ترانهی تنهایی
میرزاآقا عسگری (مانی)
•
چنین که بیتو منم
سرودن را دیگر چه سود؟
رامشگری بودم
اینک تنها دهانی هستم
به شکل نام تو در باد!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۲۲ آوريل ۲۰۱۱
دهان من به شکل نام تو ماندهست!
و پارههای حواسم
با پردههای پریشان باد رفتهاند.
*
هیاهوی هستی، کوچکم میکند
زمان مرا میتراشد
به کاوش پیکرهئی ناپدید و نمییابد.
دیگر برین تراشههای پراکندهئی که منم
دانائی ِنگاه ِرهگذران نیز نمیریزد.
رخشش ِزیبائی توئی
دیگر حتا سنگی نیستم که رخشانش کنی.
این خاکپوشه که مرا ناپدید میکند
بافتهی مردگان است
خورشید توئی
افسوس، دیگر حتا آینهئی نیستم
که تابانش کنی.
خُنیایی خُردَکک بودم
گذر ِگرد باد، پراکندم
زمین توئی
افسوس، دیگر حتا پیالهئی از نواها نیستم
تا بر تو افشانده شوم.
*
چنین که بیتو منم
سرودن را دیگر چه سود؟
رامشگری بودم
اینک تنها دهانی هستم
به شکل نام تو در باد!
-------------------------------
خاکپوشه= را در برابر غبار گذاشتهام، پوششی از خاک و گرد و توز
|