دو شعر


سایه سلیمانی


• از تاریکی بیم ندارم
چراغِ چشمانت روشن است
راه پیداست
مقصد آغوشِ تو... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ٨ می ۲۰۱۱


(۱)
از تاریکی بیم ندارم
چراغِ چشمانت روشن است
راه پیداست
مقصد آغوشِ تو...
ستاره بارانِ نگاهت
به مهمانیِ فرشتگان می بَرَد مرا
بر فرشِ آبیِ آسمان پا می نهم
بر بالشِ نرم و سپیدِ ابر سر می گذارم
و رها،
رهاتر از هر پرنده ای
میانِ سینه ات
لانه می کنم.


(۲)
یک طوطی می خرم
تا سلامم کند
و گاهی بگوید: «دوستت دارم!»
یک سگ می خرم
تا همیشه منتظرم باشد
(سگ حیوانِ باوفایی ست.)
یک گُربه می خرم
تا کنارم، آرام بنشیند و
هیچ حرفی نزند.
یک اسب می خرم
و با او به سفر می روم
(اسب حیوانِ نجیبی ست.)
*
تو را امّا از کجا می شود خرید؟
در هیچ بازاری نیستی
دوست، ای دوست!
جایِ تو خالی ست پیشِ من...