست.
من فکر میکنم که تجزیه طلب خواندن خانم هایده ترابی بسیار بی انصافی است. ایشان قطعاْ تجزیه طلب نیست و من از خواندن مطالبشان چنین برداشتی نداشتم.
به باور من مشکل خانم ترابی کلیشه ای فکر کردن است و این همان مشکلی است که بسیاری از فعالین چپ بدان مبتلا هستند. به نظر من خانم ترابی مطالعهء چندانی در باب تاریخ ایران و به ویژه تاریخ شیعه ندارند. ایشان پاسخ بدیهی ترین سوالات هموطن گرامی (با عنوان مستعار تفاوت "من" و "ما") را نه تنها نمیدهند بلکه سعی دارند با مطرح کردن مسائل جانبی که هیچ ربطی به این سوالات ندارند مبانی اعتقادی خودشان را جایگزین مسائل مطرح شده نمایند. همانطور که دیگر نظردهندگان نیز مطرح کرده اند این پز سوپر انتلکتوئل بودن بعضی از چپها (و نه همهء آنها) چیزی جز توجیه غیرواقع بینی آنها نیست. این نظیر همان مشکلی است که آنها در دفاع غیرواقع بینانهء خود از طیف به اصطلاح "اصلاح طلب" رژیم آخوندی میکردند و هنوز هم بعد از افتضاخ انتخاباتی سال ۸۸ در تحلیل واقعیتهای موجود درمانده اند.
همانطور که هم قوم عزیز من جناب زنجانی فرمودند بسیاری از رهبران سیاسی کشور ایران غیر فارس بوده اند. بسیاری از سلسله های پادشاهی ایران توسط ترکها فرمانفرمایی میشد. حتی "فارس" ترین پادشاه ایران محمد رضا شاه خود یک نیمه ترک بود (من حتی شنیده ام که پدر او رضا شاه نیز دارای اصلیت بادکوبه ای بود که در این صورت او را به لحاظ قومی بیشتر به ترکها نزدیک میکند). بسیاری از نخست وزیران و رهبران و بلندپایگان هر دو رژیم ترک بوده و هستند از جمله رهبر «بزرگ» انقلاب اسلامی. وضعیت زندگی یک روستایی بینوای اهل استان فارس و یا کرمان و یا دیگر نقاط "فارس نشین" بهیچ عنوان بهتر از شرایط زندگی یک "غیرفارس" نیست و سرکوب و کشتار در بین "فارسها" هم بیشتر از "غیرفارسها" بوده است. بسیاری از تجار و بازرگانان بزرگ کشور "غیرفارس" هستند. پس من مانده ام این شوونیزم فارسی بر ضد غیر فارسها کجاست؟ ما قطعاْ آپارتاید جنسی و مذهبی در رژیم آخوندی داریم ولی آپارتاید قومی لااقل تا به امروز در کشور دیده نمیشود. یک کرد سنی هر چند هم اظهار ارادت به رژیم بکند هرگز به جایی نمیرسد ولی یک کرد شیعه و یا یک عرب شیعه به بالاترین مقامات هم میتوانند برسند. البته من به عنوان یک آذری از عدم توجه همه ایرانیان (و نه فقط "فارسها") به مسئلهء زبان مادری گله مندم. ولی این مشکلی است که سالیان درازی از طرف همهء ایرانیان مورد بی مهری قرار گرفته و من امروز بر این باور هستم که بعد از سقوط رژیم آخوندی این مسئله مورد توجه همهء اقوام ایرانی قرار خواهد گرفت. البته ایران نیز مانند هر کشوری باید دارای یک زبان رسمی باشد و من به عنوان یک ایرانی هیچ مشکلی با زبان فارسی ندارم. شکی نیست که در کنار فارسی نیز هر قومی حق دارد به زبان بومی خود ارزش گذارد و آن زبان را تا مرحلهء عالی آکادمیک آموزش بیند و رسانه های همگانی در آن زبان داشته باشد درست مانند چیزی که در آمریکا و کانادا میبینیم.
به نظر من ایجاد دیوارهای قومی به بهانهء تفاوت زبانی چیزی جز یک نژاد پرستی پنهان نیست. کسی که میخواهد به بهانهء آذری بودن و یا عرب بودن و یا کرد بودن کشور مستقل خودش را داشته باشد قطعاْ دارای تمایلات نژاد پرستانه است. چرا که مبنای تشکیل آن کشور بر اساس اولویتهای نژادی و قومی است. پس طبیعی است که دیگر اقوام نمیتوانند دارای حق و حقوقی مساوی با "اکثریت" ساکنان آن کشور داشته باشند. این مشکل حتی در کبک کانادا نیز هست. تجزیه طلبان کبک خواستار جامعه ای تمام فرانسوی هستند که بهیچ عنوان مورد تایید ساکنان غیرفرانسوی این ایالت نیست.
در هر صورت بحث خوب و مفیدی است. برای همهء دوستان آرزوی موفقیت دارم.
٣۷۲۱۰ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : زنجانی

عنوان : شما چطور از منشور جهانی حقوق بشر برای ایران کلامی برای گفتن ندارید ولی تکیه گاه تان را قانونی قرار داده اید که در اروپا برای حفظ منافع خودشان وضع شده؟ا
خانم هایده ترابی،

۱. شما ما با همه کتاب خوانی هایتان نظرات مخالفان فکریتان را به غلط عصبی ارزیابی کرده اید در صورتیکه عصبیت از نظر خودتان می بارد.

۲. شما با همه کتابخوانی هایتان، نظری داده اید که سرشارست از توهین و فحاشی به ما.

۳. شما شکایت و گله ای از نویسنده این مقاله نکرده اید که چرا خودش به میدانی که همه را بدرون آن دعوت کرده است پا نمی گذارد. آیا او نیازمند وکیل و وصی است که به کمکش بیایند؟

۴. شما با افتخار و بی محابا از حمایت قانونی پارلمان اروپا صحبت می کنید که بواسطه آن شما و همفکرانتان حق تجزیه ایران را بدست آورده اید. عجبا که با همه کتاب خوانی هایتان بازیهای سیاسی جهانی را نمی شناسید و نمی دانید که اروپا منافع ملی خود را برای گل روی من و شما بخطر نمی اندازد. تجزیه ایران منافع ملی انها را تامین می کند و رویش دهه هاست که سرمایه گذاری کرده اند. با همه کتاب خوانی هایتان می خواهید با تکیه به این اجنبی های جهانخوار و قوانین جدیدشان که در راستای منافع ملیشان وضع می شود به تجزیه ایران یاری رسانید.

۵. خانم محترم، کتابخوانی هایتان را برخ ما نکشید تا ما را بیسواد، نادان و خار جلوه دهید. مگر قرارست که همه برداشت شما را از کتابخوانی های خود داشته باشند؟ علوم انسانی را با علوم تجربی عوضی نگیرید.

۶. آنچه شما و همفکرانتان در سر می پرورانید در تضاد کامل است با آنچه ما بدنبالش هستیم. در دستور کار شما مهمترین اصل تجزیه ایران است ولی در دستور کار ما حفظ یکپارچگی ایران و حفظ تمامیت ارضی آنست. این تضاد است که نگاه و راهکارهای ما را ناهمگون می کند. صدام حسین بزور خواست بخشی از کشورمان را تجزیه کند و حال کسانی پیدا شده اند که با حرف می خواهند کل کشورمان را تجزیه کنند!

۶. به دلیل ۵، راهکار شما برای رفع تبعیضات موجود در ایران تجزیه ایران است ولی راهکار ما اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران است. عجبا که برای رفع این تبعیضات، شما در نظرات بلندتان حتی یک کلام درباره این منشور سخن نگفته اید! این خود خیلی سئوال برانگیزست.

۷. به دلیل ۵، ایرانی شمردن خود در نگاه شما جرم و نژادپرستی و مطرودست چون با اصل تجزیه طلبی در تضاد کاملست. بنظر می رسد در نگاه شما آنهایی که خود را در وحله اول ایرانی می شمارند و بدنبال راه حلی برای ایران هستند خیلی خار و کریه اند. بدانید که همانطور که امریکایی و فلسطینی و عراقی و چینی و روسی و و و شمردن دیگران در دنیا کریه شمرده نمی شود و مایه شرم نیست آنهایی هم که خود را ایرانی می شمرند نباید بوسیله دیگران کریه و بیشرم تلقی شونددارم. در اینمورد بخصوص منه ایرانی همان حقوقی را دارم که آن دیگران در دیگر کشورها دارند. من به کسی این حق را نمی دهم که مرا از ایرانی شمردن خود باز دارد.

۸. اگر اعتراض امثال من به آنانی که خلیج فارس را "خلیج عربی" می نامند و در نقشه هایشان ترسیم می کنند بحساب نژادپرستی ما گذاشته می شود، خب گذاشته شود. چرا آنانی که این خلیج را "عربی" می نامند به نژادپرستی متهم نمی شوند؟ چرا کسی اعتراض به سیاسی کردن نام این آبها نمی کند و نمی گوید که پروژه های سیاسی پشت آن خوابیده است؟

۹. خانم محترم، شیعه همانقدر ایرانی است که پروتستانتیسم و لوتریسم و و و آلمانی و انگیسی هستند. هم آن ریشه در اسلامی که از عربستان برخاست دارد و هم این ریشه در مسیحیتی دارد که از اورشلیم برخاست. من تا بحال ندیده ام که یک انگلیسی یا یک آلمانی مسیحیت خود را از ریشه اش جدا کرده باشد و به آن پسوند نام کشور خودش را بدهد. اگر شما دیده اید بفرمایید این گوی و این میدان.

۱۰. این چه رژیم ایرانی ای است که ما بنام دینی که ایرانی نیست بر سر کار آوردیم؟! خمینی اش هندی تبارست و قاضی القضاتش عراقی هایی مثل آیت الله شاهرودی عراقی و ۵ برادران لاریجانی عراقی هستند! جلوی گرویدن مردم به دیگران مذاهب و ادیان را می گیرند. مقاومت سختی در مورد گرویدن مردم به دین ایرانی زرتشتی کنند. سنت های دیرینه ما را مثل چهارشنبه سوری و جشن نوروز را یادگار نیاکان "احمق" ما اعلام می کنند. ملیون ما را با توسل به احکام دینی ای که هیچ ریشه ای در فلسفه زرتشت ایرانی ندارد تار و مار می کنند؟ اینهمه ادا و اطوار درمی آورند وقتی ایرانیان می خواهند به قلعه بابک خرمدین بروند یا نوروز را در کنار مقبره کوروش بر پا کنند. سد سیوند را بنا می کنند تا مقبره او که در زمان اسکندر مقدونی در امان بود را آب ببرد. در صدد تخریب تخت جمشید بر می آیند. چفیه بگردن کوروش می اندازد و از او سلب هویت اصلی اش را می کند. در اول ورودش رفسنجانی که مثل بنده مغول تبارست را به یک مهره اصلی تبدیل می کند. مردکی که خلیج فارس را "خلیج اسلامی" نامید.......... اگر شما کمی تبار و نزاد و زبانها و عقاید مهره های اصلی این رژیم را زیر نظر گرفته بودید نه به آنها اتهام نژادپرستی و شوونیستهای "فارس" می زدید و نه به ملت ایران، منجمله منه مغول تبار که خود را چیزی بجز ایرانی نمی دانم، این اتهامات را وارد می کردید. مگر رژیم کم در سابقه اش مرتکب جرم شده است که ما با اتهامات واهی به آن به اعتبار خود صدمه بزنیم و به آن فرصت مظلوممایی و بر حق بودن در مجامع بین المللی در رابطه با این اتهام بدهیم؟ این هیچی بجز آب ریختن به اسیاب رژیم نیست. آنهم رژیمی که تشنه چنین فرصتهایی است تا فرافکنی کند.

۱۱. اگر ایرانی، نژادپرست بود نه بدنبال دکتر مصدق شاهزاده ترک تبار می افتاد، نه در سال ۵۷ به دنبال خمینی هندی تبار می افتاد و نه در انتخابات کذایی ۱۳۸۸ به موسوی ترک و کروبی لر رای می داد تا ا.ن "فارس" و خامنه ای "ترک" را کنار بزند. اسم منهم را والدینم غلامعلی نمی گذاشتند. ما نژادپرست نیستیم و این وصله های ناجور بما نمی چسبد. تعداد نژادپرستان قومی زبانی در ایران نسبت به بقیه همیشه ناچیز بوده و اینچنین باقی خواهد ماند. من و همفکرانم قربانی حیله های نخ نما شده ای نمی شویم که ریشه تمام بدبختی های خود را در صفت نژادپرستی خلاصه کنیم. صفتی که به ما می خواهند بچسبانند تا آلت دست این و آن شویم و منافع ملی شان را بقیمت منافع ملی ایران ما با دست خود برایشان حفظ کنیم و به ریشمان بخندند. حتی اگر تاریخ گذشته هایی که عمرمان قد نمی دهد را ندانیم تجربه همین سه دهه مرا بس که دیدم همین امریکایی ها و اروپایی ها با آن قوانینشان چه بر سر سومالی و افغانستان و عراق و سودان در آوردند. اوضاع لیبی را هم امثال من خوب دنبال می کنند.

۱۲. خانم محترم، ما ایرانیان انقدر در هم تنیده هستیم و انقدر نکات مشترک داریم که با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در کشورمان به همان آزادی و امنیت و رفاهی خواهیم رسید که آن کشورهای اروپایی خود به آن رسیده اند ولی آنرا برای ما نمی خواهند. نتیجه اش هم وضع کردن قوانینی است که منشور جهانی حقوق بشر را تحت الشعاع قرار دهد و تجزیه ایران را توجیه کند تا منافعشان در ایران حفظ شود. ما نباید دانسته و نادانسته در دام آنها بیفتیم. اگر تجزیه خوبست از خودشان شروع کنند و تمامش کنند. مگر اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر را از خودشان شروع نکردند و تا حالا بخودشان ختم نکرده اند؟ چه اشکالی دارد، خودشان را اول تجزیه کنند. روسیه و اسرائیل و ترکیه در حوالی ما نمونه های خوبی هستند تا با تجزیه خود راهگشا باشند. ما می توانیم از انها یاد بگیریم، نه؟

۱۳. خانم محترم، شما چطور از منشور جهانی حقوق بشر برای ایران کلامی برای گفتن ندارید ولی تکیه گاه تان را قانونی قرار داده اید که در اروپا برای حفظ منافع خودشان وضع شده؟ا
٣۷۱۹۹ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : حقوق بشر
فکر میکنم اگر از مجادله و طغیان احساسات بگذریم همگی قبول داریم که اجرای منشور جهانی حقوق بشر بسیاری از مسائل ما را حل خواهد کرد. این البته راه حل اخلاقی و اجتماعی ست. فقط یک مساله کوچک دیگر باقی میماند و آنهم ناسیونالیسم رو به زوال! اروپا و امریکا و چین و غیره است که احتیاج به مقدار کمی نفت و گاز دارد و برای بدست آوردن آن تمام منشور جهانی حقوق بشر را بوسیده و در رف بالا میگذرد تا در زمان مقتضی چوب تجاوز به حقوق بشر را به سر حکومت هائی مانند حکومت روسیه و لیبی و عراق و کوبا و سوریه و ایران و غیره بکوبد. و این حکومت ها هم بگویند مگر ما از کی کمتریم که به حقوق بشر احترام بگذاریم ویا نگذاریم و در نتیجه تمام قوانین بازی بهم خورده و دور معیوب دوباره شروع میشود.
٣۷۱۹٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : تفاوت "من" و "ما"

عنوان : ... لیک سوراخ دعا گم کرده ای!
خانم ترابی عزیز با تشکر از جواب شما!

بگذارید همین اول یک نکته مهم را روشن کنم. شما فرموده اید: «ظاهرا "مرد" حقیقی و حقوقی اش پیدا نمی شود». اگر منظور شما از "مرد" یک موجود سیبیلوی کلاه مخملی بسر و دستمال یزدی بگردن و چاقو ضامندار دسته شاخی کار زنجان در جیب است، بنده را معذور بفرمایید. من اگرچه یک انسان مذکر (یا همان مرد) هستم، ولی عطای اینگونه "مردانگی" را به لقای شما می بخشم. اجازه بدهید این بنده "نامرد" خودش را پشت همین اسم ساختگی پنهان کند و از ترس "مردانگی" شما هویت واقعی اش را بروز ندهد! حالا فرض کنید اسم من خشایار کوروش زاده است، یا جاسم آل کعب، یا بیوک دمیرچی اوغلو یا میدیا کورمانجی، کدام مشکل حاد شما حل می شود؟

من از شما بخاطر خطاب قرار دادنتان معذرت می خواهم. ظاهرا دچار یک سوء تفاهم "نامردانه" شده بودم که فکر می کردم با خانمها می شود بدون جدل و جنجال وارد دیالوگ سازنده شد، از اینکه مرا در مورد خودتان از اشتباه درآوردید، از شما متشکرم.

من فکر می کنم خوانندگان این کامنتها (از جمله کامنت من و شما) مسلما آنقدر فهم و شعور دارند که بدانند چه کسی "عصبی" است. گذشته از این که من عصبی بودن را هم هیچ چیز بدی نمی بینم. مثلا اگر ببینم مردی زنش یا بچه اش را کتک می زند، شدیدا عصبی می شوم (تعجب نفرمائید، عین حقیقت است!). عصبی شدن هم مثل شادی و غم و افسوس و دریغ و ... از واکنشهای طبیعی انسان است. کسی که چنین واکنشی را ندارد، یا انسان نیست و یا طبیعی نیست.

متأسفانه شما برای نشان دادن جنبه های شوینیسم فارس محور مورد ادعایتان حتا یک نمونه نیاورده اید و بجای آن از موضع مرشد کامل به من و ما درس می دهید که برویم کمی تاریخ بخوانیم! بروی هردو چشم!
اصلا فرض را بر این بگذارید که من و امثال من نمی دانیم که اسلام مترادف عرب نیست (شیره را خورد و گفت شیرین است!!!) ولی بفرمائید و منابع تاریخی خودتان را در ایرانی بودن تشیع در اینجا درج کنید تا ما لااقل بفهمیم چرا پادشاه ترکزبان صفوی آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد و برای گسترش مذهب شیعه دست بدامان مراجعی نظیر محقّق کُرکی جبل عاملی می شد؟

خانم ترابی می دانید "جبل عامل" کجا است؟

متأسفانه شما آنقدر در جوابدادن به من و بقیه "عصبی"های این صفحه عجله داشتید، که اصلا نخواندید من نوشته ام: «استقلال طلبی را نه تنها جرم نمی دانم، بلکه آنرا مثل حق طلاق زن و مرد حقی می دانم که همه دموکراتها باید برای آن مبارزه کنند» یعنی منی که خودم را یک دموکرات می دانم، باید برای درج حق جدائی در قانون اساسی کشورم مبارزه کنم، همانطور که برابری زن و مرد را از بدیهیات می دانم. از قضا من معتقدم زندگی در یک ایران کوچکتر، ولی توأم با دموکراسی و برابری و رعایت حقوق شهروندی صد بار شرف دارد به زندگی در ایران بزرگ امروزی، ولی برای رسیدن به این هدف نیازی نمی بینم که پُزهای آنچنانی بگیرم و برای خوشایند این و آن و پیروی از آخرین شماره ژورنال مُد روشنفکری، از فارس بودن خود ابراز تنفر کنم و رژیمی را که تارو پود و گوشت و استخوانش با ایدئولوژی فاشیسم دینی عجین شده، یک حکومت "شوینیست فارس محور" بدانم.

ما در ایران هزاران نوع تبعیض رسمی و غیر رسمی داریم. آیا تبدیل زنان به شهروندان درجه دو حاصل "فارس محوری" جمهوری اسلامی است؟ آیا کشتار و سرکوب بهائیان ریشه در ایدئولوژی "فارس محور" رژیم دارد؟ آیا سنگسار و بریدن دست دزدان از نشانه های فرهنگ "فارس محور" است؟

یک نکته آخر را هم نمی توانم ناگفته بگذارم: روشنفکران ایرانی، بخصوص هواداران نحله چپ یک دشمنی کورکورانه با کوروش و داریوش و کلا ایران پیش از اسلام داشته اند و دارند. ای کاش بجای اینهمه دشمنی کورکورانه که فقط ریشه در نگاه تنگ ایدئولوژیک به تاریخ و جهان دارد. برای همین هم هست که شما نمی توانید یک نوشته از این حضرات پیدا کنید که در آن نیشی به این چهره های تاریخی نزنند. من تا بحال فکر می کردم که احمدی نژاد و مشائی با "مکتب ایرانی"شان فقط موفق به فریب توده عوام ناآگاه می شوند، ولی ظاهرا شما و امثال شما (به خودتان نگیرید) هم در پذیرش این پرت و پلاها دست از پا نمی شناسید، چرا که بکار توجیه نگاه ایدئولوژیکتان به ایران امروز می خورد!

لب کلام اینکه برای دفاع از حقوق شهروندی ( رسمیت زبان مادری، فرهنگ، اداره منطقه قومی، ...) عرب و کرد و بلوچ و ترکمن و آذری هیچ نیازی نیست که با دو دست بر سر فارسها و زبان فارسی بکوبیم، همانطور که برای احقاق حقوق پایمال شده زنان نیازی به به این نیست که همه زن و شوهر ها همین فردا از هم طلاق بگیرند. کسی که این حقوق را در کنار هزاران حق دیگر از همه ما دریغ می کند، نه "فارس" است و نه "شوینیسم فارس محور"، نام آن دشمن همه ایرانیان "فاشیسم دینی" است، که هر بار تحلیلهای کسانی مثل شما را می خواند، مثل جنایتکاری که کس دیگری را بجایش محکوم کرده باشند، از خوشحالی قند در دلش آب می شود.

دیگر خود دانید
٣۷۱۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : " ملیتهای زیر ستم "
این قسمتی ازپاراگرافی از مقاله اخیر در نشریه The Independent / UK است :
...سلطنت بحرین با پشتیبانی سربازان عربستان سعودی و شیخ نشینهای خلیج [فارس] بطور وحشیانه و موثر معترضین را در بحرین منکوب کرده است.رهبران دموکراسی خواه یا زندانی و یا به خارج گریخته اند. اکثریت مردم بحرین که شیعه هستند مرعوب بازداشت های دلبخواه ، شکنجه ، کشتار، توقیف و ناپدید شدن اند و مساجد و امکان مذهبی آنها تخریب شده است.
http://www.commondreams.org/headline/۲۰۱۱/۰۴/۲۲-۷

فکر میکنم اشتباهی که پیش آمده این است که ایندپندنت هنوز نمیداند که این خانواده سلطنتی فارس!! است که این جنایات را برعلیه شهروندان عرب مرتکب شده است و گرنه چگونه ممکن است در کشور آزاد و مستقل عربی چنین جنایتی اتفاق افتد. باید حقیقت را از جناب رضا وشاحی و دوستانشان پرسید.
٣۷۱۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هایده ترابی

عنوان : در ادامه...
به آقای (شاید هم خانم؟!) تفاوت "من" و "شما" و همنوایان عصبی شان

متأسفانه دلائل بی پایه و غیر تاریخی شما در رد سیاست عرب‌ستیزی در ایران، تنها می‌تواند همان "روشنفکران " عامی شووینیست را راضی کند و بس. به کامنت شما اینجا پاسخ می‌دهم زیرا حاوی رایج ترین تحریفات علیه حقوق مسلم ملیتها، در این مورد مشخص، علیه ملیت عرب در ایران است. به حرفهائی از دیگران هم نظر داشته‌ام. پس، این پاسخ را شخصی نگیرید. و کاش اینجا همه با "نام و نشان" حقیقی و حقوقی می‌نوشتند تا با مسولیت و جدیت برابر در این فضای عمومی گفتگو می‌‌کردیم. ظاهرا "مرد" حقیقی و حقوقی اش پیدا نمی شود!

۱ – در یادداشت آقای وشاحی هیچ نکته‌ای ندیدم که دال بر افکار نژادپرستانه‌ای باشد. ایشان نظرشان را، درست یا نادرست، درباره‍ی استقلال خواهی عربها بیان کردند. برعکس، در کامنتهائی علیه ایشان، عصبیت و تعصب و بی انصافی بی حد و اندازه دیدم. من یک بار دیگر به صراحت می‌گویم که از حق ایشان برای بیان نظرشان دفاع می کنم و به حق استقلال‌خواهی اقلیتهای ملی احترام می گذارم، ا گر چه فکر می‌کنم اتحاد داوطلبانه‌ ملیتها در یک ساختار دمکراتیک، عادلانه و بدون تبعیض، درست‌ترین سیاست برای ایران است و می‌بایست در این راه حرکت کرد، بر این باورم که بدون حل دمکراتیک مسئله‍ی ملی، ایران روی صلح و داد و آزادی را به خود نخواهد دید.

۲ - اسلام برابر با عرب بودن نیست. اگر این واقعیت را هنوز درنیافته‌ایم، اگر حتا ذره‌ای شناخت نسبت به عربهای کشور خودمان نداریم، اگر هیچ تجربه‌ و شناخت فردی در این زمینه نداریم، و اگر هنوز شک هست در این، پس باید رفت الفبای تاریخ و مذهب و جامعه شناسی را از سر خواند و تاریخ کهن و مدرن جوامع عربی را، بی‌تعصب و پیشداوری، مطالعه کرد. برای یک بار هم که شده، بروید تاریخ ایران و منطقه را در منابع معتبر و غیرجانبدارانه‌ای بجوئید که لزوما با کلیشه‌ها، پیشداوریها، تصورات و منافع شما جور در نمی‌آید.

۳– مذهب شیعه‍ی اثنی عشری با امام غایبش آنقدر که ایرانی است، اصلا عربی نیست.

۴ - نظام جمهوری اسلامی اختراعی یگانه و محصولی ایرانی است.

۵ – اجباری کردن یادگیری زبان عربی در مدارس ایران در ارتباط با ایدئولوژی نظام حاکم و منافع مراجع و روحانیت شیعه ایرانی است. هدف تدریس زبان عربی در مدارس ایران، صرفا تغذیه ایدئولوژیک کودکان با آن متون دینی و فقهی است که با خوانش روحانیت شیعه در ایران انطباق دارد. این سیاست تحمیلی آموزشی هیچ ربطی به نیازهای فرهنگی میلیونها عرب ایرانی ندارد که زبان عربی، زبان زنده و مادری‌شان است. آنها با این زبان با جهان پیرامونشان ارتباط می‌گیرند، به آن تکلم روزانه می‌کنند، با آن رشد می‌کنند و می‌اندیشند و زندگی می‌کنند. آنها مانند هر انسان دیگری، حق دارند که درغنا و شکوفائی زبان و فرهنگ خویش بکوشند و در برابر حذف تاریخی – سیاسی آن اعتراض کنند.

۶ – "روشنفکر ایرانی" (مطلوب شما)، چقدر باید مستبد و خودمحور و تهی‌گشته از شرف و انسانیت باشد که بتواند سرکوب زبانی - هویتی کودکان عرب و بلوچ و کرد و ترک و ترکمن و قشقائی را در مدارس فارسی زبان ایران انکار کند؟ باید چقدر بی اطلاع/مغرض باشد که به نسبت آمار بیسوادی، بیکاری و فقر و فلاکت در مناطق غیرفارس زبان بی‌توجه بماند و با کمال جهالت/وقاحت تبعیض ملیتها در ایران را حاشا کند؟

۷ – در مورد بناهای تاریخی و میراث فرهنگی: رژیمهای پهلوی و جمهوری اسلامی هرگز در صدد حفظ آثار تاریخی و فرهنگی به عنوان حفظ حافظه‍ی تاریخی (بدون جعل و غلو) برای مردم نبوده‌اند و در عین حال هر دو سیاست فارس‌محوری و تبعیض نسبت به اقلیتهای ملی را هم پیش برده‌اند. در مورد تاریخ و فرهنگ، آنها خواهان حذف هر اثری بوده‌اند که در تضاد با ایدئولوژی‌شان قرار می‌گرفته است. برای آنها تاریخ یعنی تبلیغ. یعنی دروغ و جعل و اغراق. یعنی شستشوی مغزی. بنابراین یکجا، نابود کرده‌اند و یکجا، با تحریف پز و نمایش داده‌اند. نابودی تنها نمایشخانه‍ی حرفه ای ایران (تکیه دولت دوره‍ی قاجار) به دست رضا شاه، نابودی قصرهای حاکمان عرب در جنوب ایران و بسیاری آثار دیگر که محو وسانسور شدند... نمونه هائی است. جمهوری اسلامی سه دهه است که بیل و کلنگ خلخالی را کنار گذاشته و دارد بر طبل "ایرانیت" و "مهدویت" توأمان می کوبد. بگذارید از قصه‌های استوانه گلی کورش درز بگیریم که گوش فلک را کر کرده است. جمهوری اسلامی در جعل تاریخ باستان و تحریف و گزافه‌گوئی درباره‍ی آن، هیچ دست کمی از رژیم پهلوی ندارد.

۸ – ایدئولوژی پان فارسیسم و پان ایرانیسم در ایران توسط محققانی، تاریخ نگارانی، نویسندگانی، هنرمندانی و "روشنفکرانی" ترویج شده و به روز می‌شود و این در انطباق کامل با سیاست توسعه‌طلبی و جنگ افروزی جمهوری اسلامی در منطقه است. ایرانی بودن یعنی کرنش کردن به تاریخ فتوحات کورش و کمبوجیه و داریوش و خشایار و... در همین ارتباط گرایشهای نژادپرستانه، برتری‌جوئی، عرب ستیزی، ترک ستیزی، افغانی ستیزی، بیگانه ستیزی در میان ایرانیان (فارس‌زبانان) همیشه "مفتخر" چنان رشد یافته که هر ایرانی منصف و آگاهی را
نگران کرده است. براستی باید وحشت کرد. آن کس که می خندند هنوز/ خبر دهشتناک را نشنیده ست...


۹– امیر حسن پور، پژوهشگر کرد، خیلی خوب بیان کرد: " کشوری که ۲۵ میلیون [ترک] آذربایجانی‌اش حق نداشته باشد که به زبان مادری‌اش تحصیل کند بهتر است تجزیه شود. ویرجینیا وولف یک زن رمان نویس انگلیسی بود که هشتاد سال پیش گفت “من به عنوان یک زن مملکت ندارم، مملکتی که به من ظلم کند مملکت من نیست.” در مورد ملیت ها هم همین است. مملکتی که به زور، میلیون ها ترک، کرد، عرب و بلوچ را از حق ابتدایی تحصیل به زبان مادری محروم کند، چه افتخاری ست به این مملکت، به نظر من بهتر است تجزیه شود. [...] متآسفانه از دید من، ایران حالا تجزیه است. کردستان، بلوچستان، آذربایجان و خوزستانی که به زور گلوله در داخل مام میهن به زور قدرت ارتش اسلامی و سپاه اسلامی وحدت را نگه دارند از دید من وحدت نیست. ایران آینده که من می خواهم این نیست. این ایران رضاشاه، محمدرضا شاه و شاهان قاجار، خامنه ای و خمینی ست.

۱۰ – فرمودید پان ترکیسم چه؟ پان عربیسم چه؟ آنهم همانند هر پان زهر ماریسم دیگر. روی دیگر سکه.

حرف آخر: اینقدر در باب "اندیشه" شعار ندهید و به شعور خود و مخاطبان احترام بگذارید. در این بحث نه تحقیر افراد سودی دارد، نه هندوانه زیر بغل گذاشتن. بدانید که امثال من با این شیوه‌ها مرعوب و خفه نخواهند شد، برعکس، بر جدیت کار خود خواهند افزود و باز هم منتشر خواهند کرد.

این هم لینک متن "منشور شورای اروپا برای حمایت از اقلیتهای ملی" برای علاقمندان جدی:
http://www.turkmenler.org/pdf/fedralism۳.pdf
٣۷۱٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : تفاوت "من" و "ما"

عنوان : سرانجام خیالبافی
پیروز عزیز،

تقریبا از بعد از مشروطه و بخصوص در دو دهه قبل از انقلاب نکبتبار بهمن، روشنفکران ایرانی با ابداع هیولاهای خیالی بدامن اژدهاهای واقعی افتاده اند. از رژیم شاه (که در دیکتاتور بودنش شکی نداریم) چنان هیولای مخوفی ساختند و چنان راست و دروغ را به هم آمیختند، که ملتی داوطلبانه بکام اژدهای واقعی جمهوری اسلامی رفتند. امروز می دانیم که دیکتاتوری شاه در مقایسه با بسیاری از دیکتاتوریهای دنیا (از جمله خونتاهای امریکای جنوبی) خیلی هم ملایم بود. ولی درست به لطف روشنفکرانی نظیر همین عزیزان ما تنها ملتی بودیم که به معنی واقعی کلمه خاک بر سر خودمان ریختیم، ببینید دیگران که زیر چکمه دیکتاتوریهای به مراتب وحشی تر از شاه زندگی می کردند امروز کجا هستند (کره جنوبی، آرژانتین، شیلی و ...) و ما کجا. امروز هم همین روشنفکران خیالباف که از تاریخ درس نمی گیرند، از پدیده ای بنام "شوینیسم فارس محور"چنان هیولای مخوفی می سازند، که مردم از "وحشت" آن به کام اژدهای نژادپرستی قومی جنگ و برادرکُشی بی پایان پناه ببرند.

ای کاش ایران اصلا "روشنفکر" نداشت

شاد باشید
٣۷۱٨۲ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : ایرانی از خود متنفر
یهودی ها در انگلیسی اصطلاحی دارند به معنی " یهودی از خود متنفر". نمیدانم این اصطلاح بر حق است و یا نا حق. ظاهرا ما هم کسانی داریم که نه تنها " فارس از خود متنفرند " بلکه " ایرانی از خود متنفرند " و هیچ فرصتی را برای ، نه تنها توی ذوق زدن بلکه توی دهان زدن ما ، از دست نمی دهند. جواب من به دوستان اینست که خداوند ما را از شرسه چیز حفظ کند. با چنین دوستانی احتیاج به دشمن نیست.
٣۷۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هرمز

عنوان : دیالوگ یا مونولوگ جناب وشاحی؟ تجزیه ایران را می خواهید یا اجرای تمام و کمال منشور جهانی حقوق بشر در ایران یکپارچه را؟
در این لحظه که این نظر خود را دارم می نویسم ۱۳ کامنت به نوشته جناب وشاحی ارسال شده ولی همگی از جانب او با بی اعتنائی کامل روبرو شده اند، چرا؟ مگر جناب وشاحی خواستار دیالوگ نبوده و شکایت نکرده که چرا کسی با او وارد دیالوگ نمی شود؟ خب، حالا که ما وارد این دیالوگ با او شده ایم، او کجاست؟

آقای وشاحی، آیا شما براستی بدنبال دیالوگ هستید یا مونولوگ؟ ما که تا حالا ازشما دیالوگی ندیده ایم؟

چرا دیالوگ حالا که کشورمان اسیر یک رژیم ددمنش است و همه ۷۰ میلیون اسیر در آن فاقد فرصت در مشارکت در این دیالوگ هستند؟ روح اکثریت آنها از این حرفهای شما بی خبرست و درست نیست هیچ تصمیم و دیالوگی بدون مشارکت همه آنها صورت گیرد. چرا اول کشور را آزاد نکنیم و بعد مثل کانادایی ها و اسکاتلندی ها وارد دیالوگ شویم تا در آزادی کامل همه فرصت مشارکت و حرف زدن داشته باشند؟ آنانی که از نتیجه می ترسند از حالا و بدون اطلاع و مشارکت مستقیم مردم می خواهند معامله کنند. وگرنه کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است، جناب وشاحی؟

ایکاش همه رسانه ها مثل اخبارروز این نوشته شما را منتشر می کردند تا اقلا واکنش ایرانیان برون مرزی برای هم شما و هم همه ما مشخص می شد.

جناب وشاحی، خوشبختانه ما ایرانیان خارج از کشور از طریق اینترنت دسترسی کامل به اخبار و وضعیت ایران و جهان داریم و می دانیم که این رژیم از روز اولی که امد خون ریخته است صرفنظر از آنکه دین و مذهب و تبار و زبان و جنسیت و و و ما چه باشد. ماههاست که انسانها را بصورت فله ای در زندان وکیل اباد مشهد اعدام می کنند. آنها کجایی هستند و چرا اعدام می شوند؟ آیا برای ما باید اهمیتی داشته باشد که کجایی هستند و چکار کرده اند تا صدایشان را بگوش دنیا برسانیم؟ آیا رژیم اول دید که در کهریزکها و گوهردشتها آن دختر و پسر کجایی است و بعد به آنها تجاوز جنسی کرد؟ آیا رژیم با بهائیان و جنبش سبز رفتار بهتری داشت تا با تجزیه طلبان و دگراندیشان دیگر؟ .....

شما اول برای ما معین کنید که خواسته شما چیست. آیا تجزیه خوزستان را تنها راه رسیدن به آزادی و دمکراسی و حقوق بشر در آن استان می دانید یا برقراری یک نظام نوین دمکرات که قانون اساسی اش بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر باشد تا با اجرای تمام و کمالش دیگر احدی در ایران مورد تبعیض قرار نگیرد؟ مبارزه شما برای کدامیک از ایندوست جناب وشاحی؟

در ضمن به سایتهایی که جناب گیلانی معرفی نمودند سر زدم. آیا پرچم شما اسلامی با آرم الله اکبر است؟ در نوار ویدیوئی آنهم دیدم که مبلغ خانمی بشدت محجبه است و در آغاز سخنانش آیات قرانی را می خواند. در نقشه جغرافیایی این سایت خلیج فارس را هم نه به غلط و اشتباه بلکه عمدا "خلیج عربی" نامگذاری کرده اند. آیا شما به این گروه وابسته هستید یا نه؟ آیا با آنها همکاری دارید؟ آیا با اجازه و یا درخواست شما این نوشته شما را منتشر کرده اند؟ اگر که نه آیا خیال دارید از آنها شکایت کنید؟

دیالوگ یا مونولوگ جناب وشاحی؟ تجزیه ایران را می خواهید یا اجرای تمام و کمال منشور جهانی حقوق بشر در ایران یکپارچه را؟
٣۷۱۶۲ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : تفاوت "من" و "ما"

عنوان : موضوع انشاء این هفته: شعار بهتر است یا شعور؟
سرکار خانم هایده ترابی عزیز، با احترام

همانطور که برای نویسنده مطلب نوشتم، استقلال طلبی را نه تنها جرم نمی دانم، بلکه آنرا مثل حق طلاق زن و مرد حقی می دانم که همه دموکراتها باید برای آن مبارزه کنند. ولی پدیده ای که کم کم حالت مشمئز کننده بخودش می گیرد، این پُزهای بظاهر سوپردموکراتیک روشنفکران ایرانی (بخصوص از نحله چپ انترناسیونالیستی) است که برای عقب نماندن از قافله "انتقاد از خود" خصایص عجیب و غریب من درآوردی را در ظاهر به خودشان (و در اصل به دیگران) نسبت می دهند و و به آن]ا انتقاد می کنند.
خانم گرامی! این «ایران شووینیستی فارس محور» که شما از "وحشت" آن به آغوش نژادپرستان عرب پناه می برید در کدام قاره است و طول و عرض جغرافیائی اش چیست؟ آیا منظور شما همین جمهوری نکبتبار اسلامی در غرب آسیا و همسایگی ترکیه و عراق است؟ اگر چنین است لطف کرده به ما ناآگاهان بفرمائید آن دسته از رفتار و اعمالی که بیانگر ماهیت "شوینیستی فارس محور" این رژیم هستند کدامند؟
- آموزش اجباری زبان عربی در مدارس برای همه (و نه فقط عربزبانها)؟
- حذف تاریخ قبل از اسلام از کتابهای درسی؟
- نابودی آثار باستانی قبل از اسلام؟
- توهین شبانه روزی به هویت ایرانی و مفاخر ملی؟
- تلاش برای جایگزینی عید نوروز با عید غدیر؟
- تولید انبوه سریالهای دینی و توهین مداوم به ایرانیان پیش از اسلام در آنها ؟
- استفاده از اسامی فارسی برای شخصیتهای منفی فیلمها (آدمهای خوب اسامی اسلامی دارند)؟
- وضعیت اسفبار مناطق فارس نشینی مثل بم و کرمان و جنوب خراسان و شمال بلوچستان؟ (لطفا "فارس محوری!" را هم برای ما توضیح بدهید).
- ....

شما ناسلامتی نام و نشانی دارید و اهل تفکر هستید. تنها چیزی که این رژیم فاشیستی-مذهبی با کلمه "فارس" مشترک است، زبان فارسی است که آنهم در طول ۱۲۰۰ سال بعد از اسلام به شکل دفاکتو رسمی بوده و با انقلاب مشروطه به شکل قانونی رسمی شده است و رسمی شدن آنهم به جمهوری اسلامی مربوط نیست. یعنی تنها چیزی که می شود آنرا با نگاه پر مرض و غرض از نشانه های "فارس محوری" این رژیم دانست، رسمی بودن زبان فارسی است، واگرنه "فارسها" نه از نظر اقتصادی، نه از نظر سیاسی، نه از نظر فرهنگی و نه از نظر برخورداری از حقوق شهروندی هیچ مزیت و برتری بر اقوام دیگر ایرانی ندارند. اینجاست که استفاده از صفت "فارس محور" برای این رژیم و این جامعه انسان را بیشتر از آینکه بخنداند، به گریه می اندازد.

گریه برای جامعه ای که اهل تفکر در آن شعار را بر شعور ترجیح می دهند.

با آرزوی شادی برای شما
٣۷۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : یک عرب

عنوان : پاسخ یک عرب جنوبی به آقای وشاخی
آقای وشاخی
بدون شک هربهایی هستند که خواهان استقلال اهواز می باشند اما عرب های ایران همه ساکن اهواز نیستند. شما با ما عرب های سکن کنگان تا بندرعباس چه می کنید.

وافعیت اینه که من عرب جنوبی بر خلاف شما خواهان جدا شدن از ایران نیستم . حس میهن دوستی و ایران دوستی من خیلی عمیق تر از احساس من نسبت بله دیگر کشورهای عرب است.

وانگهی درسته ککه ما عربها را در ایران سرکوب کرده اند ولی عزیز من مگر چه کسی و کدام قوم و ملت در ایران آخوندس سرکوب نشده.
من برای دمکراسی در ایران مبارزه کرده ام ایران خانه من است و من ایران را مترادف فارس نمی دانم وانگهی فارسهای زیادی در راه حقوق ما عربها جان داده اند همانطور که عرب های زیادی هم در راه کردستان یا تهران جان داده اند. ایران خانه مشترک ماست با هم سرکوب شده ایم و با هم برای آزادی خود و میهن خود مبارزه می کنیم.
تو این دور و زمونه کشورهای چند کیلومتری بدرد کسی نمی خورند. عزیزم.
برادر عرب شما از جنوب
٣۷۱۴۹ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : زنجانی

عنوان : بدفهمی و کژفهمی نسبت به درک منشور جهانی حقوق بشر. عوضی گرفتن آزادی با هرج و مرج و ایجاد نفاق و کینه
بدفهمی و کژفهمی نسبت به درک منشور جهانی حقوق بشر. عوضی گرفتن آزادی با هرج و مرج و ایجاد نفاق و کینه

درک غلط از منشور جهانی حقوق بشر آنست که کسی فرض کند که با آن می شود کشورها را تکه پاره کرد. در این منشور ذکر شده است که مفادش نباید طوری تعبیر شوند که تجزیه کشورها را توجیه کند وگرنه هیچ کشوری آنرا امضاء نمی کرد. این منشور تدوین شده است تا با اجرایش در چارچوب تمامیت ارضی کشورهای موجود به اجرا گذاشته شوند تا تبعیضات برطرف شده و امنیت و آزادی و رفاه شهروندان در یک کشور تضمین شود صرفنظر از قوم و تبار و زبان و جنسیت و دین و مرام و غیرو. آزادی هرج و مرج نیست و هر آزادی ای حدود قانونی خود را دارد منجمله آزادی بیان. بعنوان مثال آزادی بیان نباید بگونه ای باشد که ایجاد تفرقه و نفرت و خشونت کند وگرنه هیتلرمآب ها باز هم در اروپا و امریکا گل می کردند. حدودی که برای هر نوع ازادی در غرب قائل شده اند را باید بیاموزیم تا آزادی هایی را که در اینجا می بینیم با هرج و مرج و خشونت عوضی نگیریم.

برای رفع همه تبعیضات در ایران ما هم باید یک قانون اساسی شبیه قانون اساسی کشورهای آزاد دنیا داشته باشیم. با اجرای کامل کلیه مفاد آن ما هم مثل آنها به همان امنیت و آزادی و اسایشی خواهیم رسید. با مطالعه از حالا می توانیم از بدفهمی ها و کژفهمی های خود نسبت به منشور جهانی حقوق بشر بکاهیم. با تشکر از اخبارروز که این مقاله را به چاپ رساند تا در رفع سوء تفاهماتی که در مورد این منشور موجودست تا حدودی کم شود.
٣۷۱٣۹ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : هایده ترابی

عنوان : شتر سواری دولا دولا نمی شود
آقای رضا وشاحی بسیار ممنونم که صدای خود را به گوش ما رساندید و بسیار خوشحالم که اخبار روز یادداشت شما را منتشر کرد. امیدوارم بقیه رسانه های فارسی زبان هم بروند از اخبار روز یاد بگیرند.
واقعیت این است که شتر سواری دولا دولا نمی شود. اگر خود را آزادیخواه و پشتیبان حقوق بشر می خوانی، وظیفه داری که علیه محو سازی فرهنگی - سیاسی اقلیتهای جنسیتی، مذهبی و ملیتی در ایران بایستی و روشنگری کنی. نمی شود که از حقوق زنان دفاع کنی، اما از حق زن عرب، حق زن بلوچ، حق زن ترک، حق زن ترکمن، حق زن کرد، حق زن قشقائی بر تعیین سرنوشت خویش دفاع نکنی! این اصل در هر گوشه ای از این کره خاکی باید رعایت شود. چه تاجیکیان ازبکستان، چه ایغورهای چین، چه ایرلندیهای انگلیس، چه... حق دارند که خود سرنوشت خویش را رقم بزنند. استقلال یا اتحاد دواطلبانه؟ آنها هستند که تعیین می کنند.
شیرین عبادی هم وظیفه دارد که صدای اعتراض شهروندان عرب ایران را به گوش جهانیان برساند و از سرکوب خونین آنان توسط نیروهای جمهوری اسلامی گزارش کند. اگر پیش از این به وظیفه ی خود عمل نکرده یا کم کرده و یا اینکه حالا به شکلی نیم بند و تحریف شده، دارد گزارش می کند، از وضعیت فلاکتبار ما ایرانیان است که یک نماینده ی آگاه و راستین حقوق بشر در عرصه ی بین المللی نداریم که حرفش براستی شنیده شود.
آقای وشاحی، بسیاری از "روشنفکران دمکرات"، شما، احتمالا مرا هم، "تجزیه طلب" می خوانند، من هم نام این "هموطنان" را می گذارم جنگ طلب و توسعه طلب. من خواهان ایرانی آزاد و رنگارنگ هستم. امیدوارم که ملیتهای زیر ستم در ایران بتوانند در کنار فارسها، با داشتن حقوق برابر و هویت مستقل سیاسی - فرهنگی شان، آزادانه زندگی کنند. از قول من به دوستان عرب بگوئید که ما نیز از اینکه در یک ایران شووینیستی فارس محور زندگی کنیم، وحشت داریم. لطفا ما فارسها را در ایران تنها نگذارید!
٣۷۱٣٣ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : قزوینی

عنوان : در جواب به پرسش نویسنده این مقاله
در جواب به پرسش نویسنده این مقاله که، "آیا اسقلال خواهی جزوی از آزادی بیان نیست؟" نظر زیر را به خوانندگان تقدیم می کنم.

منظور آقای وشاحی از این پرسش استقلال ایران از دست کشورهای بیگانه نیست که تا حالا از یکطرف با حمایتهای ریز و درشت خود باعث تداوم عمر این رژیم شده اند و از طرف دیگر با علم کردن آلت دستهای خود نقشه های کوتاه و بلند مدت خود را دنبال می کنند؛ نقشه هایی که فقط و فقط منافع ملی آنها را به قیمت منافع ملی ایران تامین می کند. با همه اختلافاتی که رژیم و بیگانگان با هم دارند یک وجه مشترک اساسی با هم دارند تا منافع هر دو را حتی الامکان تامین شود، و آن جلوگیری از شکل گیری یک آپوزیسیون قوی و مستقل سراسری در ایران است تا با بدنبال کردن منافع ملی کشورمان منافع هر دو را تهدید کند. هر دو برای حفظ منافع خود با خریدن مهره های ایرانی و غیر ایرانی، و با فریب توده ها شبه آپوزیسیون های متعدد تولید می کنند و این تا بحال به آپوزیسیون واقعی ما لطمه وارد کرده. اینها اینراه را تا زمانیکه ما بخود آییم ادامه خواهند داد. اگر وقایع اخیر در سودان و لیبی تا حالا چشم و گوش ما را باز نکرده باشد باید به حال خود بگرییم. در لیبی، انگلستان و فرانسه با چلبی سازی خود و با سوءاستفاده از قبائل و دادن وعده های شیرین به هر دو آنها، مستقیما مسلحانه در کنارشان بر علیه قذافی ایستاده اند. برای دولتهای بیگانه و قوی موضوع در سودان و لیبی و ایران نقض فاحش حقوق بشر نیست بلکه نفت و منابع زیر زمینی این کشورهاست. تجزیه این کشورها هدف بوده است و در راستای این هدف باید بحرانهای داخلی ایجاد کرد و یا در صورت وجود آنها را گسترش داد تا زمینه برای توجیه تجزیه کشور آماده شود. در حیث و بیث این برادرکشی های طولانی مدت است که جلوی اتحاد مردم و پیشرفت آنها گرفته می شود و منابعشان را به یغما برده می شود. کشورهای بیگانه هیچ علاقه ای ندارند که در لیبی و سودان و ایران و کشورهای همسایه ما در خلیج فارس دولتهایی باشند که به مردم پاسخگو باشند تا معاملات پایاپای با آنها انجام دهند. سود آن برای جهانخواران بین المللی آنقدر کم خواهد شد که شکاف موجود بین دو طرف را بجای بیشتر کردن کمتر خواهد کرد. بیخود نیست که ما امروز در قرن ۲۱ با جهانی روبرو هستیم که بیش از یک میلیارد از ۶ میلیارد انسان آن گرسنه هستند و فقط ۱۰ درصد آ که در غرب زندگی می کنند دارای رفاه و امنیت و آزادی و استقلال اند. نمایندگان این ۱۰ درصد و در صدر آنها آن غولهای بین المللی نفتی و تسلیحاتی هستند که با استفاده از کثیف ترین طرق که بخش بزرگی از آن ایجاد یا تقویت اختلافات جزئی و کلی بین مردم و به جان هم انداختن آنها منابع زیر زمینی مردمان استبداد زده جهان سوم را به یغما می برند. با ایجاد این ناامنی هاست که در سه دهه اخیر بشریت با سیل مهاجرتی روبرو شده است که در تاریخ بشریت سابقه نداشته است. یکی از بزرگترین معضلات جهان سوم در اثر ایجاد این ناامنی های ساختگی برای استثمار کشورهای ضعیف بوسیله کشورهای قوی، فرار مغزها یا بهتر بگوییم خونریزی مغزی کشورهای جهان سوم است. این باعث جلوگیری از هر گونه پیشرفت و همزیستی مسالمت آمیز مردم در کشورهای ثروتمند جهان سوم شده است.

ما تا تصویر کلی جهان کنونی را نبینیم همانند آنها استفاده نادرستی از مفاد منشور جهانی حقوق بشر مثل آزادی اندیشه و بیان آزاد آنها را خواهیم کرد. آنها دانسته چنین می کنند ولی بین ما جهان سومی ها فرصت طلبانی پیدا می شوند که آگاهانه به فریب دادن و برانگیختن احساسات مردم می پردازند تا منافع شخصی/فرقه ای/گروهی و غولهای تبهکار بین المللی مثل شرکتهای نفتی را حفظ کرده باشند و آنرا گسترش دهند. شکایت از این غولها بیهوده است. بقول معروف از ماست که بر ماست. شکایت را باید اول متوجه خودمان بکنیم که بازیهای جهانی را هنوز درنیافته ایم و تا زمانیکه درنیابیم برای ما آش همینست و کاسه همین. دشمن اصلی را باید دریابیم و با آن برخوردی کنیم که منافع ملی ایران را حفظ کند و منافع استثمار جهانی که با سوء استفاده از مفاد منشور جهانی حقوق بشر و سوء استفاده از تفاوتهای طبیعی ما مثل قوم و نژاد و زبانمان مثل یک قرن اخیر در ایران ما را بازیچه دست خود کند تا حدی که وادار به برادرکشی شویم. با نابود کردن ما و کشورمان است که هر چه داریم چپاول خواهد شد.

نکته آخر: درک ما از از آزادی بیان غلط است اگر منظورمان «استقلال» استان های ایران و تجزیه ایران باشد. این موضوع هیچ ربطی به آزادی بیان ندارد چون یک پروژه سیاسی است مثل همان پروژه های سیاسی ای که در عراق و سودان پیاده کرده اند و در شرف پیاده کردن آن در لیبی هستند. ایران را هم در همین صف قرار داده اند. ما نباید با آنهایی که چنین پروژه های سیاسی ای برای ایران دارند همکاری کنیم. از امکاناتی که در دست داریم مثل سایتهای اینترنتی و رادیو تلویزیونها بجای تبلیغ برای این پروژه که با نفرت پراکنی میان ایرانیان همراه است برای ایرانی یکپارچه مبارزه کنیم که در آن همه شهروندانش صرفنظر از همه تفاوتهایشان حقوق یکسان و حتی الامکان همه از یک زندگی امن و مرفه برخوردار شوند. بیاد داشته باشیم که پروژه «استقلال خواهی» استانی برای ایران چیزی بجز سرکوب، ویرانی و برادرکُشی بدنبال نخواهد داشت همانطور که در سودان و عراق نداشته است و در لیبی هم همینطور خواهد شد اگر اوضاع بهمین منوال پیش رود.
٣۷۱٣۰ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : اوختای ب

عنوان : نهادینه شدن دموکراسی در کشورهای غربی
با سلام و تشکر از نویسنده محترم مقاله و سایت اخبار روز که تنها سایت فارسی زبان است که این نوشته را منتشر کرده است.بنده در کانادا زندگی می کنم و در اینجا نه تنها دوبار رفراندوم برای جدایی کبک برگزار شده بلکه امسال حزب لیبرال و ان دی پی با حزب استقلال طلب کبک دست به یکی شده اند تا دولت محافظه کار استفان هارپر را ساقط کنند.تصور کنید این دو حزب سراسری با یک حزب استقلال طلب همکاری می کنند و هیچ ترسی هم ندارند از اینکه رای هایشان را از دست بدهند به عبارت دیگر مفهوم آزادی بیان و دموکراسی در کل کانادا و کاناداییها نهادینه شده است در حالی که همین سایت بالاترین که ادعای تمرین دموکراسی برای ایران را دارد اغلب قریب به اتفاق سایتهای آزربایجانی را ممنوع اللینک در این سایت کرده.کار به جایی کشیده است که لینک شکست پیروزی از بنیادکار ازبکستان را که یکی از طرفداران تراختور فرستاده بود و از باخت پیروزی تلویحا اظهار شادی کرده بود فیلتر نمود.(خواستید مدرکش را می فرستم)به هر حال به نظر من ایران هرگز روی دموکراسی و آزادی را نخواهد دید و دقیقا به همین دلیل این کشور متلاشی خواهد شد و تجزیه طلب واقعی آن کسانی هستند که ایران را یک کشور ، یک ملت ، یک زبان تعریف کردند و می کنند.
٣۷۱۱۹ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : گیلانی

عنوان : تکلیف خودم را با رضا وشاحی روشن کردم
برای آشنایی با نویسنده نامش را گوگل کردم. مقالات شما را در سایت های مختلف دیدم. در سایت "الاهواز . کام" مقاله رضا وشاحی را دیدم. در این سایت می بینید که نمادش یک پرچم اسلامی است که در وسط آن الله اکبر نوشته شده است. در نقشه جغرافیایی آنهم نام خلیج فارس را به غلط "خلیج عربی" گذاشته بود. این لینک را با حروف لاتین گوگل کنید و خودتان قضاوت کنید. لینکهای زیر را هم به خوانندگان توصیه می کنم. من همه را خواندم و تکلیف خودم را با رضا وشاحی روشن کردم.

Ahwaz, Arabistan Online Network:…Translate this page
The first Arabic Ahwazi National Web Site on the Internet-The Ahwazi Arabic Info.Center.

www.al-ahwaz.comAhvaz - Wikipedia, the free encyclopedia
Etymology · Location and roads · History · Contemporary Ahvaz
The city of Ahvaz Persian: اهواز), is the capital of the Iranian province of Khūzestān. It is built on the banks of the Karun River and is situated in the middle of Khūzestān ...

en.wikipedia.org/wiki/AhvazPolitics
٣۷۱۱۱ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : ایرانی

عنوان : به آقای آــ باهار
آقای آــ باهار، روش استدلال شما براستی عجیب است. شما از آقایی که با نام مستعار «تفاوت "من" و "ما" » مطلب نوشته اند میپرسید «ایا شما مدراکی میتوانید نشان بدهید,که مردم لاهواز خواستار استقلال نیستند؟ »
آقای محترم! کسی که مدعی یک ادعا و یا اتهام است موظف است برای ادعای خود مدرک بیاورد نه کسی که این ادعا را به زیر سوال میبرد! فرمایش جناب «تفاوت "من" و "ما" » کاملاْ درست است. آقای نویسنده آزاد است که هر چه دوست دارد فکر کند ولی نمیتواند خود را نماینده خود خوانده مردم بنامد و از قول آنها بگوید که خواستار استقلالند. ما به اندازه کافی سخنگوی خودخوانده در کشور داریم و نیازی به یک «سخنگوی غیبگوی» دیگر نداریم.
٣۷۱۰۹ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : آــ باهار

عنوان : استقلال
به اقای ــ تفاوت من و ما
ایا شما مدراکی میتوانید نشان بدهید,که مردم لاهواز خواستار استقلال نیستند؟ شما همان عیبی را که به اقای وشاحی می گیرید, خودتان هم دارا میباشید ۰به امید روزی که همه ما به مفهوم واقعی آزادی دست یابیم ۰ا ــ باهار
٣۷۱۰۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : یک ایرانی

عنوان : ۴ سئوال از آقای رضا وشاحی
۱. تفاوت بین استقلال طلبی و تجزیه طلبی چیست؟
۲. آیا دکتر مصدق بدنبال استقلال طلبی بود یا تجزیه طلبی؟
۳. تفاوت بین قوم پرستی و نژادپرستی چیست؟
۴. آیا کشوری را می شناسید که بر حسب فقط یک قوم و تبار بنا شده باشد، به صلح و صفا هم رسیده باشد و در آن هیچگونه تبعیضی بین مردم برقرار نباشد؟

آقای وشاحی، لطفا دیالوگ را با پاسخ دادن به سئوالات بالا شروع بفرمایید.
٣۷۱۰۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : بهروز

عنوان : حق تعیین سرنوشت
به عنوان یک فارس از حق تعیین سرنوشت و حق جدایی ملت های تحت ستم ایران که تکلیف آن در یک همه پرسی استاندارد انجام شود حمایت می کنم گرچه معتقدم فدرالیسم نسخه مرجحی برای همه این ملیت هاست.
٣۷۱۰۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : ایرانی

عنوان : قوم پرستی زیر لوای آزادی بیان
قوم پرستی ربطی به آزادی بیان ندارد. ناسیونالیسم هیچ سودی برای مردم زحمتکش عرب خوزستان نداشته و ندارد و تنها آنها را زیر سلطه یک عده حکام عرب مستبد در خواهد آورد. قوم پرستی برای کردهای عراقی سودی نداشت که حال برای اعراب ایران داشته باشد. فارس و ترک و عرب بودن فرقی برای مستبد ندارند و باید استبداد را پایان داد و تبعیض مضاعف را پایان داد. قوم پرستان همانقدر مرتجع هستند که حاکمان دین فروش یا قوم پرست فارس و عرب!
٣۷۱۰۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : تفاوت "من" و "ما"

عنوان : من خودم به تنهایی مردم هستم!
آقای وشاحی عزیز!
استقلال طلبی مسلما جرم نیست. شما می توانید هوادار استقلال هر گوشه ای از هر کشوری باشید. شما حتی می توانید در همان کشور محل اقامتتان خانه خودتان را جدا کنید و اعلام استقلال کنید. مشکل این است که شما و تقریبا همه قومگرایان خودشان را با همه مردم یکی می گیرند و از طرف آنها حرف می زنند. با چنین کسانی نمی شود دیالوگ کرد. شما می گویید: «واقعیت این است که مردم عرب اهواز استقلال می خواهند». آیا مردم عرب اهواز شما را در یک رأی گیری آزاد به نمایندگی خودشان انتخاب کردند؟ آیا شما می توانید این ادعای خودتان را ثابت کنید؟ آیا اهواز فقط عرب نشین است، که اگر "مردم عرب اهواز" خواهان استقلال بودند مستقل بشود؟ تکلیف شهروندان لر، بختیاری، فارس، آذربایجانی، کرد و ... اهوازی چیست؟ دلیل اصلی اینکه نیروهای دموکرات با کسانی مثل شما وارد دیالوگ نمی شوند، این است که رگه های دیکتاتوری خشن را در حرفهای امثال شما می بینند. کسی که امروز بدون وکالت از طرف مردم حرف می زند و برایشان تکلیف تعیین می کند، فردا پوست از سر مخالفانش خواهد کند، یک بار تجربه جمهوری اسلامی برای ما ایرانیان کافی است.
٣۷۱۰۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : یک ایرانی

عنوان : سئوال
فرق یک استقلال طلب با یک تجزیه طلب چیست؟
٣۷۰۹۶ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣۹۰