روزنامه شرق:
ما خیانت کردیم!


• می دانستیم که بین رئیس سازمان ورزش و رئیس فدراسیون فوتبال چه می گذرد، اما عکس این دو را چاپ کرده بودیم که همدیگر را بغل کرده بودند و می خندیدند. به ما می خندیدند. اصلاً برای چه باید می بردیم؟ برای این که این دو نفر که مدیریت و تیم ملی و رویاهای ما را فدای جنگ های فامیلی خود شان کرده اند بیایند جلوی دوربین ها ژست بگیرند و موفقیت ها را به نام خودشان بزنند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ خرداد ۱٣٨۵ -  ۱٨ ژوئن ۲۰۰۶


روزنامه شرق در سرمقاله ی روز دوشنبه خود به قلم امیر عربی تحت عنوان «خیانت ما»، به برخی از واقعیت های دردناک فوتبال ایران اشاره کرده است:
 
ما خیانت کرده ایم. ما خیانت کرده ایم به همه آن بچه هایی که فروردین ۸۴ به استادیوم آزادی رفته بودند و با آرزوی حضور ایران در جام جهانی تیم ملی را تا پای جان تشویق کرده بودند و همان جا مرده بودند و آرزوهایشان را در راهروهای ورزشگاه دفن کرده بودند و به خانه باز نگشته بودند تا ایران را در جام جهانی ببینند.
ما خیانت کرده ایم به آنها و البته همه ایرانیان. ما می دانستیم در این فوتبال چه خبر است و به بهانه حمایت از تیم   ملی ننوشتیم. می دانستیم از مربی ای که در مقابل ضعیف ترین تیم های آسیا یک گل می زند و چهل پنجاه دقیقه دفاع می کند، چیزی در نمی آید، اما ننوشتیم. نوشتیم اما کم نوشتیم. این آخری ها همه مان بی خیال شده بودیم و عقلمان را به احساسمان فروخته بودیم. راستش اعتقاداتمان را در رویاهایمان غرق کرده بودیم. می دانستیم که فلان بازیکن در تمرینات به بهمان بازیکن پاس نمی دهد و می دانستیم که هر دوی اینها باید در جام جهانی کنار هم بازی کنند و نمی پرسیدیم آخر بین دو بازیکنی که در تمرینات به هم پاس نمی دهند، چگونه هماهنگی به وجود می آید. ببخشید. از همه شما عذر می خواهیم. می دانیم که پس از شکست مرثیه سرایی کردن هنر نیست. به خدا می دانیم که وقتی درخت می افتد، تبرزن هم زیاد می شود. حالا چه اشکالی دارد که ما هم یکی از آن تبرزنان باشیم؟ آخر چرا نباید از این همه آدم که عاشقانه زل زده بودند به صفحه تلویزیون و دل توی دلشان نبود، بپرسیم: با چه استدلالی منتظر پیروزی ایران بودید؟ می خواهیم از تو بپرسیم: مگر مربی تیمت را نمی شناختی عزیزم؟ مگر نمی دانستی که با یک آدم ترسو طرفی که حتی از سایه اش هم می ترسد و نامش حتی از نام بازیکنان گمنام ایران هم کوچک تر است؟ مگر به این نرسیده بودی که او حتی در بازی با تیم های باشگاهی هم علی دایی را نیمکت نشین نمی کند؟ مگر بازی های تیم ملی را ندیده بودی و نفهمیده بودی او طرفدار فوتبال چرک و کثیف است و فوتبال پرشور و اشتیاق ایرانی را دوست ندارد؟ واقعاً چه انتظاری داشتی؟ قرار بود با این مربی و با این همه بازیکن که غرور از سرتا پایشان می بارد چه اتفاقی بیفتد؟ ما به تو هم خیانت کرده ایم برادر. چند روزی بود که می دیدیم فلان ستاره که زیادی احساس جادوگری به او دست داده در تمرینات برای این و آن شاخ و شانه می کشد، سینه اش را می دهد جلو و می گوید: «من بازیکن فلان باشگاهم.» اما ببخشید، نمی خواستیم جو اردوی تیم ملی را به هم بزنیم و ننوشتیم. ما به رسالت خودمان خوب عمل نکردیم. می دانستیم که بین رئیس سازمان ورزش و رئیس فدراسیون فوتبال چه می گذرد، اما عکس این دو را چاپ کرده بودیم که همدیگر را بغل کرده بودند و می خندیدند. به ما می خندیدند. اصلاً برای چه باید می بردیم؟ برای این که این دو نفر که مدیریت و تیم ملی و رویاهای ما را فدای جنگ های فامیلی خود شان کرده اند بیایند جلوی دوربین ها ژست بگیرند و موفقیت ها را به نام خودشان بزنند؟ شما بگویید: برای چه باید می بردیم؟ مربی مان از مربی حریف بزرگ تر بود؟ بازیکنانمان از بازیکنان حریف بزرگتر بودند؟ اساس و بنیان فوتبال مان درست تر از پرتغالی ها بود؟ لیگمان از لیگ آنها پویاتر بود؟ ستاره های مان منش ستاره های آنها را داشتند؟آخر دلمان را به چه چیزی خوش کرده بودیم؟
یاد حرف آری هان افتاده ایم که می گفت ارنست هاپل به ما شخصیت می داد و به ما یاد می داد که با مردم چگونه برخورد کنیم. کاش حالا که برانکو به بازیکنان ما فوتبال بازی کردن یاد نداده، لااقل به آنها یاد می داد که چگونه باید رفتار کنند. اینچنین شاید وقتی آن ستاره به دلیل بازی ضعیفش از زمین بیرون کشیده می شد لگد نمی زد به ساک کناردست سرمربی. که این لگدی بود به تمام آرزوهای ما.
به خدا باید خجالت بکشیم. کار آنگولا که ما به آن می خندیدیم، به دور سوم کشیده شده و ما در همان دور دوم حذف شده ایم. حالا هم همه لابد منتظرند که آنگولا را ببریم و دور افتخار بزنیم. راستش ما منتظر چنین بردی نیستیم. می خواهیم آرزو کنیم که آنگولا، ایران را ببرد. آنها زحمت کشیده اند و ما نکشیده ایم. لااقل بلدند که بیایند و در زمین حریف حفظ توپ کنند. ما همین را هم یاد نگرفته ایم. فقط بلدیم بزنیم زیرتوپ و آخرش بگوییم با اختلاف دو گل به پرتغال باخته ایم. ای کاش فوتبال بازی می کردیم و می باختیم. دوستان می گویند خوب بازی کردیم. کثیف بازی کردن و زیر توپ زدن و خطا کردن و وقت بازی را کشتن، خوب بازی کردن است؟ به آمار بازی نگاه کنید، پرتغال ۱۰ موقعیت گل داشت و ما یک. چه بازی پایاپایی؟!
حالا که داریم اینها را می نویسیم، خیلی دیر شده، اما ببخشید، ما هم مثل شما فریب خورده بودیم. شایستگی ما همین بود: باید در دور دوم حذف می شدیم که شدیم.
حالا هم با خیال راحت می نشینیم و از جام جهانی لذت می بریم و تیم های دوست داشتنی مان را تشویق می کنیم. یکی از این تیم های دوست داشتنی همین پرتغال است و این خودش حقیقت تلخی است.