Le chant
(... ادامه)


Eugène Guillevic - مترجم: فریبا عادل خواه


• آوا هم
می تواند
رنگ تشویش
به خود گیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ٨ می ۲۰۱۱


 
Le chant
آوا

Eugène Guillevic
۱۹۰۷-۱۹۹۷

آوا (... ادامه)




در سکوت
ظاهری
کیهان

به طرف کسی
که گوش
فرا نشسته
اوج می گیرند


وهزاران آوا
اینچنین
در او
میقات
می یابند

ـ

آوا هم
می تواند
رنگ تشویش
به خود گیرد

ودر شکستگی است
که پناه
می جوید.

ـ

سکوت                                          سکوت
سکوت                                          سکوت
سکوت                                        سکوت
سکوت.




ابر.

آوائی از کلاغ
می شکافد
افق را.

ـ

آوای
بعضی گلها:
مثل قاصدک
تک صدائیست

آوای بعضی دیگر:
مثل ارکیده
هم صدائیست

ـ

نرینه گی است
در آوا

می رقصند
به هر طرف
گلبرگها

ـ

ای گل
ای کوچکترین
به رنگ سرخ آتشین

روبروی منی
در گلدانی سفالین

اغوا میکنی مرا
سرخیت می خواندَم

تو میخوانی
مرا
به منِ خود
اینچنین

ـ

از جنگل
زمزمه می کرد
آن دوست "جورگ ترَکل"،
آن روز
در خانه من،

از ا و
زمزمه می کند
جنگل امروز،
در خانه او،

ـ

فرسنگها
کُلزا
به گُل نشسته اند

چُغکان را
می نوازند
که قدرشان
می دانند

ـ
بعضی درختان
برای زمین
می خوانند
بیشتر
تا
برای هوا
به نظر

ـ

آوای
برگها
در جنگل
طنین انداز است

پرنده ها
بعضی،
شاهدان
این جشنها
هستند

ـ

وقتی
شحرور
از جهان
و از دَم
میخواند
ترسیم می شود
مدارشان

ـ

همدلی
میان
جیرجیرک
و شاه توت
در بوته اش

ـ

آوای کرم خاکی را
سعی کن
در هوای خشک
بشنوی

ـ

آوای
حلزون
را
اغلب
نمیتوان شنید

ـ

آوای جوجه
هم خانواده
آوای
خاک نرم است

ـ

قورباغه ای که
سر از اب بیرون می آورد
با
چشمان خود
میخواند
حتما

ـ

جیرجیرک
کودکی ام
چسبیده بر خاک
برایم
از جهان می خواند

ملخ اما
فقط
خودش را
می خواند

ـ
بعضی
یقینا
بهتر و بیشتر
از دیگران
می خوانند

و همین ها
گاهی
از همه
خجولترند

ـ
آوای
گردو
غرس شده
به دور اسرارش

ـ

همخوانی
گل پامچال
و شمعدانی

بزم
محدوده
حیاط است

ـ

برای کسی که
از اعماق وجودش
دوست دارد

نجوا میکنند
چشمها،
نجوا میکنند
دستها

و نجوا می کند
جسمی که
می یابد
چنین
خود را

ـ

در گرما گرم
تابستان است
که قله های کوه
از ته دل
می خوانند

ـ

برای اینکه
با قدرت
آبشار بخوانی

کافی است
خوشه گندمی
باشی

ـ

آوای رودخانه
شورشی
است
بر علیه
هبوط

ـ

آوای دیگری
دارد
آب

هنگامیکه
جاری است

ـ

آنکه
بهتر از همه
میتواند
اقیانوس را
با تمام وسعتش
به آواز
در آورد


سکوتی است
که صبحدم
در آغوش گرفته
او را

ـ

حکایت
این
چنین است.

معلوم
نیست
که این خودش است
که دیکته میکند
اوائی که
به گوش
می رساند
در دل
جزر ومد

و یا شاید
که باد و ماه و آسمان

و شاید هم
دخیل باشد
در ان
نفسی
کز اعماق
اقیانوس
میاید

اما او
فقط
به خود
می بالد


ـ

هرچه
ساحل
برای اقیانوس
می خواند

فقط گاهی
جوابش میدهد.
اما
ساحل
همیشه
پاسخ می گوید
هنگامی که
اقیانوس
می خواند او را.

ـ

سنگ ریزه
بخوان،
سرا پا
گوش نشسته ام ترا

بخوان
وبیاویز
به دیگر
هم قطارانت

بچرخ
همراهشان
چرا که
سرنوشت شماست

برای غالب شدن
برهلاکت
بخوان

ـ

جمعیتی
عظیم
خشمش را
می خواند

برای اینکه
خود را بیابد
و بداند
که خود را
باز می یابد

از برای
تردید
نکردن است

ـ

گاهی می شود
که
دیوار
خودش
آوای امید
سر دهد

ـ

نمی شنوند
همه
یک جور
یک آوا را،

در آن واحد
و در یک جا،
آوای گزنه می شنود
یکی
و صدای ده انگشت خود را
دیگری

ـ

هر آوائی نیست
اوای
پیروزی

ببین
چگونه
بلند می شود،
خفه صدای محکومین.

ـ

نمی هراسد
آوا
حامل طوفانی باشد
که ویران می کند
حتی

ـ

می شنیدیم
آوای شهر را
که با زیرین صدائی رسا
میخواند
پیروزی و آینده اش را

گوئی که
نیست
زین پس
هیچ
تیره روزی
در ننگین محله هائیکه
بلند می شد هر چند
این آوا
از آن

ـ

یک آوا:
ترکیبی است
از متفاوت آواها،

جمع می شوند
به دور هم
اما،
مقابله می کنند با هم

تا یکی شوند
سر انجام
در هم