عوامل بحران زا در اردوگاه مجاهدین خلق (اشرف) در عراق - رضا اسدی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ۱۲ می ۲۰۱۱


توجه به این نکته که اعضای سازمان مجاهدین به مدت بیست و پنج سال دریک محدوده محصور و در ایزوله کامل قرار گرفته و هیچگونه ارتباطی با جهان خارج از خود را نداشتند ، در کمک به حل بحرانی که اکنون با آن دست به گریبان هستند بسیار حائز اهمیت است .
این محدودیت ها برای هر انسان ، دارای عوارض جبران نا پذیری است که اولینش کند شدن ذهن و در مواقعی از فعالیت افتادن قسمت هایی از مغز میگردد.
تحقیقات نشان داده است که عدم ارتباطات اجتماعی ، ایجاد محدودیت های اجباری و سلب آزادی های انسانی خطر ابتلا به بیماری های روانی و جسمی را در بر دارند.
پژوهشگران دریافته اند که در مغز انسان منطقه ای موسوم به مخطط قدامی وجود دارد که در امر یادگیری بسیار مهم است و با برقراری ارتباطات اجتماعی و مراودات احساسی و عاشقانه فعال میگردد. لذا افرادی که در انزوا هستند این منطقه از مغزشان از دیدن تصاویر و نمونه های شاد فعال نمیشود ، لذا تمایل آنها به دوری گزینی از اجتماع تشدید میگردد.
" اشرف " نه آنطور که مجاهدین میگویند دارای مختصات و خصوصیات یک شهر است بلکه در زمان حکومت صدام حسین یک پادگان نظامی بوده است که به مدت ۲۵ سال توسط رهبران مجاهدین نقش یک اردوگاه کار اجباری را به عهده داشته است.
در این اردوگاه زندگی خانوادگی ، ابراز عشق و تخلیه احساسات عاطفی انسانی به همسر و فرزندان وجود نداشته و رفع نیاز های جنسی تبدیل به ضدیت با الزامات طبیعی هر انسان شده است. در این اردوگاه هیچ اداره ، موسسه و دیگر سرویس دهنده های عمومی مورد نیاز یک شهروند وجود نداشته و ندارد. یک نوع غذا در مطبخ خانه عمومی طبخ و در سر ساعت مشخص توذیع میگردد. پول در آنجا رواج ندارد زیرا افراد نیازی به مصرف آن پیدا نمیکنند. پوشاک به صورت یک رنگ و یک فرم در اختیار اعضاء قرار میگیرد.خرید نمیکنند، تلفن نمیزنند. ماشین و یا قطار سوار نمیشوند. به بانک و پستخانه مراجعه ندارند. به دادگاه نمیروند و با ادارات دولتی از جمله پلیس و غیرو سر و کاری نیست.
کمبود تمامی این نیازهای طبیعی و اجتماعی در این افراد باعث رشد انگیزه های خشونت طلبانه و تشدید حس انتقام جویانه درآنها گردیده است.
در چنین وضعیتی است که یک عضو ایدیولوژیک و عقیدتی برای تخلیه احساسات انتقام جویانه خویش بدنبال پیدا نمودن عامل بوجود آورنده آن مشکلات است. در این نقطه است که نقش رهبر عقیدتی به عنوان یک محرک برای شناساندن دشمن اصلی تیز میگردد.
برای اعضاء مجاهدین خلق این دشمن ها میتوانند یک جدا شده از سازمانشان ، دولت عراق و در راس آن نخست وزیر مالکی ، حکومت اسلامی ایران و یا هموطنان و منتقدین سیاسی و اجتماعی آنها باشند. به عبارتی ، هرکه با آنها نباشد دشمنشان محسوب میگردد. با این برداشت است که یک عضو مسخ شده مجاهد آمادگی خودش را برای نابودی هرکدام از این دشمنان تا سر حد مرگ نشان میدهد و در صورت دریافت دستور از رهبر از اقدام به عملیت انتحاری نیز کوتاهی نخواهد نمود. این کار را بدون اندیشیدن به اینکه بنیاد و اساس بوجود آورنده این معضلات خود رهبر میباشد انجام میدهد.
عدم توجه به نقش رهبری کننده این بحران و فقط در نظر گرفتن جوانب حقوق بشری این معضل شامل بسیاری از فعالان سیاسی و سازمان های مدافع حقوق بشر در اقصاء نقاط جهان نیز میشود.
از طرف دیگر و متاسفانه عدم توجه عمیق مسئولین حکومت عراق به عملکردهای فرقه گرایانه و عوام فریبانه رهبران سازمان مجاهدین نهایتا منجر به تشدید برخوردها و کشته شدن اعضاء این جریان عقیدتی در مقاطع مختلف گردیده است. مجاهدین توانستند از غفلت آنها حد اکثر بهره برداری در امر تبلیغات علیه دولت عراق را بنمایند.
عدم تعادل و ناتوانی مسئولین عراق در کنترل اقوام مختلف و دیگر شهروندان و همچنین تاخیر در انجام رفع نیازهای سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی آنها توسط حکومت جدید ، دلیلی بر ادامه بقای بعثی های هوادار صدام حسین، گروههای تروریستی مثل القائده ، مخالفین عقیدتی دولت و حمایت آنها از مجاهدین خلق در آن کشور گردید.
در واقع در زمان وجود خلاء و یا بحران موجود در پروسه تشکیل حکومت عراق مجاهدین از فرصت استفاده نمودند تا با صرف مخارج گزاف بر ضد حاکمیت در عراق رشد نمایند.
بلافاصله در بعد از حمله آمریکا به عراق مجاهدین با تطمیع رهبران اقوام ، عشایر ، احزاب و گروهای مخالف حکومت مالکی و دعوت آنها به شرکت در میهمانی های بزرگ در داخل اشرف ، و برقراری جلسات ، سخنرانی ها و تبلیغ در جهت گسترش ضدیت تا مرز تلاش بر سر نگونی حکومت نوپای عراق و برکناری مالکی از نخست وزیری پیش رفتند . دولت مردان آن کشور آنقدر در حل مشکلات جانبی غرق بودند که متوجه به پروش ماری بنام مجاهدین خلق در آستین خویش نگردیدند.
غفلت حکومت عراق تا آنجا راه را برای مجاهدین خلق باز گذاشت که مدعی حمایت پنج و نیم ملیون نفر شهروند ، هزاران وکیل و رهبران اقوام و عشایر عراقی از خودشان گردیدند. به عبارتی این اغراق و پز دادن ها بدان معنی است که بیشتر مردم عراق بجای تبعیت از حکومت خویش حامی مجاهدین ایرانی محسوب میگردیدند.
اکنون این نوع تضادها ، به نقطه ای رسیده است که بکار گیری نیروی قهریه منجر به خشونت بیشتر میشود و توان طرفین برای رسیدن به یک راه حل عاقلانه به حد اقل رسیده است. لذا هرچه بر نیروهای پلیس و ارتش عراق در مقابله با مجاهدین افزایش یابد این جنگ و گریز و دادن تلفات از طرف مقابل افزایش خواهد یافت و این چیزی است که عملا نشان از خشنودی رهبران مجاهدین در بهره برداری از خون این قربانیان در جهت تبلیغات برای پیشبرد اهداف سیاسی را دارد.
امروز و همزمان با مکتوب نمودن این مطلب در تلویزیون مجاهدین خبری را مشاهده نمودم مبنی بر اینکه از تمامی اعضای ساکن اردوگاه اشرف نوشته کتبی حاکی بر تمایل شخصی آنها بر ماندن در آن محل و مقابله با پلیس و ارتش عراق گرفته شده است. بالطبع ساده لوحانه است که ما فکر کنیم که گرفتن این نوع تعهدات بدون توجه به بکار گیری اتوروتیه رهبر و اجبارات تشکیلاتی انجام گردیده است. بدون شک این یک اقدام جدید از طرف رهبران مجاهدین برای به مبارزه طلبیدن دولت عراق و تجدید کشتاری دیگر است.
عملا ثابت شده است که رهبران مجاهدین از این کشتارها در سمت و سوی توجیه عملکردهای خودشان در قبال جامعه جهانی و در جهت محکومیت دولت عراق استفاده مینمایند و سعی در مخفی نگهداشتن نقش خودشان در انجام چنین جنایاتی مینمایند. در واقع مجاهدین از بی اطلاعی مردم از آنچه درپشت درب های بسته اشرف واقع میشود استفاده مینمایند و با شانتاز و مظلوم نمایی خواستار مالکیت خویش بر قطعه زمین اشرف ، مستقل از دولت عراق میباشند. و این چیزی است که مستحق آن نیستند و دولت عراق نیز پذیرای آنها نیست.
به نظر میرسد که ابتدایی ترین راه حل برای بحران موجود در اشرف ، سعی در تغیر روابط غیر دموکراتیک و سرکوبگرانه درون تشکیلاتی و راهگشایی برای ورود اعضای این سازمان به جوامع نسبتا دموکراتیک و آشنا نمودن آنها به دموکراسی در جهت شناخت وکسب حقوق انسانی و طبیعی خودشان و دیگران است.