ردپای عقده ی اودیپ در شعر مهدی اخوان ثالث - عباس احمدی

نظرات دیگران
  
    از : مهدی سهرابی

عنوان : عجب! عجب! چه روان خفنی داشته این آقای اخوان ثالث!
خوب شد که اخوان زنده نبود؛ وگرنه دوباره -و این‌بار از زور خنده- می‌مرد!!
گفته خواهد شد که ایرادگیرنده از شعر و هنر و فراروی و خوانش و رمز و پرده و غیره‌ذلک چیزی نمی‌فهمیده؛ و ما، ضمنِ اذعان دقیق و کامل شرعی و عرفی و قانونی به این فقرات عدیده‌ی نادانی، عرض می‌کنیم: بار پروردگارا، شیطانا! تو را سپاس می‌گوییم که ازین علوم خفیه به ما نیاموختی! ایدون باد!
اوّلاً کلّی خنده‌ناک است آن «بیانات» روان‌گاوانه؛ امّا از آن خنده‌ناک‌تر، زور زدن بر سر کشف «معلومات» می‌بُوَد!!
عزیز من، آقای نویسنده!
این‌که شما اطّلاع ندارید، ازآن‌روست که شاید سِندتان اقتضا نمی‌کند؛ وگرنه عالم و آدمِ اخوان‌خوانانِ شناسای او، می‌دانند که ماجرای «قصّابک» (یا به تعبیر دیگر خودش: «قصّابیّه») چه بوده! موضوعی بسیار ساده؛ و بی‌نیاز از این‌گونه تحلیل‌های آبکی. این هم که آقای گلستان نخواسته بی‌پرده و به‌طور کامل عرایض کند، خب امری‌ست کاملاً قابل فهم؛ چرا که اوّلاً ایشان از دوستان نزدیک اخوان بوده، و ثانیاً علم کافی دارد که این‌گونه مسائل در مردم ما -ولو که خیلی‌هم دعوی فهم داشته باشند- هنوز که هنوز است موجب بدآیند و پوزبرتکاندن می‌شود؛ که: ای وای! این آقا شاعر بزرگ معاصر بوده یا ماهر سترگ معاشر!؟ با اون سبیلاش! واه‌واه! نگو که ازین غلطا هم می‌کرده!
توجّه فرمودید عزیز من!؟
...
و به‌گُمان‌ام ایدون می‌آید که فی‌المثل اگر قرار به کافیدن باشد، می‌توان از همین سطور حالیه‌ی فقیر نیز، سه‌خروار من تبریز، تحلیل‌های روان‌کافانه به‌درکشید!!!
این‌بار دیگر ایدون مباد!!
٣۷۵۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۰